اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

سناریوی عجیب فروش کودک از سوی پدر شیشه‌ای



اخبار حوادث - سناریوی عجیب فروش کودک از سوی پدر شیشه‌ای

مرد شیشه‌ای که پسرش را ربوده و وی را فروخته است با افشاگری همسرش تحت تعقیب ویژه پلیس قرار گرفت.

سرنوشت باورنکردنی
قطرات اشک امانش نمی‌داد حرف  بزند.  سن و سالی ندارد اما از روز نخست زندگی سختی‌های زیادی کشیده است.


سفره دلش را با صدای بغض گرفته  باز کرد. بچه بودم که مادرم را از دست دادم. من ماندم با پدرم و سه خواهر قد و نیم قد! بعد از دو سال پدرم  ازدواج کرد.  فکر می‌کردم با حضور عاطفه  مشکل زندگی ما حل می‌شود اما او نتوانست جای خالی مادر را برایمان پر کند.


بناچار من به عنوان بزرگ خانه مسئولیت نگهداری از خواهر کوچولوهایم را به عهده گرفتم. هم برایشان مادری می‌کردم و هم پدری! راستش را بخواهید پدرم هم سرگرم کار و بارش شده بود و دیگر حوصله نداشت به من و خواهرانم فکر کند.


سال‌ها به سرعت گذشتند البته من سرد و گرم روزگار را چشیدم و دم نزدم. از خودم غافل شده بودم و فقط مراقب بودم مبادا بی‌مهری عاطفه خانم  اخم بر ابروی  خواهرانم بیاورد.
احساس مسئولیت در برابر بچه‌ها باعث شد خواستگارانم را یکی پس از دیگری رد کنم. من صبر کردم تا هر سه خواهرم سر و سامان گرفتند و صاحب خانه و زندگی شدند. بعد از ازدواج آنها فرصتی پیدا کردم تا به خودم فکر کنم. منتظر بودم خواستگاری بیاید و ازدواج کنم. می‌دانستم جای من در خانه پدرم نیست و عاطفه خانم چشم دیدنم را ندارد.


29 ساله بودم که برایم خواستگار آمد اما چه خواستگاری؟ مردی که 14 سال از من بزرگ‌تر بود و کار درست و حسابی نداشت.


می‌گفت زنش او را رها کرده و رفته و بچه‌هایش را هم با خود برده است.


انتظار داشتم پدرم از حقم دفاع کند اما او گوش به حرف نامادری‌ام داده بود و روی حرف نامادری‌ام حرف نمی‌زد. با چشمانی گریان و دل شکسته پای سفره عقد نشستم. زندگی من و محمود از همان روز اول نحس بود.


سر یک حرف پوچ و الکی کتکم می‌زد. موضوع را به پدرم گفتم. خیلی عصبی شده بود. می‌خواست با او صحبت کند اما عاطفه خانم اجازه نداد و مرا از خانه بیرون انداخت.

 

می‌گفت اگر از این دختر بی‌چشم و رو دفاع کنیم فردا نمی‌توانیم او را جمع و جور کنیم و هر روز می‌‌خواهد همین اداها را دربیاورد.  نامادری‌ام آن روز مرا دیوانه و روانی خطاب کرد و این آخرین باری بود که درباره مشکلات زندگی‌ام با او و پدرم صحبت کردم و دست از پا درازتر به خانه برگشتم. محمود معتاد بود و سرکار هم نمی‌رفت. به فکر افتادم خودم کاری انجام بدهم اما با پنج کلاس سواد، کاری بیرون از خانه نمی‌توانستم پیدا کنم. دار قالی را جفت و جور کردم و صبح تا شب گره‌های رنگی پشت سر هم می‌کوبیدم و قالی می‌بافتم تا به سختی هزینه‌های‌مان را در بیاورم.


افسوس که محمود قدردان نبود. سال اول زندگی‌مان باردار شدم. با هزار امید و آرزو پسرم را به دنیا آوردم. اسمش را «رضا» گذاشتم. او همه دنیایم بود و در کنارش  احساس خوشبختی می‌کردم.


یک سالی گذشت. پدرم نیز خدا بیامرز شد. بعد از مرگ او ارتباط من و عاطفه خانم به کلی قطع شد. سه خواهرم نیز درگیر زندگی خودشان بودند و دیگر حالی از من نمی‌پرسیدند.
من بودم و پسر کوچولویم و انگار هیچ غم و غصه‌ای نداشتم . تا اینکه یک روز محمود مرا داخل اتاق صدا زد و گفت: «این بچه دارد بزرگ می‌شود، ما هم نمی‌توانیم برای او آینده خوبی بسازیم. اگر رضا را بفروشیم پول خوبی به جیب می‌زنیم و... .» با شنیدن این حرف‌ها دنیا روی سرم خراب شد. داد و فریاد راه انداختم و گفتم تو حق نداری برای تنها دارایی من چنین حرف‌هایی بزنی. او کوتاه آمد و معذرت‌خواهی کرد. دو هفته بعد، محمود مقداری لباس آورد و از من خواست تا همراهش بروم و در یکی از پارک‌ها بساط راه بیندازیم.


بناچار همراه او رفتم. می‌دانستم اگر روی حرفش حرفی بزنم کتکم می‌زند. لباس‌ها را روی چند تکه  کیسه گونی پهن کردیم. مشغول فروش لباس شدیم و من چشم از رضا برنمی‌داشتم. بعد از خوردن ناهار چند دقیقه‌ای به سرویس بهداشتی رفتم و برگشتم. باورم نمی‌شد؛ اثری از محمود و رضا نبود. هر چه به دنبال‌شان گشتم نتیجه‌ای نگرفتم.

 

موضوع را به پلیس اطلاع دادم.  الان سه ماه از آن موقع می‌گذرد هنوز هیچ نتیجه‌ای نگرفته‌ام.  مثل دیوانه‌ها هر روز صبح تا شب در خیابان‌ها سرگردان هستم و بین این همه آدم دنبال پسر کوچولویم می‌گردم. نمی‌دانم کجاست و چه کار می‌کند. سراغ محمود را هم گرفته‌ام. هیچ ردی از خود بر جای نگذاشته است.


بنابر این گزارش، پلیس مشهد با شنیدن داستان غم‌انگیز این زن، شوهر وی را تحت تعقیب قرار داده است تا کودک فروخته شده را به آغوش مادر بازگرداند.
اخبار حوادث - روزنامه ایران

 


ویدیو مرتبط :
فروش شیشه توسط کودک

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اظهارات عجیب یک پرسپولیسی درباره فروش شیشه و کراک توسط بازیکنان!



اخبار,اخبارورزشی,سرمربی تیم امید پرسپولیس

سرمربی تیم امید پرسپولیس گفت: پرسپولیس تیم معمولی است و بازیکنانی که در تیم بزرگسالان هستند در سطح لیگ یک هم نمی‌توانند بازی کنند.

 جمشید شاه محمدی افزود: در جلسه با طاهری بهروز سلطانی و یعقوب فاطمی مقدم شرکت کردند و قرار شده مسئولان باشگاه تا پایان این هفته حق و حقوقمان را پرداخت کند البته تا امروز که هیچ خبری نشده ون همچنان باید منتظر بمانیم تا خبرمان کنند.

وی ادامه داد: به نظرم پرسپولیس تیم معمولی است و کسانی که در آن هستند بازیکنانی در سطح لیگ یک و 2 بوده و معلوم نیست به واسطه چه کسانی به پرسپولیس آمده‌اند مطمئن باشید حضور این بازیکنان بدون دخالت درخشان بوده و اگر اول فصل تیم را او می‌بست شرایط با الان فرق داشت.

شاه محمدی ادامه داد: ملوان که در قعر جدول قرار دارد بازیکنان اسمی تری نسبت به پرسپولیس داشت و حداقل مردم شاگردان کریمی را می‌شناختند در حال حاضر سرخپوشان با غیرت بازی نمی‌کنند تنها فکر و ذهنشان روی پول متمرکز است همین تادو بازیکن برزیلی تیم چهار تا پاس هم نمی‌توانست بدهد و او در حد تیم‌های محلی برزیلی نیست آن وقت 200 هزار دلار برای جذب او پرداخت کردند الان بازیکنان امید هم هیچ انگیزه‌ای ندارند چون می‌دانند با این شرایط جایگاهی در تیم بزرگسالان ندارند و اصلا امکانات نظیر پول، لباس، محل اقامت وجود ندارد و اگر بازیکن از تیم‌های پایه بعد از تمرین شیشه و کراک بفروشد تا هزینه‌اش تامین شود نباید تعجب کرد و با این حساب فاتحه فوتبال خوانده است.

سرمربی تیم امید پرسپولیس خاطرنشان کرد: ایراد تیم پرسپولیس مربی نیست معضل تیم نداشتن مدیرعامل و بی صاحبی باشگاه است چون کسی جواب گوی ما نیست و در تمام تیم فقط محسن بنگر را قبول دارم و او با غیرت و تعصب بازی می‌کند و دیگر بازیکنان کیفیتشان پایین بوده و این وسط همه چیز بر گردن حمید درخشان افتاده است.
 
 اخبار ورزشی  -  باشگاه