اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
ماجرای مخفی کردن محمدرضا پهلوی در خودرو
با صلاحدید فروغی و برای جلوگیری از دستگیر شدن محمدرضا (پهلوی) بوسیله نیروهای روس و انگلیس، او را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس بردند.
خبرگزاری ایسنا: با صلاحدید فروغی و برای جلوگیری از دستگیر شدن محمدرضا (پهلوی) بوسیله نیروهای روس و انگلیس، او را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس بردند.
«تاریخ ایرانی» نوشت: در روز ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ یک روز پس از استعفای رضاشاه پهلوی، محمدرضا ولیعهد وی به عنوان شاه جدید ایران در مجلس شورای ملی سوگند یاد کرد.
محمدرضا پهلوی، ولیعهد رضاشاه در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد. او پس از رسیدن به ولیعهدی، آنچنان که پدرش میخواست در کنار بیست همکلاسی منتخب، تحصیل در مدرسه نظام را آغاز کرد و زبان فرانسه را از کودکی فرا گرفت. در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به سوئیس عزیمت کرد و در مدارس «اکل نوول دوشی» و انستیتو «لو روزه» ادامه تحصیل داد. او در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری تهران مشغول به تحصیل شد. سه سال پس از بازگشت به تهران با خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. خواهر فاروق که فوزیه نام داشت، آن زمان ۱۸ ساله بود. او بعدها نخستین فرزند محمدرضا به نام شهناز را به دنیا آورد.
در پی استعفای رضاشاه که در آن سلطنت به فرزندش تفویض شده بود، محمدرضا که آن زمان بیست و دو سال داشت در شرایط اشغال نظامی کشور توسط بیگانگان در آستانه پادشاهی قرار گرفت. در تاریخ سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای ارتش انگلستان و روسیه خاک ایران را اشغال کردند.
هشتم شهریور نیروهای انگلیس و روسیه، ایران را به سه بخش تقسیم کردند. بخش شمالی در قلمرو روسها بود، بخش جنوبی که منطقه نفتی ایران را نیز شامل میشد تحت مدیریت نیروهای انگلیسی درآمد و تنها منطقه میانی ایران یعنی تهران و اطراف آن برای ایران باقی ماند. ۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفیران انگلیس و روس به رضاشاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور فرصت دارد استعفا دهد و در غیر اینصورت نیروهایشان را به سوی پایتخت میفرستند و تهران اشغال خواهد شد. اینچنین بود که صبح روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه به نفع ولیعهدش کناره گرفت.
پس از آنکه رضاشاه استعفانامهاش را که فروغی، نخستوزیر برای او تنظیم کرده بود، امضا کرد و عازم اصفهان شد، فروغی و علی سهیلی، وزیر امور خارجه به زرگنده، محل سفارت شوروی رفتند تا استعفای شاه را به اطلاع اسمیرنوف و بولارد سفرای شوروی و بریتانیا برسانند. آن دو از آنجا به مجلس رفتند تا در جلسه اختصاصی آن به منظور اعلام استعفای رضاشاه به نفع ولیعهد که فروغی وی را «شاه جدید» میخواند، شرکت کنند. مجلس که نمایندگانش به لطف رضاشاه برگزیده شده بودند، به شاه مستعفی نظری محبتآمیز نداشت، ولی نمایندگان اهمیت موضوع را درک و با نخستوزیر همراهی کردند.
روز بعد، ۲۶ شهریور، شاه جوان برای ادای سوگند در مجلس حاضر شد. متن استعفا از روز قبل مشخص بود، بنابراین با صلاحدید فروغی و برای جلوگیری از دستگیر شدن محمدرضا به وسیله نیروهای روس و انگلیس، او را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس بردند.
او در ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر، پس از قرار گرفتن در پشت تریبون اینچنین سوگند یاد کرد: «سوگند به کلامالله مجید و خداوند تبارک و تعالی. بسمه تعالی. من خداوند متعال را گواه گرفته، به کلامالله مجید و هر آنچه در نزد خداوند محترم است قسم یاد میکنم که تمام عمر خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم.
قانون اساسی و مشروطیت و ایران را نگهبان و طبق آن و قوانین سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنیعشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال، خداوند عز شأنه را حاضر و ناظر دانسته و منظوری جز سعادت و عظمت دولت ایران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ملت ایران توفیق میطلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد مینمایم».
نمایندگان به گرمی از شاه جدید استقبال کردند. او پس از آنکه سوگند یاد کرد درباره حکومت قانون، مشروطیت، تفکیک قوا و اهمیت همکاری نزدیک دولت و مجلس «در این روزهای تیره و تار اشغال خارجی» سخن گفت. او گفت میراث خود را به دولت واگذار میکند. وقتی شاه جدید از مجلس به قصر باز میگشت، مردم که در خیابانها ازدحام کرده بودند از او استقبال کردند و شور و نشاط آنها بیش از انتظار یا تمایل متفقین بود. فروغی که شاه جوان را در رفتن و بازگشتن از مجلس همراهی میکرد، اظهار داشت: «امروز مردم سلطنت اعلیحضرت را تضمین کردند.»
از زمان شروع سلطنت محمدرضا پهلوی تا ترور ناکام وی در سال ۱۳۲۷، ایران یکی از آزادترین دورههای تاریخ سیاسی خود را تجربه کرد. طی این دوران، شاه نسبت به سالهای بعدی سلطنتش، در مجامع عمومی و بین مردم با کمترین محافظ تردد میکرد.
در طول این هفت سال، پست نخستوزیری ۱۴ بار و البته در بین ۹ نفر از رجال سیاسی جابجا شد. تشکیل احزاب، انتشار روزنامه کیهان و اصلاح و تشکیل گارد جاویدان به فرمان مستقیم شاه در این دوره صورت گرفت. شاه معتقد بود که غربیها مایلند که شاهی ضعیف بر کشور حکومت کند.
طی این سالها، تا زمان خروج نیروهای متفقین از ایران، شاه حداکثر فقط در تهران حکومت میکرد. این موضوع باعث شده بود تا اقتدار پادشاهی وی به عنوان یک شاه مقتدر به چالش کشیده شود. تا حدی که زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار یعنی چرچیل، روزولت و استالین برای شرکت در کنفرانس سهجانبه به تهران آمدند، چرچیل و روزولت برخلاف عرف دیپلماتیک، عملا وی را نادیده انگاشتند و به دیدار وی نرفتند.
مدت کوتاهی پس از آن و در جریان پیشهوری و خودمختاری آذربایجان، شاه این بار با کمک آمریکا فرصت یافت تا اقتدار از دست رفته را به خود بازگرداند. با اولتیماتوم آمریکا، شوروی دست از حمایت مستقیم پیشهوری برداشت و با اعتراضات مردم حکومت پیشهوری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان سقوط کردند. به گفته برخی با اصرار شاه و ارتش، قاضی محمد برخلاف نظر قوامالسلطنه محاکمه و اعدام شد.
مجلس چهاردهم که شکل گرفت، به محلی برای برخورد سیاستهای مختلف و افشاگریها و رد اعتبارنامهها تبدیل شد. زمان میگذشت و شاه جوان اندک اندک با سیاست آشنا میشد اما هنوز برای قدرتنمایی زود بود. واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران، فرصتی طلایی برای دربار و حامیان خارجی شاه بود. شاه بعدها در محافل خصوصی و به طور مبهم، رزمآرا را مسئول ترور خود و هژیر معرفی کرد. اما بعدها برخی مورخان با توجه به تعداد گلولههای شلیک شده و ناموفق بودن این ترور تدارک آن را به دربار و شخص شاه نسبت دادند خصوصاً آنکه ضارب نیز پس از اتمام گلولههایش توسط محافظین شاه گلولهباران شده بود.
با این حال روایت رسمی در آن روزها این بود که یک متعصب مذهبی وابسته به حزب توده مسئول ترور بوده است. اینچنین بود که حکومت نظامی در تهران برقرار شد، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و اعضای فعال و کارگزاران آن تار و مار شدند. همزمان آیتالله ابوالقاسم کاشانی نماینده مجلس چهاردهم دستگیر و به لبنان تبعید شد. در این زمان بود که در پی ایجاد پارهای تغییرات در قانون اساسی با تشکیل مجلس مؤسسان و تصویب آن، مجلس سنا که نیمی از اعضای آن انتصابی بودند شکل گرفت و شاه با شرایطی از قدرت منحل کردن هر دو مجلس برخوردار شد.
دوران اقتدار حکومت محمدرضا شاه از این زمان تا ۳۰ سال بعد ادامه یافت و حتی دوران حکومت ملی مصدق نیز نتوانست آنچنان خللی در این حکمرانی ایجاد کند، هرچند شاه جوان در این سه دهه بارها نشان داد که با وجود قرار گرفتن در رأس یک حکومت به ظاهر مقتدر، از کاراکتر مقتدری برخوردار نیست.
در تاریخ ۴ آبان ۱۳۴۶ محمدرضا پهلوی، در چهل و هشتمین سالروز تولدش در کاخ گلستان تاجگذاری کرد و همزمان فرح پهلوی، همسر سومش را به عنوان نایبالسلطنه منصوب کرد. این دو تا دیماه ۱۳۵۷ در ایران حکومت کردند و یک ماه پس از خروجشان از ایران بود که در بهمن ماه ۱۳۵۷ نظام پادشاهی در پی انقلاب سرنگون شد.
«تاریخ ایرانی» نوشت: در روز ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ یک روز پس از استعفای رضاشاه پهلوی، محمدرضا ولیعهد وی به عنوان شاه جدید ایران در مجلس شورای ملی سوگند یاد کرد.
محمدرضا پهلوی، ولیعهد رضاشاه در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد. او پس از رسیدن به ولیعهدی، آنچنان که پدرش میخواست در کنار بیست همکلاسی منتخب، تحصیل در مدرسه نظام را آغاز کرد و زبان فرانسه را از کودکی فرا گرفت. در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به سوئیس عزیمت کرد و در مدارس «اکل نوول دوشی» و انستیتو «لو روزه» ادامه تحصیل داد. او در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری تهران مشغول به تحصیل شد. سه سال پس از بازگشت به تهران با خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. خواهر فاروق که فوزیه نام داشت، آن زمان ۱۸ ساله بود. او بعدها نخستین فرزند محمدرضا به نام شهناز را به دنیا آورد.
در پی استعفای رضاشاه که در آن سلطنت به فرزندش تفویض شده بود، محمدرضا که آن زمان بیست و دو سال داشت در شرایط اشغال نظامی کشور توسط بیگانگان در آستانه پادشاهی قرار گرفت. در تاریخ سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای ارتش انگلستان و روسیه خاک ایران را اشغال کردند.
هشتم شهریور نیروهای انگلیس و روسیه، ایران را به سه بخش تقسیم کردند. بخش شمالی در قلمرو روسها بود، بخش جنوبی که منطقه نفتی ایران را نیز شامل میشد تحت مدیریت نیروهای انگلیسی درآمد و تنها منطقه میانی ایران یعنی تهران و اطراف آن برای ایران باقی ماند. ۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفیران انگلیس و روس به رضاشاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور فرصت دارد استعفا دهد و در غیر اینصورت نیروهایشان را به سوی پایتخت میفرستند و تهران اشغال خواهد شد. اینچنین بود که صبح روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه به نفع ولیعهدش کناره گرفت.
پس از آنکه رضاشاه استعفانامهاش را که فروغی، نخستوزیر برای او تنظیم کرده بود، امضا کرد و عازم اصفهان شد، فروغی و علی سهیلی، وزیر امور خارجه به زرگنده، محل سفارت شوروی رفتند تا استعفای شاه را به اطلاع اسمیرنوف و بولارد سفرای شوروی و بریتانیا برسانند. آن دو از آنجا به مجلس رفتند تا در جلسه اختصاصی آن به منظور اعلام استعفای رضاشاه به نفع ولیعهد که فروغی وی را «شاه جدید» میخواند، شرکت کنند. مجلس که نمایندگانش به لطف رضاشاه برگزیده شده بودند، به شاه مستعفی نظری محبتآمیز نداشت، ولی نمایندگان اهمیت موضوع را درک و با نخستوزیر همراهی کردند.
روز بعد، ۲۶ شهریور، شاه جوان برای ادای سوگند در مجلس حاضر شد. متن استعفا از روز قبل مشخص بود، بنابراین با صلاحدید فروغی و برای جلوگیری از دستگیر شدن محمدرضا به وسیله نیروهای روس و انگلیس، او را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس بردند.
او در ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر، پس از قرار گرفتن در پشت تریبون اینچنین سوگند یاد کرد: «سوگند به کلامالله مجید و خداوند تبارک و تعالی. بسمه تعالی. من خداوند متعال را گواه گرفته، به کلامالله مجید و هر آنچه در نزد خداوند محترم است قسم یاد میکنم که تمام عمر خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم.
قانون اساسی و مشروطیت و ایران را نگهبان و طبق آن و قوانین سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنیعشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال، خداوند عز شأنه را حاضر و ناظر دانسته و منظوری جز سعادت و عظمت دولت ایران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ملت ایران توفیق میطلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد مینمایم».
نمایندگان به گرمی از شاه جدید استقبال کردند. او پس از آنکه سوگند یاد کرد درباره حکومت قانون، مشروطیت، تفکیک قوا و اهمیت همکاری نزدیک دولت و مجلس «در این روزهای تیره و تار اشغال خارجی» سخن گفت. او گفت میراث خود را به دولت واگذار میکند. وقتی شاه جدید از مجلس به قصر باز میگشت، مردم که در خیابانها ازدحام کرده بودند از او استقبال کردند و شور و نشاط آنها بیش از انتظار یا تمایل متفقین بود. فروغی که شاه جوان را در رفتن و بازگشتن از مجلس همراهی میکرد، اظهار داشت: «امروز مردم سلطنت اعلیحضرت را تضمین کردند.»
از زمان شروع سلطنت محمدرضا پهلوی تا ترور ناکام وی در سال ۱۳۲۷، ایران یکی از آزادترین دورههای تاریخ سیاسی خود را تجربه کرد. طی این دوران، شاه نسبت به سالهای بعدی سلطنتش، در مجامع عمومی و بین مردم با کمترین محافظ تردد میکرد.
در طول این هفت سال، پست نخستوزیری ۱۴ بار و البته در بین ۹ نفر از رجال سیاسی جابجا شد. تشکیل احزاب، انتشار روزنامه کیهان و اصلاح و تشکیل گارد جاویدان به فرمان مستقیم شاه در این دوره صورت گرفت. شاه معتقد بود که غربیها مایلند که شاهی ضعیف بر کشور حکومت کند.
طی این سالها، تا زمان خروج نیروهای متفقین از ایران، شاه حداکثر فقط در تهران حکومت میکرد. این موضوع باعث شده بود تا اقتدار پادشاهی وی به عنوان یک شاه مقتدر به چالش کشیده شود. تا حدی که زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار یعنی چرچیل، روزولت و استالین برای شرکت در کنفرانس سهجانبه به تهران آمدند، چرچیل و روزولت برخلاف عرف دیپلماتیک، عملا وی را نادیده انگاشتند و به دیدار وی نرفتند.
مدت کوتاهی پس از آن و در جریان پیشهوری و خودمختاری آذربایجان، شاه این بار با کمک آمریکا فرصت یافت تا اقتدار از دست رفته را به خود بازگرداند. با اولتیماتوم آمریکا، شوروی دست از حمایت مستقیم پیشهوری برداشت و با اعتراضات مردم حکومت پیشهوری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان سقوط کردند. به گفته برخی با اصرار شاه و ارتش، قاضی محمد برخلاف نظر قوامالسلطنه محاکمه و اعدام شد.
مجلس چهاردهم که شکل گرفت، به محلی برای برخورد سیاستهای مختلف و افشاگریها و رد اعتبارنامهها تبدیل شد. زمان میگذشت و شاه جوان اندک اندک با سیاست آشنا میشد اما هنوز برای قدرتنمایی زود بود. واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران، فرصتی طلایی برای دربار و حامیان خارجی شاه بود. شاه بعدها در محافل خصوصی و به طور مبهم، رزمآرا را مسئول ترور خود و هژیر معرفی کرد. اما بعدها برخی مورخان با توجه به تعداد گلولههای شلیک شده و ناموفق بودن این ترور تدارک آن را به دربار و شخص شاه نسبت دادند خصوصاً آنکه ضارب نیز پس از اتمام گلولههایش توسط محافظین شاه گلولهباران شده بود.
با این حال روایت رسمی در آن روزها این بود که یک متعصب مذهبی وابسته به حزب توده مسئول ترور بوده است. اینچنین بود که حکومت نظامی در تهران برقرار شد، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و اعضای فعال و کارگزاران آن تار و مار شدند. همزمان آیتالله ابوالقاسم کاشانی نماینده مجلس چهاردهم دستگیر و به لبنان تبعید شد. در این زمان بود که در پی ایجاد پارهای تغییرات در قانون اساسی با تشکیل مجلس مؤسسان و تصویب آن، مجلس سنا که نیمی از اعضای آن انتصابی بودند شکل گرفت و شاه با شرایطی از قدرت منحل کردن هر دو مجلس برخوردار شد.
دوران اقتدار حکومت محمدرضا شاه از این زمان تا ۳۰ سال بعد ادامه یافت و حتی دوران حکومت ملی مصدق نیز نتوانست آنچنان خللی در این حکمرانی ایجاد کند، هرچند شاه جوان در این سه دهه بارها نشان داد که با وجود قرار گرفتن در رأس یک حکومت به ظاهر مقتدر، از کاراکتر مقتدری برخوردار نیست.
در تاریخ ۴ آبان ۱۳۴۶ محمدرضا پهلوی، در چهل و هشتمین سالروز تولدش در کاخ گلستان تاجگذاری کرد و همزمان فرح پهلوی، همسر سومش را به عنوان نایبالسلطنه منصوب کرد. این دو تا دیماه ۱۳۵۷ در ایران حکومت کردند و یک ماه پس از خروجشان از ایران بود که در بهمن ماه ۱۳۵۷ نظام پادشاهی در پی انقلاب سرنگون شد.
ویدیو مرتبط :
محمدرضا پهلوی: عقل زنان کمتر از مردان است!
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ماجرای طلاق محمدرضا پهلوی و فوزیه
در سال ۱۳۱۷ كه محمدرضا پهلوى ولیعهد وقت براى خواستگارى از فوزیه (خواهر ملك فاروق پادشاه مصر) به آن كشور سفر كرد، گروهى از رجال سیاسى ایران او را همراهى مى كردند كه دكتر قاسم غنى (نماینده مجلس شوراى ملى) یكى از ایشان بود.
وبسایت فرادید: در سال ۱۳۱۷ كه محمدرضا پهلوى ولیعهد وقت براى خواستگارى از فوزیه (خواهر ملك فاروق پادشاه مصر) به آن كشور سفر كرد، گروهى از رجال سیاسى ایران او را همراهى مى كردند كه دكتر قاسم غنى (نماینده مجلس شوراى ملى) یكى از ایشان بود.
مراسم ازدواج محمدرضا پهلوی و فوزیه
جالب اینجاست كه ده سال بعد نیز، وقتى روابط محمدرضاشاه و فوزیه خراب شد و كار آنها به طلاق كشید، دكتر غنى سفارت ایران در قاهره را به عهده داشت.
فوزیه در آن هنگام به مصر رفته بود و از بازگشت به ایران تن مى زد. بنابراین دكتر غنى به عنوان نماینده دولت و دربار ایران در مصر، ناچار بود گفت وگوهایى را در مورد مسئله طلاق به انجام رساند.
مطلب امروز را به مرور یكى از نامه هاى غنى خطاب به دفتر مخصوص شاه و همچنین خاطرات شخصى وى مربوط به همان روز اختصاص مى دهیم. نوع روابط، وضعیت دربار ایران و جنس مسائلى كه خاندان سلطنتى در سال هاى ضعف با آن روبه رو بود در خلال این مرور تا حدودى روشن مى شود.
نامه
دكتر قاسم غنى در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ به تلگراف شكوه الملك رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهى، چنین پاسخ داده است: «تلگراف رمز شماره ۲۵۷ مورخه ۱۸/۲/۲۷ زیارت گردید. نظر مبارك ملوكانه درباره لزوم استرداد جواهرى كه اعلیحضرت همایون شاهنشاهى شخصاً خریدارى و تحت اختیار علیاحضرت ملكه فوزیه قرار داده شده است، كاملاً صائب و همان طور كه ابلاغ فرموده اند در صورتى كه بناى تفریق (جدایى) باشد بایستى مطالبه و مسترد گردد. به علاوه به طور كلى در قسمت مالى اعم از مهر و صداق و جواهر و غیره بایستى قبلاً مطالعه لازم به عمل آمده به مقتضاى رأى مبارك نیز معلوم گردد؛ آنچه بین اشخاص عادى در این قبیل موارد معمول است این است كه شرایط طلاق با رضایت طرفین قبلاً معلوم مى شود و در مواقعى كه طلاق به اصرار زن واقع مى شود، علاوه بر صرف نظر كردن از مهر و صدق و رد جواهر، گاهى مخارج عروسى و خسارت مالى شوهر را نیز برعهده گرفته و پرداخته و یا اینكه به طفلى كه دارند مصالحه مى كند.
در مورد اعلیحضرت اقدس همایونى هرگاه مطالبه وجهى را مخالف حیثیات و شئون دولت و سلطنت بدانند ممكن است در ضمن شروط طلاق این طور قرار داده شود كه علیاحضرت ملكه فوزیه به صرافت طبع و طیب خاطر مبلغى كه معادل زیان... و مخارج باشد، به یكى از انجمن هاى خیریه ایران به عنوان اعانه مرحمت فرمایند یا به نام والاحضرت شهدخت [شهناز] به بنگاه خیریه اى اهدا فرمایند [یا] از قبیل و امثال این كارهاى خیر كه ضمناً حكایت از این بنماید كه ایشان از ملت ایران تكدرى و رنجشى ندارند بلكه از عواطف و احساسات آنها راضى و سپاسگزارند.» («یادداشت هاى دكتر قاسم غنى» به كوشش دكتر سیروس غنى)
خاطره
دكتر غنى روز بعد (۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۷ - ۱۵ ماه مه ۱۹۴۸) در دفتر خاطراتش چنین نوشت: «پست تهران را راه انداختیم. جواب تلگراف دفتر مخصوص را راجع به جواهرات دادم. ظهر پروفسور لیتمان (مستشرق آلمانى) و دخترش، والاب ریبسر، والاب قنواتى و آزرمى ناهار اینجا بودند. [ساعت] یك بعدازظهر آقاى معاضد مدیركل وزارت خارجه، از فرودگاه كه به استقبال او فرستاده بودم، تلفن كرد و احوالپرسى نمود. ساعت ۶ بعدازظهر آمد به سفارت. شب شام نگاهش داشتم. مقدارى از اوضاع تهران حرف زدیم. تهران نقشه و پلان نه در سیاست خارج دارد نه در سیاست داخلى. همان هرج و مرج و هرزگى مجلس و غیره است.
[معاضد] شرحى از بیروت و ایام تحصیل شاهپورها و شهدخت [فاطمه] نقل مى كرد، مى گفت آفتى بودند! شاهپور حمیدرضا آفتى بود. شهدخت فاطمه هم اذیت مى كرد و وقتى خواسته خودش را بكشد، سم به او نمى فروشند، ۲۴ دانه قرص آسپرین گرفته و خورده و چند روز معالجه مى كرده اند. حمید مكرر فرار كرده یا قصد فرار داشته. در این بین مادر آنها مى آید. مى خواهد بچه هاى خود را به تهران ببرد. معاضد مى گوید باید اجازه تهران باشد. عصمت پهلوى مى گوید خیر! شاه جوان است و نمى داند. شاه ما در یوهانسبورگ است (اشاره به رضاشاه كه در تبعید بود). خلاصه تلگراف به جنوب آفریقا مى كنند. مى گفت [از طرف رضاشاه] جواب آمد: «والاحضرت عصمت پهلوى، اولاً شما با چه اجازه به سوریه و فلسطین آمده اید؟ توضیح دهید. ثانیاً اختیار بچه ها كاملاً با اعلیحضرت همایونى [محمدرضاشاه] است، هر چه اراده فرمایند عمل شود.» تلگرافى هم به من (معاضد) بود كه هر چه اعلیحضرت همایونى بفرمایند، معمول دارید.
مى گفتند این پسرها (شاهپورها) زبان آرگو (زبان لاتى) داشتند از قبیل «دكیسه»، «زكى» و امثال آنها. روزى محمودرضا گفت چه بكنیم؟ ما اتومبیل داشتیم و زبان شوفرها را آموخته ایم. تا بالاخره به مصر آمدند و بالاخره به گردن علاء (سفیر وقت) افتادند...»
صیغه طلاق فوزیه سرانجام روز ۲۴ مهر ۱۳۲۷ جارى شد. از مدتى پیش از آن به دكتر غنى اطلاع داده شده بود «نظر به جریاناتى كه با دربار مصر پیش خواهد آمد» دیگر صلاح نیست به عنوان سفیر در قاهره خدمت كند و سفارت در تركیه براى او در نظر گرفته شده است.
روز ۲۶ مهر نیز به او تلگراف زده شد كه: «امر طلاق دو روز قبل انجام گردید و ماندن جناب عالى در قاهره مناسب نخواهد بود. مراقب باشید همین كه پاسخ پذیرش براى سفیر جدید (على دشتى) رسید، فوراً حركت بفرمائید.»
مراسم ازدواج محمدرضا پهلوی و فوزیه
جالب اینجاست كه ده سال بعد نیز، وقتى روابط محمدرضاشاه و فوزیه خراب شد و كار آنها به طلاق كشید، دكتر غنى سفارت ایران در قاهره را به عهده داشت.
فوزیه در آن هنگام به مصر رفته بود و از بازگشت به ایران تن مى زد. بنابراین دكتر غنى به عنوان نماینده دولت و دربار ایران در مصر، ناچار بود گفت وگوهایى را در مورد مسئله طلاق به انجام رساند.
مطلب امروز را به مرور یكى از نامه هاى غنى خطاب به دفتر مخصوص شاه و همچنین خاطرات شخصى وى مربوط به همان روز اختصاص مى دهیم. نوع روابط، وضعیت دربار ایران و جنس مسائلى كه خاندان سلطنتى در سال هاى ضعف با آن روبه رو بود در خلال این مرور تا حدودى روشن مى شود.
نامه
دكتر قاسم غنى در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ به تلگراف شكوه الملك رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهى، چنین پاسخ داده است: «تلگراف رمز شماره ۲۵۷ مورخه ۱۸/۲/۲۷ زیارت گردید. نظر مبارك ملوكانه درباره لزوم استرداد جواهرى كه اعلیحضرت همایون شاهنشاهى شخصاً خریدارى و تحت اختیار علیاحضرت ملكه فوزیه قرار داده شده است، كاملاً صائب و همان طور كه ابلاغ فرموده اند در صورتى كه بناى تفریق (جدایى) باشد بایستى مطالبه و مسترد گردد. به علاوه به طور كلى در قسمت مالى اعم از مهر و صداق و جواهر و غیره بایستى قبلاً مطالعه لازم به عمل آمده به مقتضاى رأى مبارك نیز معلوم گردد؛ آنچه بین اشخاص عادى در این قبیل موارد معمول است این است كه شرایط طلاق با رضایت طرفین قبلاً معلوم مى شود و در مواقعى كه طلاق به اصرار زن واقع مى شود، علاوه بر صرف نظر كردن از مهر و صدق و رد جواهر، گاهى مخارج عروسى و خسارت مالى شوهر را نیز برعهده گرفته و پرداخته و یا اینكه به طفلى كه دارند مصالحه مى كند.
در مورد اعلیحضرت اقدس همایونى هرگاه مطالبه وجهى را مخالف حیثیات و شئون دولت و سلطنت بدانند ممكن است در ضمن شروط طلاق این طور قرار داده شود كه علیاحضرت ملكه فوزیه به صرافت طبع و طیب خاطر مبلغى كه معادل زیان... و مخارج باشد، به یكى از انجمن هاى خیریه ایران به عنوان اعانه مرحمت فرمایند یا به نام والاحضرت شهدخت [شهناز] به بنگاه خیریه اى اهدا فرمایند [یا] از قبیل و امثال این كارهاى خیر كه ضمناً حكایت از این بنماید كه ایشان از ملت ایران تكدرى و رنجشى ندارند بلكه از عواطف و احساسات آنها راضى و سپاسگزارند.» («یادداشت هاى دكتر قاسم غنى» به كوشش دكتر سیروس غنى)
خاطره
دكتر غنى روز بعد (۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۷ - ۱۵ ماه مه ۱۹۴۸) در دفتر خاطراتش چنین نوشت: «پست تهران را راه انداختیم. جواب تلگراف دفتر مخصوص را راجع به جواهرات دادم. ظهر پروفسور لیتمان (مستشرق آلمانى) و دخترش، والاب ریبسر، والاب قنواتى و آزرمى ناهار اینجا بودند. [ساعت] یك بعدازظهر آقاى معاضد مدیركل وزارت خارجه، از فرودگاه كه به استقبال او فرستاده بودم، تلفن كرد و احوالپرسى نمود. ساعت ۶ بعدازظهر آمد به سفارت. شب شام نگاهش داشتم. مقدارى از اوضاع تهران حرف زدیم. تهران نقشه و پلان نه در سیاست خارج دارد نه در سیاست داخلى. همان هرج و مرج و هرزگى مجلس و غیره است.
[معاضد] شرحى از بیروت و ایام تحصیل شاهپورها و شهدخت [فاطمه] نقل مى كرد، مى گفت آفتى بودند! شاهپور حمیدرضا آفتى بود. شهدخت فاطمه هم اذیت مى كرد و وقتى خواسته خودش را بكشد، سم به او نمى فروشند، ۲۴ دانه قرص آسپرین گرفته و خورده و چند روز معالجه مى كرده اند. حمید مكرر فرار كرده یا قصد فرار داشته. در این بین مادر آنها مى آید. مى خواهد بچه هاى خود را به تهران ببرد. معاضد مى گوید باید اجازه تهران باشد. عصمت پهلوى مى گوید خیر! شاه جوان است و نمى داند. شاه ما در یوهانسبورگ است (اشاره به رضاشاه كه در تبعید بود). خلاصه تلگراف به جنوب آفریقا مى كنند. مى گفت [از طرف رضاشاه] جواب آمد: «والاحضرت عصمت پهلوى، اولاً شما با چه اجازه به سوریه و فلسطین آمده اید؟ توضیح دهید. ثانیاً اختیار بچه ها كاملاً با اعلیحضرت همایونى [محمدرضاشاه] است، هر چه اراده فرمایند عمل شود.» تلگرافى هم به من (معاضد) بود كه هر چه اعلیحضرت همایونى بفرمایند، معمول دارید.
مى گفتند این پسرها (شاهپورها) زبان آرگو (زبان لاتى) داشتند از قبیل «دكیسه»، «زكى» و امثال آنها. روزى محمودرضا گفت چه بكنیم؟ ما اتومبیل داشتیم و زبان شوفرها را آموخته ایم. تا بالاخره به مصر آمدند و بالاخره به گردن علاء (سفیر وقت) افتادند...»
صیغه طلاق فوزیه سرانجام روز ۲۴ مهر ۱۳۲۷ جارى شد. از مدتى پیش از آن به دكتر غنى اطلاع داده شده بود «نظر به جریاناتى كه با دربار مصر پیش خواهد آمد» دیگر صلاح نیست به عنوان سفیر در قاهره خدمت كند و سفارت در تركیه براى او در نظر گرفته شده است.
روز ۲۶ مهر نیز به او تلگراف زده شد كه: «امر طلاق دو روز قبل انجام گردید و ماندن جناب عالى در قاهره مناسب نخواهد بود. مراقب باشید همین كه پاسخ پذیرش براى سفیر جدید (على دشتى) رسید، فوراً حركت بفرمائید.»