اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
حضور هاشمیطبا در انتخابات منعی ندارد
دبیرکل کمیته ملی المپیک تاکید کرد مصطفی هاشمی طبا برای حضور در انتخابات پیش روی این کمیته مشکلی ندارد. وی همچنین از مخالفت با استعفای جمشیدی برای حضور در مجمع انتخاباتی خبر داد.
بهرام افشارزاده پس از نشست امروز یکشنبه هیات اجرایی کمیته ملی المپیک در جمع خبرنگاران اظهار داشت: با توجه به فضای موجود در ورزش، وزارت ورزش و جوانان و کمیته ملی المپیک سعی ما بر این است تا شرایط طوری پیش رود که هم فدراسیون ها بتوانند انتخابات خود را برگزار کنند و هم ما بتوانیم فعالیت های خود را ادامه دهیم.
وی با اشاره به پیگیری فعالیت های کمیته ملی المپیک در قالب کمیته تدارکاتی و برای حضور در بازی های آسیایی خاطرنشان کرد: آنچه برای ما مسجل شده این است که شرایط فعلی نباید تاثیر منفی روی کارهایمان داشته باشد. حالا هم با توجه به دریافت حکم وزیر جدید ورزش و جوانان سعی می کنیم به صورت تنگاتنگ فعالیت های خود را با وزارت ورزش و جوانان ادامه دهیم.
دبیرکل کمیته ملی المپیک با بیان اینکه خوشبختانه وزیر ورزش و جوانان نسبت به ما و ما هم نسبت به او شناخت لازم را داریم و فضای کاری لازم هم برای همکاری فراهم است تاکید کرد: در نشست امروز مصوب شد که انتخابات از 25 آذر به 30 دیماه موکول شود. براین اساس ثبت نام از کاندیداها نیز طی روزهای 30 آذر تا 15 دی انجام خواهد شد.
افشارزاده ادامه داد: بعد از انجام ثبت نام از کاندیداها و یک هفته پیش از برگزاری مجمع انتخابات بیوگرافی کاندیداها را برای 63 عضو مجمع ارسال می کنیم تا شناخت کامل نسبت به آنها انجام شود و انتخابات نیز به بهترین شکل انجام شود.
وی در مورد حضور قلمسیاه در مجمع انتخاباتی این کمیته گفت: آنطور که مطلع شدیم وی تا سال 2015 دبیرکل کنفدراسیون قایقرانی آسیاست. از این حیث حضور وی در مجمع مشکلی ندارد. آقای قلمسیاه در همین رابطه نامه ای برای ما فرستاده است. قرار است امروز آقای علی آبادی نشستی با وی داشته باشد و گزارش آن را در جلسه آتی هیات اجرایی اعلام کند. در مورد حضور قلمسیاه در مجمع انتخاباتی بعد از ارائه این گزارش تصمیم گیری می شود.
افشارزاده همچنین در مورد استعفای جمشیدی از حضور در مجمع انتخاباتی کمیته المپیک تاکید کرد: در ایران اتحادیه باشگاه های فوتبال وجود دارد اما نهادی به عنوان اتحادیه باشگاه ها که ویژه همه رشته باشد نداریم. بنابراین اگر فردی از مجمع کناره گیری کند، هیات اجرایی می تواند فردی را به جای او انتخاب کند. البته هنوز با استعفای جمشیدی موافقت نکرده ایم. اگر در این زمینه موافقتی حاصل شد گزینه های دیگر را بررسی می کنیم.
" گفته می شود بند جدیدی به اساسنامه کمیته ملی المپیک اضافه شده مبنی بر اینکه اعضای جدید هیات رئیسه فدراسیون ها حداقل شش ماه پس از صدور حکم می توانند برای حضور در مجمع انتخاباتی کمیته ملی المپیک ثبت نام کنند. تصویب این بند حضور مصطفی هاشمی طبا که اخیرا عضو هیات رئیسه ژیمناستیک شده است را با مشکل مواجه می کند، آیا حضور وی در مجمع انتخابات منع قانونی دارد؟" افشارزاده در پاسخ به این پرسش و با تاکید بر اینکه اجازه دهید فضای ورزش خوب و بدون حاشیه پیش برود گفت: هاشمی طبا برای شرکت در مجمع هیچ مشکلی ندارد. در مورد قوانین و اضافه شدن این بندها هم من اطلاعی ندارم.
ویدیو مرتبط :
حضور همزمان مشایی احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی در ستاد انتخابات
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
محسن هاشمی:اصولگرایان در صورتی پیروز انتخابات میشوند که به هیچ عنوان اجازه حضور اصلاحطلبان را در انتخابات ندهند
محسن هاشمی: اسبهای اصلاح طلبان زین هستند
مهندس است؛ لابد ریاضیات مهندسی هم پاس کرده. نمیدانم با چه نمرهای، اما سعی میکند همهچیز را معادله ببیند؛ عدد بدهد و جواب بگیرد. معادلهای که این روزها به حل کردن آن علاقه دارد، انتخابات ریاستجمهوری یازدهم است.
انتخابات سال 92 را معادلهای «چندمجهولی» میداند. هیجان این معادله هم به همین است؛ به چندمجهولی بودنش؛ وگرنه حل کردن یک معادله یک یا دومجهولی که لذتی ندارد. بچههای کلاس ششم هم حلش میکنند؛ دیگر نیازی به سالها کنار رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام گذراندن و فرزند یکی از ارشدترین مقامهای جمهوری اسلامی بودن، ندارد.
این معادله هم که یک جواب بیشتر ندارد؛ حالا هزار مجهول داشته باشد. مانند همه معادلهها.
«محسن هاشمی»، پسر ارشد «اکبر هاشمیبهرمانی» است. خیلیها او را اصولگرای خاندان هاشمی میدانند. تا همین چندوقت پیش هم مدیرعامل مترو تهران بود؛ در شهرداریای که سکان هدایتش در دستان سردار محمدباقر قالیباف اصولگرا است. اما در سراسر گفتوگو نه خلقش به محافظهکاران میخورد و نه حرفهایی که میزند و نه نگاهی که به آینده مطلوب دارد. مدام میگوید که نمیخواهد از گذشته حرف بزند اما از میانه گفتوگو قرارش را فراموش میکند؛ چارهای ندارد البته؛ مگر میشود معادلهای را حل کرد اما به «دادهها» نگاه نکرد.
این خواست او از ابتدا هم چندان شدنی نبود. علاقه خودش هم به گذشته کم نیست. چه آنکه خاطرات اکبر هاشمیبهرمانی را او جمعآوری کرده؛ خاطره هم که راجع به گذشته است و ربطی به آینده ندارد. وقتی گفتوگو تمام شد کتاب تازهای که نوشته را نشانم داد. «عبور از البرز»؛ شرح این ماجرا که چطور میشود در کمتر از نیمساعت از تهران به شمال رسید؛ ایده این است که البرز شکافته میشود و قطار سریعالسیری تخت گاز میرود.
خودش میگوید پول بدهند پنج ساله شدنی است، اما حیف که فعلا پول نیست. عبور از البرز محسن هاشمی هرچند شدنی است اما فعلا پولش نیست؛ عبور اصلاحطلبان از انتخابات اما شاید در نمای نخست خیلی شدنی نیست اما محسن هاشمی میگوید ابزارش هست. مدلش را هم به ریاضی میدهد؛ مدل فضایی.
چرا یکدفعه بحث حضور اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو توسط اصولگرایان پررنگ شده؟
برای پاسخ به این سوال باید به گذشته برگشت که با شرایط فعلی این بازگشت مشکل است.
منظورتان کدام شرایط است؟
شرایط کشور شرایط انتخاباتی است و نمیتوان خیلی از مسائل را واضح مطرح کرد چرا که باعث کدورت اصلاحطلبان میشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی چالشهایی در مقابل نظام ایجاد شد، که بسیاری از آنها در خاطرات آقای هاشمی درج شده است.
پس از پایان دوران ریاستجمهوری آیتالله هاشمی و انتخابات دوم خرداد نامگذاری جناحهای سیاسی از راست و چپ به اصلاحطلب و اصولگرا تغییر کرد. البته راستهای سنتی را درابتدا محافظهکار خطاب میکردند و سپس به اصولگرا معروف شدند. برندگان در انتخابات سال 76 نام خود را اصلاحطلب گذاشتند چرا که مجموعهای از چپها، میانهروها و کارگزارانیها بودند که تصمیم به انجام یکسری اصلاحات در نظام و کشور گرفته بودند. اما پس از پیروزی دوم خرداد، گروهی که اصلاحطلب نام گرفته و قدرت را در دست گرفته بود سریع مغرور شد.
یعنی معتقدید اصلاحطلبان در همان سال 76 مغرور شدند؟
بله! پیروزیهای نخست، اصلاحطلبان را به سمت غرور کشاند؛ غروری که تا سال 84 نیز ادامه داشت. همین غرور باعث شد به سمت افراط بروند؛ جامعه ما اصولا جامعهای افراط و تفریطی است.
در چه چیزهایی افراط شد، چه کسانی افراط کردند؟
در خیلی از مسائل افراط شد. بالاخره جامعه ما یک جامعه دینی است و در دوران اصلاحات مسائلی در حوزه آزادی مطرح شد که با مسائل دینی در تضاد بود.
خب رایدهندگان به خاتمی آزادی بیشتری میخواستند و کجای این افراط است. رای اکثریت مردم به آزادیهای بیشتر نشاندهنده خواست عمومی بود و این افراط نیست؟
جامعه جوان را جذب خودشان کردند اما رفتار افراطیشان به طور کلی سبب شد جامعه سنتی بترسد. در بعد سیاسی هم رفتارهای افراطی کردند.
منظورتان نحوه مواجهه با هاشمی و برخی کسانی است که خودشان را معتدل مینامند؟بله! درست است که صحبت از چندصدایی میکردند اما خودشان به سمت تکصدایی رفتند و نتیجهاش این شد که اختلافات بالا گرفت. انتخابات شوراهای دوم، نخستین جایی بود که اصلاحطلبان به دلیل شکافهای ایجادشده و اختلافها شکست خوردند.
یعنی شکست اصلاحطلبان در انتخابات شوراهای شهر دوم را ناشی از آنچه افراطیگری و ترس سنتیها مینامید، میدانید و نه کند بودن دولت در تامین برخی مطالبات رایدهندگان مانند آزادی و...انتخابات شوراها مربوط به سالهای 81 و 82 است و میبینید که در شهر تهران که بهترین و مناسبتترین بستر برای اصلاحطلبان بود آنان شکست خوردند.
انتخاب شوراها به دلیل اتفاقاتی که نمیخواهم بازگو کنم برای اصلاحطلبان شکست به ارمغان آورد.
خب بازگو کنید؟
عمده دلیل این شکست غرور بود. ازطرفی به سمت تکصدایی رفتند و مانع شدند همه ایدهها و فکرها در کنار هم قرار گیرد. اختلافات روز به روز خصوصا در شورای شهر بیشتر شد. آن زمان در مترو بودم و در جریان این مسائل قرار داشتم و همینها سبب شد شکست بخورند و شورای شهر تهران را از دست بدهند تا احمدینژاد به عنوان شهردار تهران انتخاب شود؛ اما جالب این است که اصلاحطلبان از این اتفاقات پند نگرفتند.
منظورتان از پند چیست؟
یعنی با مشاهده نتیجه اقداماتشان و نخستین شکست نخواستند تغییر رفتار بدهند. شکست در انتخابات دور دوم شورای شهر تهران با آن اتحادی که در گذشته شکل گرفته بود به هیچ عنوان خوب نبود. هنگامی که آقای خاتمی رییسجمهور شد، اتحادی شکل گرفت و با آن اتحاد ایشان رییسجمهور شد. چهار سال بعد از این بازهم اتحاد شکل گرفت و آقای خاتمی مجددا با رای بسیار بالا رییسجمهور شد. اما یک سال پس از آن، نخستین شکست رخ داد. آن هم در جایی مانند تهران که تبلور خدمت، پول و امکانات است و میتوان برای مردم درست کار کرد به طوریکه مردم متوجه شوند که گروهی دلسوز در حال خدمت به آنان است. اما اختلافات آنقدر شدید شد که اصلاحطلبان به راحتی انتخابات را از دست دادند. باید واقعیتهای آن زمان را آسیبشناسی میکردند که دیگر تکرار نشود. اما سال 84 دوباره همین اتفاقات تکرار شد.
خب چرا آسیبشناسی نشد؟
غروری که ایجاد شد باعث شد شکست دیگری گریبان اصلاحطلبان را بگیرد.
منظورتان حضور در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 با سه نامزد است؛ کروبی، معین و مهرعلیزاده؟
اگر آقای هاشمی را فراجناحی حساب کنیم، بله. اصلاحطلبان با سه نامزد وارد انتخابات شدند. در آن زمان نظرسنجیها نشان میداد که آیتالله هاشمی نفر اول هستند.
نظرسنجی کجا. کدام نظرسنجی؟
همه نظرسنجیها نشان میداد آیتالله هاشمی اول است که دیدید در دور اول انتخابات سال 84 آقای هاشمی اول شدند. لذا تمام کاندیداها فرضشان بر این بود که باید با آقای هاشمی رقابت کنند و به مرحله دوم بروند. استراتژی اصلاحطلبان و اصولگرایان بر این اساس استوار شد و تمام بحثها برسر حضور آقای هاشمی و شکست ایشان در انتخابات بود.
شما یکی از دلایلتان برای پند نگرفتن اصلاحطلبان را نحوه مواجههشان با اکبر هاشمی بهرمانی میدانید که شاید بیشتر یک مکانیسم دفاعی در مورد خانوادهتان باشد. به هرحال پدر شما هم در آن مواجهه بیتقصیر نبود. عدم توجه دولت سازندگی به توسعه سیاسی و بعضی برخوردهای خاص با روشنفکران را هم میتوان در نوع نگاه اصلاحطلبان به هاشمی موثر دانست.
اصلا دنبال این نیستم بگویم که چه کسی مقصر است.
اما گویا هستید!
اگر بخواهید وارد آن موضوعات و چالشها شوید باید خیلی حرفها را زد که اکنون وقت آن نیست.
ما از شنیدن این حرفها استقبال میکنیم؛ همیشه برای روشنگری وقت هست.
برای همین برمیگردم به این سوال که چرا برای انتخابات سال 92 اصلاحطلبان مطرح میشوند. شکست در شورای شهر دوم که تبلور اشتباهات آقای هاشمی نبود؛ اصلاحطلبان شکست خوردند چون مغرور شدند. شما میگویید در گذشته و در رابطه اصلاحطلبان و آیتالله هاشمی اتفاقاتی رخ داده من هم میگویم اینگونه نیست.
و چرا باید نظر شما را بپذیریم؟
چون من میدانم چطور در شورای شهر اختلاف بروز پیدا کرد. توجه کنید که در انتخابات شورای شهر دوم درست یکسال پس از رای 22میلیونی به آقای خاتمی اصلاحطلبان شکست خوردند. بروید و ببینید علتش چه بوده، وقتی آنجا را از دست دادند باید آسیبشناسی میشد.
میخواهید بگویید باید از آن پند میگرفتند که سال 84 با چهار نامزد وارد انتخابات نشوند.
در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 به هر دلیلی هفت نفر از خاستگاههای مختلف با یک نفر رقابت کردند. توجه کنید که در این انتخابات اجازه داده شد همه آقای هاشمی را تخریب کنند.
یعنی چه اجازه داده شد هاشمی تخریب شود. منظورتان براساس دستور است؟
یعنی با هیچکس برخورد نمیشد و اجازه داده میشد هرچه میخواهند علیه آیتالله هاشمی بگویند. مسائل کذب سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی منتشر شد. البته این مسئله چند سال قبل نیز هنگام حضور ایشان در انتخابات مجلس ششم رخ داد.
و این به قول شما تخریبها با چه هدفی صورت گرفت؟هدف مشخص بود، همه کسانی که این کار را کردند مطمئن بودند انتخابات دومرحلهای میشود. نظرسنجیها نشان میداد آقای هاشمی اول است ولی 50درصد رای لازم برای پیروزی در دور نخست را کسب نمیکند. درنتیجه هفت نفر دیگر باید برای نفر دوم شدن و به دور دوم رفتن رقابت میکردند. من موافق حضور آیتالله هاشمی در انتخابات سال 84 نبودم.
چرا؟
بنا بر همین دلایل و براساس عقل و منطق و نگاه عملگرایانه با حضور آیتالله هاشمی در انتخابات سال 84 مخالفت کردیم. اما وقتی وارد انتخابات شدند حجم سیدی و شایعات در مورد خانواده ما چندصد برابر شد؛ به طور مثال گفتند بانک پارسیان متعلق به خانواده هاشمی است در صورتیکه همه نظام و گروههای سیاسی میدانستند مال ما نیست یا مثلا رستوران بوف متعلق به فائزه است و فلان ساختمان متعلق به محسن؛ شبنامههایی علیه خانواده هاشمی در پارک قیطریه دیدم که در تیراژ بالا رها شده بود یا پست، سیدیها را علیه خانواده هاشمی به وفور پخش میکرد.
ولی تیم تبلیغاتی هاشمی هم کارهایی میکرد که بهانه دست مخالفانش میداد؛ مثلا شعار «هاشمی 2005» یا آن ستاد عجیب در خیابان فرشته تهران یا انتشار عکس آن خانم جینپوش درست در یکوجبی هاشمی.
اشتباه بود؛ آیتالله هاشمی نیاز به تبلیغ نداشت. حرف من این است که یک فردی مانند آقای هاشمیرفسنجانی که به دلایل دعوتهایی که از ایشان شد به میدان آمد نباید اینگونه تخریب میشد.
چه کسی دعوت کرده بود، خب همه وقتی نامزد انتخابات میشوند، میگویند به دعوت فلان و بهمان کس آمدهاند. منظورتان که دعوت ویژهای نیست؟
خیر! افراد و گروههای مختلف از ایشان دعوت کردند.
چه کسانی؟
نیروهای تکنوکرات، سنتی و حتی بخشی از اصلاحطلبان؛ خیلیها آمدند و گفتند اگر حاجآقا نیاید، کشور وارد شرایط وخیمی میشود که عملا هم شدیم. همان چیزی که اکنون اتفاق افتاده را آن زمان به عنوان خطر پیشبینی میکردند. آنقدر گفتند کشور در خطر است تا بالاخره آیتالله هاشمی برای انجام وظیفه به میدان انتخابات سال 84 آمد. آن هم در حالی که انتخابات سال 84 یک به هفت بود و چپ و راست در دور اول دنبال تخریب آقای هاشمی بودند.
و دلیلتان برای اینکه این گزاره شما را بپذیریم چیست؟
آقای هاشمی عدهای طرفدار و عدهای مخالف داشت و همه رقبا که هفت نفر بودند میخواستند مخالفان را به سمت خود جذب کنند و این کار ابزارهایی میخواست؛ اگر خاطرتان باشد همان زمان معین و مهرعلیزاده هر دو رد صلاحیت شدند.
و با حکم حکومتی وارد انتخابات شدند.
وارد انتخابات شدند ولی بازهم نفهمیدند که چرا آمدند یا خودشان را به کوچه علی چپ زدند و آمدند.
میخواهید بگویید آمدند تا وزنه مخالفها سنگینتر شود؟
خیر! آنها فرضشان بر این بود که هاشمی زمین میخورد و پس از ایشان نفر دوم میشوند؛ حتی بعضی از آنها فکر میکردند نفر اول میشوند.
یعنی میخواستند از دیوار تخریب هاشمی بالا بروند.
بله! و نه تنها به شدت به این کار توصیه شدند که به آنان کمک هم شد.
چه کمکهایی به معین و مهرعلیزاده برای تخریب هاشمی شد، چه کس یا کسانی کمک کردند؟
حالا نمیتوانم این مسائل را باز کنم و بگویم چطور برای تخریب آقای هاشمی پول خرج شد و به چه کسانی پول داده شد تا علیه ایشان سخنرانی کنند.
چه کسی پول داد؟
همه میدادند.
چه کسی پول داد؟دلیل اینکه به برخی سوالها پاسخ نمیدهید، چیست؟
به هر حال بخشی از اینها مسئله امنیتی است و گفتنش به صلاح نیست. در دور نخست انتخابات سال 84 آقای هاشمی رای اول را آورد و همیشه در خانواده به شوخی میگوییم ما در انتخابات سال 84 بردیم.
چه شوخی جالبی!
درست است که انتخابات دومرحلهای شد و از نظر قانونی ایشان نمیتوانستند رییسجمهوری شوند، ولی در آن فضای صددرصد تخریب و با آن تبلیغات حجیمی که علیه ایشان شد باز ایشان در دور نخست نفر اول شدند.
ولی در مرحله دوم از دبیرکل مشارکت و سرشناسان ملی-مذهبی تا محمود دولتآبادی پشت سر هاشمی ایستادند اما کارگر نیفتاد.
نه، به این شکل هم نیست. جمعه انتخابات برگزار شد و جمعه شب همه منتظر بودند ببینند که نتیجه چه میشود. تیترهای شنبه روزنامهها چیست؟ کیهان مینویسد: احمدینژاد- هاشمی؛ نمینویسد هاشمی - احمدینژاد. روزنامه اقبال مینویسد معین – هاشمی به دور دوم رفتند؛ آقای کروبی میگوید من خواب بودم بلند شدم دیدم نفر سوم شدم؛ همه گفتند با آقای هاشمی به دور دوم انتخابات رفتهاند. نهایتا احمدینژاد نفر دوم اعلام شد. یک هفته فرصت بود تا 9-8 ماه تبلیغات منفی عوض شود و در این شرایط خیلی از اصلاحطلبان تا سهشنبه و چهارشنبه منتهی به روز انتخابات هم تصمیمی نگرفتند.
ولی ادعا کردند از همان روز اول نیروهای ستادیشان را به ستاد هاشمی فرستادند.
نه! همه الکی بود. هیچ نیرویی نفرستادند؛ تبلیغاتی هم به آن صورت در کار نبود. مصاحبه هم که میکردند این را جا میانداختند که ما هم هاشمی را قبول نداریم. شعار بد و بدتر را مطرح کردند که ریزش بسیار زیادی در رای ایجاد کرد.
یعنی حمایت اصلاحطلبان رای هاشمی را زیاد نکرد؟
اگر اینگونه است پس چرا رای هاشمی در دور دوم نسبت به دور اول بالا رفت؟هیچکس از جناح اصلاحطلب- از هر طیفی که در نظر بگیرید- هاشمی را تایید نکرد، اما در طرف مقابل همه سازماندهیشده جلو آمدند. حالا به هرحال آقای هاشمی آن انتخابات را به خدا واگذار کرد. میخواستم بگویم تمام کسانی که اسمشان را اصلاحطلب میگذاریم با وجود شکست سال 81 در شورای شهر تهران، باز پند نگرفتند؛ آن وقت چطور میخواستند در سال 84 با آن انشقاق انتخابات را ببرند. در سال 84 حتی دوستان سنتی آقای هاشمی، مانند لاریجانی و جامعه روحانیت مبارز پشت ایشان نیامدند و هرکدام کاندیدای خود را داشتند، هرچند رای بسیار پایینی هم آوردند.
فقط ناطق نوری وفادار بود؟
آقای ناطق نوری هم به دلیل شکست سال 76 گلهمند بودند، ولی کلا اتفاقاتی رخ داد که آقای هاشمی همه چیز را به خدا واگذار کرد و از این به بعد نیروهای اصولگرا قدرت را در کشور در دست گرفتند.
برگردیم به سوال نخست؛ چرا پس از این همه وقت و اتفاقاتی که رخ داده بحث حضور اصلاحطلبان خصوصا در انتخابات پیش رو، در فضای سیاسی این روزها پررنگ شده است؟دقیقا همان اتفاقی که برای اصلاحطلبان رخ داد این بار برای اصولگرایان رخ داده؛ اصولگرایان دچار غرور شدهاند. آن زمان هم آدمهای معقول اصلاحطلب مشکلی نداشتند و عملگراها و واقعگراها میدانستند که چه بکنند اما فضا دست افراطیون بود که باعث شد شکست تحمیل کنند و اکنون کشور به این وادی افتاده است. اتفاقی که اکنون رخ داده و صحبت از حضور اصلاحطلبان، دقیقا نتیجه تندرویهای افراطیون است.
یعنی شما معتقدید الان این دیدگاه هست که اصلاحطلبان کشور را تحویل بگیرند؟
نه! چنین چیزی نیست. من دلیل اینکه شما اینگونه فکر میکنید را گفتم.
ما اینطور فکر نمیکنیم.
شما اینطور سوال کردید.
گفتم برخی معتقدند اینطور است.بالاخره شما چنین حسی دارید که چنین چیزی را مطرح میکنید.
به هر حال یکسری از اصولگرایان این بحثها را مطرح میکنند.
همانطور که گفتم یک بخش تندرو در آن زمان باعث یکسری اتفاقات شد که برای اصولگراها نیز همان اتفاق افتاده است. اصولگراها کسی را پیروز انتخابات کردند، بعد او مخالفان را حذف کرد. بعد هم غرور برشان داشت و بقیه اصولگراها را حذف و برنامهریزی کردند برای اینکه دوباره قدرت را در دست بگیرند. اگر اصولگرایان سنتی پشت افراطیونشان نیامده بودند، نمیتوانستند پیروز انتخابات شوند، در واقع آنان در سال 84 با تمام توان پشت احمدینژاد ایستادند و او پیروز انتخابات شد. اما اصلاحطلبان بسیار بد در انتخابات شرکت کردند، از هم حمایت نکردند، دچار تشتت آرا و در نهایت بازنده انتخابات شدند. اکنون گروهی بهرغم اینکه کشور را به هم ریخته، دیگر توان رای گرفتن حتی در تهران را هم ندارند. در انتخابات شوراهای سوم نزدیکان دولت حتی در تهران نیز رای نیاوردند و پند هم نمیگیرند. در انتخابات مجلس همین گروه رای نیاوردند و اصولگراهای معقولتر که عملگرا هستند، رای آوردند.
اما انگار تیم دولت فعلی پند گرفته؟افراط و تفریط چپ و راست نمیشناسد.
اینها در نهایت از پشت به هم میرسند. مطمئن باشید افراطیون و تفریطیون چپ و راست، تبلور عملشان عین هم است. اکنون فرض بر این است که نظام اجازه حضور اصلاحطلبان را آنطور که میخواهند نمیدهد. یعنی به آن شکل که آقای موسویخویینیها مطرح کردند که اصلاحطلبان با حفظ اصولشان وارد انتخابات میشوند.
یعنی میگویید اجازه نمیدهند اصلاحطلبان با حیثیت وارد انتخابات شوند.
به احتمال قوی همینطور خواهد بود. با این شرایطی که میبینم احتمالا اجازه نمیدهند آقای خاتمی وارد انتخابات شود. اصلاحطلبان اما میخواهند کسی نامزد انتخابات شود که بتوانند جدی پشتش بایستند و رای هم بیاورد. اصلاحطلبان اگر تصمیم بگیرند در انتخابات مشارکت کنند دوست دارند با عزت به عرصه انتخابات وارد شوند و نمیخواهند در انتخابات سال 92 گدایی قدرت کنند.
یعنی اصلاحطلبان میخواهند فاتح باشند.
اسمش را با عزت آمدن میگذارند. میگویند ما به هر قیمتی نمیخواهیم بیاییم و خودمان را عرضه کنیم که به طور مثال بعدها یک پستی داشته باشیم. از آن طرف هم دوست دارند خط خود را حفظ کنند. در نتیجه در شرایطی قرار میگیرند که نهایتا به عدم حضورشان در انتخابات منجر میشود؛ مانند انتخابات مجلس که در نهایت شرکت نکردند. در نتیجه یک سبد رای عظیمی باقی میماند که همه دنبال جذب آن هستند. چون نزدیک انتخابات است هرکسی با نیتهای مختلفی حرف میزند. حتی یک اصلاحطلب بیحس و رمق نیز میتواند این سبد را به نفع خود جمع میکند. در نتیجه این سبد در جیب طرفداران احمدینژاد نمیرود. طرف مقابل تیم احمدینژاد در جناح اصولگرا نیز بر این اعتقاد است که اگر در بافت سنتی نتواند رای جمع کند به سمت یک سبد جدید رای برود. از این رو است که آنان حرفهای اصلاحطلبانه میزنند، که اخیرا نیز به شدت مد شده است. به طور مثال به توقیف روزنامه شرق یا حتی در زندان خانگی بودن موسوی و کروبی اعتراض میکنند. از طرفی اگر اصلاحطلبان قوی در انتخابات حضور پیدا کنند احتمالا اصولگرایان مجبور به اتحاد میشوند. اگر اتحاد نکنند و همان حرکتی را تکرار کنند که در سال 84 اصلاحطلبان انجام دادند احتمالا اصولگرایان بازنده انتخابات خواهند بود. همانطور که افراطیون اصلاحطلب باعث باخت اصلاحطلبان در سال 84 شدند افراطیون اصولگرا نیز باعث باخت این جناح میشوند. اما اصلاحطلبان اگر محکم و قوی به میدان انتخابات بیایند، احتمالا برنده میشوند؛ چون پتانسیل بالایی وجود دارد.
و با چه نامزدی وارد انتخابات میشوند؟
نمیخواهم اسم ببرم.
منظورتان از پتانسیل چیست؟
انرژی سینتیک انرژیای است که رها شده ولی پتانسیل انرژی ذخیره شده است و وقتی رها میشود، ضربه میزند و میگیرد.
تعریف انرژی را نخواستم.
اگر اکنون اصلاحطلبان مطرح هستند و درباره حضور یا عدم حضور آنان در انتخابات صحبت میکنند علتش رقابتهای انتخاباتی است؛ یعنی فرضشان بر این است که یا اصلاحطلبان ضعیف بیایند یا کلا نیایند. پس باید فرضیات مختلف را در نظر بگیرند. اولین فرض این است که اصلاحطلبان نیایند و اگر نیایند رقابت بین اصولگراها است.
میزان مشارکت هم پایین میآید.
درباره میزان مشارکت اصلا نگران نیستند چرا که انتخابات شوراها با انتخابات ریاستجمهوری توامان است.
و البته میزان مشارکت یک عدد است.
نمیخواهیم کسی را متهم به عددسازی کنیم. بالاخره انتخابات شوراها باعث میشود افزایش مشارکت داشته باشیم؛ حالا شاید در تهران این اتفاق نیفتد ولی در مناطقی مانند کرج، اسلامشهر و حتی شهرهای کوچک اطراف تهران هم این افزایش رای به دلیل همزمان شدن با انتخابات شوراها اتفاق میافتد. پس در نتیجه اگر اصلاحطلبان نیایند و رقابت بین اصولگراها باشد درست شبیه سالهای پس از دهه 60 که خودشان با خودشان رقابت میکردند خواهد شد. اما اگر اصلاحطلبان بیایند مطمئنا نوع رقابت تغییر خواهد کرد؛ هرچند که میزان تغییر بستگی دارد به اینکه قوی در انتخابات شرکت کنند یا ضعیف. اگر قوی بیایند احتمالا اصولگراها هم متحد میشوند مگر آنکه همان اشتباه اصلاحطلبان در سال 84 را تکرار کنند.
شما احتمال کدام را بیشتر میدانید؟
چون اینها را افراطی میدانم، مطمئن هستم که اصولگرایان اشتباه اصلاحطلبان در سالهای 81 و 84 را تکرار میکنند و در این صورت اگر اصلاحطلبان بتوانند حضور پیدا کنند احتمالا برنده میشوند. حالا باید برسیم به اینکه اصلاحطلبان باید چه کار بکنند تا بتوانند حضور پیدا کنند.
این بتوانند یعنی چه؟
سیاست یعنی اینکه با استفاده از روشهای مختلف بتوانید خودتان را به سیستم تحمیل کنید و در عرصه حضور داشته باشید. باید دید سیاستمداران در بالا چه لابیهایی میکنند، چه حرفهایی میزنند، چه مذاکراتی را پشت پرده جلو میبرند و چه قولهایی میدهند که به آنها اجازه داده شود بیایند.
اگر به اصلاحطلبان اجازه داده شود به قول شما محکم در انتخابات شرکت کنند با توجه به وقایع سال 88 اقبال عمومی به آنان میشود؟
یکی از مشکلات اصلاحطلبان همین است. باید بتوانند اطرافیانشان را توجیه کنند؛ یعنی باید آمدنشان را حتی در میان طرفدارانشان توجیه کنند. اگر پراکنده حرف بزنند و نتوانند به درستی هوادارانشان را توجیه کنند مطمئنا یک عده آنان را به خیانت متهم میکنند. توجیه طرفداران، هنر رهبران اصلاحطلب است.
الان که دو چهره اصلاحطلب اصلا در دسترس نیستند.
در حال حاضر میگویند رهبر اصلاحطلبی فقط آقای خاتمی است.
البته هاشمی را هم میگویند.آیتالله هاشمی به نظر نمیتواند رهبر اصلاحطلبان شود.
چرا؟
آیتالله هاشمی فراجناحی فکر و عمل میکنند. مهمترین مسئله برای ایشان حفظ نظام است؛ به شکلی که همه بتوانند در آن حضور داشته باشند و نظام تبلور رای همه باشد. ایشان در تمام این دورهها چه زمانی که اصلاحطلبان با ایشان بد شدند و چه زمانیکه اصولگرایان با ایشان دچار مشکل شدند تعادل را حفظ کردند. ایشان همیشه سعی کرده خود را محور تعادل کند که کشور به صورت تکثرگرایی اداره شود و در نتیجه سعی میکند به عنوان یک وزنه تعادل عمل کند.
اما وزنه تعادل یک تعریفی دارد.
حاجآقا نظریه دولت وحدت ملی را برای انتخابات سال 92 اعلام کرده. دولت وحدت ملی نمیتواند جریانی باشد که به طور مثال فقط اصلاحطلبان در آن حضور داشته باشند. حاجآقا دولت وحدت ملی را اینطور عنوان کردند که فرض کنیم شرایط ما شرایط پس از جنگ است، یعنی تحریمها و رفتار آمریکا و اتحاد غرب علیه ایران را یک نوع شرایط جنگی فرض کردهاند؛ درست مانند زمانیکه قطعنامه را پذیرفتیم و جنگ تمام شد. در آن زمان در دولت و مجلس از تمام جناحهای کشور حضور داشتند و براساس اتحاد و همدلی دوران اولیه سازندگی را به خوبی گذراندیم به طوری که بعد از جنگ توانستیم دوباره تنشزدایی کنیم، اقتصاد را سامان دهیم و به سمت توسعه اقتصادی و سیاسی حرکت کنیم که آقای خاتمی نیز آن را ادامه دادند. آن فضای کار و سازندگی و عقلانیتی که ایشان ایجاد کردند و بعد آقای خاتمی آن را ادامه دادند باعث شد کشور وضعیت مناسبی پیدا کند.
کلا همه خوبیهای بعدی را در امتداد هاشمی میبینید.
من که نمیخواهم از دولت آقای خاتمی یا هرکس دیگری انتقاد کنم، اصلا بحثم این نیست. شما میگویید حاجآقا رهبر اصلاحطلبی است در حالیکه من میگویم نیست.
البته در این زمینه من با شما همعقیده هستم. میخواهم بگویم آن چیزی که شما میگویید کاملا قابل درک است و اینطور نبوده که تمام نخبههای جامعه این را متوجه نشده باشند. در اوج دوران اصلاحات همان موقع یک آدمی مثل صادق زیباکلام کتابی نوشت به نام «هاشمیرفسنجانی و دوم خردادیهای جوان» و گفت نحوه مواجهه اصلاحطلبان با هاشمی درست نیست. سوالم این است که شما میگویید هاشمی از رهبران اصلاحطلبی حساب نمیشود و یک وزنه تعادل است ولی نگاه برخی از منتقدان به هاشمیرفسنجانی این است که به او امید دارند؛ حالا درست یا غلط. اما اصولگرایان؛ یعنی کسانی که به هر دلیلی یا خواستار حفظ وضع موجود هستند یا نقشی در حفظ وضع موجود داشتند یا در حال برائت از ایجادکنندههای وضع موجود هستند، نسبت به هاشمی همچنان نقد قرار دارند.
همین طرح ائتلاف ملی از طرف اصلاحطلبان تندرو با سکوت مواجه شد. از طرف اصلاحطلبان میانهرو با اقبال، از طرف مردم با رصد و از طرف اصولگراها به شدت یک طرح خیانتکارانه مطرح شد. من باور عمومی مردم به حاجآقا را گفتم، آن مهمتر است. ایشان با وجود تمام اتفاقاتی مانند همه آن تهمتها و تخریبها به عنوان رییس خبرگان رای میآورد و اگر اینبارهم شرکت میکرد رای میآورد. ایشان فقط به خاطر آنکه خود را عاشق قدرت نشان ندهد از ریاست مجلس خبرگان کنار کشید. آقای هاشمی در میان سنتیها پایگاه خوبی دارد و برای همین نیز سالها رییس خبرگان باقی ماند و حتی پس از انتخابات سال 84 و آن موج تخریبها رای نخست تهران را با اختلاف بالا در انتخابات خبرگان کسب کرد. در نتیجه متوجه میشوید که آیتالله هاشمی در شرایطی قرار ندارد که رهبر یک طیف شود؛ ایشان تمام سعیشان این است که به عنوان یک وزنه تعادل نظام را حفظ کند.
چه بخواهید و چه نخواهید برخی از منتقدان وضع کنونی همچنان امیدوارند هاشمی تغییری در وضعیت موجود ایجاد کند و در این راه موثر باشد.
ایشان فقط با ایجاد تعادل میتوانند در شرایط موجود تغییر ایجاد کنند.
یعنی خود را شریک ایجاد شرایط موجود نمیدانند؟
شما اینطور فکر میکنید؟ اگر اقبالی نسبت به ایشان وجود دارد به دلیل منطق، تعادل، عملگرایی و واقعگرایی ایشان است. ایشان طوری عمل میکند که همه نظرات تبلور داشته باشد. از آن طرف هم اگر از سوی اصولگراها اقبالی نسبت به اصلاحطلبان دیده میشود، به این دلیل است که سبد رای اصلاحطلبان را به سمت خود سوق دهند.
چطور اصولگرایان میخواهند سبد رای اصلاحطلبان را تصرف کنند؟
فرض اصولگرایان اینکه اصلاحطلبان نمیتوانند بیایند. در واقع میخواهند آرام آرام سبد رای اصلاحطلبان را به سمت خود جذب کنند که البته همه اینها با این فرض است که اصلاحطلبان با قدرت در انتخابات شرکت نکنند. اگر یک اصلاحطلب قوی وارد عرصه رقابت انتخابات سال 92 شود دیگر حرف و تشویقی از سوی اصولگرایان برای حضور او نخواهد بود و اصولگرایان برای مواجهه با او با هم منسجم میشوند.
اختلافات اصولگرایان با احمدینژاد آنقدر بزرگ نشده که حتی نامزدی احتمالی محمد خاتمی نیز نتواند آنان را با هم متحد کند؟
این اتفاق در زمان اصلاحطلبان افتاد و چندتکه شدند، چرا اکنون نیفتد؟ مگر اینکه توصیههای ویژه را در این مورد در نظر بگیرند.
اما احمدینژاد نشان داده خیلی آدم دستور و توصیه نیست؛ نمونهاش بحث مشایی است.
بالاخره دستور حکومتی اگر جدی باشد احمدینژاد هم تبعیت میکند. او اگر حس کند که بالا میخواهد حتما عمل میکند. درحال حاضر مسئله مشایی را یک مقدار بزرگ میکنند و میگویند مقام معظم رهبری گفتهاند مشایی نباشد، در حالیکه ایشان هیچ وقت نگفتند مشایی نباشد. نامهای دادند و گفتند مشایی در این پست که باعث اختلاف اصولگراها میشود، نباشد. در یک یادداشت ایشان توصیه کردند که حضور مشایی در این پست باعث اختلاف اصولگرایان میشود، اما نگفتند که به طور مثال مشایی آدم بدی است.
این تحلیل شماست و نه خبر البته.
باید بدانید که تحلیلها و حرفها نباید برای حفظ قدرت باشد. یعنی نخست یک ذهنیتی برای خود درست نکنید و بعد بخواهید برایش استدلال درست کنید. فرض را بر این بگذارید که عملگرا و واقعگرا هستید، مشکلات را میبینید و میخواهید آسیبشناسی کنید؛ یعنی نمیخواهید قدرت را در دست بگیرید. ما که دنبال براندازی نیستیم، چون اگر این نظام صدمه ببیند اولین کسانی که صدمه میبینند خود ما هستیم؛ همان خانوادهای که شما میگویید، خانواده هاشمی.
اما اکنون دستکم به خواهر شما- فائزه هاشمی- به شکل منتقد جدی نگاه میکنند.
یادتان نمیآید همین همشیره که رای نخست تهران را در مجلس پنجم آورد در زمان مجلس ششم از فهرست اصلاحطلبان بیرون گذاشته شد و اعلام شد نفر 50ام شده؛ البته من معتقدم همانجا هم سوء نظرهایی بود که میتوانست احیانا منجر به برخی تقلبهایی هم شود.
چقدر تقلب شده بود؟
آیتالله هاشمی بیستم شدند، یادتان نمیآید؟
باید چندم میشدند؟
ایشان بیستم شد، اگر صندوقها را باز میکردیم شاید انتخابات تهران باطل میشد. کتابی هست به نام «انصراف» که حاجآقا دلایل انصرافشان را از انتخابات مجلس ششم نوشتهاند. آن موقع مسئول انتخابات فهرست را میخواند ولی اسم ایشان را نمیخواند. من مدام تماس گرفتم و گفتم چرا نمیخوانید گفت ما هنوز به رای آیتالله هاشمی شک داریم، بعد شکایت شد و یک بساطی راه انداختند که اگر یادتان باشد کاریکاتور «آقاسی» را کشیدند. من آن موقع رییس دفتر حاجآقا بودم، به شورای نگهبان شکایت شد. برخی از صندوقها را باز کردند و هر صندوقی که باز میشد آرای آن مخدوش بود و باطل اعلام میشد.
چرا تا انتها ادامه ندادید؟
تا 30درصد بازشماری شد و حاجآقا بیستم شد، بعد گفتند دیگر ادامه ندهید چون مجبور میشوند انتخابات تهران را باطل کنند. وقتی از 30 به 20 رسیدند دیدند انتخابات در تهران مخدوش است و توقع بود آن موقع انتخابات تهران باطل شود ولی از بالا گفتند انتخابات باطل نشود.
چه کسی تقلب کرده بود؟
افراطیهای اصلاحطلبان.
و این به قول شما «افراطیهای اصلاحطلب» اجرایی بودند یا نظارتی؟
اجراییها.
به بحث اقبال اصولگرایان به اصلاحطلبان برای انتخابات برگردیم و تلاششان برای در عرصه نشان دادن اصلاحطلبان. شما میگویید تیم دولت همان اشتباهی را میکند که اصلاحطلبان در انتخابات سال 81 انجام دادند. اما نزدیک به سه هفته است تیم احمدینژاد از جریانی به نام «راه سوم» رونمایی کرده. اگر به خاطر داشته باشید میگفتند «چپ، راست، کارگزار علیه خدمتگزار»، اکنون دوباره این شعار مطرح و برجسته شده. میگویند اصولگراها تا به حال از احمدینژاد برائت میجستند حالا نوبت احمدینژاد است. این سناریو را جلو میبرند تا شاید اشتباه سال 81 اصلاحطلبان را تکرار نکنند.
آن زمان هم اینگونه گفته میشد؛ در سال 84 به چه کسانی اصلاحطلبان واقعی گفته شد؟ مشارکتیها فقط دکتر معین را اصلاحطلب واقعی میدانستند و حتی آقایان مهرعلیزاده و کروبی را هم قبول نداشتند؛ این اتفاقات این بار در جریانی دیگر در حال تکرار شدن است.
اما دولت دهم عملا خرجش را از اصولگراها جدا میکنند.
آنها هم جدا کرده بودند. اصلاحطلبان از معین حمایت و سعی کردند خرجشان را جدا کنند.
اما معین خرجش با خاتمی یکی بود. آقای خاتمی با مجمع روحانیون مبارز رییسجمهور شد، با مشارکت که رییسجمهور نشد، اما پس از دوم خرداد مشارکت طوری رفتار کردند که انگار گذشته هیچ بوده. اکنون هم آقای احمدینژادی که با اصولگراهای سنتی به میدان آمد، آنها را کنار زده است.
اما احمدینژاد میگوید این طور نبوده و با حمایت اصولگرایان پیروز انتخابات سال 84 نشده.
بگوید، آنها هم میگفتند. مشارکتیها هم میگفتند آقای کروبی و مجمع روحانیون مبارز و کارگزاران کارهای نبودهاند. من میگویم اگر این افراطیها را کنار هم بگذارید همه شبیه هم هستند و مانند هم تخلف و عمل میکنند. افراط چپ و راست نمیشناسد، اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسد. کسی که ذهنش افراطی است بچهاش را هم میزند، برایش پاپوش هم درست میکند. افراطی در هر شرایطی افراطی است و همه مانند هم هستند. در یک زمانی افراطیون سفارت آمریکا را گرفتند که مورد تایید قرار گرفت اما تبعات بعدی را مشاهده کردیم. مقام رهبری و آقای هاشمی مکه بودند که این اتفاقات رخ داد و از آنجا شنیدند که سفارت آمریکا را گرفتهاند، بعد هم مورد تایید واقع شد و اسناد بیرون آمد و اتفاقات بعدی افتاد. زمانی افراطیون اصلاحطلب در انتخاباتهای گذشته به علت غرور بیش از اندازه شکست خوردند و عینا برای افراطیون اصولگرا نیز این اتفاق رخ میدهد. افراطیون فقط زمانیکه اجبار بالای سرشان باشد دست از اختلافها برمیدارند.
اما جنس این اختلافها که یکی نیست و البته نحوه مواجهه با آنها.
من نمیخواهم البته وارد پیشفرض شما مبنی بر اینکه اصلاحطلبان منتقد به پدرتان را افراطی مینامید، بشوم.بالاخره حکومت و نظام در شرایطی قرار دارد که شاید نتواند این رفتارها را تحمل کند و هرچه از اختلاف اصلاحطلبها راضی بود، از اختلاف اصولگرایان ناراضی است و برای حفظ نظام آنان را مجبور به اتحاد میکند.
آیا در حال حاضر اصولگرایان در شرایط پذیرفتن این اجبار هستند؟
این مسئله را نمیدانم، اما تا اجبار نباشد اصولگرایان کنار هم جمع نمیشوند.
نگفتید سناریوی «راه سوم» را چقدر به واقعیت نزدیک میبینید؟
از نظر من سناریو راه سوم دیگر جواب نمیدهد. جریان افراطی اصولگرا شرایط اقتصادی و ظرفیت مدیریتی خود را نشان داده و کشور را از نظر اقتصادی و اجتماعی کاملا بههم ریخته است. با دنیا به مشکل برخوردند و همه را با خود دشمن کردند و وضعیت مناسبی نیست. یک مقدار پول به حساب مردم ریختند که آنهم به دلیل گران شدن نفت بود که اکنون همان را هم ندارند که بدهند. آقایان شانس بزرگی آوردند که قیمت نفت یکدفعه بعد از حضورشان در قدرت به صد دلار رسید.
یعنی میخواهید بگویید سیبزمینی بیشتری توانستند برای توزیع میان مردم بخرند؟
بله!
و چون الان درآمد نفت به دلیلی تحریمها کم شده سیبزمینی کمتری میخرند که رییس اتحادیه سیبزمینیفروشها نامه نوشته زمان انتخابات نزدیک است و ما را دریابید؟
بله، این نامه را دیدم، اما اسم این حرکات که مدیریت نیست. اینها در هر زمینهای نه فقط در علم سیاست که در دیانت هم انحراف ایجاد میکنند. اگر میگویند مشایی منحرف شده به خاطر این است که حرفهایی میزند که مورد قبول اصولگرایان سنتی نیست. من متخصص حملونقل عمومی هستم و فرق بین منوریل، مترو و قطار شهری را خوب میفهمم و متوجه میشوم در این امر تخصصی نیز انحراف ایجاد کردهاند، به طور مثال در قم و کرمانشاه مونوریل میسازند که نباید بسازند.
شما میگویید راه سوم چیز جدیدی ندارد.
فرض بر این است که این شعار به خودی خود نمیتواند پاسخگوی نیاز تیم دولت باشد چرا که اصولگرایان نتوانستند مدل موفقی به دنیا و کشور نشان دهند و اکنون خودشان دچار بحران شدهاند. از این رو شعار راه سوم را مطرح میکنند. اما این شعار کارکرد درونی برای اصولگرایان دارد و نه دستاورد بیرونی. دستاورد بیرونی اصولگرایان بستگی به این دارد که اصلاحطلبان در انتخابات سال 92 محکم وارد شوند یا خیر.
شما میگویید سرنوشت اصولگرایان در انتخابات آینده همهجوره وابسته به حضور یا عدم حضور اصلاحطلبان است اما دلیل محکمی ارائه نمیکنید؟
در مجموع سرنوشت انتخابات آینده به این بستگی دارد که نظام تصمیم بگیرد همه در انتخابات شرکت کنند یا خیر.
شما چطور فکر میکنید؟هنوز هیچ علامت مشخص و مثبتی برای شرکت هم نشان داده نشده است.
دیر نیست؟
مقام معظم رهبری فرمودند که هنوز برای این حرفها زود است و زمانی که لازم باشد در مورد این موضوع صحبت میکنند.
مثلا اگر دقیقه 90 بگویند که اصلاحطلبان میتوانند بیایند یک دفعه اسبی که زین نشده را چطور میخواهند وارد مسابقه کنند؟شما نگران نباشید به نظر همه اسبهای اصلاحطلبان زین هستند.
آیا اصلاحطلبان مجددا آن اشتباه را میکنند که همه باهم بیایند؟
اگر به آنها اجازه فعالیت جدی بدهند بعید است با تعداد زیادی بیایند، میدانید که هماکنون افراطیون اصلاحطلب تقریبا حضور ندارند؛ یا در زندان هستند یا تعدادی از آنها از کشور خارج شدهاند.