اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
عشق پدر و مادر جوان به پسر کوچولوی بیسر
دو چشم درخشان خاکستری بسیار درشت، لب های غنچه ای خیس از شیر، گونه هایی صورتی و برجسته و پوستی سپید و لطیف؛ همه این ها، منهای نیمکره بالای جمجمه که باید مغز را در خود بگنجاند، می شود «جکسون امت بوئل»، نوزاد یک ساله ای که وقتی به دنیا آمد، سرش فقط یک نیمکره بود و پزشکان می گفتند امکان ندارد زنده بماند!
پسرک، گرچه شبیه عروسکی شد که کودکی تخس، سرش را توی مشت فشار داده و له کرده باشد، اما زنده ماند و دل پدر و مادرش را خوش کرد و حالا هر بار به آنها می خندد و پوست نرم صورتش را وقت بغل کردن، به شانه شان می ساید، دل شان غنج می زند و ذوق می کنند که توصیه پزشکان را نشنیده گرفتند و او را در دوره حاملگی، سقط نکردند.
پزشکان به برندن و بریتنی بوئل، والدین پسرک با قطعیت گفته بودند که حتی اگر نخواهند طفل شان را سقط کنند به هر حال در لحظه تولد، او خواهد مرد.
جکسون، آنسفالی دارد. نام این بیماری برگرفته از زبان یونانی و به معنای « بی سر » است و وجه تسمیه اش این است که در آن بخش هایی از مغز و جمجمه تشکیل نمی شود و در برخی موارد پوست سر هم روی آن وجود ندارد و به همین خاطر بخش هایی از مغز نوزاد آشکار است. نوزادان مبتلا به آنسفالی در بیشتر مواقع مرده به دنیا می آیند و اگر جزو استثناءها باشند و زنده بمانند، معمولا نقص هایی مانند نابینایی، ناشنوایی و ناتوانی در تفکر دارند.
والدین جکسون در هفته هفدهم بارداری، متوجه ناقص بودن جنین شان شدند تا هفته ها او و همسرش، سوگوار و غمگین خانه نشین شدند تا تصمیم بگیرند که پسرک متولد نشده شان را بکشند یا نگه دارند.
آنطور که بریتنی مادر جکسون می گوید او و همسرش سرانجام از خودشان پرسیدند « ما چه جایگاهی داریم که بتوانیم برای مرگ و زندگی یک انسان دیگر تصمیم بگیریم ؟ » و این شد که حق زنده ماندن را از او نگرفتند و انتخاب برای رفتن یا ماندن را به عهده خودش گذاشتند. او به دیلی میل می گوید « تا جایی که توان داشتیم، آنچه برای نبرد با مرگ لازم بود در اختیار نوزادمان گذاشتیم و او هم از لحظه ای که متولد شده با مرگ جنگیده است. »
جنگی که بریتنی از آن حرف می زند، جنگی ناعادلانه بود بین درد با همه قدرتش و پسرکی که در لحظه تولد یک کیلو و 80 گرم وزن داشت و آنقدر ضعیف بود که حتی نفس نداشت گریه کند اما عشق دو جفت چشم منتظر و پر اشک را حس می کرد که ساعت ها به او خیره می شدند و دعا می کردند زنده بماند.
درد، تا سه هفته اول، برنده جنگ بود و جکسون، در این مدت بی حال و ناتوان، در آغوش والدینش آرمیده بود با سوزن ها و لوله های پلاستیکی که تنش را کبود و سوراخ سوراخ کرده بودند اما بعد از آن سه هفته، او نه تنها سر پا شد و به مرور زمان دستگاه ها را از بدنش جدا کردند بلکه بر خلاف بیشتر کودکان بیمار در شرایط خودش، می شنود، می بیند و حتی با جیغ هایی کوتاه سعی می کند به صدای والدینش پاسخ بدهد.
عشق آدم ها را زنده نگه می دارد حتی اگر به گواه علم مادی، هیچ امیدی به فرارشان از چنگ مرگ نباشد و جکسون، نمونه یکی از آن آدم هاست؛ معجزه ای که هر صبح به زندگی لبخند می زند تا ثابت کند هر محالی، با عشق، ممکن می شود.
اخبار گوناگون - جام جم
ویدیو مرتبط :
داستان جوان و احترام به پدر و مادر
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
2 جان برای عشق نافرجام پسر جوان
2 جان برای عشق نافرجام پسر جوان
کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی شیراز از اواسط شهریور سال87 وظیفه پیگیری این جنایت را برعهده گرفتند. آنان از کشف جسدی در خیابان مطلع شدند و وقتی به آنجا رفتند جنازه مرد میانسالی را مشاهده کردند که هدف گلوله قرار گرفته و از پا درآمده بود. آنان هویت مقتول به نام علی را به دست آوردند و در ادامه با توجه به اینکه سرقتی از وی انجام نشده بود احتمال دادند او قربانی کینهجویی شده است.
ماموران خانواده علی را شناسایی کردند. آنها گفتند این مرد با هیچ شخصی اختلاف و درگیری نداشت و نمیدانند او به چه دلیلی به قتل رسیده است. در همین حال پزشکیقانونی علت مرگ مقتول را خونریزی ناشی از شلیک گلوله تشخیص داد.
پلیس در حالی به پیگیری این پرونده ادامه داد که موضوع به شکل معما درآمده بود و هیچ سرنخی از قاتل یا قاتلان وجود نداشت. بررسی فهرست مکالمات تلفنی مقتول نیز نتوانست راهگشا باشد.
کارآگاهان سرانجام با مرور برنامههای علی در روز قتل به این نتیجه رسیدند که وی کار خاصی در محل حادثه نداشت و فقط بهعنوان رهگذر در حال عبور از آن منطقه بود. به این ترتیب فرضیهای شکل گرفت مبنی بر اینکه علی به اشتباه کشته شده است و عامل یا عاملان جنایت قصد داشتند فرد دیگری را قربانی کنند.
کارآگاهان به تحقیقات خود در محل وقوع جرم ادامه دادند و فهمیدند یکی از ساکنان آن محل با پسر جوانی به نام کاوه بهشدت اختلاف داشت. پس از آن فاش شد کاوه روز حادثه در آن محله درگیریهایی را ایجاد کرده بود و چند نفر از دوستانش نیز وی را در این غایله همراهی میکردند.
شرکتکنندگان در نزاع بهعنوان مظنونان قتل علی شناخته شدند و تلاشها برای شناسایی همه آنها و دستگیری این افراد ادامه یافت تا اینکه یکی از آنان به نام جواد بعد از دستگیری به شلیک مرگبار اعتراف کرد اما گفت اصلا مقتول را نمیشناخت و هیچ قصدی هم برای کشتن او نداشت. متهم گفت: «وقتی دعوا بالا گرفت من سلاحم را بیرون کشیدم و گلولهای شلیک کردم که به مرد رهگذری اصابت کرد ما همگی از ترس فرار کردیم.»
پرونده بعد از اینکه چگونگی وقوع قتل فاش شد، در اختیار مرجع قضایی قرار گرفت. جواد در بازپرسی نیز همان اعترافش را تکرار کرد و سرانجام برای محاکمه به دادگاه کیفری استان فارس معرفی شد. نماینده دادستان در جلسه رسیدگی به این پرونده اتهام جواد را قتل عمد دانست و اولیایدم مقتول نیز اعلام کردند خواستار قصاص متهم هستند و رضایت نمیدهند.
جواد در ادامه جلسه دادگاه در جایگاه حاضر شد و خطاب به هیات قضات گفت: «دوستم کاوه به دختری علاقهمند شده و از او خواستگاری کرده بود اما پدر دختر با این ازدواج مخالف بود و میگفت به هیچوجه حاضر نیست دخترش را به عقد کاوه درآورد. کاوه که بهشدت به آن دختر دل بسته بود بارها به خواستگاری رفت و هردفعه جواب رد شنید تا اینکه بالاخره از پدر دختر کینه به دل گرفت.»
متهم به قتل ادامه داد: «کاوه میخواست از پدر دختر انتقام بگیرد و خشم خودش را خالی کند برای همین موضوع را با من و چند نفر دیگر از دوستانمان مطرح کرد و ما که در جریان علاقه کاوه به آن دختر بودیم و میدانستیم مخالفتهای پدر دختر چه ضربهای را به وی وارد کرده است، قبول کردیم کمکش کنیم.
روز حادثه صبح به خانه آن مرد رفتیم و با او درگیر شدیم اما دعوا هرطور که بود تمام شد و ما هم به خانههایمان برگشتیم اما شب دوباره به پیشنهاد کاوه به آنجا رفتیم. من چون حدس میزدم دعوا بالا بگیرد سلاحی را که از قبل تهیه کرده بودم برداشتم. البته هدفم این نبود که با آن قتلی را انجام دهم و فقط میخواستم در صورت نیاز از آن بهعنوان وسیلهای برای ترساندن دیگران استفاده کنم.»
جواد در ادامه اظهاراتش گفت: «وقتی زدوخورد شدید شد من برای اینکه طرف مقابل دعوا را بترسانم تیری شلیک کردم که به علی اصابت کرد. زمان وقوع حادثه هوا تاریک بود و من اصلا متوجه عبور آن رهگذر نشدم و هیچ قصدی هم برای کشتن وی نداشتم.»
وکیل جواد در ادامه جلسه دادگاه به دفاع از موکلش پرداخت و سپس هیات قضات برای صدور رای وارد شور شدند. آنها جواد را در قتل عمد گناهکار دانستند و وی را به قصاص محکوم کردند. جواد که در زندان بهسر میبرد به رای صادره اعتراض کرد و پرونده به دیوانعالی کشور ارسال شد.
قضات دیوانعالی هفته پیش حکم صادره را تایید کردند و نام جواد در فهرست اعدامیان ثبت شد. به این ترتیب اگر او نتواند رضایت اولیایدم مقتول را جلب کند به دار آویخته خواهد شد اما اگر اولیایدم اعلام گذشت کنند جواد یکبار دیگر پای میز محاکمه میرود تا میزان مجازاتش به لحاظ جنبه عمومی جرم مشخص شود./روزنامه شرق