اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
سید خوشگل و خوش هیکل وسط دانشجوها!
«می گویند آقا موسی گم شده». این جمله را حاج احمد، مضطرب و دستپاچه به امام گفت که در روزهای گرم ماه رمضان سال 57 در حیاط خانه شان در نجف نشسته بودند و مطالعه می کردند. نهم شهریورماه 35 سال قبل بود و صبح زود خبر رسیده بود که امام موسی صدر در راه لیبی و دیدار با قذافی بوده که گم شده است.
امام دستور دادند که به حافظ اسد و یاسر عرفات تلگراف بزنند و بخواهند سریع موضوع را پیگیری کنند. انتظار همه این بود که تا ظهر آن روز یا دو سه روز آینده، خبری از امام موسی صدر برسد. انتظاری که حالا بعد از گذشت 35سال هنوز برآورده نشده است. به بهانه سالرزو ربوده شدن امام موسی صدر، مروری بر خاطرات او از زبان خانواده و همنشینانش داشته ایم.
یک سید خوشگل و خوش هیکل
امام موسی صدر سومین فرزند خانواده ای روحانی بود که بعد از دو برادر بزرگترش، راهی حوزه علمیه شد. اما در کنار آن تحصیلات دانشگاهی اش را هم در رشته اقتصاد دنبال کرد و بعدها به تدریس در حوزه علمیه پرداخت. سید علی صدر، برادر بزرگتر امام موسی صدر که همدرس او در حوزه بود، تا پایه نهم تحصیلی را با او گذراند. او روایت جوانی موسی را اینطور می گوید: خیلی مورد علاقۀ استاد بودیم.
همیشه بچه ها برای سؤال و جواب یا من و یا آقا موسی را جلو میانداختند که جواب سؤال را بدهیم. بعد از کلاس ششم رفتیم مدرسه حیات... الحمدالله وضعمان جوری بود که تا کلاس نهم آنجا بودیم کلاس نه آقا موسی قبول شد او رفت ده و من باز نه را خواندم. بعد از آن آمدم تهران... بعد من رفتم به بازار اما آقا موسی گفت من میخواهم ادامه بدهم. و آمد اینجا و در دانشگاه امتحان داد برای رشتۀ اقتصاد. اتفاقاً قبول هم شد. میگفت: «وقتی در دانشکده وارد شدم همه برایم صف کشیده بودند، یک سید خوشگل و خوش هیکل وسط دانشجوها و استادها همه و همه نسبت به من اظهار محبت میکردند.»
آقا موسی امتحان داد و قبول شد و لیسانسش را هم گرفت. وقتی لیسانس میگرفت درس عربی را هم میخواند و هم زمان شروع کرد به تدریس در حوزه. در آنجا هم خیلی نبوغ داشت... جوانی به سن سی و چهار پنج سال پیرمردهایی به سن پنجاه سال، شصت سال دوروبرش نشسته بودند و مردم هم میرفتند به تماشای درس آقا موسی که این جوان کیست که این قدر درسش شلوغ است.(1)
تا سحر به گفتگو نشستیم
سید محمد خاتمی به واسطه ازدواج با خواهر زاده امام موسی صدر به خانواده ایشان راه پیدا کرد. با این حال تنها دوبار با او دیدار داشت. دیداری که آنقدر در ذهن خاتمی ماندگار شد که بعدها در دوران ریاست جمهوری اش سعی کرد گوشه هایی از خاطرات خوش خود با امام موسی صدر را بازسازی کند: من دوبار آقای صدر را دیده ام. اولین بار زمانی بود که من تازه به قم آمده بودم و حدودا ده سال قبل از ازدواجم با بیت صدر بود. ایشان آن زمان لبنان بودند و سفری به قم آمده بودند و من ایشان را با آن چهره جذاب و قد بلند دیدم که می خواستند از خیابان عبور کنند.
دومین بار هنگامی بود که من در مرکز اسلامی هامبورگ بودم. آخر ماه شعبان و اول رمضان بود. ایشان برای دیدار با آقا صادق [طباطبایی] به آخن رفته بودند و لطف کردند و به دیدار ما هم آمدند. به راه آهن رفتم و ایشان را به منزل آوردم. تابستان بود و شبها کوتاه. تا سحر به گفتگو نشستیم... ایشان به علت تجربه زیادی که در لبنان و در تعامل با گروههای مختلف و خصوصا مسیحیها داشتند، انصافا رهنمودهای بسیار خوبی برای اداره مرکز اسلامی هامبورگ ارائه دادند.
بعد از آن هم نظراتشان را با خط بسیار زیبایی که داشتند خیلی مرتب و دقیق برای من فرستادند که خیلی از آنها استفاده کردم. متاسفانه آن نوشته را گم کردهام. پس از این دیدار تقریبا اواخر ماه رمضان بود که ایشان به آن سفر رفتند و دیگر خبری از ایشان نشد. وقتی خبر ربوده شدن ایشان را شنیدم به قدری متاثر شدم که حد نداشت. خصوصا که از دیدارمان یک ماه هم نگذشته بود. به هر حال از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم.
هامبورگ شهر سرسبزی است. یادم هست با آقای صدر به یکی از پارکها رفتیم. جایی بود که رقص آب نمایش می دادند خیلی جالب بود، موسیقی بتهوون پخش می شد و آب هماهنگ با موسیقی بالا و پایین می رفت و خیلی زیبا بود. آقای صدر و من خیلی لذت بردیم. بعدها در دوران ریاست جمهوری تلاش کردم چنین چیزی در میدان آزادی ایجاد کنیم که هرگز به زیبایی آنچه دیده بودیم نشد.(2)
سر کودک شش ماهه را هدیه فرستادند
اوج رابطه امام موسی صدر و یاسر عرفات به روزهای پر التهاب جنگ اسرائیل و لبنان برمی گردد. در یکی از دیدارهای شبانه امام صدر و عرفات، دکتر صادق طباطبایی، خواهرزاده امام صدر هم حضور داشت و ماجرای این دیدار را اینطور روایت می کند: «آقای صدر مرتب به یاسر عرفات تذکر میدادند که مراقب باشید و در دام تحریکات فالانژیستها نیفتید. اسرائیلیها درصددند بین شما دعوا راه بیندازند. به محض اینکه بین شما و لبنانیها گلولهای رد و بدل شود، تبلیغات راه میاندازند که فلسطینیها در اینجا به اسم میهمان آمدهاند، اما خود اشغالگر شدهاند. فالانژیستها بیهیچ بهانهای میگفتند، وجود فلسطینیها باعث شده است تا اسرائیل زمینهای ما را بمباران و خانههای ما را ویران کند. حالا بعد از درگیری طبیعتاً مشکل دو چندان میشود. یکی از روزها فالانژیستها به اتوبوس حامل فلسطینیها حمله میکنند. آنها قصد داشتند با عمل متقابل پاسخ بدهند، اما با فشار آقای صدر از این کار جلوگیری شد.
از حسن تصادف بنده و یکی از دوستان نیز در آن ماجرا حضور داشتیم. ساعت ۱ بعد از نیمه شب بود که دایی جان گفتند، همگی برخیزید تا برویم. یاسر عرفات درخواست کرده تا با او ملاقاتی داشته باشیم. یاسر عرفات آن سالها یک قهرمان و اسطوره مقاومت و شخصیت درخور اعتنایی بود که هرکس از هرگوشه دنیا سعی میکرد امضایی از او داشته باشد، یا به نوعی ملاقاتی با او داشته باشد، یا عکسی با او به یادگاری بگیرد. به اتاق که وارد شدیم، بسیار مضطرب و پریشان قدم میزد. به آقای صدر رو کرد و با حالت پرخاشگری گفت: «تو دایم میگویی سکوت کن! سکوت کن! تحمل کن! تحمل کن! ببین چی برای من کادو فرستادهاند؟» کارتونی بود که بسیار زیبا بستهبندی شده بود. درِ آن را باز کردیم. سر یک کودک شش ماهه فلسطینی را بریده بودند، توی چفیه بستهبندی کرده بودند و از طرف فالانژیستهای لبنان برای یاسر عرفات فرستاده بودند! لحظه ناراحت کنندهای بود. آقای صدر گفتند: تو شخصیتی انقلابی هستی؛ یک فرمانده و یک قهرمان هستی. اگر الان بجنگی، یک فرمانده قهرمان هستی، اما اگر نجنگی، یک مجاهد قهرمان خواهی بود. مواقعی هست که نجنگیدن، سختتر از جنگیدن است. مواقعی هست که یک مجاهد قهرمان نباید دست به اسلحه ببرد. الاَّن یکی از آن مواقع است.»(3)
حجاب تو باید شیک باشد
«امام موسی صدر به دخترها خیلی اهمیت میداد. یک بار به برادرم صدری گفت اگر شرایطی پیش بیاید که ناچار به اولویتبندی تحصیل فرزندانم شوم، این اولویت را به دخترهایم میدهم تا پسرها.» حورا صدر، دختر امام موسی صدر با این مقدمه سراغ خاطراتی از دوران نوجوانی و تحصیلش در فرانسه می رود و می گوید: در سیزده سالگی به خواست پدر، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم. یادم هست قبل از آنکه پیش برادرهایم بروم، به آنها سفارش کرده بود مبادا وقتی حورا میآید کارها را به دوش او بیندازید؟ کارها را تقسیم کنید تا کسی خسته نشود. این شد که فقط آشپزی به من افتاد و خرید خانه، جارو زدن، شستن لباسها و... به برادرانم محول شد.
هیچ وقت یادم نمیآید که درباره نماز و حجاب به من تذکر داده باشد. تنها تاکید ایشان بر شیکپوشی و مرتب بودن در عین سادگی بود. به همین خاطر وقتی در یک دورهای نسبت به آراستگی و پوششم بیتوجه شده بودم، یادآور شد که حجاب تو باید مردم را جذب کند. باید شیک باشد نه اینکه مردم از دیدن نوع پوششت خسته و دلزده شوند. پدر تأکید زیادی به دور هم بودن اعضای خانواده حتی برای ساعاتی محدود، داشت. وقتی که سفر نبود، در ایام تعطیل حتماً همه کنار هم بودیم و امام موسی صدر نیز، به کارهایش میرسید. بعضی وقتها هم از شهر بیرون میرفتیم و در یک جای خوش آب و هوا استراحت میکردیم. (4)
خم شد و دستش را بوسید
اولین دیدار سید محمود دعایی با امام موسی وقتی اتفاق افتاد که دعایی طلبه ای نوجوان بود و همراه با جمعی از بزرگان سیاسی دوران در مهمانی منزل آیت الله هاشمی رفسنجانی شرکت کرده بود. حجت الاسلام دعایی، درباره اولین برخورد خود با امام موسی صدر میگوید: یک شب به ما گفتند که در منزل آقای هاشمی رفسنجانی مهمان عزیزی میآید و شما هم بیایید... مرحوم آقای قدوسی، مرحوم آقای ربانی شیرازی، آقای مصباحیزدی و تنی چند از بزرگان که الان هم حضور دارند و از برجستگان حوزه علمیهاند، در آن جلسه بودند. من قامت رعنا و رشید امام موسی صدر را اولین بار آنجا زیارت کردم. آنچه در آن جلسه برای منِ طلبه نوجوان آموزنده بود، حرکت حق شناسانهای بود که آن بزرگوار کردند.
جریان از این قرار بود که یکی از شخصیتهایی که آن روزها در هسته سیاسی فعالیتهای زیر زمینی سِمَت برجسته و رهبری داشتند، وارد مجلس شدند. قد کوتاهی هم داشتند. اما امام موسی صدر قامت بلند و رشیدی داشت و من دیدم که ایشان خم شد و به زحمت دست آن بزرگوار را گرفت و بوسید. این حرکت برای ما مایه تعجب بود... رهبر یک جمعیت شیعی نیرومند در جهان اسلام، به عنوان میهمان وارد کشور شده و شخص اول آن روز کشور نیز میزبان ایشان بود و حالا استاد خود را میبیند، خم میشود و دست او را به زحمت میبوسد و میفشارد. هر چه آن بزرگوار اکرام کرد که این کار صورت نگیرد، ایشان بوسید و فرمود شما استاد من بودید.(5)
ویدیو مرتبط :
آواز خوانی طولانیه کبک خوش صدا و خوش هیکل در قفس
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
15 راه برای خوش هیکل شدن
بزرگی شکم
قدیم ها، چاق بودن و شکم بزرگ داشتن نشانه ای بود از اعیان و اشراف بودن. اما این روزها دیگر کسی اضافه وزن را دوست ندارد و بیشتر آدم ها ترجیح می دهند این جمله را از دیگران بشنوند که: " خوش به حال ات، چه هیکل خوبی داری! " خوش هیکل بودن این روزها مترادف شده است با باریک اندام بودن و شکمی برآمده نداشتن.
این مطلب از هفته نامه سلامت، شما را با 15 تمرین ورزشی آشنا می کند که انجام روزانه ی آن ها می تواند شما را به همین معنا خوش هیکل تر کند.
1- روی یک صندلی دسته دار بنشینید. ساعد دست های تان را روی دسته صندلی بگذارید. ران های تان را به هم بچسبانید و سعی کنید پاهای تان را حداقل 6 سانتی متر از سطح زمین بالاتر بیاورید.
10 ثانیه در این وضعیت بمانید و دوباره به حالت اول برگردید.
شما باید این حرکت را از 5 مرتبه در روز شروع کنید و کم کم به 20 مرتبه در روز برسانید.
2- روی یک بالش به پشت دراز بکشید. دستان خود را در امتداد بدن تان قرار دهید و پاهای تان را به هم بچسبانید. حالا سعی کنید که بدون استفاده از دست، پاهای تان را 15 تا 20 سانتی متر بالا بیاورید و حداقل 5 ثانیه در این وضعیت بمانید. این حرکت هم می تواند از 5 مرتبه در روز شروع شود و به 20 تا 25 مرتبه هم برسد.
3- وقتی پیاده روی می کنید، هنگام راه رفتن بدن خودتان را به سمت چپ و راست متمایل کنید. با این کار، هم شکم تان آب می شود و هم پهلوهای تان.
4- از حلقه های ورزشی برای کوچک شدن شکم تان استفاده کنید. شما می توانید در ابتدای کار، تنها روزی 2 دقیقه یا 50 بار حلقه بزنید و به مرور زمان حلقه زدن را تا 30 دقیقه هم ادامه دهید.
5- دراز و نشست یکی از موثرترین و ساده ترین ورزش هایی است که می تواند شکم را کوچک کند.
پس به پشت روی زمین دراز بکشید. دست های تان را پشت گردن خود گره بزنید و هر چند بار که می توانید حرکت دراز و نشست را تکرار کنید و در روزهای بعد، دفعات تکرار حرکت را افزایش دهید.
6- هنگام پیاده روی، ضربه های سبک و آرامی را با انگشتان دست به شکم تان وارد کنید. این جوری تحرک ماهیچه های شکم خود را افزایش می دهید و باعث می شوید که آن ها چربی بیشتری بسوزانند.
7- به پشت دراز بکشید. یک بالش کوچک زیر پاشنه پاهای تان قرار دهید و دست های تان را در راستای پهلوهای تان روی زمین بگذارید. دو دمبل نیم تا دو کیلویی در دست بگیرید و سپس دست های تان را به صورت صاف 10 سانتی متر از سطح زمین بالا بیاورید. 10 ثانیه در این حالت بمانید، 5 ثانیه استراحت کنید و این حرکت را حداقل 7 بار در روز انجام دهید.
8- همان طور که نشسته اید و مشغول کارهای روزمره تان(مثلا تماشای تلویزیون) هستید، با کف دست خیلی آهسته به شکم خود ضربه بزنید.
9 - طناب زدن هم برای کوچک کردن شکم بسیار مفید است، به شرطی که شما حداقل روزی 50 مرتبه طناب بزنید.
10- زیاد یک جا ننشینید. نشستن طولانی مدت باعث چاق شدن افراد می شود و این چاقی ها هم بیشتر در ناحیه ران پا و شکم رخ می دهد. شاید به همین خاطر باشد که بیشتر رانندگان شکم بزرگی دارند.
11- سر پا بایستید. دو دمبل نیم تا دو کیلویی دست تان بگیرید و دست های تان را به حالت عمود با بدن تان قرار دهید. حدود 20 ثانیه در این حالت بمانید و بعد از 10 ثانیه استراحت این حرکت را دوباره انجام دهید. برای هر چه زودتر آب شدن شکم تان باید این حرکت را حداقل روزی 15 مرتبه انجام دهید و به مرور آن را به 30 مرتبه در روز هم برسانید.
12- در طول روز شکم بندهای سفت و محکم را دور شکم خود ببندید.
13- سر پا بایستید. دست های تان را کاملا از هم باز کنید و یک پای تان را از روی زمین بردارید و بدن تان را به سمت جلو و پای بلند شده تان را به سمت عقب متمایل کنید. چند ثانیه در این وضعیت بمانید و در هر مرتبه تکرار، پای بلند شده تان را جا به جا کنید.
14- به پشت دراز بکشید.دستان خود را پشت سرتان قلاب کنید و کمی سر و شانه های تان را به سمت جلو متمایل کنید.
این حرکات را در حالی انجام دهید که پاهای تان به صورت عمود با بدن تان قرار دارند.
15- به پشت دراز بکشید.
زانوهای تان را کمی خم کنید.دست های تان را پشت گردن تان قلاب کنید و سر و شانه های تان را تا وسط کمر به سمت جلو متمایل كنید.