ورزشی


2 دقیقه پیش

پیرترین و جوان ترین بازیکن یورو 2016

سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ترین، کوتاه ترین و بلندترین بازیکن‌های یورو ۲۰۱۶ پرداخته است. خبرگزاری ایسنا: سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ...
2 دقیقه پیش

عکس: ارزش تیم های حاضر در یورو 2016

در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ها هستند. وب سایت مشرق: در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ...

حرف‌های غم انگیز هم اتاقی مهرداد اولادی


دروازه بان تیم ملی با مهرداد اولادی، بازیکن فقید فوتبال ایران هم اتاق بود.

خبرآنلاین: علیرضا حقیقی دروازه بان تیم ملی و ماریتیمو پرتغال باور نمی کند هم بازی و هم اتاقی اش دار فانی را وداع گفته است. او در این باره به خبرورزشی می گوید: «بعد از هادی، همایون بهزادی و رضا احدی که این اواخر از دنیا رفتند، باور نکردنی بود که مهرداد اولادی را هم از دست بدهیم. اصلا باور کردنی نیست. مهرداد در پرسپولیس با من هم اتاقی بود و خیلی خاطره با هم داریم.»

او در پاسخ به این سوال که آیا خاطره ای داری که از او تعریف کنی، می گوید: «حالم خوب نیست و اصلا شرایطی ندارم که بخواهم خاطره تعریف کنم. فقط ناراحتم. اینقدر ناراحتم که نمی توانم حرف بزنم. خدا به خانواده مهرداد صبر بدهد. او در تیم ملی هم همبازی ام بود. یادم هست که شب صعود تیم ملی به جام جهانی چقدر به ما خوش گذشت. اصلا فراموش شدنی نیست. یاد مهرداد برای همیشه زنده می ماند.» حقیقی حرف های خود را اینطور تمام می کند: «به خانواده مهرداد و همینطور فوتبال ایران تسلیت می گویم. ای کاش قدر همدیگر را بیشتر بدانیم. هیچکس از یک ساعت بعد خود و اطرافیانش خبر ندارد.»


ویدیو مرتبط :
حرف های بسیار غم انگیز :(((

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

داستان غم انگیز گل فروش



داستان خواندنی

دربست!

زد روي ترمز. با خستگي پرسيد: كجا؟

بهشت‌زهرا.

با خودش فكر كرد: «اگه داداش باهام راه بياد و بازم ماشينش رو بهم بده، با دو سه شب مسافركشي تو هفته، شهريه اين ترمم جور مي‌شه.»

پايش را روي پدال گاز فشرد. ماشين پرواز كرد. اتوبان، بي‌انتها به نظر مي‌رسيد. در گرگ و ميش آسمان، رويايي دراز پلك‌هايش را سنگين‌تر كرد. صداي پچ‌پچ مسافرهاي صندلي عقب، مثل لالايي نرمي در گوش‌هايش ريخت.

يكباره صداي برخورد جسمي سنگين، او را از خواب پراند. ناخودآگاه ترمز كرد. مثل كابوس‌زده‌ها، از ماشين بيرون پريد. وسط جاده، پسري هم‌قد و قواره خودش، مچاله افتاده بود و هنوز نيمي از گل‌هاي رز و مريم را در دست داشت.