اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
فرار از دهان پلنگ
به گزارش همشهری، میگویند «فلانی رفت در دهان شیر و بیرون آمد!» این جمله یعنی آخر شجاعت،آخر خطر كردن و برای برخی آخر هیجان. بودن و ماندن در قفس گوشتخواران، كار سیركبازان است منتها با حیوانات دستآموز.
اما سوژه این گزارش ما خاصتر و متفاوتتر است، او نه مربی سیرك است و نه به خاطر هیجان، وارد قلمرو گوشتخواران شده است. سوژه این شماره سرنخ، یك نوجوان 15 ساله است كه در یك چشم بر هم زدن، پلنگی در ارتفاعات دنا كتفش را به دهان میگیرد.
مسیر صعبالعبور و دست نیافتنی
پانزدهم فروردین ماه بود، همین چند هفته پیش. آسمان دنا ابری بود و قطرههای ریز باران تن خشك خاك را نمناك كرده بود.
اهالی روستاهای اطراف ارتفاعات دنا خوب میدانند وقتی حال و هوا این باشد و فصل، فصل بهار، دیگر نباید یك لحظه در خانه، در روستا ماند!
در این مواقع اهالی شال و كلاه میكنند، توبره آذوقه را بر میدارند و به دل كوهستان میزنند. هر كسی راه دلخواهی را انتخاب میكند و بیهوا میزند به دل پهنه مرتفع كوهستانهای دنا.
این دیگر بسته به روزیشان دارد كه چقدر از كوه و كوهستان نصیب و بهرهای ببرند. آن روز «دشت رزی»ها هم در بین اهالی روستاهای دیگر بودند.
اهالی این روستا هم آمده بودند به دنا. به هوای چیدن گیاهان كوهی. ارتفاعات دنا خاك دست و دلبازی دارد. میگویند 1200 گونه گیاه خودروی كوهی در این منطقه در فصل بهار میروید. هم دارویی و هم خوراكی. در جمع كوهپیمایان روستایی آن روز، نوجوانی بود به نام مهدی. مهدی اقبالیفر. 15 ساله و اهل روستای دشت رز.
صبح پانزدهم فروردین ماه، مهدی نیز همچون دیگر روستاییان، با یك توبره، مسیری را انتخاب كرد و پیش گرفت. جایی را نشان كرده بود. بالای بالای كوه. نزدیك به یك شكاف و یك دره نه چندان عمیق.
دور بود و سوت و كور. اما ارزشش را داشت. مهدی سال گذشته، به صورت اتفاقی آنجا را پیدا كرده بود و كلی گیاهان كوهی روزیاش شده بود.
آن روز هم مقصد مهدی همان جایی بود كه پارسال رفته بود. یكه و تنها آن مسیر را پیش گرفت. رفت و رفت تا اینكه از دید همه كوهپیمایان پنهان شد.
مهدی آن مسیر صعبالعبور را به شوق تكرار اتفاق خوشایند سال گذشته طی میكرد و اصلا به فكرش هم خطور نمیكرد كه چه حادثه و چه سرنوشتی در آن روز انتظارش را میكشد.
یورش غافلگیرانه؛ حصاری مرگبار
بخت با مهدی یار بود. تا رسید كنار دره، فوج فوج گیاهان كوهی جلوی چشمانش ظاهر شد. سبزی آن پهنه صاف و هموار در اوج ارتفاعات برای مهدی تنها یك معنا داشت، اینكه امسال بیش از آنچه تصور میكرد پیمانه بهاری روزیاش پر شده است.
مهدی با سرعت به سمت آن سر سبزی دوید و از همان ابتدای محل رویش گیاهان، شروع كرد به جمعآوری و چیدن. سرش به كارش گرم بود كه ناگاه صدایی وحشتناك آرامش نوجوان تنها در كوهستان را بر هم زد.
مهدی میگوید:« غرش عجیبی بود و بسیار ترسناك. خم بودم و سرم پایین. مشغول چیدن گیاهان بودم، وقتی آن صدای هولناك را شنیدم تمام بدنم بیحس شد،انگار پاهایم قفل شد. چند ثانیه بدون حركت در همان حالت ماندم، جرات نمیكردم سرم را
بچرخانم و اطرافم را نگاه كنم. میدانستم این صدا، تنها میتواند غرش یك گوشتخوار بزرگ جثه باشد.
آنقدر ترسیده بودم كه مغزم یاریام نمیكرد در مورد اینكه چه نوع گوشتخواری است فكر كنم. به سختی كمرم را راست كردم و همانطور كه سرم پایین بود، چند قدم عقب عقب رفتم.
صدای غرش از روبهرو میآمد. اصلا سرم را بالا نیاوردم، میدانستم اگر با آن حیوان، چشم در چشم شوم زهره ترك خواهم شد. وقتی احساس كردم به اندازه كافی و به آرامی از صدای غرش دور شدهام برگشتم و پا به فرار گذاشتم.
چند قدم بیشتر دور نشده بودم كه یك دفعه،سنگینی عجیبی روی دوشم احساس كردم. سرم را كمی به سمت چپ چرخاندم در یك آن نیم رخ صورت پلنگی بزرگ جثه جلوی چشمم ظاهر شد. حیوان در یك چشم بر هم زدن، كتفم را به دهان گرفت.»
نجات معجزهآسا
مهدی در وحشتناكترین موقعیت قرار گرفته بود. مخمصه مرگباری كه رهایی یافتن از آن غیر ممكن بود.« موهای نرم صورت پلنگ، صورتم را نوازش میداد و دندانهای تیزش، كتفم را فلج كرده بود.
نمیدانم از وحشت بود یا از درد ناشی از دندانهای پلنگ كه در بدنم فرو رفته بود، چشمم سیاهی رفت و تعادلم را از دست دادم. همین طور كه به سرعت میدویدم، نقش زمین شدم.
در آن سراشیبی غلتیدیم، من و پلنگ. در آن حالت غلتیدن روی سنگها، هنوز كتفم اسیر دندانهای پلنگ بود. حیوان نمیخواست طعمه آن روزش را از كف بدهد. رهایم نمیكرد.
در همان حالتی كه میغلتیدیم و پایین میآمدیم با تمام وجودم فریاد میكشیدم تا شاید صدایم به گوش كسانی كه در كوهستان بودند برسد. گوشهایم چیزی نمیشنید و فقط فریاد میكشیدم. آنقدر فریاد كشیدم كه از حال رفتم.
وقتی به هوش آمدم
«وقتی چشمهایم را باز كردم پایین دامنه افتاده بودم و روستاییان اطرافم حلقه زده بودند.» فریادهای مهدی، اهالی را از این حمله مرگبار با خبر كرده بود، روستاییان با دویدن به طرف پلنگ و داد و فریاد، حیوان را دور كرده بودند. مهدی بعد از آن حادثه بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و بعد از یك عمل جراحی، كتفش مداوا شد.
پدر مهدی میگوید:« مهدی ناخودآگاه رفته بود در دل پلنگ. آنجا لانه پلنگ بوده. خدا به پسرم رحم كرده وگرنه كمتر كسی میتواند از زیر دندان یك گوشتخوار، جان سالم به در ببرد. خدا مهدی را نجات داد.»
اخبار حوادث - همشهری
ویدیو مرتبط :
درآوردن طعمه از دهان پلنگ
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
"مجید پلنگ" دستگیر شد/ پایان یک سال فرار مرد جنایتکار
اخبار حوادث - "مجید پلنگ" دستگیر شد/ پایان یک سال فرار مرد جنایتکار
سرهنگ سلمان آدینه وند فرمانده انتظامی شهرستان پاکدشت در گفتگو با باشگاه خبرنگاران در تشریح این خبر گفت: در پی وقوع یک فقره قتل عمد در سال گذشته توسط یکی از اراذل و اوباش سابقه دار شهرستان معروف به "مجید پلنگ" ماموران آگاهی این شهرستان با ردگیری متهم در شهرستان اندیمشک وی را شناسایی و دستگیر کردند.
فرمانده انتظامی شهرستان پاکدشت ادامه داد: قاتل پس از ارتکاب قتل سریعا به یکی از استانهای کشور متواری میگردد که ماموران پلیس آگاهی این فرماندهی با تحقیقات گسترده و اقدامات اطلاعاتی و پلیسی موفق شدند محل اختفاء قاتل را در شهرستان اندیمشک شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه با حکم قضایی وی را دستگیرکنند.
سرهنگ آدینه وند افزود: فرد قاتل در ابتدا منکر ارتکاب قتل و هرگونه جرمی شد که در نهایت در بازجویی فنی و پلیسی به جرم خود اعتراف نمود.
فرمانده انتظامی شهرستان پاکدشت خاطر نشان کرد: قاتل انگیزه این قتل را اختلافات شخصی اعلام کرد و همراه پرونده تحویل مراجع قضایی شد.
اخبار حوادث - باشگاه خبرنگاران