اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

«شادی» دختری که قربانی خشم توفان شد


در بعد از ظهر روز 14 خرداد ماه شادی را به بیمارستان بهمن تهران انتقال دادیم، دکتر پس از مشاهده و بررسی شادی عنوان کرد که متاسفانه بافت‌های پای شادی از بین رفته است و این پا باید هر چه سریع‌تر قطع شود، چراکه ممکن است که عفونت پا به قلب، کلیه‌ها و کبد شادی برسد و شاید زندگی شادی به خطر بیفتد.

خبرگزاری فارس: «شادی» دختر 21 ساله اصفهانی که بر اثر سقوط درخت در زمان تندباد اصفهان یک پایش را از دست داده، دردش بی‌پناهی فرداست نه مشکلات مادی.

یازدهم خرداد ماه امسال بود و همه چیز در شهر اصفهان طبق روزهای معمولی در حال سپری شدن بود و هیچکس فکر نمی‌کرد که دقایقی بعد تندبادی شدید به شهر هجوم خواهد آورد، زمانی که تندباد به اصفهان رسید، همه در حال سپری کردن فعالیت روزانه خود بودند و ب سرعت دنبال این بودند که خود را به خانه‌های خود یا مکان امنی برسانند و اما در این بین در یکی از کوچه‌های منطقه هفت اصفهان دختری برای دریافت کارت ورود به جلسه امتحان خود راهی کافی نت شده بود، اما در همین زمان با سقوط درختی تنومند در کنار خیابان مسیر زندگی شادی عوض شد و چند روز بعد «شادی» برای همیشه یک پایش را از دست داد، این درخت به قدری سنگین بوده که در ابتدا شادی ضربه ناشی از این درخت را روی کتف خود احساس می‌کند و سپس درخت با تمام سنگینی خوی روی پای چپ شادی می‌افتد و درد تمام وجود این دختر 21 ساله را فرا می‌گیرد، تنها خدا می‌داند از آن روز به بعد بر شادی و خانواده‌اش چه گذشت.

پس از پیگیری‌های بسیار فرصتی دست داد تا پای درد دل این خانواده بنشینیم.

سقوط درختی که شادی را ویلچر‌نشین کرد

«روز 11 خرداد ماه امسال یعنی حدود یک ماه و چند روز پیش از کتابخانه به سمت منزلمان باز می‌گشتم، اما در راه تصمیم گرفتم که با رفتن به کافی‌نت کارت ورود به جلسه امتحانات خود را دریافت کنم، به محض اینکه این تصمیم را گرفتم، شاید 10 قدمی برنداشته بودم که یک مرتبه وزش بادی شدید رخ داد، به دنبال این وزش باد شدید، یکجا و یک مرتبه درختی بزرگ و تنومند از جا کنده شد و روی زمین افتاد و سپس با ضربه دوم درخت از زمین به سمت پای من اصابت کرد.»

این‌ها روایت «شادی‌سادات عقیلی» از روز تلخ حادثه بود، دختری 21 ساله  و دانشجوی ژنتیک که سقوط درختی در توفان رشته زندگی‌اش را از هم پاشیده است، شادی داستان دردش را اینطور ادامه می‌دهد: «نخستین ضربه این درخت به شانه و کتفم وارد شد، که این موضوع سبب زخمی شدن و کبودی کتفم نیز شده است، اما شانه‌ام ضربه را رد کرد و  درخت پس از برخورد بر زمین دوباره از جا بلند شد و با پای راستم اصابت کرد و در آن لحظه تنها خودم و یک  راننده وانت در کوچه بودیم.پس از اصابت درخت با پایم فریاد زدم که کمک کنید و این درخت را بردارید تا پس از گذشت هفت، هشت دقیقه مردم در اطرافم جمع شدند و بالاخره مردم با کمک یکدیگر توانستند درخت را از روی پایم بردارند».

اورژانس با تأخیر 45 دقیقه‌ای در محل حادثه حاضر شد

شادی همچنان در حال تعریف روز واقعه بود که ناگهان چهره‌اش در هم رفت و گفت که ببخشید پایم درد گرفت، بعضی وقت‌ها رگ‌هایم می‌گیرد، اما با وجود درد شدید از ناحیه پا ادامه می‌دهد: « مدت زمانی طولانی پس از تماس مردم با اورژانس، درست یادم نیست اما این مدت زمان حدود نیم ساعت تا 45 دقیقه بود، بالاخره آمبولانس به بالای سرم آمد و از زمین بلندم کردند و من را درون آمبولانس گذاشتند و بیمارستان الزهرا (س) بردند، در ابتدا گفتند که من را به بیمارستان کاشانی می‌برند اما در راه تغییر مسیر دادند و به بیمارستان الزهرا (س) بردند.در بیمارستان الزهرا (س) از درد شدید از هوش رفتم و پس از به هوش آمدنم من را به اتاق عمل بردند و در اتاق عمل پایم را پیچ و پلاک کردند و قسمتی که گوشت و ماهیچه‌های پایم رها شده بود را جمع کرده و دوخته بودند، پس از این موضوع پدرم در عرض دو روز من را به بیمارستان بهمن تهران انتقال داد.»

در اصفهان صدای دردم را نشنیدند

وی با گلایه بسیار ادامه داد: «در اصفهان هیچ شخصی با ما همکاری نکرد و  هیچ مجموعه‌ای به دادم نرسید و اگر پدرم نبود، شاید امروز زنده نبودم، چون در بیمارستان الزهرا (س) به ما گفتند که تا 10 روز دیگر باید صبر کنید تا ببینیم که باید چه کاری را انجام بدهیم، در صورتی که زمانی که من را به بیمارستان بهمن تهران منتقل کردند، دکتر به پدرم گفته بود که اگر همین الان عمل شود، خوب است، اما اگر عمل نشود عفونت به کلیه‌ها، کبد و قلبش می‌زند و جانش به خطر می‌افتد. یک روز پس از این موضوع در بیمارستان بهمن عمل جراحی شدم و پایم را قطع کردند، هر چند که زمانی که درخت روی پایم افتاد، می‌دانستم که پایم قطع می‌شود، چون از شدت درد و از شدت وزن درخت می‌دانستم که این پا بازگشتنی نیست، اما پزشکان در تهران تشخیص دادند که اگر در همان پنج، شش ساعت اول به من رسیدگی می‌کردند و امکانات لازم و پزشک عروق بالای سرم بود، شاید پایم قطع نمی‌شد، اما پس از گذشت سه روز از حادثه به تهران رفتم و دیگر عروق پایم از بین رفته بود و پزشک نیز جوابم کرد و عنوان کرد که پایم باید قطع شود.

درد‌های پای شادی همچنان ادامه دارد

 شادی بار‌‌ها در عین مصاحبه با درد‌های شدیدی از ناحیه پای خود و گرفتن عضلات پای خود مواجه شد و حتی وی در زمان نشستن و خوابیدن خود با درد مواجه می‌شد، البته به گفته پدرش درد‌های شادی از حدود یک هفته پیش تا حدودی کم شده است، چراکه وی تا حدود یک هفته پیش از درد بسیار آرامش نداشته و مسکنی نبوده است که به شادی نداده باشند تا بلکه درصدی از درد‌های شادی کم شود، اما همچنان شادی با درد کلنجار می‌رفت و خود را به میزان بسیاری کنترل می‌کرد تا ناراحتی بیش از پیش پدر و مادر خود را نبیند.

او ادامه می‌دهد: صبح روز پس از این حادثه پدرم در حال خواندن نماز صبح بوده که متوجه می‌شود که در کوچه سر و صدا‌هایی می‌آید، افرادی از شهرداری آمده بودند که درخت را قطع و تکه تکه کنند و با خود ببرند، اما مردم و همسایه‌ها از این موضوع جلوگیری کرده و قسمت اصلی تنه درخت را در منزلمان می‌گذارند.

شهرداری هیچ کمکی به ما نکرده است

از سوی شهرداری نه تنها هیچ کمکی به ما نشد، بلکه نمک نیز روی زخمم هم پاشیده‌اند، زمانی که پدرم از شهرداری درخواست کمک می‌کند که من را به بهترین بیمارستان چه در تهران و چه در خارج از کشور منتقل کنند در جواب به پدرم می‌گویند خسارت شما را بیمه پرداخت می‌کند. چه خسارتی را بیمه می‌خواهد پرداخت کند و با چندین میلیون و میلیارد تومان پول می‌خواهند پایم را به من بازگردانند، در تمام جهان تاکنون نتوانسته‌اند یک پیوند پا را انجام بدهند.

خنده‌هایی تلخ در صورت معصومانه شادی موج می‌زند

بار‌ها و بار‌ها اشک در چشمان معصوم شادی حلقه زد، اما شادی بغض خود را خورد تا بتواند ادامه این حادثه تلخ را باز‌گو کند، شادی‌ای که روزی شیطنت‌های بسیاری داشته و روی زمین بند نمی‌شد، امروز گوشه‌ای از اتاق بر روی تخت ساعت‌ها دراز کشیده و با غم و غصه خود کلنجار می‌رود و تنها ردی از خنده را بر لبان خود حک می‌کند تا مبادا دل پدر و مادرش بیشتر از این بلرزد، اما دل‌ پدر و مادر شادی نیز خون است، چراکه پدر و مادر غم پنهان شده در صورت فرزندان خود را به خوبی احساس می‌کنند.

شادی می‌گوید: شاید هر شخص دیگری که این اتفاق برایش افتاده بود، در حال حاضر زنده نبود، من تمام کار‌هایی که برای بهبود وضعیتم انجام شده است را مدیون پدرم هستم و پدرم در تمام این لحظات پیگیر درمانم بوده است.

با چه خسارتی پایم را به من باز می‌گردانند

می‌خواهم به آقای شهردار بگویم که اگر این اتفاق برای یکی از اقوام وی می‌افتاد، به اقوام خود نیز می‌گفت که بروید بیمه خسارت شما را پرداخت می‌کند! انتظار دارم که با آقای شهردار رو‌به‌رو شوم و جوابم را بدهد، چه خسارتی را می‌خواهند به من پرداخت کنند و چگونه می‌خواهند پایم را به من بازگردانند،‌ می‌خواهم ببینم که با آینده من می‌خواهد چه کار کند، زیرا مشکلی که برای من به وجود آمده است، خیلی به آینده به من ضربه می‌زند.

وی با اشاره به اینکه این اتفاق در شب نخستین امتحانم برای من به وجود آمد و نتوانستم در هیچ یک از امتحاناتم شرکت کنم، عنوان می‌کند: از سوی دانشگاهم گفته‌اند که باید رسیدگی کنید و باید پیگیری‌های لازم را برای درس‌هایت انجام بدهی، اما مسئولان باید کمک کنند تا من بتوانم این ترم را به پایان برسانم، زیرا من در این ترم در تمام کلاس‌هایم حضور داشته‌ام.

مسئولان به وضعیت شهر رسیدگی کنند

شادی معتقد است: مسئولان باید از سویی به این دنیا و از سوی دیگر به آن دنیای خود توجه داشته باشند، فردی که مسئولیت کاری را به عهده می‌گیرد باید وظایف خود را به صورت کامل انجام بدهد، چراکه در غیر اینصورت در این دنیا و آن دنیا زیر دین بسیاری از افراد می‌رود.

شادی امروز از مسئولان شهر گلایه‌های بسیاری دارد، چرا که وی عدم رسیدگی به وضعیت پوسیدگی درخت را دلیل اصلی وقوع این حادثه می‌داند و به گفته شادی این درخت به میزانی پوسیده بوده که اگر یک کودک نیز این درخت را تکان می‌داد، درخت مورد نظر سقوط می‌کرد و وزش تند‌باد از دلایل وقوع حادثه نیست.

چرا شهرداری به وضعیت درختان پوسیده رسیدگی نکرده است

سید حمید عقیلی پدر شادی نیز در مورد تکمیل صحبت‌های شادی می‌گوید: نخستین قصور در راستای سقوط درخت روی پای دخترم از ناحیه شهرداری و سازمان مربوطه بوده است، شهرداری باید به وضعیت این درخت رسیدگی می‌کرده است  و چرا شهرداری پیش از وقوع این حادثه به وضعیت این درخت رسیدگی نکرده است.

پس از سقوط درخت روی پای دخترم، شادی حدود 45 دقیقه روی زمین مانده تا اورژانس رسیده است، اصفهان شهری به این بزرگی و با وجود امکانات بسیار، آیا اورژانس باید پس از 45 دقیقه به محل حادثه برسد، در صورتی که از مرکز اورژانس تا محل وقوع این حادثه تنها پنج دقیقه زمان بوده است.

نیرو‌های اورژانس به موقع در محل حادثه حاضر نشدند

یکی از گلایه‌های خانواده عقیلی از عدم حضور به موقع نیرو‌های اورژانس به محل حادثه بوده است، که چرا اورژانسی که ادعا می‌کند که در کوتاه‌ترین زمان ممکن در محل حوادث حضور پیدا می‌کند، اما در زمان وقوع این حادثه پس از گذشته حدود 45 دقیقه از تماس با اورژانس در محل حادثه حاضر می‌شود، در صورتی که از محل اتفاقی که برای شادی افتاده بود تا محل اورژانس تنها پنج دقیقه زمان می‌برد.

پدر شادی ادامه می‌دهد: به دنبال وقوع این حادثه برای دخترم از نظر روحی دچار مشکل شدم، در ابتدا عنوان کردند که شادی را به بیمارستان کاشانی انتقال می‌دهند، اما در زمانی که ما به بیمارستان کاشانی رسیدیم پس از گذشت نیم ساعت به ما اطلاع دادند که شادی را به بیمارستان الزهراء (س) برده‌اند.

این پدر درد‌کشیده که بار‌ها در زمان گفتن روز حادثه توسط شادی اشک در چشمانش جمع می‌شود و بغض در صورتش نهفته می‌شد، عنوان کرد: این بی‌نظمی‌ها ناشی از چیست و زمانی که به همراه بیمار می‌گویند که بیمارتان را به بیمارستان کاشانی انتقال می‌دهیم، چرا در بین راه تغییر مسیر می‌دهند و شادی را به بیمارستان الزهراء (س) منتقل می‌کنند، البته من درصدد بودم که دخترم را به یک بیمارستان خصوصی ببرم، چراکه امکانات بیمارستان‌های خصوصی قابل مقایسه با بیمارستان دولتی نیست.

اگر حداقل شادی به یک بیمارستان خصوصی منتقل شده بود و یک متخصص و کادر پزشکی مجرب بر بالین دخترم حاضر شده بودند، حداقل خسارت به دخترم وارد می‌شد، زمانی که بیمارستان الزهراء(س)  رسیدیم، همواره از مسئولان بیمارستان درخواست می‌کردم که وضعیت پای دخترم چه می‌شود، حتی با فرودگاه هماهنگی کردم که شاید بتوانم دخترم را به تهران منتقل کنم.

بیمارستان الزهرا (س) به خوبی به پای شادی رسیدگی نکرد

وی ادامه ماجرا را اینطور روایت می‌کند: از سوی بیمارستان هیچ اقدامی در راستای این موضوع صورت نگرفت، بار‌ها سؤال کردم که وضعیت پای دخترم چه می‌شود که تنها یک جواب شنیدیم که شادی باید به اتاق عمل برود، به دنبال این موضوع تصور می‌کردم که در اتاق عمل به وضعیت دخترم رسیدگی می‌کنند، اما زمانی که شادی از اتاق عمل بازگشت، کادر پزشکی به ما اعلام کرد که از نظر ارتوپدی کارمان را انجام داده‌ایم، اما عروق نمی‌آید به مشکل شادی رسیدگی کند.

پزشک عروق عنوان کرده بود که من دست به این پا نمی‌گذارم، آیا پزشک دیگری وجود نداشت که به مشکل پای دخترم رسیدگی کند، پس از گذشت دو روز از این موضوع ما تنها دیدیم که شادی در بیمارستان تنها درد می‌کشد و یکی از مشاوران پزشک نیز عنوان کرده است که به این پا دارو تزریق کرده‌ایم که طی روز‌های آتی در صورت امکان عروق پا را باز کنیم و اگر این موضوع صورت نگرفت، بیمار آماده باشد تا این پا را قطع کنیم.

اصفهان از وجود پزشکان توانمندی برخوردار است

اصفهان همیشه به عنوان یکی از شهر‌ها و استان‌های مهم کشور تلقی می‌شود که از وجود پزشکان حاذق و  توانمندی برخوردار است و هر ساله نیمی از بیماران از شهر‌ها و استان‌های همجوار برای رسیدگی به مباحث درمانی خود به اصفهان مراجعه می‌کنند، پس چرا با وجود این توانمندی‌ها پزشکان در فلان بیمارستان نتوانسته‌اند به وضعیت عروق پای شادی رسیدگی کنند و به گفته خانواده شادی اگر یک روز دیر‌تر پای شادی عمل می‌شد، عفونت شدید جان شادی را تهدید می‌کرد.

این چه پاسخ منطقی‌ای است که یک پزشک به بیمار می‌گوید، تا با این موضوع مواجه شدیم، بلافاصله با دکتری در تهران مشورت کردم و مدارک پزشکی شادی توسط یکی از آشنایان به تهران برده شد و دکتر  عنوان کردند که چرا اقدامات پزشکی مانند MRY در راستای رسیدگی به وضعیت پای شادی در اصفهان انجام نشده است.!

پدر شادی در ادامه می‌گوید: در بعد از ظهر روز 14 خرداد ماه شادی را به بیمارستان بهمن تهران انتقال دادیم، دکتر  پس از مشاهده و بررسی شادی عنوان کرد که متاسفانه بافت‌های پای شادی از بین رفته است و این پا باید هر چه سریع‌تر قطع شود، چراکه ممکن است که عفونت پا به قلب، کلیه‌ها و کبد شادی برسد و شاید زندگی شادی به خطر بیفتد.

شهرداری پیش از وقوع حوادث به فضای سبز رسیدگی کند

اینجا این سوال مطرح است که چرا شهرداری پیش از وقوع این حادثه به وضعیت این درخت رسیدگی نکرده است، البته این موضوع تنها قصور و کوتاهی شهرداری در راستای رسیدگی به فضای سبز نبوده است، چراکه حدود دو ماه پیش از وقوع این حادثه یک کودک پنج ساله از شمشاد‌های کنار خیابان عبور می‌کند، اما به دلیل ارتفاع یک و نیم متری شمشاد‌ها راننده‌ای این کودک را نمی‌بیند و با این کودک تصادف کرده که به دنبال این موضوع کودک فوت می‌کند.

فردا صبح روز پس از حادثه سازمان مربوطه در این خیابان حضور پیدا می‌کند و ارتفاع شمشاد‌ها را کاهش می‌دهد، چرا پیش از وقوع این حادثه به وضعیت این شمشاد‌ها رسیدگی نشده است، حادثه‌‌های بزرگ کم نیست و چرا در این منطقه حوادث بسیاری به وقوع می‌پیوندد.

سادات عقیلی با اشاره به اینکه مسئولان توجیه و اظهار‌نظر می‌کنند و آقای شهردار عنوان می‌کند که ما تمام اقدامات را انجام داده‌ایم، تاکید کرد: آقای شهردار در جواب من عنوان کرد که بیمه خسارت وارد شده به دخترتان را پرداخت می‌کند،‌ وی حتی من را در اتاق محل کار خود راه نداده است، در صورتی که من در روز ملاقات مردمی به دفتر وی مراجعه کردم.

شادی در ادامه صحبت‌های پدر می‌گوید: در دو روزنامه دو حرف در ارتباط با این موضوع عنوان شده بود، در روزنامه نسل فردا عنوان شده بود که شهردار در آن روز در دفتر خود نبوده است و در یکی از روز‌نامه‌های دیگر عنوان شده بود که شهردار در دفتر خود حضور داشته است، اما به دلیل ارباب رجوع زیاد نتوانسته کاری انجام بدهد.

شادی در آینده با مشکلات اجتماعی بسیاری مواجه می‌شود

پدر شادی ادامه می‌دهد: از ابتدا عنوان کردم که ما نیاز به مباحث مادی نداریم و شهرداری تنها از لحاظ معنوی به ما کمک کند، تنها مباحث مادی به عنوان خسارات وارد شده به دختر من نیست و شادی در آینده با مشکلات اجتماعی بسیاری مواجه می‌شود، نمی‌توانیم برای خسارت وارد شده به شادی نرخ تعیین کنیم، در حال حاضر تمام مسئولان این موضوع را به یکدیگر پاس می‌دهند و هیچ یک از مسئولان زیر بار این قصور و کوتاهی نمی‌روند.

شادی با وضعیت پیش آمده آینده خود را مبهم می‌بیند، امیدواریم که مسئولان و متولیان امر با استفاده از ابزار‌های قانونی در اختیار خود شرایطی ایجاد کنند، تا حداقل بخشی از دغدغه‌های شادی برای آینده پیش روی خود برطرف شود و با کسب آرامشی به زندگی خود ادامه بدهد، چراکه شادی به مادیات و نیازی ندارد، بلکه وی در جست‌و‌جوی حمایتی برای آینده خود است، البته خانواده شادی حمایت‌های مادی و معنوی لازم را برای وی انجام می‌دهند، اما شادی در آینده برای حضور با تمام توان در جامعه به حمایت نیاز دارد.


ویدیو مرتبط :
شادی دل حضرت رباب-حاج کمال قربانی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

عروس قربانی خشم همسر شد



زیباترین عکس طوفانی سال ۲۰۱۱ / عکس

قتل ستاره، عروس یك‌روزه به دست شوهرش سعید، آنقدر شوك‌آور بود كه هنوز خانواده‌اش نمی‌توانند باور كنند كه عروس یك‌ روزه به قتل رسیده ‌است.

سعید دو ماه بعد از قتل بازداشت شد. پلیس او را در حالی‌كه در یك شهر مخفی شده‌ بود پیدا كرد. وقتی ستاره به قتل رسید كسی نمی‌دانست كه این عروس چرا قربانی خشم شوهرش شده‌ است تا این‌كه سعید بازداشت شد و انگیزه‌اش را از قتل بیان كرد.

سعید بزودی در شعبه 71 دادگاه كیفری‌استان تهران محاكمه می‌شود. او چند روز قبل در دادگاه حاضر شد تا وكیلش را به دادگاه معرفی كند. این مرد از چرایی قتل و اتفاقاتی كه بعد از آن برایش افتاد، می‌گوید.

چند سال داری و چه مدتی است كه در زندان هستی؟

در حال حاضر 33 سال دارم، اما در مورد زندان باید بگویم از وقتی كه بازداشت شدم در زندان هستم. البته از وقتی مرتكب قتل شدم دیگر زندگی ندارم و حالم خیلی بد است.

چه مدتی با همسرت زندگی كردی؟

یك روز. فقط یك روز بود كه ما باهم ازدواج كرده ‌بودیم.

یعنی شما حدود 24 ساعت بود كه با هم زندگی می‌كردید؟

البته همه این مدت را با هم نبودیم، 5 یا 6ساعت بود كه با هم بودیم.

پس چطور در این چند ساعت آنقدر از او كینه به دل گرفتی كه دست به قتل زدی؟

نمی‌دانم چرا این طور شد. خیلی از كارم پشیمان هستم.

در این چند ساعت كه با همسرت بودی با هم دعوا كردید؟

نه درگیری با هم نداشتیم، اما من چیزهایی از زنم دیدم كه متوجه شدم او آن كسی نیست كه من دنبالش می‌گشتم.

بیشتر توضیح بده كه چرا او را كشتی؟

من در آن چند ساعت متوجه شدم كه خانواده زنم از من كلاهبرداری كردند. من از این كار بدم می‌آمد. آنها باید راستش را به من می‌گفتند، اما این كار را نكردند.

خب اگر از تو كلاهبرداری شده‌ بود و خانواده همسرت این كار را كرده ‌بودند چرا از همسرت كینه به دل گرفتی و او را كشتی؟

خیلی عصبانی و ناراحت بودم. چون ستاره نزدیك‌ترین فرد به آن خانواده بود و من می‌دانستم كه آنها ستاره را خیلی دوست دارند به این دلیل این كار را كردم.

همسرت را دوست داشتی؟

مدت زمان زیادی نبود كه ما با هم بودیم، اما در كل از او خوشم می‌آمد و می‌خواستم با او زندگی خوبی را شروع كنم. نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاد.

نقشه‌ای برای قتل او داشتی؟

نقشه كه نداشتم. وقتی فهمیدم كه سرم كلاه‌رفته است تصمیم گرفتم زنم را بكشم و در آن چند‌دقیقه نقشه كشیدم.

چند بار در مورد این‌كه سرت كلاه رفته ‌است صحبت كردی، چطور سرت كلاه رفته‌ بود؟

بعد از این‌كه با زنم عقد كردیم فردای آن روز برای چند ساعت با زنم تنها شدم و وقتی با هم بودیم متوجه شدم كه او آن كسی كه من می‌خواستم نیست و بعضی واقعیت‌ها را در مورد همسرم به من نگفتند.

چیزهایی كه از تو مخفی شده‌ بود چه بود كه باعث عصبانیت‌ات شد؟

در مورد بعضی مسائل واقعیت را نگفته ‌بودند، مثلا این‌كه دندان زنم خراب است و مسائل دیگر.

خب این موضوع قابل حل است، مساله‌ای نیست كه به خاطرش آدم بكشی؟

شبی كه عقد كردیم خانواده ستاره به خانه ما آمدند و مادرم كلی زحمت كشید و غذا درست كرد و كلی روی دست ما خرج گذاشتند، بعد كه معلوم شد بعضی از واقعیت‌ها را نگفتند من خیلی عصبانی شدم و فهمیدم كه آنها سرم كلاه گذاشتند. من از دستشان عصبانی بودم.

چرا همسرت را طلاق ندادی؟

اگر قرار بود طلاقش بدهم كلی باید با هم درگیر می‌شدیم و تازه مهریه هم باید می‌دادم. ضمن این‌كه عصبانیتم برطرف نمی‌شد.

یعنی فكر می‌كنی كار درستی كردی؟

نه كار درستی كه نكردم. قبول دارم اشتباه كردم، اما در آن لحظات نمی‌توانستم درست فكر كنم و تصمیم اشتباه گرفتم. من از كارم خیلی پشیمان هستم.

در مورد روز قتل بگو، ستاره را كجا كشتی؟

قبل از قتل ما 2 ساعت با هم تنها بودیم. بعد طبق قرار قبلی كه داشتیم برای شام باید به خانه مادرم می‌رفتیم، اما قبل از آن چون زود رسیده ‌بودیم قرار شد به خانه برادرم برویم كه در طبقه پایین خانه مادرم زندگی می‌كردند. مدتی هم آنجا بودیم و من همانجا زنم را كشتم.

یعنی در خانه برادرت دست به قتل زدی، كسی نبود كه جلوی تو را بگیرد؟

وقتی به خانه برادرم رفتیم، زن برادرم برای ما میوه آورد و پذیرایی كرد. در همان لحظه مادرش هم آمد. من دیدم چند زن هستند تصمیم گرفتم از آنجا بیرون بروم. اعصابم خراب بود؛ از دست خانواده زنم خیلی عصبانی بودم. گفتم بیرون می‌روم و چند‌ساعتی راه می‌روم حالم بهتر می‌شود.

در مدتی كه بیرون از خانه بودی به چه فكر می‌كردی؟

خواهرم از من خواسته بود برایش از بیرون چیزی بخرم. داشتم راه می‌رفتم و به همین موضوع فكر می‌كردم كه به یك مغازه چاقوفروشی رسیدم. چاقو خریدم و به خانه برگشتم.

یعنی چاقو را دیدی و به این نتیجه رسیدی كه همسرت را بكشی؟

نه، من در آن زمان تصمیم گرفته ‌بودم كه این كار را بكنم، اما وقتی چاقو را دیدم تصمیم گرفتم كه چاقو را بخرم و آماده به خانه بروم.

وقتی به خانه برادرت رسیدی چه كردی؟

همسر برادرم در را باز كرد. ستاره روی صندلی نشسته بود. به سمتش رفتم. كسی اطراف ما نبود. چاقو را درآوردم و به بدنش زدم. ستاره رو به من كرد و با تعجب گفت نكن زخمی می‌شوم، اما من دیگر امانش ندادم و ضربات بعدی را به بدنش واردكردم.

وقتی داشتی ضربات را بر بدن زنت می‌زدی كسی جلوی شما را نگرفت؟

زن برادرم و مادرش بودند، آنها تعجب كردند، ولی جلو نیامدند. مادر زن برادرم فكر می‌كرد ما داریم شوخی می‌كنیم، اما وقتی خون را دید فریاد زد و گفت خون. زن برادرم جلو آمد، اما من او را هم با چاقو تهدید كردم و گفتم عقب برو وگرنه تو را هم می‌زنم.

او چه كرد؟

خیلی ترسید و عقب رفت، اما دوباره جلو آمد و با من درگیر شد. من هم از خانه فرار كردم.

فرار كردنت چقدر طول كشید؟

حدود 2 ماه فراری بودم، بعد شناسایی و بازداشت شدم.

چطور بازداشت شدی؟

ماموران جایم را شناسایی كردند البته دیگر قصد نداشتم فرار كنم. مدتی بود كه به فكر معرفی‌كردن خودم بودم.

اولیای‌دم برای تو درخواست قصاص كرده‌اند. توانسته‌ای آنها را راضی كنی تا گذشت كنند؟

هنوز نه. البته مادرم تلاش‌هایی را آغاز كرده، اما هنوز نتوانسته كاری بكند. خب آنها هم داغدار هستند و هنوز یك سال از مرگ دخترشان نگذشته ‌است، من به آنها حق می‌دهم ناراحت باشند، اما من هم مشكلاتی داشتم.

چه مشكلی داشتی؟

بیماری عصبی داشتم. مدت‌ها تحت درمان بودم و دارو مصرف می‌كردم. وقتی كه ازدواج كردم مدتی بود دارو را كنار گذاشته بودم. فكر می‌كنم آن روز هم حالم چندان خوب نبود و تحت تاثیر بیماری‌ام این كار را كردم.

به هر حال من به آنها حق می‌دهم كه ناراحت باشند. همسر من فقط 16 سال داشت و پدر و مادرش آرزو داشتند او را در لباس عروس ببینند.

در مدتی كه با هم نامزد بودید متوجه نشدی كه همسرت را دوست نداری؟

نامزدی ما زیاد طول نكشید. در واقع اصلا نامزد نبودیم. یك هفته قبل از عقدمان به خواستگاری رفتیم و وقتی موافقت كردند و شیرینی‌خوران كردیم فردایش عقد بود و بعد هم كه زنم را كشتم.

از كاری كه كردی پشیمان نیستی؟

خیلی پشیمانم. ای‌كاش این كار را نمی‌كردم و آن روز اصلا با زنم تنها نمی‌شدم. واقعا پشیمان هستم. كارم خیلی غلط بود. البته حالا خیلی در زندان عذاب می‌كشم؛ زندانیان مرا اذیت می‌كنند و به من می‌خندند.

فكر می‌كنی چه سرنوشتی در انتظارت باشد؟

نمی‌دانم شاید بخشیده ‌شوم و تلاش‌های مادرم نتیجه دهد و شاید هم این طور نشود، اما ای‌كاش خانواده ستاره، هر تصمیمی كه می‌گیرند زودتر اجرا كنند چون من واقعا دیگر طاقت ندارم و نمی‌دانم باید چطور زندان را تحمل كنم. به خدا توكل كرده‌ام و خودم را به او سپرده‌ام. مدتی است روانپزشك زندان برایم دارو تجویز كرده ‌است. این داروها خیلی خوب است و آرام شده‌ام. دعا و نماز هم می‌خوانم. پیش مددكار می‌روم و با هم صحبت می‌كنیم. همه اینها باعث شده حالم كمی‌ بهتر شود. به هر حال به آینده امیدوار هستم، اما خدا كند زیاد در زندان نمانم، تحمل زندان خیلی سخت است.... / جام جم آنلاین