اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
من دخترم را نکشته ام
اخبار حوادث - گفتوگو با مرد متهم به قتل
من دخترم را نکشته ام
محسن روزهای سختی را میگذراند و باید منتظر روزهای سختتر هم باشد. او که دو هفته قبل در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است. از جزئیات پروندهاش میگوید.
دو سال است به اتهام قتل فرزندت در زندان هستی چرا تا به حال رضایت همسرت را نگرفته ای؟
من دخترم را نکشتم. تانیا همه زندگی من بود. همسرم به دلیل داغی که به علت از دست دادن دخترمان دارد، نمی خواهد واقعیت را قبول کند.
تانیا را چه کسی کشت؟
مرگ او یک اتفاق بود. دخترم می خواست کاسه آبی را از بالکن به بیرون بریزد که پرت شد. من او را نکشتم.
اما اخبار منتشر شده نشان می دهد تو مرتکب این قتل شدی؟
اخبار درست نیست. کدام پدر را دیده اید که تک فرزندش را بکشد؟ باز هم می گویم من دخترم را نکشتم.
اما تو اعتراف کردی؟
اعترافاتم تحت فشار بود. مرا در شرایطی قرار دادند که مجبور شدم اعتراف کنم.
بسیاری از متهمان به قتل همین ادعا را مطرح می کنند این که در فشار بودی، یعنی چه؟
وضع خوبی نداشتم. مدت ها بود در زندان بودم. به من گفتند اعتراف کنی همه چیز تمام می شود. من هم اعتراف کردم، اما بلافاصله بعد از اعتراف آن را پس گرفتم. شرایط بازداشت و این که به کسی اتهام وارد شود، به اندازه کافی سخت هست.
چرا همسرت اصرار دارد قتل کار توست؟
او خیلی ناراحت است و فکر می کند من باعث قتل شدم. او نباید احساسات مرا نادیده بگیرد. من واقعا دخترم را دوست داشتم. مرگ تانیا برای من هم بشدت ناراحت کننده است.
دقیق تر توضیح بده دخترت چطور جان باخت؟
کاسه پر از آبی را برداشت تا بیرون بریزد. روی بالکن رفت بعد نفهمیدم چه شد که پرت شد. وقتی دیدم افتاد خیلی ترسیدم ولی کار از کار گذشته بود و دیگر نمی توانستم کمکی بکنم.
شاهدان گفته اند تو را دیده اند که در بالکن سر و صدا می کردی، وسایل را به هم می کوبیدی و خیلی عصبانی بودی. دلیل این رفتار چه بود؟
من عصبانی نبودم خیلی ناراحت بودم. واقعا ترسیده بودم. دخترم را از دست داده بودم و نمی دانستم چکار بکنم.
وقتی دخترت به پایین پرت شد، همسرت کجا بود؟
همسرم برای خرید بیرون رفته و بچه را به من سپرده بود. دقایقی قبل از این حادثه با دخترم صحبت می کردم. این اتفاق ناگهانی بود و من هیچ نقشی در آن نداشتم.
با تانیا درباره چه موضوعی صحبت می کردی؟
درباره این که چرا زندگی مان به هم خورد و چرا خوشحال نیستیم.
در زندگی ات مشکل داشتی؟
بله مشکلات زیادی داشتیم. رابطه ام با همسرم خوب نبود. دخترم را دوست داشتم، اما همیشه مادرش با من دعوا می کرد. زندگی متشنجی داشتم. به دخترم می گفتم خیلی دوستش دارم و نمی خواهم این زندگی بدون او بگذرد و هر طور شده او را کنار خودم نگه می دارم. من و دخترم خیلی با هم درددل می کردیم.
این که تو اعتیاد داری، درست است؟
بله متاسفانه درست است. البته حالا ترک کرده ام.
چه ماده مخدری مصرف می کردی؟
شیشه می کشیدم.
فکر نمی کنی ممکن است در توهم ناشی از مصرف شیشه دخترت را پرت کرده و باعث مرگش شده باشی؟
من همه چیز را به یاد دارم اگر در توهم شیشه این کار را کرده بودم، نباید چیزی یادم می ماند، اما من هیچ چیز را فراموش نکردم.
ماجرایی که تعریف می کنی، چندان منطقی نیست و به نظر می رسد موضوعی را پنهان می کنی.
هیچ پنهانکاری در میان نیست. من واقعا این کار را نکردم و از چیزی هم نمی ترسم. هیچ دلیلی هم که ثابت کند من دخترم را کشته ام، وجود ندارد حتی پزشکی قانونی هم نگفته کسی دخترم را به پایین پرت کرده است.
دلیلی برای اثبات حرفت داری؟
من و همسرم سال ها آرزو داشتیم بچه دار شویم و کلی هزینه کردیم و پیش دکتر رفتیم. وقتی تانیا به دنیا آمد، زندگی من دگرگون شد و خیلی خوشحال بودم. حاضر بودم برایش بمیرم. ضمن این که من یک مهندس هستم. شأن اجتماعی ام اجازه نمی داد دست به چنین کاری بزنم. در محله ای که این اتفاق افتاد همه ما را می شناختند. چرا باید در جایی دست به قتل می زدم که تا چند نسل قبلم را می شناسند و آبرویم می رود؟ می توانستم دخترم را جای دیگری بکشم، اما این کار را نکردم.
همسرت مدعی شده دو شاهد وجود دارد که تو را حین پرتاب دخترت دیده اند. ادعای او را قبول داری؟
نه قبول ندارم. اگر شاهدی هست چرا در این دو سال آنها را معرفی نکرده است.
خانواده ات می گویند بعد از این قتل زندگی ات دگرگون شد. چه تغییراتی در زندگی ات به وجود آمد.
تانیا همه کس من بود. بعد از مرگ او تنها چیزی که من و همسرم را به هم متصل می کرد، از بین رفت. همسرم از من جدا شد. راستش مقاومتی در برابر این جدایی نکردم چون من در زندان بودم ضمن این که رابطه ما دیگر درست شدنی نبود.
در مورد اعتیادت به شیشه بگو. از چه زمانی معتاد شدی؟
اول تفننی مصرف می کردم، اما بعد تبدیل به یک عادت شد و دیگر نتوانستم ترکش کنم. روزبه روز هم بیشتر وابسته می شدم. همسرم خیلی به من فشار می آورد که ترک کن و همین هم وضع مرا بدتر می کرد. مشکلات زندگی، مرا به این وضع دچار کرد.
گفتی دخترت را خیلی دوست داشتی و او همه زندگی ات بود. چرا به خاطر او ترک نکردی؟
می خواستم ترک کنم، اما نمی شد. کسی کمکم نمی کرد. من به کمک نیاز داشتم.
رابطه ات با دخترت چطور بود؟
رابطه خیلی خوبی باهم داشتیم من و تانیا همیشه کنار هم بودیم او بیشتر از مادرش به من وابسته بود. خیلی دختر مهربانی بود. او محرم اسرار من بود.
فکر می کنی حالت نشئگی که به علت مصرف شیشه به تو دست می داد و از آن لذت می بردی، آنقدر ارزش داشت که به خاطرش زندگی ات به این روز بیفتد؟
من زنم را دوست داشتم. دخترم همه زندگی ام بود و همه چیز برایم عالی بود. از وقتی فشار زندگی رویم زیاد شد، به سمت مواد رفتم. نمی دانستم باید چکار کنم تا این فشار کم شود.
من اشتباهات خودم را قبول دارم و می دانم نباید به سمت مواد می رفتم و اگر بیشتر برای خانواده ام وقت می گذاشتم همه چیز بهتر می شد، اما اشتباهاتی هم از طرف همسرم بود. او هم کارهایی کرد که نباید می کرد. با این که من قبول دارم چه اشتباهی کردم، اما او اشتباهاتش را قبول ندارد. می خواهد از من انتقام بگیرد و جلوی همه مرا مقصر نشان دهد.
اما یک چیز دیگر را باید بگویم و آن این که هیچ چیز ارزش از بین رفتن دخترم را نداشت. هر چند تقدیرم این بود که داغ فرزند ببینم و یک اتفاق دخترم را از من گرفت البته این را هم قبول دارم که اگر اعتیاد نداشتم، بیشتر می توانستم به دخترم رسیدگی کنم و مراقبش باشم. از این بابت خودم را سرزنش می کنم، اما در مورد قتل دخترم باید دوباره تاکید کنم کار من نبود.
خیلی وقت ها از خدا می خواهم مرا هم پیش دخترم ببرد. این زندگی برایم از مرگ بدتر است. ای کاش من به جای دخترم می مردم. او خیلی جوان بود و تازه باید زندگی را تجربه می کرد و طعم اش را می چشید، اما نتوانست. من هم بعد از دخترم طعم زندگی را نچشیدم ونخواهم چشید.
همسرت چه درخواستی دارد؟
او از قضات خواست مرا محکوم کنند. می دانم پول دیه ای که خواسته برای تنبیه من است و نه چیز دیگری، اما چیزی که من می خواهم این است که باور کند من قاتل نبودم. زندگی من بعد از تانیا و رفتن همسرم مثل درختی شد که انگار پایش نفت ریخته باشند. خشکید و تمام شد. چه در زندان باشم و چه در خانه فرقی نمی کند این غم دست بردار نیست و من همچنان زجر خواهم کشید.
پس چرا اصرار داری قتل کار تو نیست؟
چون می خواهم غمی که تحمل می کنم فقط غم از دست دادن فرزندم باشد نه چیز دیگری. دردی که بابت از دست دادن دخترم می کشم برایم تا آخر عمر کافی است.
اخبار حوادث - جام جم
ویدیو مرتبط :
نماهنگ دخترم
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
سرمایهای برای دخترم...
چه کرده بود این آرایشگر! پدر و مادر عروس هم نتوانستند دخترشان را بشناسند! دنباله لباس عروس را 6نفر گرفته بودند.
شام عروسی؟ فقط 8جور ژله داشتند، ماشین شش در برای عروس گل زده بودند. تعداد سکههای مهریهاش هم رکورد مهریه همه دخترهای فامیل را شکسته بود. جهیزیه کامل: انواع گوناگون لوازم برقی، خردکن 12کاره و...، ظروف طلاکوب و کریستال و سرویسهای چینی که گاه در سال یک بار هم استفاده نمیشود!
همه داستان دارندگی و برازندگی نیست. بسیاری افراد، توانایی مالی فراوان دارند اما بهدلیل باور نداشتن به تشریفات و مراسم پرهزینه، خود را درگیر چنین کارهایی نمیکنند و بسیاری نیز که حفظ آبرویشان را در گرو این زرق و برقها میدانند با هزار بدهی، وام، قرض و... تلاش میکنند که دهانها را ببندند و چشمها را خیره کنند.
برای روشنایی بخشیدن به آینده و موفق بودن ازدواج و زندگی مشترک دختر، چه باید کرد؟ برای رسیدن او به خوشبختی، کدام سرمایهگذاری میتواند پایدار و اطمینانبخش باشد؟ باز هم به گفتهها و شنیدههایی که در نگاه برخی نشانگر خوشبختی است توجه کنیم: «پریسا خوشبخت شد. بالاخره با کسی ازدواج کرد که او را به کانادا برد!»
در چنین نگاههایی زندگی در یک کشور خارجی مساوی با خوشبختی است، فارغ از اندیشیدن به اینکه خود دختر چه تواناییها و مهارتها یا تخصصی دارد و آیا تلاشی برای شکوفا شدن استعدادهایش کرده یا نه و یا اینکه فراتر از زندگیکردن در کشور خارجی، آیا چگونگی آن زندگی هم اهمیت دارد؟
آیا دختر، همسرش را بهدلیل اقامت او در یک کشور خارجی برگزیده یا آنکه احساس همدلی و همفکری با او داشته؟ آیا عکس و فیلمهایی که بهدستمان میرسد و برخی از دوستان و خویشان را در پارک و خیابانهای فلان کشور خارجی نشان میدهد، علامت خوشبختی است؟
گاهی نگاهها و تحلیلها، سخت کاسبکارانه و مادی است: «شبنم تا دید تنور داغه چسباند! افتاد یک جایی که تا آخر عمر بخوره و بخوابه... .»
در چنین مواردی خوردن و خوابیدن و در نتیجه بهدستآوردن شوهر پولدار، اوج خوشبختی است، بیتوجه به آنکه اگر آن شوهر پولدار بهدلیل جدایی، طلاق، تصادف، بیماری، فوت و... دیگر درمیان نبود، عروس خانمی که در زندگی جز خوردن و خوابیدن و مصرفکردن نیاموخته، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ کم نیستند دخترانی که از شوق یافتن «شوهر پولدار» درس و کار را رها کرده و خانهنشین میشوند و پس از مدتی دست سرنوشت جایگاهشان را از «زن خانهدار» به «سرپرست خانوار» میرساند؛ آنگاه لب حسرت به دندان گزیده و نیازمند همان کار و درسی میشوند که روزی رهایش کرده بودند.
اگر دختر توانایی مالی داشته باشد در فضایی عاقلانهتر به انتخاب همسر دست خواهد زد و در چنین گزینش با اهمیتی، شتابزده عمل نخواهد کرد چراکه انتخاب همسر برای او برگزیدن یار و همدل و همنشین و شریک زندگی است نه بهدست آوردن نانآور و... و در زندگی مشترکش نیز بهجای داشتن یک دست همیشه نیازمند نفقه، دست یاری به همسر خواهد داد.
ای کاش همانطور که سخت شدن گذران زندگی و اهمیت اقتصاد در زندگی خانوادگی، دختران و خانوادههایشان را واداشته تا در انتخاب همسر به عامل مادیات، توجه ویژه داشته باشند، مشاهده آمار رو به فزونی طلاق و تشنجها و درگیریهای زوجهای جوان، توجهشان را به این مهم جلب کند که آگاهی، تواناییهای روحی و داشتن تدبیر در انتخاب همسر و حل مسائل زندگی و نیز داشتن شغل و توانایی اقتصادی دختر نیز نقش کارآمد و مفیدی در زندگی مشترک او دارد. اگر دختر در انتخاب همسر اشتباه کند، مهریه چند هزار سکهای و جهیزیه مفصل، مشکلگشای او نخواهد بود یا اگر عروس خانم آگاهی و توانایی اخلاقی و تدبیر کافی برای زندگی مشترک نداشته باشد، بهترین شوهر را نیز از کنار خویش فراری خواهد داد. فرد توانا میتواند حتی از یک انتخاب نه چندان مطلوب، زندگی خوبی بسازد.
ازدواج و زندگی مشترک، تیری نیست که حتی با انتخاب درست همسر(چه رسد به همسر صرفاً پولدار یا مقیم فلان کشور خارجی) به هدف برسد. ازدواج درختی است که با انتخاب همسر، تنها، نهال آن را میکاریم. برای پرورش این نهال و تبدیل آن به درخت سایهگستر و تبدیل زندگی مشترک به کانون شایسته برای رشد و تکامل و شکوفایی افراد خانواده، به تدبیر، اندیشه، مطالعه، مشاوره و توانایی روحی و مهرورزی مداوم نیازمندیم.
میتوان چنین نتیجه گرفت که تربیت درست و شکوفا ساختن استعداد و تواناییهای فرزند دختر و پرورش عقل و اندیشه او و مولد بودنش در امور مالی (بهجای تنها مصرفکننده بودن)، سرمایهای ماندگارتر است؛ ماندگارتر و سازندهتر از مهریه، جهیزیه و عروسی پر از تجملات. ای کاش دور شویم از اینکه ازدواج را چیزی در ردیف شغل و روشنشدن تکلیف زندگی دختر بدانیم. ازدواج مرحله و دورهای از زندگی است و نیازمند آگاهیها و تواناییهای ویژه خود. ای کاش دیگر نشنویم که فلان دختر کنکور قبول نشد، اهل مطالعه و فن و حرفه و صاحب هنری هم نیست، پس بهتر است شوهرکند!
گویی تشکیل زندگی مشترک و نگهداری از کانون یک خانواده و تربیت فرزند، آسانترین کاری است که هرکس، هرکاری بلد نبود، از عهده این یکی برخواهد آمد! ای کاش دور شویم از آنکه خوشبختی دختر را در شرایطی بیرون از وجود خودش، بیرون از اراده، عمل، اختیار، توانایی و آگاهی او جستوجو کنیم. ای کاش بپذیریم که جستوجوی خوشبختی دختر در دستان دیگری، در حساب بانکی و جیب شوهر پولدار، در ازدواج با مقیم فلان کشور خارجی و... پایین آوردن شأن انسانی او نیست. دختر، کالا نیست که به انتظار خریدار مناسب برای او باشیم. او انسان است و شایسته است تا پیش از ازدواج به رشد، تکامل و توانایی روحی، اخلاقی و مادی نسبی برسد. ازدواج برای دختر نیز در حکم یافتن همراه و همدل و یاور برای ادامه مسیر زندگی است.
میدانم، شنیدن صدای بلههای تلخ و با اکراهی که از سر نیاز اقتصادی و فقر مالی بر لبان دختران نو شکفته و پدران آنها جاری میشود، دشوار است... اما همیشه اینگونه نیست. افکار و باورهای ما نقشی کمتر از وضعیت اقتصادی در چگونگی زندگی ما ندارند. نمونه آن، زندگی لیلا، دختر 17سالهای است که همراه با مادرش نزد یکی از مشاوران دادگاه خانواده آمده بود. مادر لیلا که تنها سرپرست او بود و عهده دار مخارج زندگی 2نفرهشان، برای دخترش جهیزیهای چندمیلیونی تهیه کرده بود، با هزینه خود خانهای برای زندگی دختر و دامادش اجاره کرده بود و اجارهنامه به نام آقای داماد بود تا غرورش جریحهدار نشود!
پس از چند ماه، شوهر لیلا جهیزیه را به تصرف خود درآورده، خانه را پس داده و پول رهن آن را نیز تصاحب کرده بود. پیشتر نیز لیلا را راضی کرده بود تا در ازای برگزاری یک جشن عروسی مفصل، مهریهاش را هم ببخشد و... . حالا لیلا و مادر او نه تنها زیان مالی هنگفت دیده و برای بازگرداندن بخش عمدهای از تنها سرمایه زندگیشان دچار مشکل شده بودند، بلکه برای راضیکردن آقای داماد فراری به طلاق و رها شدن از شرایط بلاتکلیفی، ناچار بودند رشوهای نیز به او بپردازند.
ای کاش مادر لیلا بهجای شتابزدگی در شوهر دادن زودهنگام دختر نوجوانش، در پی پرورش استعدادهای او بود و هزینهای را که صرف تهیه جهیزیه و اجارهخانه کرده بود به آن منظور بهکار میگرفت. ای کاش مادر لیلا او را به حقوقش آگاه ساخته بود. ای کاش لیلا آنقدر ساده نبود که در ازای وعده جشن عروسی، تنها حربه قانونیاش را نیز از دست بدهد. ای کاش مادر لیلا سرمایه ماندگاری برای دخترش میاندوخت.
hamshahrionline.ir