متفرقه
2 دقیقه پیش | با زخم های زندگی چه کنیم؟در این سلسله مطالب مباحثی درباره زندگی معنای زندگی روابط و احساسات و ... توسط دکتر شیری ارائه خواهد شد. صبح بخیر: ممکن است شما هم مانند بسیاری از افراد جامعه برای حل مشکلات ... |
2 دقیقه پیش | نظر آیتالله محقق داماد درمورد سید حسنآیت الله سید مصطفی محقق داماد، برادر حضرت آیت الله سید علی محقق داماد در پاسخ به سئوالی در خصوص اجتهاد آیت الله سید حسن خمینی، گفت: نظر بنده در مورد ایشان همان نظر اخوی ... |
چه کار کنیم فرشتهها کنارمان بنشینند؟
راه ناتمام
مسافرت چیز خوبیه
امام صادق علیه السلام میفرمایند: عاقل نباید جز در یكى از سه حال باشد: یا تهیه توشه آخرت ،یا تأمین معاش ، یا لذت حلال . (خوب مسافرت هم یک لذت حلال است. امیدوارم بهتون خوش بگذره)
نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: مسافرت كنید تا سلامت باشید، جهاد كنید تا سود برید، حج كنید تا غنى شوید. (این جهان، جهان علّی و معلولی است، اما علتهایی هم هستند که ما از آنها بی خبریم، شما میدانستید که مسافرت سلامتی میاره؟ خبر داشتید که حج آدم رو غنی میکنه؟ امیدوارم سلامت باشید.)
و فرمود: مسافرت كنید كه اگر مالى بدست نیارید بهره عقلانى مى برید. (پس سعی کنید چیزهای خوبی یاد بگیرد)
آرام و آهسته در یک راه راست
صدقه بدید، استارت بزنید
امام صادق علیه السلام فرمودند: صدقه بده و هر روز كه خواهى سفر كن. (صدقه یادت نره)
حَمّاد بن عثمان میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسافرت در روزی مثل چهارشنبه كراهت دارد؟ فرمود: هر وقت خواستى صدقه بده و به سفر برو و آیة الكرسى بخوان و ... . (راستی آیت الکرسی هم یادت نرود)
حضرت باقر علیه السلام هم فرمود: چون قصد سفر دارى سلامت خود را به مقدار صدقهاى كه دلت راضى است از خداوند بخر و بعد به سفر برو، و بگو: «خداوندا! من اراده فلان سفر دارم و سلامتم را در این سفر به فلان صدقه و یا فلان چیز از تو مىخرم»، بعد هر جور صلاح بدانى صدقه بده و اگر سالم برگشتى نیز براى شكر صدقه بده . (خُب؛ حالا شما خودت بگو چند میارزی، بعد همون قدر هم دست به جیب شو!)
خانه? رویایی?
خونه و زندگی رو به امون کی میذاری؟
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر كه خواست به سفر رود جانشین و نگهبانى براى خانوادهاش بهتر از این نیست كه دو ركعت نماز بگذارد و به وقت خدا حافظى و تودیع بگوید: «خداوندا!، دین و جان ، مال و خانواده و فرزندان و همسایگان و غم خواران خودم را از حاضر و غایب و هم چنین تمام نعمتهایى را كه به من دادهاى به تو مىسپرم، خداوندا! این همه را در پناه خود نگهدار كه هر كه در پناه تو باشد عزیز مىباشد. كه مقام تو جلیل و بلند است و جز تو خدایى نیست، بر آن زندهاى كه مرگ در او راه ندارد، توكل مى كنم...» (به نظر شما پلیس 110 و نگهبان محله و بیمه سرقت و دزدگیر آلمانی که نصب کردید و... زورشان بیشتر است یا خداوند تبارک و تعالی؟! پس نماز بیمه یادت نره)
از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام: اگر کسی که عازم سفر است دم در خانه و اول راه بایستد و سوره حمد و آیة الكرسى را به جلو و چپ و راست بخواند و بعد بگوید: «خداوندا! مرا و آن چه با من است را نگهدارى كن ، و مرا و آن چه با من است را سالم نگهدار، و مرا و آن چه با من است را سالم بازگردان» خداوند خودش را با آنچه همراه دارد سالم و محفوظ بدارد و سالم بازگرداند، بعد فرمود: ندیدهاى گاهى انسان محفوظ مى ماند ولى آنچه همراه او است سالم نمى ماند؟ (این هم که کاری ندارد، شما دوست نداری وقتی برمیگردید همه چیز مرتب باشد، با این وضع جادهها و رانندههای ناشی و ... باید به فکر سلامت ماشنتان هم باشید)
و حضرت وقت سفر مى خواند: «راه را بر ما آسان و نیكو گردان و عاقبت ما را بزرگ بدار». (پیشنهاد من این است که این را روی یک برچسب کوچک بنویسید و کنار کیلومتر شمار ماشینتان بچشباید که تا ماشین را روشن کردید بخوانید)
امام هشتم علیه السلام هم فرمودند: به هنگام خروج از خانه (نه فقط هنگام سفر بلکه همیشه) بگو «به نام خدا، به خدا ایمان آوردم و بر او توكل مى كنم آنچه بخواهد همان است و بدون یارى خدا هیچ كس نیرویى ندارد» چون این دعا را بخوانى اگر شیطانها پیش تو آیند فرشتگان به آنان دور کرده و گویند دیگر به این شخصى تسلطى نخواهید داشت، از آن رو كه نام خدا را برده و به او ایمان آورده و توكل نموده است. (چون این مخصوص مسافرت نیست بلکه برای هر وقتی که پایتان را بیرون از خانه میگذارید، بد نیست این را کنار در خروجی خانهی سبزتان بزنید که همیشه خودتان و اهل و عیالتان بخوانند)
ابتکار ماشین، خلاقیت،
قبل از آنکه پاتونو توی ماشین بذارید
امام رضا علیه السلام ، از پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل فرمود: هر كه سوار مركب شود و بسم الله گوید، فرشتهاى براى حفظ او بر ترك او نشیند تا از مركب فرود آید، و اگر سوار شود و بسم الله نگوید شیطانى ردیف او نشیند و به او مى گوید آواز بخوان، و اگر بگوید خوب نمىتوانم ، به او مىگوید زمزمهكن ، و همواره در آرزو به سر برد تا فرود آید. (خُب امیدوارم که همیشه فرشتهها کنار دستتون باشند. الهی که هرجا هستید و هر جا که میروید به یاد خدا، شاد و سلامت باشید)
ویدیو مرتبط :
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
گفتگویی قبل از مهاجرت با گلشیفته؛ فرشتهها بدبختن چون نمیتونن کار بد بکنن!
اخبار فرهنگی - گفتگویی قبل از مهاجرت با گلشیفته؛ فرشتهها بدبختن چون نمیتونن کار بد بکنن!
این متن گفتوگوی محمد صالحعلاء با گلشیفته فراهانی است، سالها پیش، قبل از آن که از ایران برود:
- تو این دنیا به حرف کی گوش میکنی؟
حرف طبیعت
- با گلها رابطهات خوبه؟
همیشه قربون صدقهی گلها میرم
- تو قبلاً رودخونه نبودی؟
رودخونه بزرگترین معلم زندگی منه
- چرا اینقدر خوب بازی میکنی؟
خیلی باور میکنم
- کِی باور میکنی؟
اوجش زمانیست که در حال بازی هستم. یعنی بوق دوربین را میشنوم
- الآن یه سناریو به تو پیشنهاد کردهن و شب میبری خونه و میخونی. تا شروع فیلمبرداری چه بر سر تو و سناریو میآد؟
یک بار بیشتر نمیخونم ولی اگه خیلی خوشم بیاد باهاش زندگی میکنم
- ملاک انتخابت چیه؟
حرفی که فیلمنامه میزنه
- عوامل سازنده رو به فیلمنامه سنجاق میکنی؟
بله به ویژه فیلمبردار خیلی برام مهمه
- حالا فیلم را قبول کردی، باهاش چیکار میکنی؟ از اول تعریف کن
بستگی داره. اگر فیلمنامهای باشد که تمام جزئیات آن را پذیرفته باشم، مثل یک گلادیاتور برای شهید شدن به میدان جنگ میرم. ولی اگر نپذیرفته باشم، همانند آدمی هستم که پشت صحنه جنگ یک ذره لباسهاش رو سوهان میزنه، سؤال میکنه کمربندش سفته یا نه، بعد که شرایط آماده شد به میدان جنگ میرم
- چند سالته؟
۲۴ سال
- اینها را از کجا یاد گرفتی؟ پدر و مادرت که آرتیستهای درجه یکی هستند به تو کمک کردند؟
- به هر حال زندگی در آن خانواده من را ساخته
- اگر یک سناریو را دوست نداشته باشی و قرار باشد کار کنی چه بلایی سرت میآد؟
خیلی بهم بد میگذره. مثل یک مادری که میدونه بچهی ناقص داره ولی به هر حال اون را به دنیا میآره و پاشم میایسته، من هم پای بچه ناقصم میایستم. بهزیستی نمیذارمش
- گریهام انداختی... قیل از اینکه کلید بزنن تمرین میکنی؟
معمولاً، من همیشه دوست دارم پارتنرم را جلوم ببینم. ولی تمامی اوقات که پارتنرم را دوست ندارم به دیوار نگاه میکنم. چون حسی که به من میده اشتباهه و من ترجیح میدم در تخیل خودم آدمی را که حس درست میده به جای او بذارم، ولی من بیشتر اوقات شانس این را دارم که بهترین پارتنرهای دنیا را داشته باشم
- این رابطه بعد از کار تمام میشه؟
اکثراً بله. ولی زمان درخت گلابی خیلی اذیت شدم
- چه خوب شد این رو گفتی. الآن که از درخت گلابی دور شدی، چه حسی داری وقتی بهش نگاه میکنی؟
خیلی فکر میکنم از آن اتفاقاتی است که یک بار در زندگی هر آدم پیش میآد که بتونه اینقدر راحت خودش رو بازی کنه
- چند سالت بود؟
چهارده سال
- خوب معمولاً وقتی کار میکنی، زندگیات چه جوریه؟
تعطیله. بستگی به حال و هوای کار داره یعنی من وقتی کار غمگین بازی میکنم خیلی زندگیام غمگینه و وقتی کار شاد بازی میکنم خیلی شادم
- وقتی نقشی را بازی میکنی، موسیقیهایی که گوش میکنی و کتابهایی که میخونی و معاشرتی که در کل جهان داری متناسب با آن نقش است؟
معمولاً وقتی کار میکنم کتاب نمیخونم چون کتاب من رو با خودش میبره و سوار میشه به کاری که میکنم و در روابط بین آدمهای آن کار هم خیلی درگیر میشم. وقتی در سنتوری کمکم عاشق علی میشم توی کار واقعاً عاشق او هستم
- شبها با رؤیای کاری که میکنی میخوابی؟
وقتی کار میکنم زنی هستم که حتی خوابش هم مال خودش نیست و تمام شب حرف کار فردا را میزنم
- شعر زیاد میخونی؟
نه ولی همه چیز را شعر میبینم. زندگیام شعره
- خودت رو هم شعر کردی... گلشیفتهجان جوانهای زیادی هستند که تو را میخوانند و حالا میخواهند بازیگر بشوند تو چه کمکی میتونی به اونها بکنی؟
بزرگترین کمکم اینه که بگم این حرفه را درست بشناسن
- چه جوری؟
میشه خواند و تئاتر کار کرد چون تئاتر یک کلاس برای بازیگر شدنه
- من یک جوان شهرستانی غریب هستم، چه کنم که یک گروهی به من اجازه بدهند باهاشون کار کنم؟
یک سری آدم بشن، با هم کار کنن، بنویسن، برن توی خیابون اجرا کنند، کسی که عاشق بازیگری باشه این کار را میکنه
- تو تئاتر کار میکنی؟
در بچگی در جشنواره عروسکی کار کردم و بعد هم یک تئاتر در دوازده سالگی با پدرم برای بیماران هموفیلی و همینطور مریم و مردآویج را با پدرم کار کردم
- دانشگاه رفتی؟
بله، ولی ول کردم
- چه رشتهای؟
موسیقی. حالا چطور شد؛ من داشتم میرفتم اتریش که سولیست بشم. هفتهی آخر با بلیط و خونهی اجاره شده در وین، گفتم من نمیخوام برم. احساس کردم این چیزی نیست که من از زندگیام میخوام
- زمانی که موسیقی میخوندی، میخواستی نوازندهی درجه یکی بشی؟
بله، ولی کاملاًٌ اشتباه بود، چون من زمانی که هنرستان میرفتم ملودیهای باخ و موتزارت رو میزدم ولی متالیکا گوش میکردم
- دیروز با آریا عظیمینژاد عزیزم صحبت میکردم و گفتم ما بین شجریان و محمد اصفهانی و شوپن و چایکوفسکی و حتی گاهی بین جواد یساری و لئونارد کوهن موندیم. این خصوصیات موسیقیایی ماست. در فیلم «میم مثل مادر» ویلون را خیلی درست و خوب میزدی. قبلاً ساز زهی زده بودی؟
من از ۴ سالگی پیانو میزدم و معلمهای مختلفی داشتم که مهمترینش سروش دهبستی بود. روی من یک سرمایهگذاری فرهنگی شده بود که یک پیانیست بزرگ بشم و از ۱۲ سالگی در هنرستان موسیقی تحصیل میکردم. هنرستان خیلی سطح بالا بود و ما از هر نظر پخته و عالی بودیم. در همان جا با سازهای مختلف آشنا شدم و در فیلم هم مدام به آقای ملاقلیپور میگفتم که شما هم اگر نخواین که دقیق ویولن بزنم من میخوام. چون دوستان من این فیلم را میبینند و میگویند خاک بر سرت تو که هنرستانی بودی چرا اینجوری زدی
- رغبت آهنگسازی هم داری؟
بله، بیشتر در تنظیم استعداد دارم، در ملودی کمتر. یک آهنگ دارم که شعرش مال برادرمه ولی بقیه کارها را خودم انجام دادهم. اینجوریه
ره رو شهر تاریک گربه کجایی
نزدیک راه باریک سوی رهایی
اینها دو تا گربه هستند که با هم سؤال و جواب میکنند ساکسیفون هم داره
قرص ماه توی چشات خوابیده آروم
دوست دارم یک لحظه باز بشینی پهلوم
- من خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیدم که ما به دنیا اومدیم تا فرشته بشیم. و فرشته شدن هم مثل تمام کارهای دیگه احتیاج به مشق کردن داره تو نمیخوای فرشته بشی؟
به نظر من فرشتهها بدبختن چون نمیتونن کار بد بکنن. ولی به نظر من اینکه آدم بتونه کار بد بکنه و نکنه، یک گل میشه که تنها رسالتش تو این دنیا اینه که زیبا باشه
-به مرگ زیاد فکر میکنی؟
به طور غیر معمول از کودکی و بعد از آن هم مرگ ملاقلیپور من را تکان داد
- مرگ باعث میشه که ما عمیق بشیم. خیلی آموزنده است و چیزهای خوبی به ما یاد میده. گفتی ملاقلیپور را دوست داشتی، چرا؟
یک وجه مشترک بین ما بود که در عین حال که دور و برمان شلوغ بود، خیلی تنها بودیم
- ملاقلیپور آدم غمگینی بود، دائم میخندید ولی پشت تمام اینها یک اندوه وجود داشت، احساس غبن و از دست دادن در او لبریز بود. چه چیزهایی به تو یاد داد؟
بزرگترین خصوصیت او این بود که با درد انسانهای دیگر درد میکشید و یک بار در رستورانی در کیش به پسر نابینایی برخورده بود که آواز میخواند و برای ملاقلیپور نامه نوشته بود که من همیشه دوست دارم در فیلمی آواز بخوانم. بعد در «میم مثل مادر» آمد و خواند یا دختری را در خیابان با ویلچر دیده بود گفت این برکت فیلم ماست که نقش دختر جمشید هاشمپور را بازی کرد. آن دختر هیچوقت حرف نمیزد و بعد از آن فیلم شروع به حرفزدن کرد
- او هم متقابلاً تو را دوست داشت؟
اوایل نه، کمی با نظرات من جنگ داشت ولی بعد که من دستم را زدم توی شیشه...
- مگه توی میزانسن نبود؟
- نه. قرار بود با کپسول بزنم
- چرا با کپسول نزدی؟ اصلاً مگر فیلمبردار پیچ تیلت و پن را نبسته بود؟
دست خودم نبود. به فیلمبردار هم ندا داده بودم که یک اتفاقی میافتد ولی نمیدونستم چی
- در حوزهی کار بازیگری دو راه وجود دارد که به نقشت برسی؛ یا تکنیکال یا غریزی. تو خیلی غریزی هستی و به نظرم اگر قرار باشد اتللو را بازی کنی باید هر شب یک دزدمونا را خفه کنی!
خفه نمیکنم ولی به اندازهی اتللو پیر میشوم. موهای من در «میم مثل مادر» سفید شد و من صدای سفید شدن موهایم را شنیدم. یک بار دست من در صحنهای که بچه را دارم میاندازم، یکهو سیاه شد و من بیهوش شدم. من توی سیاهی بودم و فقط صدای ملاقلیپور بود که میگفت: گلی جان دخترم! دردهات رو بده به من! دردهات رو بده به من! من انگار ته چاه بودم و دائم چنگ میانداختم به صدای او تا از چاهی که در آن سقوط کرده بودم بیرون بیام.
- گلشیفته همین الآن دلت میخواد تو این چکهی آخر مصاحبه چه چیزهایی بگی؟ یا یه جور دیگه بگم الآن در این صفحه یک جایی داری برای محاکات.
من خیلی ناراحتم که طبیعت ایران اینطور شده. نمیدونم چرا نباید در مدرسهها درس محیط زیست داشته باشیم که بچهها بدونن آیا پلاستیک در طبیعت میمونه؟ چطور بچهها میتونن توی کویر یا سر آب گنجشکها را بکشند. گنجشک آبی، زرد و... چرا خاک را پاس نمیداریم ما که همیشه مقدسترین جاها برامون کنار آب بوده، زمین بوده، زمین مادر بوده و الآن هیچی نیست. من میگم آدمیان از بین برن مهم نیست، هنر ۲۰ سال عقب بمونه مهم نیست، ولی ببر مازندران را کی دوباره درست میکنه؟ اگر نسل گوزن زرد که مخصوص ایرانه از بین بره کی دوباره آن را به وجود میآره؟ درختهای پانصدساله شمال را که قطع میکنند چه جوری جبران میشه. من باید کاری کنم که چیزهایی را که داره از بین میره و من عاشقشون هستم، حفظ کنم.
- به خانوادهات به خصوص به بهزاد سلام من را برسان...
متن این گفتگو در نشانی مجله «نشانی» به سردبیری محمد صالحعلاء قابل دسترسی است. این گفتگو سالها قبل از مهاجرت گلشیفته فراهانی از ایران انجام گرفت، و کافه سینما به نقل از ستارهها، آن را منتشر میکند.
منبع: caffecinema.com