اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

شمشیرباز آزاد‌شده: غذا و بهداشت نداشتیم



اخبار ,اخبار اجتماعی ,شمشیرباز آزاد‌شده

 

اخبار اجتماعی - شمشیرباز آزاد‌شده: غذا و بهداشت نداشتیم

شمشیرباز گروگان‌گرفته‌شده و مهدی حسینی دوستش ساعت یک بعدازظهر شنبه آزاد شدند اما خوشحالی این آزادی دقایقی بیشتر طول نکشید و این دو تازه آن زمان بود که متوجه شدند دوستشان که در سفر همراهی‌شان می‌کرد، کشته شده و گروگانگیران به آنها اطلاعات غلط داده‌اند.

حامد صداقتی، شمشیرباز گروگان‌گرفته‌شده و مهدی حسینی دوستش ساعت یک بعدازظهر شنبه آزاد شدند اما خوشحالی این آزادی دقایقی بیشتر طول نکشید و این دو تازه آن زمان بود که متوجه شدند دوستشان که در سفر همراهی‌شان می‌کرد، کشته شده و گروگانگیران به آنها اطلاعات غلط داده‌اند. حامد صداقتی روز گذشته در حالی با خبرنگار ما صحبت می‌کرد که عازم تهران بود. او که به‌شدت تحت‌تاثیر مرگ دوستش قرار داشت، گفت نمی‌تواند مفصل صحبت کند.

توضیح می‌دهید گروگانگیری چطور اتفاق افتاد؟
یاد‌آوری آن روز برایم خیلی سخت است. هنوز هم باور نمی‌کنم محمدعلی کشته‌ شده ‌است.

 شما فکر می‌کردید او زنده ‌است؟
گروگانگیران به ما گفتند او زنده ‌است

مگر تیراندازی در حضور شما انجام نشد؟
بله، تیراندازی شد اما فکر کردیم تیر به پای محمد برخورد کرده است.

درباره درگیری توضیح می‌دهید؟
ما داشتیم در جاده خاش می‌رفتیم، نمی‌دانستیم آن جاده ناامن است و فکر می‌کردیم عبور از آنجا کاملا عادی است. چند دقیقه قبلش هم با خانواده‌ام صحبت کرده‌ بودم. بعد یک ماشین که سرنشینان آن مسلح بودند سعی کردند جلوی ما را بگیرند.

شما سلاح آنها را دیدید؟
بله، همه سلاح‌های بزرگ داشتند. فکر می‌کنم کلاشینکف داشتند. آنها به سمت ما تیراندازی کردند و ما هم سعی کردیم فرار کنیم.

محمد حین فرار تیر خورد؟
بله، او حین فرار تیر خورد.

چطور متوقف شدید؟
کمی که جلو رفتیم متوجه شدیم ماشین دیگر حرکت نمی‌کند، تیر به لاستیک‌ها خورده و پنچر شده ‌بود. ماشین متوقف شد و گروگانگیران به سمت ما آمدند. همان موقع متوجه شدیم محمد تیر خورده‌ است. گروگانگیران ما را محاصره و بعد هم من و مهدی را از محمد جدا کردند.

زمانی که شما در محل بودید محمد زنده ‌بود؟
بله، او زنده ‌بود. البته گروگانگیران بلافاصله دست‌ها و چشم‌های ما را بستند و به مکانی دیگر بردند و بعد هم که ما را به بالای کوه منتقل کردند.

وقتی متوجه شدید موضوع گروگانگیری است حال دوستتان را نپرسیدید؟
به ما گفتند محمد توانسته فرار کند. ما خیلی خوشحال شدیم چون حداقل یکی از ما توانسته‌ بود از دست آنها فرار کند. به ما گفتند چون او زخمی بود با خودشان نیاوردند و محلی‌ها او را به بیمارستان بردند و حالش خوب است. بعد از چندروز هم گفتند پلیس او را تحویل خانواده‌اش داده‌ است. کاملا مطمئن بودیم او زنده ‌است و حتی با خود فکر می‌کردیم او می‌تواند موضوع را برای پلیس تعریف کند و هرچه زودتر ما هم آزاد می‌شویم.

درخواست پول چه زمانی مطرح شد؟
گروگانگیران وقتی فهمیدند ما که هستیم، موضوع پول را وسط کشیدند. ما گفتیم مبلغی که شما می‌گویید در توان خانواده ما نیست اما به زور شماره تلفن‌ها را گرفتند و بعد هم به خانواده‌هایمان زنگ زدند.

در چه شرایطی نگهداری می‌شدید؟
ما را بالای یک کوه بردند. در واقع باید بگویم در یک غار نگهداری می‌شدیم. آنجا هفت وجب در چهار وجب بود. وضعیت خیلی سختی بود، نه حمام ودستشویی داشتیم و نه بهداشت. هوا هم خیلی گرم بود.

وضعیت تغذیه‌تان چطور بود؟
خیلی محدود بود. بسیار کم به ما غذا می‌دادند و بیشتر نان می‌خوردیم.

امید به زنده ماندن داشتید؟
ناامید نبودیم، می‌دانستیم خانواده‌هایمان خیلی پیگیر هستند. من خیلی نگران مادر و خواهرم بودم. می‌دانستم مادر و مادربزرگ و پدربزرگم خیلی نگرانم هستند، بیشتر ناراحت آنها بودم. با این حال خیلی به ما سخت می‌گذشت. طولانی‌شدن ماندنمان در آن منطقه روحیه‌مان را خراب کرده بود.

چطور آزاد شدید؟
ما در جریان عملیات پلیس نبودیم. چندنفر با لباس محلی آمدند و با گروگانگیران صحبت کردند و بعد از چندین ساعت مذاکره وارد شیاری شدند که ما آنجا بودیم و بعد گفتند شما آزاد هستید. ما را به افراد محلی دادند. باورمان نمی‌شد؛ انگار خواب می‌دیدیم کمی که پایین آمدیم ماموران را دیدیم که کوه را محاصره کرده بودند.

متوجه شدید افرادی که شما را گروگان گرفته‌اند چه کسانی هستند؟
ما هیچ‌وقت گروگانگیران اصلی را ندیدیم و بیشتر نگهبان‌هایی را که از ما مراقبت می‌کردند، می‌دیدیم. آنها شبانه‌روز برای ما نگهبان گذاشته و با آنها در ارتباط بودند. دست و پای ما را هم با زنجیر بسته ‌بودند.

چه کسی به شما خبر داد محمدعلی کشته‌ شده ‌است؟
غرق شادی آزادیمان بودیم و هردوی ما می‌خواستیم با خانواده‌هایمان در تماس باشیم و حال محمدعلی را بپرسیم که یکدفعه یکی از همان افراد که برای آزادی ما آمده ‌بود در صحبت‌هایش گفت دوستمان همان زمان کشته‌ شده‌ است. خوشحالی ما خیلی کوتاه بود. حالا عزادار دوستمان شده‌ایم. تمام این 108 روز که اسیر بودیم و زجری که کشیدیم یک طرف و خبر مرگ محمد یک طرف. واقعا حالمان بد است.
اخبار اجتماعی - تابناک

 


ویدیو مرتبط :
«حامد صداقتی»، شمشیرباز گروگان گرفته شده آزاد شد+جزئیات

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شمشیرباز ایرانی: غذا و بهداشت نداشتیم


حامد صداقتی، شمشیرباز گروگان‌گرفته‌شده و مهدی حسینی دوستش ساعت یک بعدازظهر شنبه آزاد شدند اما خوشحالی این آزادی دقایقی بیشتر طول نکشید و این دو تازه آن زمان بود که متوجه شدند دوستشان که در سفر همراهی‌شان می‌کرد، کشته شده و گروگانگیران به آنها اطلاعات غلط داده‌اند.

روزنامه شرق: حامد صداقتی، شمشیرباز گروگان‌گرفته‌شده و مهدی حسینی دوستش ساعت یک بعدازظهر شنبه آزاد شدند اما خوشحالی این آزادی دقایقی بیشتر طول نکشید و این دو تازه آن زمان بود که متوجه شدند دوستشان که در سفر همراهی‌شان می‌کرد، کشته شده و گروگانگیران به آنها اطلاعات غلط داده‌اند.

حامد صداقتی روز گذشته در حالی با خبرنگار ما صحبت می‌کرد که عازم تهران بود. او که به‌شدت تحت‌تاثیر مرگ دوستش قرار داشت، گفت نمی‌تواند مفصل صحبت کند.

توضیح می‌دهید گروگانگیری چطور اتفاق افتاد؟

یاد‌آوری آن روز برایم خیلی سخت است. هنوز هم باور نمی‌کنم محمدعلی کشته‌ شده ‌است.

شما فکر می‌کردید او زنده ‌است؟

گروگانگیران به ما گفتند او زنده ‌است

مگر تیراندازی در حضور شما انجام نشد؟

بله، تیراندازی شد اما فکر کردیم تیر به پای محمد برخورد کرده است.

درباره درگیری توضیح می‌دهید؟

ما داشتیم در جاده خاش می‌رفتیم، نمی‌دانستیم آن جاده ناامن است و فکر می‌کردیم عبور از آنجا کاملا عادی است. چند دقیقه قبلش هم با خانواده‌ام صحبت کرده‌ بودم. بعد یک ماشین که سرنشینان آن مسلح بودند سعی کردند جلوی ما را بگیرند.

شما سلاح آنها را دیدید؟

بله، همه سلاح‌های بزرگ داشتند. فکر می‌کنم کلاشینکف داشتند. آنها به سمت ما تیراندازی کردند و ما هم سعی کردیم فرار کنیم.

محمد حین فرار تیر خورد؟

بله، او حین فرار تیر خورد.

چطور متوقف شدید؟

کمی که جلو رفتیم متوجه شدیم ماشین دیگر حرکت نمی‌کند، تیر به لاستیک‌ها خورده و پنچر شده ‌بود. ماشین متوقف شد و گروگانگیران به سمت ما آمدند. همان موقع متوجه شدیم محمد تیر خورده‌ است. گروگانگیران ما را محاصره و بعد هم من و مهدی را از محمد جدا کردند.

زمانی که شما در محل بودید محمد زنده ‌بود؟

بله، او زنده ‌بود. البته گروگانگیران بلافاصله دست‌ها و چشم‌های ما را بستند و به مکانی دیگر بردند و بعد هم که ما را به بالای کوه منتقل کردند.

وقتی متوجه شدید موضوع گروگانگیری است حال دوستتان را نپرسیدید؟

به ما گفتند محمد توانسته فرار کند. ما خیلی خوشحال شدیم چون حداقل یکی از ما توانسته‌ بود از دست آنها فرار کند. به ما گفتند چون او زخمی بود با خودشان نیاوردند و محلی‌ها او را به بیمارستان بردند و حالش خوب است.

بعد از چندروز هم گفتند پلیس او را تحویل خانواده‌اش داده‌ است. کاملا مطمئن بودیم او زنده ‌است و حتی با خود فکر می‌کردیم او می‌تواند موضوع را برای پلیس تعریف کند و هرچه زودتر ما هم آزاد می‌شویم.

درخواست پول چه زمانی مطرح شد؟

گروگانگیران وقتی فهمیدند ما که هستیم، موضوع پول را وسط کشیدند. ما گفتیم مبلغی که شما می‌گویید در توان خانواده ما نیست اما به زور شماره تلفن‌ها را گرفتند و بعد هم به خانواده‌هایمان زنگ زدند.

در چه شرایطی نگهداری می‌شدید؟

ما را بالای یک کوه بردند. در واقع باید بگویم در یک غار نگهداری می‌شدیم. آنجا هفت وجب در چهار وجب بود. وضعیت خیلی سختی بود، نه حمام ودستشویی داشتیم و نه بهداشت. هوا هم خیلی گرم بود.

وضعیت تغذیه‌تان چطور بود؟

خیلی محدود بود. بسیار کم به ما غذا می‌دادند و بیشتر نان می‌خوردیم.

امید به زنده ماندن داشتید؟

ناامید نبودیم، می‌دانستیم خانواده‌هایمان خیلی پیگیر هستند. من خیلی نگران مادر و خواهرم بودم. می‌دانستم مادر و مادربزرگ و پدربزرگم خیلی نگرانم هستند، بیشتر ناراحت آنها بودم. با این حال خیلی به ما سخت می‌گذشت. طولانی‌شدن ماندنمان در آن منطقه روحیه‌مان را خراب کرده بود.

چطور آزاد شدید؟

ما در جریان عملیات پلیس نبودیم. چندنفر با لباس محلی آمدند و با گروگانگیران صحبت کردند و بعد از چندین ساعت مذاکره وارد شیاری شدند که ما آنجا بودیم و بعد گفتند شما آزاد هستید. ما را به افراد محلی دادند. باورمان نمی‌شد؛ انگار خواب می‌دیدیم کمی که پایین آمدیم ماموران را دیدیم که کوه را محاصره کرده بودند.

متوجه شدید افرادی که شما را گروگان گرفته‌اند چه کسانی هستند؟

ما هیچ‌وقت گروگانگیران اصلی را ندیدیم و بیشتر نگهبان‌هایی را که از ما مراقبت می‌کردند، می‌دیدیم. آنها شبانه‌روز برای ما نگهبان گذاشته و با آنها در ارتباط بودند. دست و پای ما را هم با زنجیر بسته ‌بودند.

چه کسی به شما خبر داد محمدعلی کشته‌ شده ‌است؟

غرق شادی آزادیمان بودیم و هردوی ما می‌خواستیم با خانواده‌هایمان در تماس باشیم و حال محمدعلی را بپرسیم که یکدفعه یکی از همان افراد که برای آزادی ما آمده ‌بود در صحبت‌هایش گفت دوستمان همان زمان کشته‌ شده‌ است.

 خوشحالی ما خیلی کوتاه بود. حالا عزادار دوستمان شده‌ایم. تمام این 108 روز که اسیر بودیم و زجری که کشیدیم یک طرف و خبر مرگ محمد یک طرف. واقعا حالمان بد است.