اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
گزارشی از نخستین یخچال غذای رایگان
١١ و ٣٠ دقیقه شب: سه كارتنخواب كنار ورودی دستشویی مردانه میدان شوش ایستاده بودند. یكیشان تلفن میزد برای جور كردن جنس. از یخچال ١٠ قدم فاصله داشتند. یخچال خالی بود. فقط یك ظرف یك بارمصرف توی یخچال بود. پر از لوبیا پلو. حفاظ تازه رنگ خورده یخچال، چسبناك بود...
١١ و ٤٥ دقیقه شب: ماشینها آمدند. ٥٠٠ ظرف غذا آوردند. تا بیایند و تعدادی را منظم در طبقههای یخچال بچینند، این تصویر فقط یك ثانیه دوام داشت. كارتن خوابهای دور میدان هجوم آوردند. دستهای گرسنه و تنهای سرمازده در هم میپیچید. صداها گم میشد. كلمات ناتمام میماند «آقا به منم غذا بده... آقا یه غذا به من ب...»
١١ و ٥٤ دقیقه شب: غذا تمام شد....
داستان از یك متن كوتاه در شبكههای اجتماعی شروع شد. بیشتر از ١٠٠ نفر گفتند ما هم هستیم. ٥ ماه است كه یك گروه مردمی، شبهای چهارشنبه میرود دروازه غار – اسم محترمانهاش امروز؛ میدان هرندی – ٥ هزار پرس غذایی كه از سطح شهر، از خانهها و رستورانها جمع كردهاند، به همراه میوه و چای میآورند برای كارتنخوابهای پارك حقانی. پزشك و آرایشگر و نقاش و شاعر هم میآیند تا زخمی را مداوا كنند و رویی را صفا دهند و دلی را شاد كنند. هفتهای ١٦ كارتنخواب هم راهی كمپهای بستری میشوند از جیب این زنها و مردها كه خیلیهایشان كارتنخواب نیستند و از دنیای كارتنخوابی، از درد كارتنخوابی در سردترین شبهای سال و گرمترین روزهای سال چیزی نمیدانند.
راه انداختن یخچال هم یكی از پیشنهادهای یكی از این چهارشنبهها بود. مجوز را كه شهرداری منطقه ١٢ داد، پنج شنبه هفته پیش یخچال را نصب كردند. یك یخچال كوچك. از همانها كه مخصوص نوشابه است. جانمایی یخچال بد نیست. آنقدر فضای خالی كنار یخچال هست كه تا چند روز دیگر هم یك كمد لباس و یك كتابخانه كنارش نصب شود. كمدی كه كارتنخوابها بروند و از آن لباس بردارند. كتابخانهای كه كارتنخوابها بروند و از آن كتاب بردارند. همه هم بدون هیچ محافظ و نگهبان.
گزارشی از نخستین یخچال غذای رایگان
دانشجو، خانهدار، مهندس كامپیوتر، مدیر یك شركت تبلیغاتی، فروشنده قطعات پلیمر، ... شهروندان این شهر بزرگ خاكستری غربت زده، یك زمانی تصمیم گرفتند ثابت كنند این مردم، این زنها و مردهای كارتنخواب دزد نیستند. آدمند. مثل بقیه... . تصمیم گرفتند باقی آدمها را هم تشویق كنند كه این زنها و مردهای كارتنخواب را ببینند. دیدن یعنی كه آن صاحب چلوكبابی گوشه میدان شوش هم سه روز است كه روزی ١٠ پرس چلوكباب میبرد میگذارد داخل یخچال. دیدن یعنی كه ساعت ٢ بامداد دو شب قبل یك خانوادهای رفت و باقی غذاهای مهمانیاش را گذاشت توی یخچال....
رحمان دو ظرف غذا گرفته. قورمه سبزی و زرشك پلو با مرغ. یكی را میخورد، آن یكی را برای خرج مواد میفروشد. رحمان فقط ٢٠ سال عمر كرده. رحمان ٤ سال است كارتنخواب است.
«دیشب خیلی سرد بود. سرمای دیشب هنوز به تنم مونده...»
هل میدهند برای گرفتن یك ظرف غذا. تنه میزنند برای گرفتن یك ظرف غذا. بوی عرق تن و چرك لباسهای هفتهها آب ندیده و معدههای خالی، سیلی میزند توی صورت آدم.
«٦ روز قبل از محرم نه شام خوردم نه ناهار. با مواد خودم رو سیر كردم. مواد كه میزدم اشتهام كور میشد، دیگه یادم میرفت كه گرسنهام...»
یك كارتنخواب در یك ظرف غذای نیم خورده میگردد و تكههای باقی مانده مرغ را جدا میكند. آنطرف، مردی كه كارتنخواب و معتاد نیست و به همراه دوستش از خرید وزنه ورزشی برمیگردند، یك ظرف غذا، ظرف غذایی كه سهم كارتنخوابها بوده، به دست گرفتهاند و از همه تشكر میكنند....
هر سری كه از روی ظرف غذا بلند میشود، هر نگاهی كه با نگاهت تلاقی میكند یك سوال میپرسد: «سهم من از این دنیا؟ همین ظرف غذا فقط؟»
مردی فریاد میزد: «من جنگ رفتم. ١٨ ماه بستان و خرمشهر بودم. به امام قسم یه قرون هم نگرفتم. خدا شاهده پشت همین میدون خونههایی هست كه شب سر بیشام زمین میذارن. غذا دادن دردی رو دوا نمیكنه. باید اصلرو درست كرد. همه اینا كه میبینی حقی دارن. كو؟»
عزت با انگشتهای سیاه تكه مرغ را به دهان میگذارد و مشتی برنج گلوله میكند و به دهان میچپاند. ذهنش را از چنگ هذیانها بیرون میكشد و هوشیار میشود كه ببیند در روز چند خشاب ترامادول میخورد.
«روزی یه خشاب ١٠ تایی ترامادول ١٠٠. میخرم ٥تومن. پسرخالهام روزی ٤ تا خشاب میخوره...»
عزت تا برج ٧ پاك پاك بود. تازه از كمپ درآمده بود. بعد از آنكه سه ماه و یك روز در كمپ اجباری «كمرد» با لوله و شلنگ و باتوم كتك خورد و مسوولان كمپ از ترس آنكه به سرنوشت كمپ «شفق» گرفتار و تعطیل و بازخواست شوند، عزت را روانه یك كمپ خصوصی كردند كه در آن كمپ هم از عزت پرسیده بودند: «با قطار تصادف كردی؟»
پیرمرد عزت را نگاه میكند و سری به تاسف تكان میدهد. پیرمرد، كارتنخواب نیست. مصرفكننده هم نیست. دستفروش دوره گرد میدان است كه خرج جهاز دختر دمبختش را جور كند. قاشقی برنج به دهان میگذارد و خجالتش در بغض آب میشود... .
علی حیدری، بانی راه انداختن این گروه مردمی بوده. مدیر یك شركت تبلیغاتی با آرمانی خیلی خیلی بزرگ.
«تا قبل عید امسال تمام كارتنخوابا رو جمع میكنیم. كارتنخواب كسیه كه سقفی بالای سرش نباشه. شده یه سوله بگیریم و همه كارتنخوابارو ببریم اونجا، ولی تا ٦ ماه دیگه كسی توی خیابون نمیمونه..»
علی حیدری خواست امتحان كند ببیند گرسنگی ناشی از كارتنخوابی یعنی چه.
«دو روز غذا نخوردم. هیچی نخوردم. بعد از دو روز سنگ بستم به شكمم كه گرسنگی رو نفهمم...»
یك كارتنخواب حرفهای علی حیدری را گوش میكند.
«من ٧ ماهه غذای گرم نخوردم. دو ساله بچهام رو ندیدم. هر جا بشه میخوابم. زیر پل، توی پارك. در حال راه رفتن خوابم میبره. وقتی ١٠ روز نخوابی از خماری و نشئگی نصفه و نیمه، دیگه زمان و مكان حالیت نیست. سرمای كارتنخوابی هم دیگه توی تنم كهنه شده...»
یك كارتنخواب از غذا جا مانده و به ظرفهای خالی با حسرت نگاه میكند. خماری ١٨ ساعته چشمهایش را مچاله كرده و منتظر آن معجزهای است كه هیچوقت از راه نمیرسد.
«دوا میكشم كه بتونم راه برم. توی سطلهای زباله میگردم كه اگه جنس به دردبخوری پیدا كردم، كفشی، پیراهنی، بیارم اینجا بفروشم كه برای ١٠ تا راه رفت دوا روی زرورق، به قد ١٠ تومن خرج مواد پول داشته باشم. یه وقتایی هیچی نیست. یه روزایی پول یه تخم مرغم ندارم. واسه موادم میرم دو تا دود كنار دست این میگیرم، دو تا دود كنار دست اون میگیرم...»
مردی كه كنار او به موتوسیكلتی تكیه زده جملهاش را ترجمه میكند.
«كارش زد و بنده...»
ظرف غذا را دست به دست میكند و آفتابگیر تزیینیاش را بالا میزند تا مردمكهای گشاد شده از نشئگی شیشهاش بهتر دیده شود.
«موتورم دزدیه. ٣ ماه قبل دزدیدمش...»
بیشترین تمركز این گروه مردمی در منطقه هرندی است كه قلب كارتنخوابی و اعتیاد تهران است هنوز با وجود پاتوقهای پراكندهای كه در این سالها، دایرهوار دور تهران چنبره زد. علی حیدری میگوید كه فاصله شوش تا هرندی ٣ هزار كارتنخواب دارد. علی حیدری میگوید اعتماد كارتنخوابها را در حدی جلب كرده كه وقتی زن یا مردی ناشناس میآید تا نخستین شب و نخستین روز كارتنخوابی را تجربه كند، قدیمی ترها تلفن میزنند و خبر میدهند كه «آقا حیدری بیا تا هنوز خراب نشده ببرش...»
دنیایی فراسوی باورها
وقتی یك ساعت از بامداد گذشته در پیاده روهای فداییان اسلام و شوش شرقی راه میروی، زندگی جور دیگری است. حیات به شكل دیگری تعریف میشود. به شكل چشمهای خوابزده و تنهای دردناك و جیبهای خالی. به شكل یك پیراهن راهراه مردانه كه تنها سرمایه قابل فروش است تا خماری یك روز را بشكند. به شكل زمزمهای كنار گوشت «شیشه... گرمی ٦٠ تومن...» به شكل چانهزنی از سر فقر مفرط برای سر سوزنی دوا... به شكل بساطهایی، صاحبانشان همان كارتنخوابهایی كه برای غذا هجوم آوردند، محتوای بساطها همه دزدی. همه دزدی... ابتدای خیابانها كه هنوز چراغی روشن است و كورسویی در پیادهرو منعكس میشود، آدمها به كسب مشغولند. كسبی از هر نوع. با توهمی از ثروت... جلوتر، نورها كه میمیرند، برق زرورقهاست كه چشم را میزند. زرورقهایی كه دوا را به آمد و شد واداشته. خوابیده در دستهایی جوان. چشمها دیگر بیتوهم شده است... ٢٠ متر دورتر، یخچال گوشه میدان خواب است...
اخبار اجتماعی - اعتماد
ویدیو مرتبط :
کی غذای رایگان می خواد؟
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
غذای رایگان مک دونالد در ازای بازی!
رستورانهای زنجیرهای مکدونالد در یک از شهرهای سوئد یک کمپین بیلبوردهای تبلیغاتی ویدیوئی و تعاملی را راهاندازی کرده است که در این کمپین به مشتریان اجازه داده میشود که با شرکت و برنده شدن در بازی تدارک دیده شده برای آنان در این بیلبوردها، از نزدیکترین رستوران مکدونالد به آن بیلبورد غذای رایگان دریافت کنند.
اساس کار در این کمپین بدین گونه است که مشتریان با استفاده از تلفن همراه و مراجعه به وبسایت مشخص شده در این بیلبوردها، آمادگی خود برای شرکت در بازی را اعلام میکنند و پس از آن با توجه به مشخصات محل جغرافیایی صاحب تلفن همراه او به نزدیکترین بیلبورد متصل شده و ۳۰ ثانیه وقت دارد تا امتیاز لازم را کسب کرده و چند فیش غذا برای خود به ارمغان آورد.
در صورت کسب امتیاز لازم صاحب تلفن همراه خواهد توانست با مراجعه به نزدیکترین شعبه رستوران مکدونالد غذای رایگان خود را دریافت دارد. نکته قابل توجه عدم نیاز به نصب برنامه واسط کاربری برای استفاده از این امکان و تنها بهرهگیری از صفحه لمسی تلفنهای همراه هوشمند در تبلیغات جدید مکدونالد است.
پیش از این بیلبوردهای تبلیغاتی که در آن توئیتهای هواداران به صورت زنده پخش میشد به کار گرفته شده بود اما این نوع بیلبورد تعاملی که در کنار تعامل با مشتریان به آنها پاداش هم بدهد در نوع خود جدید و جذاب است.
دیگر هیچ حرف اضافهای برای تعریف و تمجید از این ایده خلاقانه مکدونالد باقی نمیماند و تنها شما را به تصور این منظره احتمالی دعوت میکنیم که در گوشه گوشه شهر عدهای برای تماشای بیلبوردهای مکدونالد کنار هم جمع شده و گاها فریادی از سر شادی سر میدهند و پس از آن تازه کار این رستوران آغاز شده و مشتریان به سوی یکی از شعب آن سرازیر میشوند.
منبع : Farnet.ir
باز نشر : مجله اینترنتی Bartarinha.ir