اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
مصاحبه با همسر مهآفرید امیر خسروی
یکی از همین روزهای بهاری، سارا خسروی، همسر مه آفرید خسروی پای سوالات خبرنگاران نشست و با حوصله بیش از دو ساعت در خانه پدری اش در یكی از خیابانهای خلوت شمال تهران ماجرای زندگی 18 ساله خود با مهآفرید را شرح داد.
او كه روزگاری همسر یكی از پولدارترینهای جهان بود این روزها با مشكل مالی دست و پنجه نرم میكند و میگوید من نمیتوانم با ماهی 2.5 میلیون تومان حقوقی كه برایم تعیین كردهاند زندگی كنم. مشكلات شدید مالی دارم و برای ثبت نام فرزندانم در مدرسه نیز نمیدانم چه كنم.
در حین صحبتهایش اما مدام میگوید كه آرزویش داشتن زندگی متوسط بود. میگوید ممكن است كسی حرفهای من را درك نكند اما قدر آرامش زندگیتان را بدانید كه پول برای من هیچ آرامشی به ارمغان نیاورد. او میگوید یك هفته قبل از دستگیری دلش میشكند نفرین میكند. میشود مصداق این شعر كه «خانمانسوز بود آتش آهی گاهی/ نالهای میشكند پشت سپاهی گاهی.»
واقعا شرایطتتان سخت است؟
بله، واقعا سخت است. ما منزل مسكونی از خودمان نداشتیم. در حقیقت مستاجر بودیم و بعد از این اتفاقات در منزلی كه متعلق به پدرم است، ساكن شدهام.
همسر شما كه بسیار پولدار بود، چرا یك واحد مسكونی لوكس خریداری نكرد؟
نمیدانم. مهآفرید كلا آدمیبود كه درباره كارهایش زیاد توضیح نمیداد.
خب حالا پیشنهاد او برای حل مشکل مالیتان چیست؟
مهآفرید میگوید لوازم خانه را بفروش اما از لوازم خانه ما صورتبرداری شده است و من اجازه فروش آنها را ندارم. به او میگویم هم قبول نمیكند. می گوید وقتی گشنهای چكار باید بكنی؟ من بارها گفتهام كه میخواهم كار كنم اما او به شدت مخالف است و میگوید نباید كار كنی.
آقای مهآفرید در دادگاه گفته كه هزینه ماهانه شما 25 میلیون تومان است، با 25 میلیون تومان در ماه چكار میكردید؟
خب این حرف را از روی لجبازی گفته. برای این كه كسانی كه میخواهند حقوق ما را تعیین كنند، در جریان باشند. من این همه هزینه نداشتم. در واقع من اصلا پولی نداشتم. شیوه ما این طور بود كه هر چیزی كه میخواستم خریداری كنم را میخریدم و پولش را از طریق هماهنگ كردن با منشیاش برایم میفرستاد.
یعنی هیچوقت مبلغ مشخصی به عنوان خرجی خانه به شما نمیداد؟
نه، میگفت هر چقدر پول میخواهی بگو، منشیام برایت بفرستد.
خودش اهل خرید كردن برای خانه بود؟
هیچ وقت. حتی یك بار در تمام این سالها یك نمك برای خانه نخرید. همه كارهای خانه را من خودم شخصا انجام میدادم.
حالا نگفتید با 25 میلیون تومان چه میكردید؟
هزینه من اینقدرها نبود. میدانید اصلا این خرجها از كجا درآمد. منشی پولی كه برای من میفرستاد را در دفتر یادداشت میكرد. خب یك بار من خانه را تعمیر كرده بودم. در آنجا نوشته شده بود 20 میلیون تومان برای خانم خسروی. هزینه مدرسه بچهها بود اما به نام من نوشته شده بود. چیزی برای خانه میخریدم، به نام من یادداشت شده بود. امروز اگر از كسی بپرسند، فكر میكند من دائم در حال خرید و گردش و پول خرج كردن بودم اما واقعیت این نبود. من زندگی تجملی عجیب و غریبی نداشتم. اصلا شوهرم به تجملات اعتقادی نداشت و سعی میكرد تظاهرات بیرونی نداشته باشد.
اما انگار خدمتكار فیلیپینی و آشپز مالزیایی در خانه داشتید؟
خدمتكار فیلیپینی بله،6 ماه ما یك غلطی كردیم. اما من هیچ وقت آشپز نداشتم. اصلا آشپزی را به دست كسی نمیسپارم.
ماجرای خدمتكاران فیلیپینی چه بود؟
من فقط یك خدمتكار داشتم. علتش هم این بود كه بچه كوچك داشتم و باید به امور بچه بزرگم هم میرسیدم. خب همه میگفتند تو كه امکاناتش را داری كمك بگیر. من هر پرستار ایرانی را استخدام كردم اذیتم كرد. یا از خانهمان دزدی میكردند یا وظیفهشان را خوب انجام نمیدادند. من هم شنیدم شركتی هست كه از فیلیپین پرستار استخدام میکند، این كار را كردم و چنین ماجرایی رقم خورد. اتفاقا همان ماههای آخر قبل از دستگیری این اتفاق افتاد و وقتی از دادستانی به خانه ما آمدند این خدمتكار را دیده بودند و آن طور توی بوق و كرنا کردند.
حالا كه اصرار به كار كردن دارید، اگر بخواهید كار كنید، چقدر حقوق برایتان كافی است؟
نمیدانم. با حقوق كارمندی كه نمیشود روزگارم بگذرد. اما به كار طراحی داخلی علاقه دارم یا اینكه با كسی شریك باشم و فعالیتی راه بیندازم. همسرم در برآوردی كه به دادستانی برای تعیین حقوق داده گفته است 6 میلیون تومان در ماه برای ما لازم است و من فكر میكنم این مبلغ كافی باشد.
با هم سفر میرفتید؟
خیلی كم. همین 3-2 سال پیش برایش پاسپورت گرفتم. ما یك بار هنگ كنگ رفتیم. حالا همه میروند اما برای ما این همه سر و صدا شد و یك بار هم فرانسه و سوییس رفتیم.توی سفر هم دائما با تلفن صحبت میكرد. بیشترین هزینه ما همین پول موبایل بود كه برای كارهایش میداد. اصلا دائم به كار فكر میكرد.
ماجرای سفر هنگ كنگ نبود كه سروصدا كرد، جواهراتی كه در آن سفر خریدید سروصدا كرد.
خب باید در این مورد در تلویزیون صحبت شود؟
حالا اصل مسئله جواهر 6میلیارد تومانی چه بود؟
اتفاقا من هم وقتی شنیدم شك كردم كه این جواهر را برای چه كسی خریده اما اصلا اینطور نبود. بعد هم زیرنویس تلویزیون زدند كه جواهر نبوده و بدلی بوده. خودش هم گفت من این را نخریدم.
اما برای شما جواهرات میلیاردی خریده بود.
اینها همه مربوط به همین دو سال آخر است. خودم هم تعجب میكردم كه چطور شوهر من كه اصلا اهل خریدن این چیزها برای من نبود، این كارها را میكرد.
فكر میكنید چرا؟
به خاطر عذاب وجدانش.
از بابت ازدواج مجددش؟
شاید. فكر میكنم چون شك من در این دو سال آخر بیشتر شده بود، سعی میكرد با این چیزها دهان من را ببندد.
چند سال است ازدواج كردهاید؟
حدود 18 سال. من هفده ساله بودم كه نامزد كردیم. حاصل این ازدواج هم دو دختر است. صبای 15 ساله و دیبای 6 ساله.
مهریه چقدر بود؟
500 سكه. پدر و مادر من پیشنهاد دادند و او پذیرفت. البته ما سال 74 عقد كردیم و سال 76 رفتیم سر خانه و زندگیمان.همون موقع هم دائم میگفت كار دارم و وقت ندارم. من هم همه چیزهایی را كه میگفت قبول میكردم برای همین بدون گرفتن جشن عروسی رفتیم مشهد و زندگی مشتركمان را شروع كردیم.
زندگی با مهآفرید چگونه بود؟
شاید توی این هجده سال، ما به اندازه یك سال كنار هم بودیم. همه این سالها من دنبالش بودم چون دائم كار میكرد. من همیشه بهش افتخار میكنم چون واقعا صادقانه كار میكرد و به همه سود میرساند. كارش را به همه چیز ترجیح میداد. از صبح ساعت 6 كه از خانه بیرون میزد پی كار بود تا شب ساعت 11 كه برمیگشت. ما همیشه مكاتبهای با هم ارتباط داشتیم. مثلا من وقتی كاری با او داشتم برایش یادداشت میكردم و میگذاشتم بخواند. او هم جوابم را مینوشت و میگذاشت. من تقریبا همه این سالها از او دور بودم. خیلی سخت بود. حالا هم با شرایط پیش آمده وضع زندگیم سخت تر از قبل شده است.
اگر بخواهید شخصیتش را توصیف كنید، چه میگویید؟
آدم ساكت و تودار و محكم. اصلا حسود نبود. دوست داشت همه چیز از طرف خودش برای دیگران برود. به هر چیزی میخواست میرسید. مثلا كارآفرینی آرزویش بود. به آرزویش هم رسید اما نمیدانم چرا اینطور شد؟ استرسهای زیادی داشت. مثلا شبها غالبا بیخواب میشد. ساعت دو، سه بلند میشد و راه میرفت. یك استرس دائمیهمراهش بود. او زندگیاش را توی كار تعریف كرده بود. دائم ایده داشت كه باید چه كار جدیدی انجام بدهد. مثلا یك بار كه داشتیم میرفتیم مسافرت، توی اتوبوس شروع كرد به فكر كردن و یادداشت برداشتن. وقتی رسیدیم شمال هم سریع رفت پی اجرایی كردن طرحش.
با اتوبوس به سفر رفته بودید؟ خودروی شخصی نداشتید؟
نه. ما اولین خودروی شخصیمان را وقتی صبا كلاس دوم دبستان بود خریدیم. یعنی 8-7 سال قبل.
چه اتومبیلی بود؟
پژو 405. كلا به خانه شخصی و خودروی شخصی و... اعتقاد نداشت.
تفریح خاصی داشت؟
كتاب خواندن.
بیشتر چه كتابهایی میخواند؟
كتابهای تاریخی.
در خانه كتابخانه داشت؟
بله، كتابخانه بزرگی داشت و خیلی به كتابهایش علاقهمند بود.
به چه غذاهایی علاقهمند بود؟
بیشتر به غذاهای محلی شمالی اما به دلیل بیماریاش نمیتوانست این نوع غذاها را بخورد. با وجود سن كمش مبتلا به دیابت بود و بیماری قلبی. اغلب شبها چند لقمه نان و پنیر میخورد و خودش را سیر میكرد. همیشه توی رژیمهای سخت بود.
از چه سنی كار كردن را شروع كرد؟
از همان بچگی. سر زمینهای پدرش میرفت و برای آنها طرح و برنامه میداد كه چه چیزی بكارند.
عاشق پول هم بود؟
نه. اصلا هدفش پولدار شدن نبود.
فكر میكنید پس چرا اینقدر سخت كار میكرد؟
به این خاطر كه همسر من آدم تایید طلبی بود. دوست داشت همه او را تایید كنند البته خودش این را قبول نداشت ولی من معتقدم به خاطر تایید گرفتن از دیگران اینقدر كار میكرد.
درباره اهدافش صحبت میكرد ؟ مثلا میگفت چه آرزویی دارد؟
بله، خیلی موقعها میگفت آرزو دارم بروم جنوب شهر توی یك خانه حوضدار زندگی كنیم همیشه دنبال ساده زندگی كردن بود. توی خانه هم همین بود. حتی زندگی توی روستا را دوست داشت. هرگز دنبال پول نبود. میگفت اگر من رئیس جمهور بودم این كار را میكردم.
دوست داشت رئیس جمهور بشود؟
خیلی. اما من با سیاسی شدنش خیلی مبارزه میكردم.
اما انگار سیاسی شده بود؟
فكر میكنم سیاسیاش كردند.
شما از ارتباطات سیاسیاش خبر داشتید؟
اصلا چیزی به من نمیگفت. هیچ چیزی درباره كارش را توی خانه مطرح نمیكرد. یعنی من هیچوقت اطلاعی نداشتم که مثلا با فلان فرد معروف سر و کار دارد یا خیر. «مهآفرید» درباره ارتباطاتش و حوزه کاری اش زیاد اطلاعاتی نمیداد.
میگویید دنبال پول نبود اما در یك گزارش آمده كه او دویست و نودمین ثروتمند جهان بوده.
بله، خیلی تلاش میكرد، خیلی هم پول به دست آورد اما هیچ لذتی از این پولها نبرد.
از این وضعیت احساس نگرانی میكردید؟
از اینكه هر روز قدرتمندتر میشد، احساس نگرانی میكردم چون حس میكردم از من دورتر میشود.
آخرین دعوایتان کی بود؟
همان روزهای آخر، قبل از دستگیری بود كه دعوایمان شد. من بعد از هشت – نه ماه تصمیم گرفتم كه با مامانم و دوستش برویم لواسان. مهآفرید اونجا یك ویلا داشت. البته من هیچ كجا نمیرفتم، نه شركت و نه جاهایی كه داشت ولی آن روز مهمان دعوت كردم وراه افتادیم. توی راه بودیم كه زنگ زد و گفت برگردید بچه داداشم داره میره اونجا. فكر كنید این همه امكانات بود اما برای ما نبود.همه اون امكانات برای دیگران بود. یك روز زن و بچهاش نتوانستند از اون ویلا استفاده كنند. همش فكر میكردم من توی این زندگی چه حقی دارم؟هیچی نباید داشته باشم؟ ما از وسط راه برگشتیم و من خیلی پیش مامانم و دوستش شرمنده شدم. اون شب خیلی ناراحت بودم و دعوامون شد. یادمه زدم وسط سینهام و گفتم انشاا... همه پولهات را خدا ازت بگیره. اون هم یادش نرفته.من واقعا دلم شكست. خودش هم ناراحت شد از این موضوع و هنوز هم میگه. بهش میگفتم چرا برای ما ارزش قائل نیستی. چرا همه را به ما ترجیح میدی؟
هیچ وقت پیشنهاد نكرد از ایران بروید؟
چرا میگفت شما بروید صبا آن طرف تحصیل كند. اما من مخالف بودم. من هم آدمینبودم كه بخواهم دور از او بمانم. این كار را نكردم كه یك موقع به سمتی نرود و نگوید تو من را تنها گذاشتی و من به همین خاطر همسر دوم گرفتم. نرفتم ولی باز هم این كار را كرد.
اگر به عقب برگردید حاضرید دوباره با مهآفرید خسروی ازدواج كنید؟
بله فكر كنم بهتر از او نتوانم پیدا كنم.
واقعا؟ حتی با اینكه بدون اطلاع شما ازدواج كرد؟
خب اشتباه كرد بدون اطلاع من ازدواج كرد.
چه زمانی از ازدواج دومش مطلع شدید؟
در مسیر بازجوییها. وقتی از من پرسیدند شما كدام همسرش هستید شك كردم. مثلا اسمهایی را از من میپرسیدند كه میشناسید یا خیر. وقتی گفتند مهرآفرین را میشناسید همان لحظه شك كردم كه با توجه به نزدیكی اسم، حتما دخترش است.
چه حسی به شما دست داد؟
خیلی عصبانی شدم. آن شب خیلی سخت گذشت.
فهمیدن این موضوع سختتر بود یا دستگیریاش؟
حكم اعدامش. من از هر چیز بیشتر از این حكم شوكه شدم.
هیچ وقت به این موضوع شك نكرده بودید؟
در این دو سال آخر چرا. ساعات خاصی در روزهای پنجشنبه نبود. یك چیزهایی را فقط زنها میفهمند. از سر روی بالش گذاشتنش، از حالت انزجارش، یك چیزهایی فهمیده بودم.
همسر دوم او را میشناختید؟
وقتی منشیاش بود او را دیده بودم. اتفاقا یك بار كه به من گفت خانم فلانی استعفا داد و رفت من تعجب كردم، گفتم این كه این همه كارمند خوبی بود برای مهآفرید، چطور گذاشته كه برود. همان موقع شكهایی كردم اما من آدمینبودم كه اهل تحقیق كردن و جاسوسی و... باشم.
بچهها چطور مطلع شدند؟
به هر حال بند را آقای اژهای آب داد و در تلویزیون هم اعلام كردند. البته من فكر میكنم نباید این موضوعات را رسانهای میكردند. بچهها هم همان زمان فهمیدند. صبا خیلی تعجب كرده بود میگفت من عاشق پدرم بودم، چرا اینطور شد؟
وقتی برای اولین بار بعد از فهمیدن ماجرای زن دوم او را دیدید، چه واكنشی داشتید؟
من با مهآفرید راحت صحبت نمیكردم. وقتی برای اولین بار بعد از چند ماه دیدمش، حتی نگهبانان فكر میكردند خیلی من ابراز احساسات كنم اما من به سردی دست دادم و در حالی كه اشك توی چشمم جمع بود رفتم گوشهای نشستم. نامه را به او دادم و او سرسری خواند. میخواست توضیح بدهد كه من برای اینكه نگهبانها از موقعیتش سوء استفاده نكنند گفتم بعدا حرف میزنیم.
پس توضیحی نداد؟
چرا! گفت پشیمانم و جبران میكنم.
شما هیچ وقت شناسنامه شوهرتان را ندیده بودید كه متوجه ازدواج دوم او شوید؟
شناسنامه شوهرم را دیده بودم. فكر میكنم این روزها با پول هر كاری میشود كرد. اسم را در شناسنامهاش ننوشته بودند.
الان چه فكری دربارهاش میكنید؟
شاید اگر این اتفاق نمیافتاد سرنوشت من عوض میشد. من وقتی این موضوع را فهمیدم كمیاز علاقه و عشقم كم شد و توانستم این شرایط را طاقت بیاورم.
هیچ وقت درباره اینكه تكلیف این موضوع چه میشود حرف زدهاید؟
گفتم تو چرا به من نگفتی. اگر میگفتی من تكلیف خودم را میدانستم و میگفتم بین ما انتخاب كن چون من اصلا اهل اینكه هر دو باشیم، نبودم.
فكر میكنید چرا نگفت؟
خب حس میكنم نمیخواست من را از دست بدهد. همیشه میگفت تو خیلی مادر خوبی هستی و من از تو راضی هستم.
شما در بین صحبتهایتان گفتید كه به او بسیار اعتماد داشتید، این ماجرا اعتماد شما را خدشه دار نكرد؟
خوب من دوست دارم بهش اعتماد داشته باشم. الان هم این موضوع را بسته بندی كردم و كنار گذاشتم تا وقتی این مشكلات حل شد دربارهاش تصمیم بگیرم.
هیچ وقت فكر كردهاید كه از او جدا شوید؟
در این شرایط اصلا. چرا جدا شوم؟
توضیحی نداده كه چرا دوباره ازدواج كرد؟
گفتم كه می گوید اشتباه كردم. فكر كنم از سر دلسوزی. میگفت این خانم مریض بوده. گفتم یعنی هر كسی مریض بود تو باید باهاش ازدواج كنی؟
آن خانم در چه شرایطی زندگی میكند؟
فكر میكنم شرایطش خیلی بهتر از من است. او خانه شخصی به نام خودش دارد در حالی كه من این وضعیت را نداشتم. او در همان خانه زندگی میكند اما به من گفتند تو باید از این خانه اسباب كشی كنی و دلیلی ندارد كه در خانه به این بزرگی زندگی كنی. خب فكر میكنم من خیلی مظلومانه برخورد كردم. مثلا همه طلاها، بدلیجات و حتی گوشی تلفن همراهم كه فیلمهای خانوادگی در آن ضبط شده و به من تحویل ندادند. ماشینهایی را كه به نام من بوده از من گرفتند و یك 206 به من دادهاند كه دائم خراب است. اما آن خانم بهتر از حق خودش دفاع كرد.
چطور از دستگیری مهآفرید خسروی مطلع شدید؟
من ایران نبودم. با بچهها دوبی بودم كه مادرم تماس گرفت و گفت كه همسرت دستگیر شده. اصلا تصور نمیكردم مشكل خیلی جدی باشد. فكر میكردم یك سوء تفاهم است كه سریع حل میشود اما وقتی بعد از پنج ماه برای اولین بار به ما ملاقات دادند و دیدم با چشمبند آوردندش خیلی تعجب كردم و فهمیدم قضیه حسابی جدی است. خودش هم وقتی با ما تماس گرفت گفت هیچ چیزی نیست و حل میشود اما پرونده كه اقتصادی بود، ناگهان سیاسی شد. اصلا نمیدانم چی شد؟
اولین بار كه اعداد و ارقام پرونده را شنیدید چه حسی بهتان دست داد؟
تعجب كردم و گفتم وای یعنی شوهر من این قدر قدرت دارد؟ البته رقم سه هزار میلیارد تومان غلو بود. موضوع سر 1800 میلیارد تومان بود.
شما كه میگویید از كارهای همسرتان زیاد خبری ندارید، این رقم 1800 میلیارد تومان را از خودشان شنیدهاید؟
خیر، من از دفاعیاتش میگویم. البته همسر من اصلا یك ریال بدهی نداشت. دائم كار میكرد. 30 هزار حقوقبگیر داشت و سعی میكرد به همه سود برساند.
موضوع پرونده مهآفرید هم سر بدهی نبود.
بله میدانم موضوع سر السی بود. اما ال سی را بانك باز كرده.
خب شوهر شما هم رشوه داده و سوء استفاده كرده.
برای رشوه باید اعدام شود؟ باید سه سال زندان باشد. بانكیها نباید السی باز میكردند.
وقتی آقای خاوری از ایران رفت، شما نگران شدید؟ درباره این موضوع با همسرتان صحبت كردید؟
اگر در این مورد سؤالی هم بپرسم جوابی به من نمی دهد. من کلا در جریان پرونده نیستم و هر چه می دانم از دفاعیاتش است. حالا واقعا هم نمی دانم که مثلا اگر شخصی مثل آقای خاوری از ایران برود چه تاثیری بر روند پرونده مه آفرید دارد. اوضاع بدتر میشود یا بهتر. یا رفتن و ماندن فلان آقا چه تاثیری بر این وضعیت دارد.سؤالی هم از مهآفرید نكردم. اگر بپرسم هم جوابی نمیدهد.
بعد از صدور حكم اعدام مهآفرید را دیدهاید؟
بله. دائم میگوید شما به فكر خودتان باشید. من مریضم شاید در خیابان هم راه میرفتم میافتادم و میمردم. میگوید هر چی خدا بخواهد همان میشود.
اگر بخواهید آخرین حرفتان را به مهآفرید بزنید چه میگویید؟
میگویم تو انسان بسیار خوبی بودی، درست رفتار میكردی اما شوهر خوبی نبودی و اگر فرصت دوبارهای یافتی به خانواده هم اهمیت بده.
مهمترین آرزویی كه در زندگیتان دارید چیست؟
آرزو داشتم و دارم كه یك زندگی متوسط داشتم. زندگیای كه مرد خانه ساعت 5 برگردد و كنار خانوادهاش باشد. خیلی آرزو داشتم چهارتایی، من و بچهها و مهآفرید بریم پارك. این پارك رفتن بدجوری روی دلم مانده.
واقعا حسرت یك زندگی متوسط را دارم. من فكر میكنم آرزویم این است كه برایم پارك و پیكنیك. باور كنید مثل این فیلمها یك بار من و همسرم در ماشین بنز نشسته بودیم كنار هم. من این طرف را نگاه میكردم و مه آفرید آن طرف را. دعوا هم كرده بودیم و اعصابم خرد بود. بعد دیدم كه یك پیكان كنار ما ایستاد. چند نفر داخلش بودند. بچه ها در ماشین بودند و داشتند بازی میكردند. نمیدانید من چه حسرتی كشیدم آن موقع. شاید هیچ كس باور نكند اما به نظر من خوشبختی یعنی در كنار هم بودن.
فكر میكنید چرا زندگیتان اینطور شد؟
شاید از چشم باشد. بالاخره دهن به دهن چرخید كه مثلا وضعیت اینطوری است و بعد هم این ماجرا پیش آمد.
از خودش پرسیدهاید كه آیا از راهی كه رفته پشیمان است؟
میگوید من در مسیری افتاده بودم كه باید تا تهش میرفتم. می گوید نمیدانم چی شد؟ اگر بیرون بیایم باز هم كار میكنم، كارآفرینی میكنم. او عاشق كار كردن است. حتی به او گفتم تو كه حدس میزدی اینطور شود چرا فرار نكردی. چرا از ایران نرفتی؟ میگوید من اشتباهی نكردهام كه فرار كنم.
فكر میكنید عاقبت این پرونده چه شود؟
من خودم را برای همه چیز آماده كردهام. ما مشیت خدا را نمیدانیم. من معتقدم بدون اینكه خدا بخواهد برگ از درخت نمیافتد. انگار اصلا میدانستم كه چنین حكمیمیدهند. بعضی مواقع فكر میكنم شاید اگر بمیرد برایش بهتر باشد. به هر حال باید دید مشیت خدا چیست. خودش هم من و بچهها را آماده كرد.میگفت شما باید به فكر خودتان باشید.من خودم را به خدا سپردهام.
ویدیو مرتبط :
گزارشی از اموال باورنکردنی مه آفرید امیرخسروی در ایران
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
روایت امیر عابدینی از باشگاهداری مهآفرید خسروی و بابك زنجانی/ سرنوشت متفاوت «دو میلیاردر» فوتبال ایران
روایت امیر عابدینی از باشگاهداری مهآفرید خسروی و بابك زنجانی/ سرنوشت متفاوت «دو میلیاردر» فوتبال ایران
امیر عابدینی از با سابقه ترین مدیران ورزشی كشور است. او سابقه ای طولانی در عرصه باشگاه داری ایران دارد. یكی از بهترین دوران باشگاه پرسپولیس، دوران مدیریت عابدینی است اما او چند سالی است كه مدیرعامل باشگاه داماش است.
باشگاهی كه متعلق به یكی از پر سر و صداترین مردان چند سال گذشته ایران است. مهآفرید خسروی با پرونده فساد معروف به 3000 میلیاردی ماهها یكی از مطرحترین اسامی بود كه در جامعه شنیده میشد.
روز جمعه دیداری بین تیم داماش و راهآهن تهران برگزار شد كه نتیجه آن به نفع راهآهن رقم خورد. اتفاقا مالك باشگاه راهآهن هم كسی نیست جز بابك زنجانی، میلیاردری كه این روزها حرف و حدیثهای فراوانی درباره او شنیده می شود. به همین بهانه به سراغ امیر عابدینی رفتیم تا از تقابل تیمهای مهآفرید و زنجانی بگوید و سرنوشت مبهم و متفاوت آنان. متن كامل گفتوگوی جذاب «قانون»را در زیر بخوانید:
با توجه به تغییر دولت، نظر شما نسبت به اتفاقات رخ داده در 8 سال گذشته ورزش ایران و آینده این بخش در دولت تدبیر و امید، چگونه است؟
ببینید ما دو تا بحث داریم كه یکی راجع به کارنامه است و عملکردها و یکی تبعات آن عملکردها. بعضی از عملکردها در بخش ورزش مثبت بوده، بعضی هم بسیار منفی. اما یک آهنگی در اواخر کار پیدا کرده بودند و آن هم باورهایی بود در رابطه با بحث تخصصی ورزش.
وقتی دوستان ما پا در عرصه ورزش میگذارند فکر می کنند همه ورزش همین توپ و توری است که می بینند. اندک اندک شاید بعد از مدتی متوجه میشوند كه ورزش غیر از این هم هست. بستر ورزش عارفانه است آمرانه نیست.
عشق و عاطفه در آن نقش اساسی دارد. به همین دلیل کوچکترین پلشتی یا زشتی کاملا جلوه میکند. به طور مثال عرض می کنم. ما در بخش صنعت چقدر هزینه می کنیم؟ امروز بیش از هفتاد هزار میلیارد تومان هزینه می کنیم .
چقدر برنامه رسانهای داریم؟ چقدر روزنامه تخصصی برای صنعت داریم؟ اما در بخش ورزش شما می بینید که عده زیادی در بخش رسانه کار می کنند، فقط برای رساندن اخبار ورزش، چرا؟ چون ورزش پیوند میخورد با عاطفه مردم، با اهتمام عمومی مردم که برای عرق ملی خود کار می کنند. برای هویت سازی کار می کنند.
یك قهرمان ملی اصلا مال خودش نیست، مال یک ملت است. یک قهرمان ملی را در همه ایران می شناسند. علی دایی از اردبیل بیاید، کریم باقری از تبریز بیاید، بهداد سلیمی از قائمشر و یا کشتی گیر ما از جویبار بیاید، تفاوتی ندارد. همه آنها قهرمان ملی هستند. اما بحث این است که ارزش معنوی که ایجاد می شود هنجار سازی میكند. نوجوانان و جوانان گرایش پیدا میکنند که مانند آنها قهرمانان بشوند...
شما فکر می کنید که این کار دولت بوده است؟
دولتمردان وقتی پا در عرصه ورزش میگذارند این مسائل را نمیدانند. فکر میکنند اگر مدیریت پرسپولیس و استقلال را در اختیار بگیرند همه آنچه که می خواهند از ورزش به دست میآورند. مثال دیگری میزنم. همه کسانی که رئیس سازمان تربیتبدنی شدند بعد آن كاندیدای ریاستجمهوری شدند.
این چه معنی دارد؟ معنایش این است که این باور را پیدا میکنند که مردم آن عاطفهای که به ورزش دارند به اینها هم پیدا کردند. درصورتیکه در ورزش به كارنامه نمره میدهند. مردم هوشمند هستند. در ورزش اگر باور مردم بر اساس عاطفه نباشد عكسالمعل خوبی نشان نخواهند داد. دولت قبلی این عاطفه را ایجاد نکرد. یعنی هرچه کرد چون باورهای ما در رابطه با دولت قبلی در ورزش یک باور دیگری شده بود. خیلی سخت می توانستیم باور کنیم که آن دولت آمده با عاطفه ورزش گره بخورد...
باور شما از دولت قبلی در حوزه ورزش چه بود؟
ما توقعاتی داشتیم. شما می توانید به پیشکسوت احترام بگذارید اما بلافاصله پیشکسوت متوجه میشود که این احترام برای جلب توجه به خود است یا بر اساس یک واقعیتی است که در درون تو ایجاد شده.
در واقع کاسبکارانه نیست؟
ببینید. شما میخواهید با نام یك نفر برند خود را قوی کنید میآیید آن فرد را ابزار قوی شدن خود میكنید. یك زمان هست كه نه اعتقاد دارید که پیشکسوت یک ارزش در ورزش است. بنابراین باید به او بها بدهم. پس بر اساس برنامهای میآیم برای پیشکسوت کار میکنم.
زندگی آنان را تامین می کنم، یا جایی که بحث تخصصی هست من می دانم در این تخصص نباید ورود كنم اما چون فکر می کنم اینجا هنجار سازیاش بالاست اکثریت جامعه به آن توجه دارند. به هر طریقی شده سعی میكنم مدیریت آنجا را در اختیار داشته باشم.
یعنی نگاه دولت قبلی به نظر شما تبلیغاتی بوده است؟
دلیل میآورم. مدیرانی كه در این سالها در ورزش منصوب شدند بر اساس سیاق سیاستی و روشهای سیاستی دوستان بود نه بر اساس توانمندی ورزشی آنان. نه بر اساس اینکه در بستر ورزش به اینها نمره می دهند.
یعنی مدیران ورزشی سطح بالایی نبودند؟
بله. میتوانم باشگاه پرسپولیس را مثال بزنم. شما ببینید مدیرانی که در پرسپولیس آمدند و رفتند کدام متخصص ورزش بودند؟ همه کسانیکه در 8 سال گذشته به پرسپولیس آمدند نتیجه یک بده بستان سیاسی بود. این بده بستان اگر در دولت آقای خاتمی هم باشد مردود است. اگر در دولت آقای هاشمی هم باشد قابل قبول نیست.
خب، دولت آقای خاتمی هم یک آدم سیاسی مثل صفایی فراهانی را به ورزش آورد اما موفق هم بود؟
من میگویم رد است. اگر این بسترسازی اینگونه باشد که من بخواهم سخن سیاسی خود را در قالب ورزش بگویم مردود است. اگر من به متن و بطن ورزش بها بدهم یعنی دل سوزاندم و به عنوان یک هنجار زیبا می خواهم برای آن هزینه كنم.
همه دنیا این کار را می کنند. همه دنیا برای یک کرسی قهرمانی در المپیک یا جام جهانی هزینه می کنند تا یک قهرمان بوجود بیاید. اسپانیا اگر رئال و بارسلونا هم نداشت با یك نادال در دنیا شناخته شده بود. اما رئال و بارسلونا هم در سطح اول دنیا درخشیدند.
به همین دلیل سیاسیون فکر می کنند اگر خودشان را به این دو باشگاه نزدیک کنند بهتر است. اما در همان اسپانیا اولویت مهم ورزش است. من در بخش سیاسی فکر میکنم که اگر دولت جناب آقای روحانی هم بیاید همین سبك را دنبال کند مرتكب اشتباه دولت قبلی می شود.
همین الان هم میبینیم دولت تدبیر و امید شخصی را به عنوان سرپرست وزارت ورزش معرفی كرده كه نه تنها سابقه ورزشی ندارد بلكه یک نیروی امنیتی بوده است.
بله، ورزشی نیست. بنده هم از روز اول گفتم بضاعت فکری من پاسخ نمیدهد که چرا ایشان را معرفی كردند، اما دوستانی با من تماس گرفتند و گفتند ایشان در بخش اجتماعی و فرهنگی بوده است و یكی از بحث های تخصصیاش ورزش بوده است.
روزی هم که آمد بنده لمس کردم دنبال آدمهایی می گردد که بتواند راحت در بخش ورزش كار كند. ظاهرا با صاحبنظران ورزش جلسه داشته اند. همین که به نخبگان ورزشی فرصت می دهیم که بیایند حرف بزنند خوب است.
نخبگانی مانند دکتر قرهخانلو مثل دکتر نصرا...سجادی، رضوی، دكتر دادكان و مهندس فائقی و... اینها واقعا دانش کار را دارا هستند. معنا و مفهومش این است که می خواهیم فرصت بدهیم به آدمهایی که کار ورزشی کردهاند.
از دولت قبلی خروج نکنیم. یك اتفاقی که در این 8 سال گذشته افتاد حضور افراد غیر ورزشی در ورزش بود. كسانی كه فعالیتهای سیاسی، صنعتی و اقتصادی داشتند. شما گفتید صنعت با هفتاد هزار میلیارد چندان دیده نمی شود ولی ورزش با یك بهداد سلیمی بیشتر دیده می شود. ورود افراد صنعتی و اقتصادی در حوزه ورزش مثل آقای بهمن هدایتی و مه آفرید خسروی و الان هم كه بابک زنجانی. حتی خود شما هم به نوعی با صنعت ارتباط داشتید و وارد ورزش شدید...
هم صنعتی بودم و هم سمت سیاسی اجرایی داشتم اما كار ساخت و ساز و دلالی و... انجام نمی دادم.
درست است. ما در تمام این سالها دیدیم حضور افراد متمول در ورزش موفق نبود. فکر میکنید چرا این افراد به ورزش و به طور خاص فوتبال آمدند؟ بیشتر بهخاطر این که می خواستند تبلیغات كنند تا دیده شوند؟
ببینید خیلی آدمها شاید به ذهن شما نرسد. مثلا بهمن مداح آمد با باشگاه بهمن. شفیعزادهها با استقلال اهواز. در گذشته نهچندان دور در رشت یك بزرگواری آمد و تیم استقلال رشت را راه انداخت. آقای درویش آمد تیمی در نوشهر را به دست گرفت.
آقای رموزی برای گسترش فولاد. آقای بابک زنجانی راهآهن و آقای مه آفرید امیر خسروی و ... ببینید من اعتقاد دارم یك اتفاقی افتاد. ورزش می تواند برند بسازد و می تواند یک برند را تبلیغ کند. اسپانسرینگ اصلا معنا و مفهومش همین است. دنیا این دوره را گذراند. مرسدس بنز روزی تیم داشت. این كمپانی امروز به جای اینکه تیم داشته باشد اسپانسر می شود.
دنیا به این نتیجه رسیده که اگر اسپانسر شود برد تبلیغاتیاش شاید بیشتر جواب بدهد. بخش صنعت چه چیزی به مردم یک منطقه محروم می دهد؟ مثال می زنم. مثلا دورود. نگاه کنید واقعا در آنجا چه چیزی پیدا میکنید؟ برای جوانانش چه کردیم؟ بروید در آن منطقه یک کارخانه بزرگی که در سطح خاورمیانه هم بی نظیر باشد احداث كنید. یك کارخانه آب میخواهید بزنید، باید مدتها خاک برداری کنید.
سوله بسازید. خط لوله بکشید. فقط خاک به خورد مردم می دهید. در قبال اینكه مردم حس میكنند زمینهایشان در حال از بین رفتن است چه پاسخی به آنها خواهید داد؟ اما به محض اینکه می روید یك تیم درست میکنید برای آنها ایجاد هنجار میکنید. مردم معطوف میشوند به یك هویت. نتیجه آن می شود گهر دورود لرستان. زمانی كه به لیگ برتر صعود میكند جشن بزرگی در سراسر منطقه به راه میافتد. این اتفاق برای مردم آن منطقه كمتر از صعود به جام جهانی نیست.
این چیزی است که پشت دیدگاه یك آدم مقتصد به اسم زیبایی کار دیده میشود. فردی میتواند بگوید من فقط صنعتی هستم. اما فرد دیگری می گوید من می خواهم هنجارسازی کنم. در اجتماع فرهنگسازی میکنم. میخواهم به جوان آنجا هویت بدهم. احداث کارخانه نهایتا هشتصد شغل ایجاد می كند. ما این جوانها را معطوف کردیم به تیم گهر. امروز هم همان تیم گهر در لیگ یک است.
شما بررسی کنید ببینید چه هویتسازیای شد. مدیر موفقی گفت هرجا من کار صنعتی بکنم می خواهم هویت سازی منطقهای هم انجام بشود. این واقعا زیباست. در نتیجه همان فرد رفت در گیلان تیم زد. در خوزستان همینطور. در تهران و کرج هم تیم درست كرد. حتی میخواهد تیمها را به اسم شرکتهایش کند تا پایدار بماند.
یعنی میخواست ساختار سازی كند؟
ساختارسازی هم از مهمترین برنامهها بود. ببینید استقلال اهواز هم كه می بینید لیگ دو رفته شفیع زاده رها نکرد. لیگ یک بوده رها نکرد.
اما شما می گویید مهآفرید می خواسته باشگاهها را به نام شركتهایش كند. در صورتی كه شفیع زاده این كار را نكرد. یا همین بابك زنجانی ساختارسازیای نكرده است. فقط پول داده و یك باشگاه را خریده است.
بله. بنده عرض می کنم که نام آن شهر را یدك میكشید. در بخش صنعت گفت استقلال صنعتی خوزستان. گهر دورود اسم آب معدنی گهر بود و او هم گفت گهر دورود. نگفت آب معدنی گهر.
اما ضربههایی هم زد. در همان سال بعد مشکلی که برای آقای خسروی پیش آمد نصف تیمهای لیگ برتر ما آسیب دیدند. یعنی از داماش گرفته تا استقلال اهواز و چندتا تیمی که اسپانسرشان به یك نحوی آقای خسروی بود؟
بله. ببینید دو سال همه چیز خوب و طبیعی بود. اگر عنایت سیستم قضایی نبود که مشكلات چندین برابر می شد. خوشبختانه دوستان قضایی هم این اعتقاد را داشتند كه این هنجارسازی نباید از بین برود. من خیلی صریح به شما میگویم كه از آقای اژهای مجوز برداشت یك میلیارد تومان گرفتم.
تا قبل از اینكه آقای اژه ای شروع به صحبت درباره فوتبال كرد و زیباییهای فوتبال را شکافت من اصلا فکر نمیکردم ایشان راجع به فوتبال اطلاعاتی داشته باشد. گفتم آقای اژهای من تنها چیزی که باور نمیکردم این بود که شما راجع به فوتبال اینقدر اطلاعات داشته باشید. بچههای قضایی تمام مسائل پرونده را دنبال و بررسی و تجزیه و تحلیل کردند اما نگذاشتند به ورزش خللی وارد شود.
در واقع آقای اژهای از فعالیتهای ورزشی مهآفرید حمایت كردند؟
در بخش ورزش بله. هرگز نگفتند شما بروید تعطیل کنید.
این سیاست را آقای هدایتی هم دنبال میکند؟
اخیرا من جلسهای با آقای هدایتی داشتم. احساس كردم به این نتیجه رسیده که در تیمداری ناموفق است و موفقیت و برندسازی خاصی صورت نگرفته است. بلکه تبعات منفی هم داشته است. هدایتی الان به این نتیجه رسیده كه اگر می خواهد به ورزش خدمت كند باید بیاید جاهایی كه احساس می كند نیاز به كمك او هست وارد شود. مثلا پرسپولیس به پول نیاز دارد كمك كند. اگر گهر گرفتار است کمک کند.
تا اینجا سودی هم برایش داشته است؟
بعضیها دوست دارند مطرح باشند.
یعنی بهخاطر شهرت؟
من فکر می کنم هدایتی الان به اندازه کافی شهرت دارد. اكنون به دنبال محبوبیت است. شهرت سریع میرود. اما محبوب شدن کار میبرد. مردم باید احساس كنند كه صادقانه خدمت می كنید.
شما فکر می کنید آقای هدایتی توانسته این را بدست بیاورد؟
خیر.
چرا؟
باور مردم دیر شکل میگیرد. وقتی شکل گرفت ساده از دست نمیرود. آقای هدایتی چون از استیلآذین به پرسپولیس و از پرسپولیس باز به استیلآذین دائم در رفت و آمد بوده است. باز از استیل آذین به ملوان. از ملوان به گهر.
اینکه خودش نمیدانست به دنبال چیست طبیعتا مردم هم نمی دانند. مردم احساس میكنند آقای هدایتی یکی از معروفهاست در ورزش اما محبوب نیست. شما محبوبیت را از علیپروین نمی توانید، بگیرید. علی پروین به عنوان یك آدم محبوب در فوتبال ایران همیشه هست. ناصر خان حجازی به عنوان یک اسطوره فوتبال بود و محبوب. بنده افتخار می کنم کنار ناصر خان عکس داشتم. کنار ایشان بازی کردم. ناصرخان یك آدمی بود یك شخصیتی بود که همه دوستش داشتند. پس مردم فقط به پول توجه نمی كنند.
ما اكنون دو نمونه مدیریت باشگاه داریم. مدیریت دولتی كه نمونه آن آقای رویانیان است، مدیریت هزینه بی ثمر. مدیریت بخش خصوصی هم با هر نیت خیری هم آسیب زد. استقلال اهواز با مدیریت شفیع زاده بی نتیجه ماند. آقای مه آفرید وضعیتش مبهم است و مشخص نیست چه سرانجامی خواهد داشت. بابک زنجانی راهآهن را خریده است. ما در هر دو نمونه دولتی و خصوصی نتیجه مثبتی ندیدیم. بالاخره باید وضعیت باشگاه داری در این کشور مشخص شود. دولت که موفق نبود. بخش خصوصی هم كه موفق نبوده است. آقای هدایتی 10 بار تغییر تیم داده و در هر 10 مورد ناكام بوده است. واقعا نمیشود گفت كدام شخصیت حقیقی یا حقوقی صلاحیت باشگاه داری دارد؟
سخن شما صحیح است. اما بگذارید تعمیم بدهیم به سیاست کلان كشور. سیاست کلان اقتصادی ما تعریف خاص خودش را پیدا نکرد. ما سه روش در قانون اساسی داریم. یا باید بخش خصوصی باشد یا بخش دولتی یا تعاونی.
غیر از این سه در قانون اساسی تعریف دیگری وجود ندارد. خب، بخش خصوصی وابسته به بخش دولتی معنای خصوصی ندارد. بخش خصوصی مستقل گرفتار سیستم دولتی است. بانک دولتی رفتارها و موافقتهای اصولی دولتی و درهایی که باید دولتیها بازکنند اما می بندند. بخش خصوصی را نحیف می کنند.
اصلا بخش دولتی دوست نداشت که بخش خصوصی بزرگ بشود.به همین دلیلی اصل 44 قانون اساسی هیچ موقع به صورت درست و با قدرت پیاده نشد. اگر هم كسی در بخش ورزش مورد اطمینان مردم قرار بگیرد وقتی در اثر یك اشتباه پایش در چاله بیفتد ما هم می زنیم او را به زمین میاندازیم.
اعتقاد دارم که تمام كسانی كه در بخش ورزش سرمایه گذاری كردند یک علقهای به مسائل اجتماعی داشتند اما نمی توانم بگویم آمدند صرفا برندسازی كنند. راهآهن چه برندی می تواند بسازد؟ من از بابك زنجانی نه شناختی دارم نه دفاع می کنم. چیزهایی هم که تا به حال شنیدم راجع به این شخص مثبت نیست. اما می گویم اگر ایشان یک مقداری به عقل و خردجمعی بها می داد می فهمید راه آهن که نمی تواند برایش برندسازی کند.
پس چرا این کار را کرد؟
راه آهن هزار تا تماشاچی دارد اما ریشه اش به 50 سال پیش بازمی گردد. آقای زنجانی اصلا نمی داند کجا رفته است. من اعتقاد دارم الان مدیری که گذاشتهاند در راهآهن مدیر جوانی است كه خوب هم كار می كند. اما نمیتوانند راه آهن را به یك سیستمی برسانند تا قهرمان کشور شود چون هویت استانی هم ندارد. هویت منطقهای ندارد. استقلال و پرسپولیس هویت ملی دارند. سپاهان هویت استانی دارد. تراکتورسازی هویت استانی دارد. یعنی توجه همه آذری زبانها به تراكتور معطوف است. در گیلان ملوان هویت انزلی دارد. تیم داماش هویت گیلکی دارد و ...
دقیقا همین نكته است كه من را به شک وامیدارد. می گویم راهآهن نه هویت استانی دارد و نه هویت ملی. پس این آدم برای چه چیز میآید هزینه میکند. بههمین دلیل می گویم بالاخره باید صلاحیت باشگاه داری مشخص بشود؟
کاملا حق با شماست. اما وقتی تیمها می روند به سراغ این آدمها موضوع تغییر می كند. ببینید یك موقع هست که اینها جمع می شوند و می روند پیش آقای زنجانی كه ما در وضعیت بدی هستیم و شما بیاد اینجا هزینه کن. اگر بابک زنجانی تا حالا آمده عکس گرفته با تیم می توانید شك كنید.
اما همین چند هفته پیش حتی درباره داوری بازی هم نظر میداد؟
شما در مورد همین تیم داماش می بینید كه دوسالونیم مه آفرید نیست و زندان است. 5 سال تیم داری می کرد. شما اگر یک عکس آوردید از مه آفرید در کنار تیم و یا در زمین فوتبال و یا در یک استادیومی که مسابقه دارد. نمونه ای نداریم چون او به بنده اعتماد داشت. می گفت مدیر ورزشی من هستی و برو کار ورزشی کن. فقط برنامه بده.
شما هم از مهآفرید تا پیش از بازداشت نامی نمیآوردید. همه فکر می کردند شما مالک اصلی باشگاه هستید.
اصلا نمی خواست. هیچ موقع دنبال تبلیغات نبود برای شخص خودش اما دوست داشت که داماش مطرح شود. داماش در یک منطقه کوهستانی است. او بلافاصله احساس کرد باید یک پیوندی بین کارخانه و ورزش ایجاد کند و این حسی که ورزش به جوانها می دهد به وجود میآورد. وقتی هم به من گفت برویم در آن منطقه تیم ببریم من پذیرفتم.
در آن زمان تیم من لیگ یک تهران بود. قبول كردم. یك روز هم به من گفت درخواستی از تو دارم. گفت چرا استعدادیابی را نمیبرید در ارتفاعات. بروید از هزارمتر به بالا شروع كنید. گفتم چه فرقی می کند؟ گفت بچههای کوهستان قدرتی هستند. بروید در آنجا استعداد پیدا کنید و در دو رشته والیبال و فوتبال سرمایه گذاری كنید.
پس آدم باهوشی بود؟
بله. گفت اینها از داشتن زمینهای مسطح محرومند و باید به آنها خدمت كنید. ما هم شروع كردیم. رفتیم تا لینكهای خود را شكل دهیم. حتی پیش جلال طالبی رفتم از طریق یکی از دوستان. ما به دنبال این بودیم که یک هیاتی ایجاد کنیم. مهآفرید می گفت به صد نفر برسید. من برای این صد نفر پانسیون درست می کنم.
می گفت بروید مجارستان، چک، اسلواکی ، کرواسی و هر جا كه می توانید. با یك باشگاه که این بچهها بتوانند دورههای لازم را آنجا بگذرانند. ما چنین سازمانی داشتیم و شروع کرده بودیم. ما در همان دوره در مصاحبهها گفتیم یك آدمی آمده كه فقط فکر برند سازی نیست.
خب، چرا این اهداف محقق نشد؟
اگر سیستم صنعتی کشور ما خودش بیاید در گود و به ورزش بگوید تو میتوانی برای من برند بسازی و من هزینه را تقبل میكنم. تو برای من تبلیغ کن ما تبلیغ می کنیم. در آن صورت تكلیف همگان روشن می شود.
من اعتقاد دارم آنجا که صنعت آمده به کمک ورزش کار خوبی کرده اما این فرصت را به بخش خصوصی هم بدهیم. درهای بخش خصوصی رو نبندیم. بگذاریم بیاید در حوزه ورزش كار كند و تا یك جایی حمایتش کنیم. ما باید باور کنیم که اقتصادی که امروز می تواند مشکل كشور ما را حل کند اقتصاد بخش خصوصی است. وزرای دانشمند و با تجربه ما به محض اینکه در دولت جدید آمدند گفتند ما اینجاها دخالت نمی کنیم.مثلا گفتند اصلا دولت نباید متولی انبوهسازی بشود. آزاد راه ها را باید بخش خصوصی بسازند.
آفت اینجاست كه سیستم اقتصادی کشور ما روشن نیست. مخصوصا بعد از تحریمها ما یك کلیدواژه داشتیم در اقتصاد به نام اقتصاد رانتی. می بینیم كه كسی مانند مه آفرید هم در زدوبندهای همین اقتصاد رانتی قربانی می شود. درباره بابک زنجانی هم كه حرف و حدیثهای خوبی نمی شنویم. همین چندی پیش وزیر نفت گفت دو میلیارد دلار پول نفت را به دولت نمیدهد. من اصلا سوالم اینجاست این آدم چون پول دارد میآید باشگاه داری می کند. اگر دو روز دیگر بابک زنجانی هم به سرنوشت مه آفرید دچار شد تکلیف آن باشگاه و کسانی که از این طریق امرار معاش می کنند چیست؟
این سوال را من نباید جواب بدهم. این سیستم کنترلی و نظارتی باید جواب شما را بدهد. ما به افراد اجازه می دهیم در یك بسترهایی رشد کنند که این بستر جایگاه آنها نیست.
مهآفرید امیر خسروی را نگاه میکنیم و می بینیم از کجا شروع کرد و به کجا رسید. یك بخشی رو تاسیس کرده و شروع به کار کرده، کلنگ زده است. شركتهای زیان ده را تحویل گرفته و اقتصادی كرده است. آن مقدار از بدهی هم كه داشته و دادگاه حكم داده كه رد مال كند مشخص شده و در حال پرداخت است. همین الان بضاعت پرداختش وجود دارد، بیش از آن چیزی كه تصور شود.
یعنی آزاد می شود؟
خیر. من نمی گویم آزاد می شود اما تمام بدهی خود را پرداخت می كند چون مه آفرید خسروی ریالی از كشور خارج نكرده است. مطلبی كه الان ثابت شده این است كه آن چیزی که اتفاق افتاده برای دیگران مثلا شفیع زاده با اینکه یکی از برادرانش رفت به خارج اما برادر دیگر ماند و تیمداری کرد.
من اعتقاد دارم اینها سرمایهدار نیستند بلكه سرمایه گذارند. مثلا شما از بابک زنجانی می گویید. بابک زنجانی میگوید من با روزی 17 میلیون تومان پولدار شدم، ارز فروختم. میگوید به من یك پولی می دادند و من پولدار شدم.
من میگویم این روش یك روشی بوده که در این كشور کنترل نداشته است. یک سازمان یک تشکیلات یک نظامی نبوده است که بیاید تعریف کند که این کار خلاف بوده یا نه. این آدم پول ندارد بلكه رفته از سیستم بانکی وام گرفته است. شخص دیگری ال سی باز کرده است. این سیستم های نظارتی و کنترلی كه داریم برای آنها هزینه می کنیم کجا هستند که اجازه می دهند یک آدمی بیاید تا این مرحله که بگوییم هیهات؟ حالا که درست برای 18 هزار نفر اشتغال ایجاد شده و هزاران نفر وابسته به این فرد و سیستم او شدند به یكباره گرفتار می شود.
من اعتقاد دارم مهآفرید از ابتدا قصدی برای تخلف و فساد نداشت. من توقع دارم كسی كه از صنعت وارد بحث ورزش می شود و خدمت می كند در كنار معایب او محسناتش را هم ببینند.
عاقبت مهآفرید كه همچنان نامعلوم است. شما فکر می کنید آینده بابک زنجانی چه خواهد شد؟
با این چیزهایی که می شنوم آینده خوبی ندارد. استنباطم این هست که به هر حال ایشان الان می گوید پولهایش بلوکه شده و از آن طرف دولت می گوید بلوکه نیست و می تواند بازگرداند. اینها حرفهای ضد و نقیضی هست که به ضرر بابک زنجانی است. باید سریعتر شفاف سازی کند. معتقدم اگر دوستان نظارتی ما قبل از گرفتن و بستن بیایند بشینند و کنترل شده بگویند فلان موضوع را اصلاح کن. برخی دوستان هستند كه قصد خدمت دارند اما واقعا نمی دانند بعضی كارهایشان اشتباه است.
یعنی این ایراد سیستم نظارتی است كه اجازه میدهد جوانی سی و چند ساله به آن حد از ثروت برسد و بعد به یكباره تا سر حد مفسد اقتصادی سقوط كند؟
ما دوره جنگ را که پشت سر گذاشتیم اتفاقاتی افتاد كه برایش تعریف ساختاری نکردیم. آقای هاشمی نام دولت خود را سازندگی گذاشت. دولت سازندگی موظف بود عقب ماندگیها را جبران کند و با سرعت به طرف ساخت و ساز رفت.
تعدیل در وضعیت بودجه، تعدیل در وضعیت اقتصادی، تعدیل در نرخاند. همه این ها در زمان آقای هاشمی اتفاق افتاد. بسیاری از پیش فرضها محقق نشد اما کلنگش خورد. بعد به خاطر اینکه به اجتماع هویتی داده شود حتی قبل از اینکه کاملا پروژه ای تمام شود افتتاح می شد. دولت آقای خاتمی می آید همین را هدایت می کند.
فرصتی پیدا می شود تا دولت به فرهنگ و هنر بپردازد. این بحث فرهنگی و سیاسی یك اصطلاحی هم استفاده میشود به نام اصلاح طلبی. اصلاحطلبی خارج از چارچوب و موازین قانون اساسی نیست.
اصلا معنا ندارد که در خارج از قالب قانون اساسی اصلاح طلبی رو معنا کنیم اما بر خلاف آقای خاتمی عدهای فکر کردند وقتی شما گفتی ما اصلاح طلبیم کل اصول را كنار میگذاریم. شما ببینید که همان اصلاح طلبی كه شكل گرفت مجبور شدیم به بسیاری بگوییم بیایید داخل نظام. با ایدههای جدید و منتقدانه هم بیایید و این خوب بود. خب به بخش خصوصی هم گفتیم بیا در كشور سرمایهگذاری کن.
پس رفتیم یك گفتمان جدیدی را مطرح کردیم. در دنیا یک باورهایی رو ایجاد کردیم. دوست بعدی آمد حرف و حدیثهایی زد و مطالبی گفت که گاهی انسان تعجب می کرد كه چطور بعضی از دوستان کورس گذاشته بودند تا سخنان او را تایید كنند. آنهایی هم كه تكذیب می كردند نمیدانستند باید كجای آن را تكذیب كنند.
من سوالم این است كه دولت گذشته این جوانانی که هزاران میلیارد ثروت به دست آوردند از جمله خود آقای خسروی یا آقای زنجانی. اینها زاییده این دولتند دیگر چون نه در دولت آقای رفسنجانی از این نمونه جوانها دیدیم نه دولت اصلاحات. بالاخره اگر كسانی هم بودند به قول شما سالها کار کرده بودند و یا كسی مانند شهرام جزایری به ندرت یافت می شد.
آنچه که درباره مهآفرید در این مکتوبات اخیر دیدیم و آن چیزی که در گذشته از او می دانستم این بود كه روزی که دانشگاه را رها می کند و به بستر کار می رود باید بگویم خودش پشت تراکتور می نشیند. خودش زمین را شخم می زند و کار می کند.
می رود گاوداری میثاق را باز می کند. 200 هکتار زمین از جهاد سازندگی می گیرد و کشت برنج می کند تا میرسد به کارخانه آب. بعد كم كم با برندسازی که برای کارخانه آبش می کند تا زمانیکه فولاد را گرفته در سال 88. از آنجا به بعد ال سی در سیستم او معنا پیدا می كند. حالا نمیتوانم وارد بحث حقوقی شوم. زمانی هست كه شما طبق یك برنامه از پیش تعیین شده ای خلاف می کنید که این یك بحث است اما واقعا من این را قبول ندارم که مهآفرید طراحی شده به سمت تخلف و فساد رفته باشد.
بابك زنجانی چطور؟
گفتم كه من او را نمی شناسم. اما آنچه از بیرون می شنوم می توانم بگویم اوضاع او هم خوب نیست. در مورد مهآفرید باید بگویم قانون کار خود را انجام می دهد. قوه قضاییه کار خود را انجام می دهد. این طرف هم وکلای او دنبال این هستند که تخفیف بگیرند، اما من بحثم این است که در قالب ورزش کسانی که وارد گود می شوند نه فقط برای حمایت از خود آنها بلکه برای حمایت از ورزش به آنها كمك شود.
---------------------------------------------
- دولت گذشته از ورزش بیشتر به دنبال تبلیغات برای خود بود.
- همه کسانیکه در 8 سال گذشته به پرسپولیس آمدند نتیجه یک بده بستان سیاسی بود.
- بضاعت فکری من پاسخ نمیدهد که چرا حسن روحانی صالحی امیری را برای ورزش معرفی كرد.
-مه آفرید خسروی تمام بدهی خود را پرداخت می كند چون از كشور پولی خارج نكرده است.
- گفتم آقای اژهای من تنها چیزی که باور نمیکردم این بود که شما راجع به فوتبال اطلاعات داشته باشید.
-حسین هدایتی خودش نمی دانست در فوتبال به دنبال چیست.
- مهآفرید هیچ موقع دنبال تبلیغات برای شخص خودش نبود اما دوست داشت که داماش مطرح شود.
-چیزهای مثبتی در مورد بابك زنجانی نشنیدهام./قانون