ورزشی
2 دقیقه پیش | پیرترین و جوان ترین بازیکن یورو 2016سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ترین، کوتاه ترین و بلندترین بازیکنهای یورو ۲۰۱۶ پرداخته است. خبرگزاری ایسنا: سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ... |
2 دقیقه پیش | عکس: ارزش تیم های حاضر در یورو 2016در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ها هستند. وب سایت مشرق: در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ... |
داستان آرزوهای بربادرفته!
شاید روزهای اول ماجرا برایش کمکی گنگ بود و شلوغی ماجرا و برخی مشکلات، این اجازه را به او نمیداد که این موضوع را از زاویه مناسب و درست ببیند. با این حال او امروز، بعد از چند هفته استراحت و خلوت شدن اطرافش، تمام پازلها را کنار هم چیده و به این نتیجه رسیده که دیگر کسی با او تماس نمیگیرد. چرا؟ چون حافظه تاریخی او هم درست کار میکند. تاریخی که البته نزدیکتر از آن است که به حافظه قوی و دور و درازی احتیاج داشته باشد.
فرهاد ظریف وقتی میگوید شک ندارد یعنی آن قدری زمان داشته که همه چیز را ریز به ریز و یکی یکی کنار هم بچیند. او حالا خیلی خوب یادش میآید روزهایی را که کاپیتان قبلی تیم ملی یک شبه از تیم ملی به قول خود ظریف حذف شده بود. علیرضا نادی به گفته خودش یک روز بعد از ظهر با دعوت ولاسکو رفته بود تا به او درباره لیست نفرات تیم ملی مشاوره بدهد. چند روز بعد همان لیست بیرون آمد و نام نادی در آن نبود. چرا نبود؟ خود نادی هم نمیدانست و تنها چیزی که میخواست بداند همین بود. مشخص نیست که هنوز هم میداند چرا یا نه.
با این حال بعد از آن روزها دیگر هیچوقت نادی را در تیم ملی ندیدیم. هیچکس هم با او تماس نگرفت تا اینکه ولاسکو از ایران رفت و نادی خودش برای بازگشت به تیم ملی پیش قدم شد و خودش را نشان کواچ داد که البته ماجرای مصدومیت و دوری یک سالهاش از میدان پیش آمد. حال آن که اگر مصدوم هم نبود دوباره به پیراهن تیم ملی میرسید؟
مشابه این اتفاق چند سال قبل برای مهدی بازارگرد هم افتاده بود و این بازیکن هم به یکباره از ترکیب تیم ملی کنار گذاشته شد و دیگر هیچگاه، در لیستهای سی نفره هم نامی از او نبود و نیست.
اینکه این بازیکنان هرسه در اوج تجربه و آمادگی، به یکباره و یک شبه از تیم ملی کنار گذاشته شدند، اتفاق بوده یا نبوده بحث این گزارش نیست. کهای کاش بود و دلیلی داشتیم تا این رفتار فدراسیون را توجیه کنیم اما خب نیست. حالا فقط میشود علت این رفتار نادرست با امثال نادی و ظریف را جویا شد.
همان روزهایی که نادی به آن شکل از تیم ملی کنار گذاشته شد بارها گفتیم و نوشتیم و امروز هم به هر ترتیب، هر اتفاقی که افتاده باشد، به پاس سالهای زحمتی که ظریف برای والیبال کشیده پشت او ایستادهایم. پشت او ایستادهایم تا لااقل او پاسخ سوالش را از فدراسیون بگیرد. یک نفر با او تماس بگیرد و بگوید که دیگر به تو احتیاجی نداریم و از زحماتت تشکر میکنیم. حالا مراسم تجلیل و دیدار خداحافظی پیشکش!
رفتاری که با ظریف شده، بدترین کاری است که میشود با یک ورزشکار و قهرمان کرد. ظریف دو سال پیش، تصمیم گرفت چراغ والیبال در عرصه ملی را در سینهاش خاموش کند و بیشتر به زندگیاش برسد. تصمیمش جدی بود و چند ماهی از اردوهای تیم ملی را هم از دست داد. با این حال آن روزها تیم ملی بیشتر از همیشه به او نیاز پیدا کرد و زمین و زمان نام او را صدا زدند تا باز هم به تیم برگردد.
فدراسیون با اصرار زیاد، یک بار دیگر آتش موفقیتهای ملی را درون ظریف سی و چند ساله روشن کرد و او بعد از سال درخشانی که پشت سر گذاشت، سرخوش از آن موفقیتها، قول داد که تا المپیک در کنار تیم بماند و در این دیدارها بازی کند. درست مانند نادی که سودای لیگ جهانی داشت و بدون شک هنوز هم برای حضور در این بازیها و البته رویدادهای مهمتر، به صورت مستمر در آکادمی تمرین میکند و بدنش را آماده نگه میدارد.
حالا بازیکنی مثل ظریف را با عطش بازی در المپیک بهعنوان آخرین آرزوی دنیای بازیگری به حال خودش رها میکنیم و حالش را هم نمیپرسیم. یعنی باید باور کنیم رسم والیبال این است؟ یعنی امسال مهدوی و زرینی و غلامی هم کم کم باید منتظر همین روزها باشند؟ روزی که لیستی اعلام شود، تماسی گرفته شود یا دیداری صورت بگیرد و بعد از آن ببینند که دیگر نیستند و انگار هیچوقت نبودهاند.
انگار نه انگار که زمانهای زیادی از عمرشان را دور از خانواده در اردوهای تیم ملی بودهاند و حالا اصلا به حساب نمیآیند. امروز، با اینکه لیبروی دوست داشتنی تیم ایران شک ندارد و مطمئن است که کسی با او تماس نمیگیرد، ما هنوز اندک امیدی داریم که رفتاری غیر از اینی که تا امروز دیدیم را شاهد باشیم. یک نفر پیدا بشود و تلفن را بردارد و شماره فرهاد ظریف را بگیرد و علت نبودنش را فقط برای خود او توضیح دهد.
ما هم نفهمیدیم هیچ اهمیتی ندارد. این روزها یک بازیکن با سودای زنده شدن حضور در المپیک و در اوج آمادگی و تجربه از تیم ملی دور مانده و خودش هم نمیداند چرا. پس بدون شک مهمترین چیز همین است، خود فرهاد ظریف و حال و روزش.
ظریف: من را از تیم ملی حذف کردهاند و نباید هم سراغی از من بگیرند
شک ندارم دیگر کسی با من تماس نمیگیرد
فرهاد ظریف طی یکی دو روز گذشته بازهم خبرساز شد و اعلام کرد که میخواهد آکادمی والیبالش را در مشهد راه اندازی کند. خبری که باز هم دوری او از تیم ملی را به یاد میآورد. او اعلام میکند که هنوز هم کسی با او تماس نگرفته است: «تاکنون هیچ کس با من تماس نگرفته است و شک ندارم که دیگر هم کسی با من تماس نمیگیرد. یک ماه است که من را از تیم ملی حذف کردهاند و نباید هم سراغی از من بگیرند.» او در مورد راهاندازی آکادمی والیبال «فرهاد ظریف»
در مشهد نیز میگوید: «تصمیم دارم در مشهد یک آکادمی برای نونهالان راهاندازی کنم و جزییات این اتفاق را به زودی در نشستی خبری اعلام خواهم کرد. هیچ حامی خاصی ندارم و آکادمی با نام «فرهاد ظریف» افتتاح خواهد شد.» لیبروی تیم ملی والیبال ادامه میدهد: «مربیان مشهد بسیار برای من زحمت کشیدهاند و حالا میخواهم با این کار دینم را به مشهد ادا کنم. در مدتی که از تیم ملی دور شدهام تصمیم به این کار گرفتم و حالا این آکادمی دایر خواهد بود.»
ظریف درباره برنامهاش برای فصل آینده لیگ برتر نیز میگوید: «شنیدهام که ثامن قرار است در مشهد تیمداری کند اما این به آن معنا نیست که من حتماً در تیمی مشهدی حضور خواهم داشت اما امسال هم حتماً در لیگ هستم، چراکه درآمدم از راه والیبال است. با چند تیم مذاکره کردهام و در نهایت بهترین گزینه را انتخاب خواهم کرد.»
اخبار ورزشی - ایران ورزشی
ویدیو مرتبط :
سکانسی بسیارزیبا از بربادرفته!(پرفروش ترین فیلم سینما)
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
داستان عشق و ديوانگي
در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بي كاري خسته و كسل شده بودند.
ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت بياييد يك بازي بكنيم مثل قايم باشك.
همگي از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد، من چشم مي گذارم و از آنجايي كه کسي نمي خواست دنبال ديوانگي برود همه قبول كردند او چشم بگذارد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع كرد به شمردن .. يك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جايي پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد، خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد، اصالت در ميان ابرها مخفي شد، هوس به مركز زمين رفت، دروغ گفت زير سنگ پنهان مي شوم اما به ته دريا رفت، طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد و ديوانگي مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمي توانست تصميم بگيريد و جاي تعجب نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است، در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد نود و پنج ... نود و شش. هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد.
ديوانگي فرياد زد دارم ميام. و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و بعد لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود، دروغ ته درياچه، هوس در مركز زمين، يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق و از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوش هايش زمزمه كرد تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
ديوانگي شاخه چنگك مانندي از درخت چيد و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي دست كشيد عشق از پشت بوته بيرون آمد درحالي که با دستهايش صورتش را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند او كور شده بود! ديوانگي گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه مي توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمي تواني مرا درمان كني اما اگر مي خواهي كمكم كني مي تواني راهنماي من شوي.
و اينگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور است و ديوانگي همواره همراه اوست! و از همانروز تا هميشه عشق و ديوانگي به همراه يکديگر به احساس تمام آدم هاي عاشق سرک مي کشند ...