اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
پسر سادهلوح در دام عشق دروغین
من که به حرف های این دختر خانم اعتماد داشتم همراه او به طلافروشی رفتم و یک گردنبند شیک به مبلغ ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان خریدم. سپس به دیدن مادر لادن رفتم و هدیه تولد را دو دستی تقدیم کردم.
پسر جوان در دایره اجتماعی کلانتری ۱۲ مشهد افزود: در این شرایط سعی می کردم دختر مورد علاقه ام را قانع کنم تا صبوری به خرج دهد ولی او هر روز می گفت برایش خواستگار آمده است و بیشتر از این نمی تواند برای خانواده اش بهانه جویی و دلیل تراشی کند.
من با استرس و نگرانی که داشتم دست به کار شدم و بالاخره موفق شدم در یک شرکت مشغول کار شوم. با این خبر خوش به دیدن دختر مورد علاقه ام رفتم و گفتم که تا چند هفته دیگر به خواستگاری ات خواهم آمد اما او که به ظاهر از شنیدن این حرف شاد شده بود گفت: عجله نکن چون حالا که دیگر امیدوار شده ایم بهتر است پول هایت را پس انداز کنی تا بتوانیم برای آینده برنامه ریزی خوبی داشته باشیم.
یک سال گذشت و حدود ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان پول جمع کردم. لادن یک روز گفت: مادرش می خواهد یک آپارتمان برایش بخرد. او به بهانه این که باید نظر موافق خانواده اش را جلب کنم از من خواست یک کادوی گران قیمت برای جشن تولد مادرش تهیه کنم.
من که به حرف های این دختر خانم اعتماد داشتم همراه او به طلافروشی رفتم و یک گردنبند شیک به مبلغ ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان خریدم. سپس به دیدن مادر لادن رفتم و هدیه تولد را دو دستی تقدیم کردم.
حدود ۲ ماه از این ماجرا گذشت و دختر مورد علاقه ام ۵۰۰ هزار تومان دیگر نیز به بهانه های مختلف از من گرفت. با این وضعیت دوباره جیبم خالی شد و لادن می گفت باید چند ماه دیگر صبر کنی.
موضوع را به پدر و مادرم اطلاع دادم و آن ها که ناراحت شده بودند گفتند برای مجلس خواستگاری آماده شویم. لادن موافقت نمی کرد که ما به خواستگاری اش برویم و مادرش نیز در تماس تلفنی به مادرم جواب سر بالا داد. من و دختر مورد علاقه ام سر این مسئله با هم اختلاف پیدا کردیم و حدود دو هفته هیچ خبری از هم نداشتیم.
پسر جوان افزود: دیگر کلافه شده بودم و برای گفت و گو با مادر لادن به خانه آن ها رفتم ولی فرد دیگری در خانه را به رویم باز کرد و گفت: این منزل را به تازگی خریده است.من با تحقیقاتی که انجام دادم فهمیدم پدر لادن بازنشسته شده است و آن ها برای همیشه به شهر خودشان نقل مکان کرده اند.
۴ ماه از این ماجرا گذشت و بالاخره او تلفنم را جواب داد و گفت: با پسر عمویش ازدواج کرده است. باورم نمی شد چه می شنوم و با عصبانیت گفتم پس پول هایی که از من گرفتی را برگردان ولی لادن با حالتی تمسخر آمیز گفت: ما با هم حساب و کتابی نداریم. با شنیدن این حرف اعصابم به هم ریخت و شماره تلفن او و مادرش را به چند نفر دادم تا برایشان ایجاد مزاحمت کنند.
منبع: تابناک
ویدیو مرتبط :
مردم ساده لوح
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
گرفتاری زن سادهلوح در دام دلسوزیهای مرد تبهکار
اواسط دی ماه سال جاری زن جوانی به دادسرای ناحیه 11تهران رفت و گفت از آنجا که همسرم بازنشسته یک سازمان دولتی است و حقوق ماهانه برای هزینه زندگیمان کم است تصمیم گرفتم برای خودم کاری دست و پا کنم به خاطر همین به دوستانم سپردم که اگر مراکز تولیدی نیاز به نیروی کار داشتند مرا معرفی کنند.
چند وقت پیش یکی از دوستانم گفت یک خانواده ثروتمند نیاز به یک کارگر دارند. من نیز پذیرفتم و قرار بر این شد که من شناسنامهام را به همراه کپی آن به وی بدهم. وی افزود: چند روز پیش برای گرفتن کپی از صفحات شناسنامهام به میدان منیریه رفتم.
همزمان دوستم زنگ زد و از من پرسید که چهکار کردی؟ من سرگرم صحبت با وی شدم، وقتی از مغازه بیرون آمدم با مرد جوان شیکپوشی روبهرو شدم. وی که بسیار مؤدب بود به من گفت خانم ببخشید شما دنبال کار میگردید که من جا خوردم و پرسیدم چرا؟ او ادعا کرد قادر است در یکی از بیمارستانهای تهران برایم کار پیدا کند. آن مرد بسیار چربزبان بود و من خیلی زود به او اعتماد پیدا کردم، شمارهاش را به من داد و گفت اگر دوست داشتی تماس بگیر و وعده داد در مدت یک هفته مرا در بیمارستان استخدام کند.
با توجه به اینکه از لحاظ مالی در شرایط بدی به سر میبردم، یک ساعت بعد با آن مرد ناشناس تماس گرفتم و پرسیدم برای استخدام به چه مدارکی نیاز داری؟ او گفت کپی همه صفحات شناسنامه، کپی کارت ملی و یک قطعه عکس پرسنلی که همه آنها را تهیه کردم و فردای آن روز با وی قرار گذاشتم و مدارک شناساییام را به او تحویل دادم.
وی گفت قادر است حتی برایم وام 30 میلیون تومانی بگیرد اما چون درآمدی نداشتم که اقساط آن را پرداخت کنم به او گفتم نیازی به وام ندارم. این مرد شیاد با اصرار مرا وادار کرد که وام را نیز بگیرم و گفت این خواست خدا بوده که من سر راه شما قرار بگیرم! من نیز غافل از نقشههای این مرد، پذیرفتم که به خاطر گرفتن وام به وی مدارک تحویل بدهم.
سپس آن مرد ادعا کرد برای گرفتن وام 30 میلیونی باید ابتدا 11 میلیون تومان پول در حساب داشته باشم چون من این میزان پول برایم زیاد بود گفتم غیرممکن است. وی با چربزبانی گفت تا سقف پنج میلیون تومان تهیه کن، مابقی را خودم برایت در حساب واریز میکنم و اگر وام گرفتی آن را به من برگردان. من نیز به تصور اینکه خدا مرا دوست داشت و این مرد نیکوکار را سرراهم قرار داده است نزد اقوامم رفتم و پنج میلیون تومان قرض گرفتم و با مرد شیاد قرار گذاشتم که پول را به وی تحویل بدهم.
از آنجا که پنج میلیون تومان پول قرضی را به حساب بانکیام واریز کرده بودم از آن مرد خواستم که با هم به بانک برویم تا پولها را بگیریم، پولها را از بانک گرفتم و بیرون آمدیم، به پارک اوستا رفتیم تا از آنجا به میدان امام حسین (ع) برویم.
داخل پارک پولها را از من گرفت و گفت: چون زن عمویم رئیس بانک است میتوانیم به جای مابقی پولها به وی طلا و سکه بدهم. این مرد با چربزبانی حلقه ازدواج و گوشوارههایم را نیز از من گرفت و داخل کیسه پولها گذاشت و با هم سوار خودرو شدیم تا به مغازه زرگری دوستش در میدان امام حسین (ع) برویم.
وقتی آنجا رسیدیم، گفت: چون دامادمان با دوستم شریک است نمیخواهم دامادمان بفهمد پول برای من است تو برو پیش دوستم و بقیه پول را از وی بگیر، من الان زنگ میزنم و تو را به او معرفی میکنم.
همان لحظه گوشی موبایلش را دست گرفت و وانمود کرد که با دوستش دارد هماهنگ میکند تا من به مغازه زرگریاش بروم سپس به یک زرگری که آن سوی میدان امام حسین (ع) بود اشاره کرد و گفت: آنجا برو! دقایقی بعد وقتی من وارد زرگری شدم و گفتم آقای ملکی! صاحب آنجا گفت که چنین کسی را نمیشناسد، آنجا بود که تعجب کردم و شماره مرد جوان را گرفتم تا به او بگویم چنین مردی آنجا نیست، هرچقدر زنگ زدم گوشیاش را برنداشت، تازه فهمیدم که چه کلاه بزرگی سرم رفته و آن مرد کلاهبردار بوده و پولها و طلاهایم را به سرقت برده است. با ادعاهای این زن، بازپرس پرونده به تیمی از پلیس آگاهی دستور داد تصاویر دوربین مداربسته بانک را بازبینی کنند تا سرنخی از مرد شیاد بهدست آمده و وی را به دام اندازند.
اخبار حوادث - روزنامه ایران