سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
حکایت گاو نر ملا
حکایت گاو نر ملانصیرالدین
روزی ملانصرالدین تصمیم میگیرد گاو نر خود را به دلیل فشار اقتصادی و بیپولی برای فروش به بازار ببرد. تعدادی که از شرایط ناگوار ملانصرالدین مطلع بودند و میخواستند با استفاده از این فرصت گاو او را ارزان از چنگاش در بیاورند، نقشهای ماهرانه طرح ریزی میکنند.
به این شکل که، در فواصل کوتاهی از یکدیگر و در مسیر ملانصرالدین به بازار، یک نفر از آنها به کاری مشغول میشود. ملانصرالدین گاو را بسته و افسار بهدست منزل را ترک میکند. کمی بعد یکی از آن افراد از ملا میپرسد: ملا بز خود را چند میفروشی؟ ملا میگوید مردک دیوانه شدهای، این گاو نر است نه بز! سپس به راه خود ادامه میدهد. کمی بعد یکی دیگر ملا را میبیند و بعد از سلام و احوالپرسی میگوید ملا این بز فروشی است؟ ملا کمی تعجب میکند و میگوید این بز نیست، گاونر است و میرود. دوباره کمی بعدتر این داستان تکرار میشود. بعد از چندین بار تکرار ملا به بازار میرسد و برای فروش گاو خود اقدام میکند. با هماهنگی قبلی دوباره ملا با داستان قبل مواجه میشود و قانع میشود که گاو نر که او دارد، در واقع بز است نه گاو نر! سپس به قیمت بز آن را میفروشد. به منزل که میرسد همسرش از او میپرسد ملا گاو را فروختی؟ ملا خطاب به همسر میگوید: خانم چیزی که ما داشتیم گاو نبوده، بز بوده! ما در این چند سال اشتباه میکردهایم. خلاصه گاو ملا را به قیمت بز خریدند و ملا نیز باور کرد.
پیامی که این داستان دارد این است که: افراد بااستعداد گاهی از هوش خود استفادهی نادرستی میبرند. این یعنی گاو خود را به قیمت بز عرضه میکنند. مراقب باشید که چنین اتفاقی رخ ندهد که ما مسئول هستیم در قبال امکاناتی که در اختیار داریم. گاهی نیز توسط شخص دیگری ارزشهای افراد ندیده گرفته میشوند یا بهای ناچیزی دارند! در چنین مواقعی باید هوشیار باشیم و تلاش کنیم که تلف نشویم. افراد عموما با کاسهی خود دیگران را میسنجند و از این نکته غافلاند که ممکن است طرف مقابل تشت بزرگتری داشته باشد! این نیز واقعیتی تلخ است که اجتماع دانشآموزی ما با آن دست به گریبان است. معلمین محترم بایست به نکات یادشده توجه کافی نمایند تا خدای ناکرده دانشآموزان بااستعداد آنها دچار ضرر و زیان نشوند. صداقت در عمل و گفتار کلید حل هر مشکلی است. ما اثباتی برای این مساله نداریم. اما قویا توصیه میکنیم.
منبع: parcha.mihanblog.com
ویدیو مرتبط :
گیر دادن گاو نر به گاو ماده ...... Very Funny Animals
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
حکایت ملا زین العابدین سلماسی
در کتاب دارالسلام روایت است که :خبر داد مرا عالم صالح تقی ، میرزا محمد باقر سلماسی ، خلف صاحب مقاماتعالیه و مراتب سامیه آخوند ملا زین العابدین سلماسی که جناب میرزا محمد علی قزوینی مردی بود زاهد و عابد و ثقه. و او را میل مفرطی بود به علم جفر و حروف و به جهت تحصیل آن سفرها کرده و به بلاد ها رفته و میان او و والد (ره) صداقتی بود .پس آمد به سامره در آن اوقات که مشغول تعمیر و ساختن عمارت مشهد و قلعه عسکریین (ع) بودیم.
پس در نزد ما منزل کرد و بود تا آنکه برگشتیم به وطن خود کاظمین و سه سال مهمان ما بود . پس روزی به من گفت : (( سینه ام تنگ شده و صبرم تمام گشته و به تو حاجتی دارم و پیغامی نزد والد معظم تو .))
گفتم : چیست ؟
گفت : در آن ایام کهدر سامره بودم ، حضرت حجت (عج) را در خواب دیدم . پس سوال کردم که کشف کند برای من علمی را که عمر خود را در آن صرف کردم. پس فرمود که : (( آن نزد مصاحب تو است.)) و اشاره فرمود به والد تو .
پس عرض کردم : او سر خود را از من پوشیده می دارد.
فرمود : این چنین نیست . از او مطالبه کن که از تو منع نخواهد کرد .
پس بیدار شدم و برخاستم که به نزد او بروم . دیدم که رو به من می آید در طرفی از صحن مقدس. پیش از آنکه سخن گویم ، فرمود : (( چرا شکایت کردی از من در نزد حجت (عج) ؟ کی از من سوال کردی چیزی را که در نزد من بود پس بخل کردم ؟))
پس خجل شدم و سر به زیر انداختم . و حال سه سال است که ملازم و مصاحب او شدم ، نه او حرفی از این علم به من فرموده و نه مرا قدرت بر سوال است و تا حال به احدی ابراز ننمودم ، اگر توانی این کربت را از من کشف نما.
پس از صبر او تعجب کردم و به نزد والد رفتم و آنچه شنیدم گفتم و پرسیدم که: ((از کجا دانستی که او در نزد امام (عج) شکایت کرده؟ ))
گفت که (( آن جناب در خواب به من فرمود )) و خواب را نقل ننمود .