اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

زن پزشک در دادگاه ،همسرش را شوکه کرد/ارائه عکسهای دوران دانشجویی شوهر با دختر فرانسوی




 روزنامه ایران گزارشی را از دادگاه خانواده و رسیدگی به پرونده اختلاف خانوادگی یک زوج که هر دو پزشک متخصص هستند منتشر کرد.

قاضی از آنها خواست از علت جدایی‌شان بگویند. زن و شوهر نگاهی به یکدیگر انداخته و سپس بانوی 50 ساله که خود را متخصص زنان معرفی کرد با صدای بغض‌آلود گفت: «آقای قاضی 22 سال پیش وقتی محمد (اشاره به همسر) به واسطه یکی از آشنایانمان به من معرفی شد و به خواستگاری‌ام آمد گمان می‌کردم مرد رؤیاهایم را پیدا کرده‌ام. البته دیگران هم چنین تصوری از زندگی ما داشتند چرا که او چند سال در فرانسه تحصیل و زندگی کرده بود و وقتی مرا برای همسری برگزید به خودم بالیدم. اما افسوس که این خوشی‌ها و افکار شیرین دوام چندانی نداشت. حالا هم وقتی به گذشته و زندگی مشترکمان نگاه می‌کنم افسوس می‌خورم. چرا که حدود 5 سال است به خاطر بدرفتاری و بی‌توجهی‌های همسرم با دو پسرم زندگی می‌کنم.


در این مدت او حتی نپرسید امورات زندگی‌مان چگونه می‌گذرد. با این حال خودم بسختی کار کرده‌ام و توانسته‌ام یک پسر پزشک به جامعه تحویل دهم و خوشحالم که پسر دیگرم هم با نمرات عالی تحصیلات دانشگاهی‌اش را به پایان رسانده و باعث سربلندی‌ام شده است. باور کنید من برای فرزندانم هم مادری کرده‌ام و هم پدری. آنها به طور اسمی پدر دارند اما در حقیقت ندارند.


در این هنگام همسر 62 ساله خانم دکتر حرف وی را قطع کرد و با عصبانیت گفت: پسرهایمان با پول‌هایی که من به حسابشان واریز کرده‌ام به اینجا رسیده‌اند نه با تربیت تو. در این مدت معلوم نیست کجا هستی و چه می‌کنی؟


زن که با شنیدن این حرف حسابی برآشفته شده بود گفت: خوشا به حال تو که نمی‌دانی زن و بچه‌هایت کجا هستند و چه می‌کنند. به تو هم می‌گویند شوهر؟ زندگی فقط واریز کردن پول است یا محبت و روی خوش نشان دادن؟


مرد با عصبانیت گفت: تو می‌خواهی مرا بدنام کنی. تو حتی با نقشه دختری را که نمی‌شناسم در پارکینگ مخفی می‌کنی و به دروغ به همسایه‌ها می‌گویی این زن با من رابطه دارد درحالی که من او را نمی‌شناسم!


زن که انگار خونش به جوش آمده بود با چهره‌ای برافروخته از جایش بلند شد و به قاضی گفت: می‌خواهم عکس‌هایی را به شما نشان دهم که گفته‌هایم را تأیید می‌کند.


آنگاه از پوشه همراهش چند عکس بیرون آورد و درحالی که آنها را نشان قاضی داد گفت: ببینید جناب قاضی این عکس‌ها شوهرم را در پاریس با یک زن جوان نشان می‌دهد. مرد که شوکه شده بود با نگاهی به عکس‌ها پرسید: «تو این عکس‌ها را از کجا آورده‌ای؟ تو می‌دانستی من 20 سال در فرانسه زندگی کرده‌ام و این دختر هم دانشگاهی و دوست من بوده و در آن زمان من حتی با تو آشنا نشده بودم. در این هنگام زن با بغضی فروخورده جواب داد: فکر می‌کنی روزهای اول ازدواجمان را فراموش کرده‌ام که دایم با تلفن، مخفیانه صحبت می‌کردی و من چون زبان فرانسوی نمی‌دانستم می‌پرسیدم پشت خط چه کسی است و می‌گفتی دوستت «پیتر» است تا اینکه فهمیدم با یک دختر فرانسوی حرف می‌زنی و پیتری وجود ندارد. اما برای حفظ زندگی‌مان سکوت کردم و هیچ نگفتم در این سال‌ها نیز با تمام بدرفتاری‌ها و ... کنار آمدم. در این موقع قاضی هر دو را به آرامش دعوت کرد و پس از دقایقی گفت‌وگو از آنها خواست به سازش برسند و زندگی مشترکشان را از سر بگیرند.


خانم دکتر که نمی‌دانست چه کند با گریه رو به قاضی گفت: من با چه تضمینی به زندگی‌ام برگردم که باز هم کتکم بزند؟ حتماً باید بلایی سرم بیاید تا حرف‌هایم تأیید شود؟ به چه دل‌خوش کنم؟ به خوش رفتاری همسرم؟ به محبت کردن و صحبت‌های قشنگش؟ یا دلخون شدنم؟ و...


در پایان قاضی عموزادی از زوج پزشک خواست از نظرات مشاوران خانواده استفاده کنند تا شاید رویه زندگی‌شان تغییر کند. بدین‌ترتیب قرار شد در جلسه بعد به این پرونده رسیدگی شود.

 

اخبار حوادث  -  ایران


ویدیو مرتبط :
مسلمان شدن پزشک فرانسوی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

این زن به خاطر قتل شوهر قصاص نشد/دادگاه،مرد رابه دلیل اجاره دادن همسرش،مهدورالدم شناخت



 مأموران پلیس مرداد سال ٨٨ باخبر شدند زنی، شوهرش را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده‌ است.

وقتی پلیس برای تحقیقات بیشتر و کشف واقعیت به محل اعزام شد، ضمن کشف جسد، زن جوان را هم بازداشت کرد. این زن که خودش را نرگس معرفی کرد، به مأموران گفت: شوهرم را به قتل رساندم و قبول دارم این کار را کردم اما از کارهای او خسته‌ شده بودم. شوهرم می‌خواست من را به مردان غریبه اجاره دهد و من هم برای دفاع از خودم این کار را کردم.

با توجه به اعتراف این زن و شواهدی که مأموران به دست آورده‌ بودند، کیفرخواست علیه زن جوان صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ٧١ وقت دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.

در جلسه محاکمه بعد از اینکه نماینده دادستان تهران کیفرخواست را خواند و خواستار مجازات قانونی این زن شد، اولیای‌دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند.

نوبت به نرگس که رسید، او زندگی پردردش را شرح داد و گفت: وقتی ١٨سالم بود به خاطر اتفاق تلخی که در مورد من توسط یکی از اعضای خانواده‌ام افتاد، خانه پدری را ترک کردم و به تهران آمدم. مدتی زندگی بدی داشتم و در پارک می‌خوابیدم تا اینکه با شاهرخ آشنا شدم. ما با هم در پارک آشنا شدیم. او اول خیلی با من مهربان رفتار می‌کرد و همین هم باعث شد به او اعتماد کنم و داستان زندگی‌ام را گفتم.

 

شاهرخ به من گفت با من ازدواج می‌کند تا از این وضعیت بیرون بیایم، بعد من را به صورت صیغه‌ای عقد کرد و زندگی فقیرانه‌مان را شروع کردیم. در دماوند زندگی می‌کردیم. یک روز شوهرم سه مرد را به خانه آورد، فکر کردم از دوستان شوهرم هستند اما وقتی شاهرخ خانه را ترک کرد آنها به من حمله کرده و مرا مورد تعرض قرار دادند، خیلی سعی کردم مقاومت کنم اما گفتند به شوهرم پول داده‌اند و من حق ندارم مقاومت کنم و در نهایت زورم به سه مرد نرسید. وقتی رفتند و شاهرخ برگشت، به او اعتراض کردم و گفتم تو را می‌کشم، جواب داد تو فکر کردی که هستی که چنین کاری بکنی، مگر انسان شرافتمندی بودی، اگر شرف داشتی که اینجا زندگی نمی‌کردی و خانه‌ات را ترک نمی‌کردی. شاهرخ وقتی مواد مصرف می‌کرد آدم دیگری می‌شد. هرروز میزان استفاده از موادش بیشتر و رفتارهایی که با من می‌کرد هم بدتر می‌شد. او از طریق من امرارمعاش می‌کرد و زندگی‌ای که برایم درست کرده بود از مرگ بدتر بود.

متهم گفت: شب حادثه به من گفت باید آماده باشم. به او گفتم از این کارهایش دست بردارد، گفت با تو ازدواج کردم، جای خواب می‌دهم و در خانه من غذا می‌خوری باید درآمدی هم داشته‌ باشی. با هم جروبحث کردیم و من که به‌شدت از دستش ناراحت بودم و نمی‌خواستم تن به خواسته‌های بدش بدهم وقتی به سمتم حمله کرد، با چاقو او را زدم. آن‌قدر عصبانی بودم که نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم.

متهم گفت: من از کاری که کردم پشیمان نیستم چون کاری که شاهرخ با من می‌کرد مرگ هرروزه‌ بود. حالا هم کسی را ندارم، فقط یک برادرم به سراغم آمده که او هم بعد از سال‌ها دنبالم آمده ‌است و تنها کسی است که در زندان به دیدارم می‌آید.

قضات بعد از پایان جلسه رسیدگی، با توجه به مدارکی که در پرونده وجود داشت و سابقه مقتول، او را مهدورالدم تشخیص داده‌ و متهم را به هشت‌سال حبس و پرداخت دیه محکوم کردند. رأی صادره مورد اعتراض اولیای‌دم قرار گرفت و در شعبه ٢٤ دیوان‌عالی کشور بررسی شد اما قضات اعتراض را وارد ندانستند و رأی صادره مورد تأیید قرار گرفت.

 

 اخبار حوادث  -  ایران