اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
مصاحبه با جوانی که زندگی اش متحول شد
داستان جالب زندگی عباس برزگر میلیاردر روستایی اهل بوانات استان فارس که نام خود را در کتاب یونسکو به عنوان شگفت انگیزترین تجربه گردشگری ایران به ثبت رسانده، درسی زیبا از ظرفیت خودباوری است.
این جوان روستایی روزگاری با دستفروشی و دوره گردی در شهر شیراز گذران زندگی می کرد، اینک نبوغ هنر و آوازه کارش پای خارجیها را به روستای زادگاهش نیز کشانده است.
بازدید شماری از مسوولان اجرایی و گردشگری کهگیلویه وبویراحمد از سرای گردشگر پذیر این جوان خوش فکر بواناتی فرصت گپ و گفتی را برای خبرنگار اعزامی ما فراهم کرده است.
وی میگوید: بعد از اینکه به دلیل دستفروشی در شیراز با بی مهری و آزار روزانه ماموران گشت شهرداری شیراز مواجه شدم به زادگاهم وستای بزم از توابع شهرستان بوانات برگشتم .
این جوان خلاق که با شغل نخست خود یعنی دامداری و کشاورزی نیز در این روستا مشغول بود اقدام به ایجاد یک مغازه در کنار کلبه محقر خویش می کند.
عباس در یکی از روزهای سرد و بارانی زمستان و با دلسوزی و محبت به همنوع که در وجود یک فرد روستایی بی آلایش همیشه موج میزند با دو فرد خارجی درمانده در راه مواجه میشود.
استارت داستان شگفت انگیز عباس از همین جا آغاز شد. هنگام ورود این دو فرد آلمانی به کلبه محقر و روستایی خانواده عباس نیز مشغول کشیدن دم پخت ساده خود بر سرسفره بودند.
او البته در ابتدا معذب و خجل که چه کار کند تا از خجالت این دو فرد خارجی سربلند بیرون بیاد و دراندیشه راهی برای آبروداری خویش در بدست آوردن غذایی به اصطلاح باکلاستری برای آنها بود.اما درعین ناباوری و خوش شانسی عباس دو فرد خارجی عاشق شام ساده وی میشوند.
در سفره فقیرانه عباس برزگر به جز دمپخت گوجه فرنگی، ماست محلی و ترشی چیز دیگری پیدا نمیشد.
این دو فرد خارجی پس از صرف شام با لذت شب خود را نیز در همان ملحفههای دست دوز و بر روی قالیچهها و گلیمهای روستایی در کلبه محقر و کنار خانواده عباس گذراندند.
عباس در بیان داستان شگفت انگیز خود میگوید صبح آن روز یکی از مهمانان خارجیاش که جوان حدود 20 سالهای بود بسیار ناراحت و غمگین به نظر میرسید.
او از مترجم دلیل ناراحتی این فرد را میپرسد، مترجم در پاسخ می گوید این جوان امروز جشن تولد 20 ساله اش بود و از اینکه نتوانسته در کنار خانواده اش جشن تولدش را بگیرد غمگین است.
علی و زهرا فرزندان خردسال عباس برزگر موضوع را که میشنوند اقدام به تهیه میز چرخ خیاطی مادر، چندتا بادکنک از مغازه پدر و کیک خانگی که تنها بضاعت آنها برای خوشحال کردن میهمانشان بود، میکنند.
این میهمان جوان نیز از دیدن جشن تولد از سوی خانواده روستایی عباس با هیجانی وصف ناپذیر از صحنههای کف زدن و خوشحالی آنها برای وی فیلمبرداری میکند.
هنگام بدرقه این دو فرد خارجی از سوی خانواده عباس، آنها نیز با نگاه های عمیق غرق در زندگی ایلیاتی و عشایری و روستایی عباس میشوند.
اتاقهای خشتی و گلی،گوسفندان و برخی اشیای قدیمی و تاریخی در ایوان خانه عباس و از همه مهمتر سفره بیتکلف اما پربرکت وی سرآغاز شگفتی در داستان زندگی عباس را رقم زد.
از نوع نگاه و عمق اندیشیدن این دو فرد نیز جرقه و تلنگری توام با تغییر نگاه و نگرشی جدید در عباس پدید میآید.
همین نگاههای عمیق و زندگی بی آلایش عباس دو فرد خارجی را به سفری دوباره به منطقه بوانات فرا میخواند.
دو فرد آلمانی همراه با کاروان گردشگری به روستای بزم میآیند، سراغ عباس را میگیرند و چند روزی را در کلبه فقیرانه وی میگذرانند. این کارآفرین برتر صنعت توریسم از گردشگران خارجی همانند اقوام و فامیل خود درخانه اش پذیرایی میکند.
او درچند روز اقامت گردشگران خارجی آنها را به تماشای مناظر طبیعی و گردشگری منطقه فرا خواند با آیینها و آداب و رسوم عروسیها آشنا میکرد او حتی با مهمنانش شیر میدوشید و همگام با آنها با چوپانان گله در صحرا گوسفندان را میچراند.
او با مهمانانش چای آتشی مینوشید،کشاورزی میکرد،روش های سنتی تولید ماست و دوغ وکشک محلی را به آنها آموزش میداد آنها را به گپ و گفت با هم ولایتی ها و پیرزنان و پیرمردان روستایی وامی داشت.
عباس مهمانانش را درآیین های عروسی و مراسمات سوگواری شرکت میداد، شب نشینی و بیان قصهها و داستانهای قدیمی را همگام با آنها تجربه میکرد،همگام با مهمانان در کوه حاضر میشدند و از حکایت های عمیق نوازندگان نی در دیارش گوش میدادند.
او مهمانان را به نشستن در کنار دارهای زمینی گلیم بافی و جاجیم بافی همگام با زنان ودختران هنرمند روستا مینشاند، آنها را به دامنههای کوه میبرد تا با زندگی سخت اما لذت بخش عشایر آشنا یابند.
به گفته این جوان خوشنام مهمانانش از اینکه برای نخستین بار تجربه شیرین زندگی در روستا و لمس کردن واقعی عشق و محبت یک روستایی را در این دنیای پرهیاهوی امروزی تجربه می کردند خوشحال و بسیار لذت میبردند.
عباس برزگر که از همنشینی و تجربه با گردشگران خارجی و از باورپذیری آنان خود را نیزباور کرده بود، از همان زندگی ساده و دهاتی اکنون به فردشگفتی ساز صنعت پردرآمد توریسم تبدیل میشود.
او در گفت و گوی مفصل داستان زندگی اش با خبرنگار ایرنا مرکز یاسوج می گوید: اکنون اتاق های کاهگلی و چادرهای عشایری اش تا سه سال آینده رزرو شده است.
عباس هزینه اقامت یک شب در اقاق های کاهگلی در کلبه محقر خود را 600 یورو اعلام میکند و میافزاید در برخی اوقات برای اجاره این اتاق ها مجبور می شوم از بین مسافران و گردشگران قرعه کشی کنم.
وی پیش بینی درآمد ماهانهاش تا سال آینده را نیز به بیش از 10میلیارد ریال میداند. کلبه محقر و دهکده توریستی عباس برزگر اکنون از بین 16 جاذبه گردشگری و تاریخی مهم در ایران رتبه ششم را دارا است.
عباس البته پیش بینی میکند این جایگاه را با توجه به علاقه وافر و روافزون گردشگران خارجی به زندگی روستایی و سنتی حتی به رتبه اول تا چند سال آینده نیز برساند.
او تاکنون به بیش از 28 کشور جهان سفر کرده و با نیازسنجی های دقیق و تجربه خوبی که از این کشورها کسب کرده در اندیشه تدوین برنامه های راهبردی برای جذب خیل گردشگران خارجی به ویژه اروپایی ها به سمت دهکده خود است.
برزگر میگوید: بر اساس یک برنامه زمانبدنی مشخص توام با خلاقیت های جدید و حتی روزانه به استقبال مهمانانش میرود.
او می گوید: هنگام وارد شدن گردشگران با پرچم خود کشورش و با محبت ، دوستی و صداقت استقبال میکنم و هنگام خداحافظی نیز با دود و اسپند و گرفتن قرآن بر روی سر آنان را نیز بدرقه میکنم.
عباس میگوید: آنها نیز در احترامی متقابل قرآن را می بوسند و بر روی سر خود میگذارند.
وی داشتن برنامه و آموزش را مهمترین کلید موفقیت در ماراتن سخت صنعت توریسم میداند و یادآور میشود:بدون برنامه ریزی و نیازسنجی درست از آینده نمیتوان در این رهگذر موفق بود.
این جوان خلاق روستایی که مدام در صحبتها و مصاحبه خود از دهاتی بودن خود احساس افتخار میکرد، می گوید: من همان عباسم و روستایی زادهام تنها فکرم و نگاهم به زندگی عوض شده است.
وی در بیانی قابل تامل گفت: هنگامی که شهرداری شیراز مزاحمم بود و مانع از دستفروشی ام می شد و یا زمانی که فقر و بدبختی را در روستا تجربه می کردم با خود می گفتم که خدا تنها خدای بدیها و بدبختها است و اکنون به این نتیجه رسیدم که خدا تنها یک اسم بیشتر ندارد و آن هم خدای خوبیهاست.
او قیمت هر وعده غذا برای مهمانان خارجی را در دهکده توریستی اش بین 100 تا 200 دلار که آب دوغ خیار است اعلام میکند.
برزگر با بیان اینکه می توان از هر چیزی در روستا درآمد کسب کرد ، افزود: من از برگ درخت گرد و بیشتر از خود گردو درآمد دارم.
وی با بیان اینکه (کود الاغ) را به قیمت 10 دلار به خارجیها و گردشگران میفروشد، افزود: (کود الاغ) برای درمان آبریزش بینی و سرماخوردگی شدید بسیار مفید است و درمان بیمار را در کمتر از 15دقیقه تضمین می کند.
برزگر که از گوسفندداری و عطاری کنار کلبه محقر و با همان حفظ اصالت روستایی در جشنوارههای ملی و بین المللی حضور می یابد اینک نیز در اندیشه ساخت بزرگترین تونل زیرزمینی در روستای خود است.
این توریست موفق روستایی اکنون با توافقی که با برخی بزرگان طوایف قشقایی و بختیاری انجام داده قرار است حدود 15 هزار سیاه چادرعشایری ایجاد کند و مهمانان جدیدش را در این سیاه چادرها با نحوه زندگی عشایر در مناطق سردسیری و گرمسیری و آداب و رسوم آنها آشنا کند.
اما آنچه که بیش از نبوغ و خلاقیت این دوره گرد سابق با درآمد روزانه سه هزار تومان و کارآفرین میلیارد دلاری امروز قابل تامل است و شاید نقطه عطف درطی کردن مسیر ازفرش تا عرش او را نمایان می سازد همان صداقت و بی آلایشی درزندگی او است.
زهرا دختر 11ساله عباس نیز اکنون با آموزشهای لازم و فراگیری زبان های خارجی به راهنما و روایت گری قهاری برای هدایت گردشگران و مهمانان خارجی به دهکده توریستی پدر تبدیل شده است.
نبوغ و استعداد منحصر بفرد این دختر 11 ساله روستایی به گونهای است که اینک برخی از کارگردانان مطرح در سینمای هالیوود با امضای قراردادی مشغول ساخت فیلم مستندی از داستان زندگی شگفت انگیز این پدر و دختر بواناتی هستند.
اگر چه نبوغ و خلاقیت در عین سادگی و صداقت این فرد روستایی را به بالاترین سقف درآمدهای ناشی از صنعت گردشگری رسانده در عین حال بخش مهمی از ظرفیت این صنعت در حوزه میراث اجتماعی و تاریخی مغفول مانده در این سرزمین یعنی همان سبک زندگی و آداب و رسوم روستایی و عشایری کشورمان را نیز به جهانیان معرفی کرده است.
روستای بزم در 17 کیلومتری شهر بوانات به سمت استان یزد و کرمان آخرین نقطه استان فارس است که به منطقه گردشگری بوانات معروف شده است.
سوئیتهای مدرن و سنتی و شش اتاق عمومی، ویلاهای وسط باغ ، گالری عکس و موزه مردم شناسی و کشاورزی گوشه از امکانات و زیبایی مجموعه گردشگری در دهکده توریستی عباس است.
ویدیو مرتبط :
زندگی مردم باید متحول شود
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مصاحبه خواندنی علی دایی/نگاهم به زندگی عوض شده است
نگاهم به زندگی عوض شده است
جام جم آنلاین: علی دایی از چهرههای خاص فوتبال و ورزش ایران است كه دارای دو شخصیت متفاوت است، یك چهره ورزشی كه آشكار و شفاف است با تمام نقاط ضعف و قوت آن و یك چهره پنهان كه بهطور طبیعی از احوال شخصیه هر فردی به حساب میآید و طبیعی است كه علی دایی زیاد نخواهد راجع به این موضوع حرف بزند.
اما آنچه مشخص است و از گوشه و كنار شنیده شده اینكه علی دایی در زندگی اجتماعی خویش در امور خیر دستی از نزدیک بر آتش دارد.
با این حال مگر میشود چهره معروفی باشی و بخواهی آهسته و بی سر و صدا در جامعه رفت و آمد كنی، بویژه آدمی چون دایی كه نه تنها در ایران، بلكه در جهان نیز چهرهای شناخته شده است.
دایی كه به قول خود با جان سالم بدر بردن از حادثه رانندگی اواخر اسفند ماه گذشته، تولدی دوباره در زندگی یافته است تصریح دارد كه در این حادثه دیگر بار لطف و عنایت خدا را شامل حالش دیده است تا مسیری تازه را در زندگی پیش روی خود ببیند.
دایی كه شاید در یك نگاه آدم مغرور و بلند پروازی جلوه كند، در عرصه مربیگری نیز برنامههای طول و درازی دارد و نمیخواهد به حداقلها بسنده نماید. اگر چه در فصل یازدهم او تیم راهآهن را در دقیقه 90 تحویل گرفت، اما به سرعت تیم را در شرایط مسابقه قرار داد.
هرچند تیم یكدست و دونده او، با وجود ارائه بازیهای خوب و زیبا، بعضا دچار بد شانسی شد و نتوانست جایگاه خوبی را به خود اختصاص دهد. تیم علی دایی در سختترین شرایط بی پولی نیز حاضر نشد دست از سختكوشی بر دارد.
با دایی در خلال یكی از آخرین تمرینهای تیم راه آهن در شرایطی كه گفته میشود او را برای فصل دوازدهم در تیم جدیدی خواهیم دید، دقایقی به گفتوگو پرداختیم كه در پی میآید.
در سطح جامعه، انتظارات ویژهای از چهرههای شاخص و به اصطلاح گروههای مرجع مثل هنرمندان و ورزشكاران میرود؛ انتظاراتی كه بیراه نیست، چراکه بسیاری از نوجوانان و جوانان در نقاط مختلف كشور سعی میکنند به اشكال گوناگون از این قبیل افراد الگو بگیرند. با توجه به فراگیر شدن فوتبال در دو دهه اخیر، توجه اقشار مختلف معطوف به این رشته شده است. علی دایی به عنوان چهرهای شاخص از چه زاویهای به این موضوع مینگرد و تا چه حد به بعد اجتماعی فوتبال و نقش و تاثیر آن در سطح جامعه واقف است؟
ابتدا باید بگویم كه من هیچ وقت خودم را الگو نمیدانم، چون یك الگو باید شرایط بسیار زیاد و مثبتی داشته باشد، با این حال همیشه این را از خدا خواستم كه در جامعه دو جوان به تاسی از من درست زندگی كنند. این اغراق نیست، اما باور كنید یکی از بزرگترین آرزوهایم بوده و هست. معتقدم كسانی كه معروف شده و به عبارتی در جامعه شاخص میشوند، دیگر متعلق به خودشان نیستند و باید رفتار اجتماعیشان طوری باشد كه هیچ موقع الگوی بدی برای جوانان نشوند. در نتیجه این افراد همیشه باید خودشان را كنترل كنند. شاید من نوعی هم خیلی جاها دوست داشته باشم، بروم و خیلی كارها انجام بدهم، اما این شاخص بودن و جلوی دید مردم بودن باعث شده از خواستههای شخصی خود بگذرم.
چه انگیزهای باعث شده علی دایی چنین نگرشی داشته باشد و طی سالیان اخیر كه همواره یكی از چهرههای شاخص فوتبال ایران بوده و هست، دچار لغزش نشده و فارغ از مسائل فنی فوتبال، از این حیث انتقادی را متوجه خود نبیند؟
چه انگیزهای بالاتر از اینكه این موضوع را وظیفه خود میدانم. معتقدم جایگاهی كه به دست آوردهایم، چیزی جز نظر لطف خدا نبوده و باید توجه داشته باشیم ما در قبال جامعه، یك وظیفه اجتماعی بهعهده داریم. وقتی خدا این لطف را به ما داشته و جامعه ما را به عنوان آدمهای شاخص قبول كرده است، این موضوع باعث سنگین شدن وظیفه ما میشود و در نتیجه باید خیلی مراقب رفتار و كردار خودمان باشیم، این یعنی قدردان بودن بابت موهبتی كه خدا به ما عطا كرده است. در كنار آن نباید فراموش كنیم كه اگر قدردان این نعمت بزرگ نباشیم، خدا به همان ترتیب كه ما را شاخص و معروف كرده است، به همان ترتیب میتواند نظر لطفش را از ما برگردانده و دچار سقوط شویم. لذا این رویكرد همیشگی من به زندگی بوده و هیچ دوست ندارم كاری كنم كه حتی یك نفر از آن الگوی منفی بگیرد، چه در این صورت در درجه اول خودم شرمنده خواهم شد.
به نظر میرسد همین بعد اجتماعی ورزش است كه قهرمانیهای زودگذر را تحت تاثیر خود قرار میدهد. همواره شاهد این مساله بودیم كه برخی قهرمانان با وجود همه افتخاراتی كه در زندگی ورزشی خود كسب كردهاند، پس از چندی از نظرها محو شدهاند، اما برخی دیگر برای همیشه نزد مردم جاودانه ماندهاند، شما چه فكر میكنید آیا راز ماندگاری خود را در این رویكرد میبینید؟
مطمئنا، همانطور كه گفتم باید خیلی مراقب رفتار خودمان باشیم. فكر میكنم كسی كه به معنی واقعی كلمه این موضوع را قبول داشته باشد، خیلی مسائل را براحتی میپذیرد، به هر حال خدا را شكر میكنم كه نظر لطف به من دارد و خودم هم همیشه سعی كردم چنین ذهنیتی نسبت به زندگی و اطراف خودم داشته باشم.
مثل همه مصاحبههایی كه از شما دیدیم و خواندیم «خدا» ورد زبان شماست. به نظر میرسد با خدا بودن و ترس از خدا به نوعی تشكیلدهنده وجهی از شخصیت اجتماعی علی دایی است و او را به سمت و سوی كارهای خداپسندانه و عامالمنفعه هم سوق میدهد. گرچه همواره از بیان اینگونه مسائل خودداری میكنید، اما گوشه و كنار شنیده میشود علی دایی در كنار دنیای قهرمانی و ورزش، به سهم خود یك فعال اجتماعی شناخته میشود و اقدامات خداپسندانه و عامالمنفعهای در نقاط مختلف كشور انجام میدهد، همین طور است؟
هیچوقت دوست ندارم در این رابطه صحبت كنم، چراكه معتقدم اگر كسی اقدامی در جهت رضایت خداوند و بنابر وظیفه اجتماعی خود انجام میدهد، در درجه اول نباید كسی به آن پی ببرد تا جنبه ریا به خود نگیرد و طرف مقابل هم دچار خود كمبینی نشود. معتقدم خداوند امثال ما را سبب قرار داده است تا گرهای از مشكلات مردم باز كنیم، اما من هم تنها یك نفر هستم و به تنهایی كاری از دستم برنمیآید. شاید باور نكنید روزانه دهها مراجعهكننده دارم و به سهم خودم تا جایی كه امكان داشته باشد، مشكلات آنها را حل میكنم، اما یك نفر چقدر توان دارد. باور كنید اگر مجموع نامههای ماهانه و خواستههای مردم گرفتاری كه از من طلب كمك كردهاند را جمع بزنم، حتی اگر همه زندگی و سرمایه خودم و حتی ماشین زیر پایم را بفروشم، باز پاسخگوی این همه مشكلات مردم نیست. به خاطر همین یكی از دغدغههای ذهنی من همواره مشكلات اقتصادی مردم خوب و مهربان كشورم است؛ مشكلاتی كه از مبالغ ناچیز تا هزینه درمان سنگین را دربر میگیرد، برای همین از خدا میخواهم كه این مشكلات حل شده و ما شاهد گرفتاری مردم خوبمان نباشیم، هرچند به سهم خودم و تا حد توان از دستگیری مردم گرفتار دریغ نمیكنم.
پس از تصادف رانندگی شدیدی كه در آخرین روزهای اسفند 90 داشتید، اشاره كردید كه آن حادثه باعث شد علی دایی اشتباهات گذشته را تكرار نكند. به نظر آن تصادف درسهای زیادی برای شما داشته است؟
بله، آن حادثه یك تلنگر بزرگی به علی دایی زد و همه وجودم را لرزاند؛ به طوری كه دیدگاهم را نسبت به دنیا عوض كرد و باعث شد از یك دریچه تازه به جهان هستی نگاه كنم. به هر حال خودم دوست دارم بعضی كارها را كه قبلا انجام دادهام، تكرار نكنم و آن كارهایی را كه باید انجام میدادم و تا حالا از آنها غافل بودم، مورد توجه قرار دهم. دوباره یك چیز به من ثابت شد و آن اینكه تا خود خدا نخواهد یك برگ از درخت نمیافتد. شاید در آن تصادف باید اتفاقات خیلی بدتری میافتاد، اما خدا زندگی دوباره به من داد.
آیا زود عصبانی شدن هم در دایره تجدیدنظر شما گنجانده شده است؟ خصوصیتی كه به اعتقاد خیلیها در شأن و جایگاه علی دایی نیست و شبهه مغرور بودن شما را در ذهن متبادر میكند.
درست است، این یكی از نقاط ضعفم بود كه بعد از تصادف، خیلی روی آن كار كردم. شاید قبلا زود عصبانی میشدم، اما الان خیلی خودم را كنترل میكنم. با وجود این باور كنید زودجوش آوردن من هیچ وقت بیدلیل نبوده است. به هر حال برای سالم زندگی كردن، صادق بودن و دروغ نگفتن، یك جاهایی باید تاوان هم بدهیم. متاسفانه خیلی مواقع من تاوان چنین مواردی را دادم. به نظر من كسانی كه صادق و درستكار باشند، همیشه میمانند و كسانی كه مردم را فریب میدهند و دروغ میگویند، مطمئنا روزی دستشان رو میشود. این مساله بارها برای من به اثبات رسیده است. یعنی هر وقت حق با شما باشد و دنبال حق باشید، بالاخره روزی همه حق را به شما خواهند داد.
اجازه بدهید وارد فاز دوم مصاحبه كه مطابق انتظار جنبه فوتبالی دارد، بشویم؛ آن هم در شرایطی كه در چند سال اخیر علی دایی پس از پایان دنیای قهرمانی و ورود به جرگه مربیان فوتبال ایران در كانون توجه بوده است، اما این جدایی از قهرمانی و ورود به یك دنیای دیگر برای علی دایی بدون فاصله رخ داد و علی دایی با همه افتخاراتی كه كسب كرده بود، ناگهان و بدون ترتیب دادن یك مسابقه خداحافظی بعد از جام جهانی 2006 از تیم ملی كنار گذاشته شد.
پس از انتقاداتی كه از نتایج تیم ملی در جام جهانی 2006 مطرح شد، برخی به دنبال یك مقصر میگشتند و بهتر از من را پیدا نكردند، در نتیجه خواستند علی دایی را قربانی كنند. شاید یكی دو ماه چنین كاری را كردند، اما در اصل به خواسته خود نرسیدند، چون من برخلاف نظر برخیها معتقد نیستم ورزشكار دو بار میمیرد؛ بلكه این خود ورزشكار است كه زندگی خودش را میسازد و اگر مسیر زندگی خود را درست انتخاب كرده باشد، هیچ وقت نمیمیرد. روزی هم كه از این دنیا رفت، شاید دیگر جسم او نباشد، اما هیچگاه نمیمیرد. این را میخواهم بگویم كه اگر آقایان بازی خداحافظی برای من برگزار نكردند، من مردم؟ مگر من كشته و مرده بازی خداحافظی بودم. این بیكفایتی كسانی را میرساند كه مسوولیتی برعهده دارند و فقط به دنبال حفظ میزشان هستند وگرنه امثال علی داییها با این بیمهریها نمیمیرند، چون اساسا دنبال بازی خداحافظی نیستیم.
این وسط قدرشناسی چه جایگاهی دارد؟
ما كار خودمان را انجام میدهیم، با یكسری باورها بزرگ شدیم و تا آخر عمرمان با این اعتقادات و باورها زندگی میكنیم.
به هر صورت شما در شرایطی به دنیای مربیگری روی آوردید كه خیلیها معتقدند علی دایی به عنوان شخصیتی كه فیفا از آن به عنوان مظهر فوتبال ایران نام میبرد، نباید به این عرصه وارد میشد؛ بلكه باید از این شخصیت بینالمللی در جهت كسب كرسیهای مهم و تاثیرگذار فوتبال در سطح آسیا و حتی فیفا بهره گرفته میشد. خود شما در این رابطه چه نظری دارید؟
زمانی كه در سایپا بازی میكردم، رفتن لورانت، سرمربی آلمانی وقت تیم كه در هفتههای پنجم و ششم اتفاق افتاد؛ به طور كلی مسیر زندگیام را تغییر داد. شاید من بعدها مربی میشدم، اما در آن برهه زمانی اصلا فكر مربیگری نداشتم و نمیخواستم مربیگری كنم. به هر حال آن اتفاق باعث شد از فوتبال جدا نشوم و به عنوان مربی به فوتبال ادامه دهم. از شما چه پنهان، من كار كردن در زمین سبز را به پشت میز نشستن ترجیح میدهم، چون از جوانان انرژی میگیرم و خیلی دوست دارم با آنها كار كنم؛ هرچند مربی آنها هستم، اما به واقع با همه آنها رفیق هستم. بنابراین با توجه به این خواسته قلبی، شغل مربیگری میتواند رابطه من را با جوانان بهتر و صمیمیتر كند.
گرچه در دوران بازیگری به افتخارات زیادی دست پیدا كردید، اما به نظر میرسد در عرصه مربیگری كار سخت و مسیر درازی در پیش داشته باشید. خودتان در این رابطه چه فكر میكنید؟
با اینكه در اول راه مربیگری هستم و مطمئنا خیلی چیزها را باید درباره مربیگری یاد بگیرم، اما شك نكنید در این عرصه هم هدفهای خیلی بزرگی دارم و برای رسیدن به این اهداف تلاش خواهم كرد؛ اهدافی كه اجازه بدهید فعلا درباره آنها صحبت نكنم. ضمن اینکه کارنامه مربیگری من مشخص است. پنج سال است مربیگری میکنم و در این پنج سال یک دوره با سایپا قهرمان لیگ، دو بار با پرسپولیس قهرمان جام حذفی و یک سال هم با تیم ملی بودم و بهرغم مشکلاتی که وجود داشت، فقط در یک بازی رسمی باختیم. با سایپا هم توانستیم به مرحله بعدی لیگ قهرمانان آسیا برویم.
با وجود این قبول دارید خیلی زود سرمربیگری تیم ملی را برعهده گرفتید، در آن مقطع دچار اشتباه شدید.
اگر شناخت الان را نسبت به مسوولان فدراسیون داشتم، حرف شما درست است و من مرتكب اشتباه شدم، اما چون این شناخت را نداشتم، به هیچ عنوان مرتكب اشتباه نشدم، چون كارنامه قابل دفاعی در تیم ملی دارم. كاری كه در تیم ملی انجام دادم تازه الان همه ثمره آن را می بینند. كاری كه هیچكس جرات انجام آن را نداشت. در شرایطی كه مشكلات بسیار زیادی داشتم و مربیان فعلی یكدهم آن مشكلات را ندارند، به خاطر نسلی كه به فوتبال ملی معرفی كردم، وجدانم راحت است. من بعد از تنها یك باخت در بازیهای رسمی (اشاره به دیدار با عربستان) بركنار شدم و اجازه ندادند كارم را تا آخر ادامه دهم، چون به كار خودم ایمان دارم و همیشه در پس كاری كه انجام میدهم، یكسری اهداف را دنبال میكنم. در مجموع بعد از مربیگری تیم ملی خودم خواستم 8 ـ 7 ماه از فوتبال دور باشم، اما این به معنی اشتباه بودن مربیگری در تیم ملی نیست.
پس از آن هشت ـ هفت ماهی كه به قول خودتان خودخواسته از فوتبال دور بودید، یك كار پردغدغه و مخاطرهآمیز دیگری را انتخاب كردید؛ یعنی سرمربیگری پرسپولیس، انتخابی كه علی دایی را بشدت درگیر مسائل حاشیهای و اختلاف شدید با حبیب كاشانی سرپرست وقت باشگاه پرسپولیس كرد، جالب اینكه بعد از جدایی از پرسپولیس هم گفتید همكاری با كاشانی اشتباه بود.
دایی: متاسفانه در فوتبال ما یا باید خانهنشین شوی و اصلا در فوتبال حضور نداشته باشی یا اینكه تحقیق گستردهای درباره سوابق و خصوصیات فردی برخی انجام بدهی که البته هردوی اینها امکانپذیر نیست
متاسفانه این مشكلات در فوتبال ما وجود دارد كه یا باید خانهنشین شوی و اصلا در فوتبال حضور نداشته باشی یا اینكه تحقیق گستردهای درباره سوابق و خصوصیات فردی برخی انجام بدهی که البته هردوی اینها امکانپذیر نیست. این درست كه در بعضی مواقع كار نكردن بهتر از كار كردن است، اما چون به پرسپولیس علاقه دارم و هواداران این تیم را عاشقانه دوست دارم، در آن مقطع خواستم به این تیم كمك كنم و وظیفه خود دانستم این كار را انجام دهم. البته خدا را شكر با شرایطی كه داشتم، بهترین نتایج را كسب كردم.
به خانهنشین شدن اشاره كردید؛ حبیب كاشانی معتقد بود علی دایی خانهنشین بوده و او شما را به فوتبال برگرداند.
اصلا هم این طوری نیست. كسانی كه این حرفها را میزنند، از خدا دور شدهاند. اگر من خانهنشین بودم، چرا محمدرضا ساكت مدیرعامل وقت سپاهان، سردار شهریاری مدیرعامل وقت صبا، محمدحسن انصاریفرد مدیرعامل راهآهن و حسین هدایتی مالك استیلآذین در آن مقطع به من پیشنهاد سرمربیگری تیمهای خود را دادند؟ پیشنهادهایی كه سه برابر مبلغ قرارداد سال اول حضورم در پرسپولیس بود.
در رابطه با قراردادم با پرسپولیس لازم است این نكته را یادآور شوم، در شرایطی كه هیچكس شهامت مشروط قرارداد بستن را ندارد، من این كار را با تیم بزرگی چون پرسپولیس انجام دادم و كتبا در قرارداد قید كردم چنانچه نتوانم یك جام كسب كنم، باشگاه میتواند سراغ مربی دیگری برود. دلیل این كارم چه بود؟ چون به كار خودم و توانایی بازیكنان اعتقاد داشتم. همیشه اعتقاد داشتهام شاید در كوتاهمدت به اهدافم نرسم، اما فردا روزی ثمره آن را میبینم.
پس از کنار رفتن از پرسپولیس و در شرایطی كه چند روز بیشتر به آغاز لیگ یازدهم نمانده بود، بازهم تصمیم غیرمنتظرهای گرفتید. بهعهده گرفتن سکان هدایت راهآهن؛ اقدامی که در نوع خود ریسک بزرگی برای شما بود و دیدیم تا هفته 33 راهآهن در معرض سقوط به لیگ یک قرار داشت، این تصمیم را چگونه گرفتید؟
حضور یک فرد فوتبالی به نام محمدحسن انصاریفرد به عنوان مدیرعامل باشگاه و همچنین آشنایی قبلی با مشاوران یکی از خریداران سهام باشگاه، نقش اصلی را در حضورم در راهآهن ایفا کردند. با این حال چون خودم دوست دارم روزی فوتبال ما خصوصی شود و باشگاهها دیگر محتاج پول دولت نباشند، در فاصله 10 روز مانده به شروع لیگ، کارم را در راهآهن شروع کردم و تنها کاری که در آن مقطع از دستمان برمیآمد، برپایی اردوی تدارکاتی در اردبیل بود. این در حالی است كه هر تیم برای شروع یك فصل 6 هفته زمان نیاز دارد، اما ما برای این کار 2 هفته هم وقت نداشتیم. با این همه روند راهآهن در لیگ صعودی بود؛ به طوری که در نیمفصل اول 16 امتیاز گرفتیم، اما در نیم فصل دوم به 26 امتیاز دست یافتیم، ضمن اینکه بعد از عید نوروز 6 بازی انجام دادیم که حاصل کار ما 4 برد، یک مساوی و یک باخت بود. باخت به تراكتور در شرایطی حاصل شد که داور یک پنالتی مسلم ما را نگرفت، اما حاصل این روند صعودی با برتری مقابل پرسپولیس در هفته 33 منجر به بقای راهآهن در لیگ برتر شد.
مطمئن باشید هیچ تیمی زیر این همه مشكلات دوام نمیآورد. این بازیكنان من بودند كه با تمام غیرت و وجودشان كار کردند، گرچه هدف ما در شروع فصل رتبه تک رقمی بود، اما با توجه به مشکلات و شرایطی که به وجود آمد، نتیجه به دست آمده، از رتبه تکرقمی هم برای ما بالاتر است.
این موفقیت بزرگی برای همکارانم در کادر فنی و بازیکنان است. دست همه آنها درد نکند. من میتوانم فقط از آنها تشکر کنم و کار دیگری از من ساخته نیست.
سعی میکنم پس از اتمام لیگ نیز دنبال مطالبات آنان باشم. به هر حال به خاطر مشکلات موجود در راهآهن قید ادامه حضور در این تیم را زدم.
به بازی مقابل پرسپولیس اشاره داشتید. شادی شما پس از زدن چهار گل به پرسپولیس به مذاق برخی پرسپولیسیهای دوآتشه خوش نیامد؛ چراکه آنها علی دایی را دوست دارند و با آن همه حمایتی که در طول فصل از شما کردند، توقع چنین حرکاتی را نداشتند، داستان آن شادی چه بود؟
واقعیت این است که ما در بدترین شرایط ممکن به استقبال بازی پرسپولیس رفتیم و بازیکنان به حرمت رفاقت و نان و نمکی که باهم خورده بودیم و همچنین غیرت بینظیرشان در این بازی حضور یافتند و در این دیدار هم آنقدر خوب کار کردند که یکی از روزهای به یادماندنی زندگی من رقم خورد. پیروزی در آن بازی حق ما بود.
این مهم در شرایطی اتفاق افتاد که بازیکنان ما تنها 33 درصد قرارداد خود را دریافت کرده بودند و به نظر من کاری که آنها کردند، ارزشی معادل سوم یا چهارم شدن در لیگ داشت. بازی نیم فصل اول برابر پرسپولیس حساس نبود و این بازی تاثیری در جریان لیگ نداشت، اما در بازی فصل دوم بحث سقوط و بقای راهآهن مطرح بود. من همیشه به خاطر پیروزی تیمم خوشحال بودم و توانستهام راحت خودم را كنترل كنم.
همانهایی که دنبال سقوط راهآهن و جشن گرفتن بودند، زمانی که دیدند از این طریق به چیزی نمیرسند، مسائل حاشیهای برایم ایجاد کردند. باز هم میگویم پرسپولیسی هستم، اما نسبت به جایی که کار میکنم، غیرت دارم و نمیتوانم فیلم بازی کنم و پس از گلزنی توی سرم بزنم. در بازی با پرسپولیس نیز به خاطر برد راهآهن خوشحال بودم و آن را نباید با شکست پرسپولیس قاطی کرد. پرسپولیس تیم من است. امسال هم اگر 3 نفر بودند که دوست داشتند پرسپولیس موفق شود، یکی از آنها من بودم. حاضر بودم بدون دریافت حقوقی مربیگری کنم که این افتخار را از من گرفتند.
در مجموع چه ارزیابی از لیگ یازدهم دارید؟ فکر میکنید لیگ برتر ما تا چه حد در خدمت فوتبال ملی است؟
این شاید یکی از تنها لیگهایی بود که سه تیم بالای جدول در حاشیه امنیت قرار داشتند، به طوری که اگر دو بازی پایانی خود را هم میباختند، به رده چهارم سقوط نمیکردند. با این حال در این لیگ اتفاقات نادری هم رخ داد که نمونهاش بازی با مس سرچشمه بود که یک بازیکن دو اخطار گرفت و از بازی اخراج نشد. این اتفاق جزو نوادر فوتبال دنیا بود که برای ما پیش آمد یا اینکه در بازی با تراکتورسازی در حالی که ما میزبان بودیم، زمین و زمان و مکان عوض شد. در مورد این مسائل خیلی میتوان صحبت کرد. در مجموع به نظر من، برای پربار شدن لیگ قبل از هر چیز باید برنامهریزی دقیقتر و بهتری داشته باشیم.
در روزهای پایانی هر لیگ و تا زمان پایان فصل نقل و انتقالات صحبتهای زیادی درباره دلالی در فوتبال ایران مطرح میشود. این قضیه مشکلات بسیاری جدی برای باشگاهها ایجاد کرده و شاهد هدررفت مبالغ زیادی هستیم. به نظر شما، چگونه باید یک بار برای همیشه جلوی این مسائل ایستاد؟
معتقدم تا زمانی كه مدیریتها را درست نكنیم، این مسائل وجود دارد. مدیریت باشگاه و فوتبال هم، زمانی درست میشود که باشگاههای ما خصوصی شوند. در این صورت بخش خصوصی چون از جیب خودش خرج میکند، بخوبی حواسش به دخل و خرج باشگاه هست و واسطه و دلالبازی به حداقل ممکن کاهش مییابد، اما در شرایط فعلی، افراد غریبه با ورزش و درواقع سیاسیون بدون هیچگونه کارنامه مدیریتی در ورزش به یکباره مدیرعامل یک باشگاه میشوند و در چنین وضعیتی تا با فضای ورزش و فوتبال آشنا شوند، دستکم سه ـ دو سالی زمان میبرد .در این حدفاصل هم لطمات سنگین مالی و فنی بر باشگاه وارد میشود بنابراین معتقدم بزرگترین مشکل فوتبال ایران ورود سیاسیون به حوزه غیرتخصصی آنها یعنی مدیریت فوتبال است.
به خصوصی شدن فوتبال اشاره کردید؛ امر مهمی که میتوان آن را در دو بخش مورد بررسی قرار داد، خصوصی شدن استقلال و پرسپولیس و خصوصی شدن دیگر باشگاهها، در رابطه با استقلال و پرسپولیس برخی بر این عقیدهاند که چون اراده این کار وجود ندارد، عملا این كار نشدنی است، شما چه فکر می کنید؟
نه، به نظر من هیچ چیز نشدنی در دنیا وجود ندارد. واقعیت استقلال و پرسپولیس هم این است که چون اکثر قریب به اتفاق مردم ما طرفدار این دو تیم هستند، میتوانند بسیاری از مسائل سیاسی را تحت تاثیر قرار بدهند، در نتیجه برخی نمیخواهند این دو باشگاه خصوصی شود.
یکی از خواستههای هواداران استقلال و پرسپولیس این است که پیشکسوتان، این باشگاهها را خریداری کنند و مدیریت آنها را بهعهده بگیرند؛ پیشکسوتانی چون شما که نزد هواداران پرسپولیس هم محبوبیت خاصی دارید.
من نه پولش را دارم و نه قصد چنین کاری را دارم . با این حال مطمئنا علاقهمندان زیادی وجود دارند که سهام این دو باشگاه را بخرند، اما همان طور که گفتم در شرایط فعلی چنین كاری انجام نمیشود.
شما ببینید چند سال است در این رابطه برنامه و تاریخ تعیین میكنند، اما همهاش در حد حرف است و کسی دنبال خصوصی کردن استقلال و پرسپولیس نیست.
حرف آخر؟
برای اینکه فوتبال ما به جایگاه واقعی خود دست یابد، چارهای نداریم جز اینکه در وهله اول به اصلاح ساختار مدیریتی فوتبال پرداخته و با حضور متخصصان کار و همزمان با خصوصی شدن باشگاهها، جلوی بسیاری از مسائل حاشیهای موجود در این ورزش را بگیریم که در این صورت برنامهریزیهای درست و اصولی نیز به بار مینشیند.
کوتاه و خواندنی درباره علی دایی
همه تیمهای باشگاهی: استقلال اردبیل (1367 ـ 1362)، تاکسیرانی تهران (1369 ـ 1367)
بانک تجارت تهران (1373 ـ 1369)، پرسپولیس تهران (1375 ـ 1373) و (1383 ـ 1382)
السد قطر (1376ـ1375)، آرمینیا بیله فلد آلمان (1377ـ1376)، بایرن مونیخ آلمان (1378ـ1377)، هرتابرلین آلمان (1381ـ 1378)، الشباب امارات (1382ـ1381)
صبا باتری تهران (1385ـ 1383) و سایپا (1386ـ 1385)
دوران مربیگری: سایپا (1387ـ 1385)، تیم ملی ایران (1388ـ 1387)، پرسپولیس (1390ـ 1388) (1391ـ 1390)
بهترین بازیهای باشگاهی:
بازی هرتابرلین آلمان در مقابل چلسی انگلستان، در مسابقات جام قهرمانان باشگاههای اروپا 2000ـ 1999 که در این بازی 2 گل به ثمر رساند.
بازی بایرن مونیخ آلمان در مقابل آثمیلان ایتالیا، در مسابقات جام قهرمانان باشگاههای اروپا 2000ـ 1999 که در این بازی یک گل به ثمر رساند.
بهترین بازیهای ملی:
ـ ایران برابر کره جنوبی، در مسابقات جام ملتهای آسیا ۱۹۹۶ که علی دایی چهار گل به ثمر رساند.
ـ بازی ایران مقابل استرالیا، در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ که علی دایی در این بازی یک پاس گل تاثیرگذار داد.
ـ بازی ایران مقابل آمریکا، در جام جهانی ۱۹۹۸ که علی دایی در این بازی یک پاس گل تاثیرگذار داد.
ـ بازی ایران مقابل آلمان، در جام جهانی ۱۹۹8
ـ بازی ایران مقابل ژاپن، سال ۱۳۷۸
ـ بازی ایران مقابل لبنان، سال ۱۳۸۲ که علی دایی رکورد فرانس پوشکاش را شکست.
ـ بازی ایران مقابل لائوس، سال ۱۳۸۳ که با چهار گل او در این بازی، تعداد گلهای علی دایی از مرز ۱۰۰ گل ملی گذشت.
ـ بازی ایران مقابل کاستاریکا، سال ۱۳۸۵ که علی دایی، رکورد جاودانه ۱۰۹ گل ملی در فوتبال را به نام خود و کشورش ثبت کرد.
و سرانجام علی دایی 43 ساله با 149 بازی ملی و 109 گل زده حالاحالاها دستنیافتنی است./جام جم آنلاین