اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
روایت دختر ایرانی که تحریم شده است!
ماجرا از جایی شروع شد که چند دانشجوی ایرانی دانشگاه علوم و فناوری نروژ از دانشگاه اخراج شدند. البته این اتفاق به ضرر این کشور تمام شد؛ چرا که دانشجویان ایرانی این اقدام دولت نروژ را بیجواب نگذاشتند. یکی از این دانشجویان«حمیده کفاش»، دانشجوی دکترای مهندسی مواد دانشگاه نروژ بود که سال گذشته به بهانه تحریم، از درس خواندن در این دانشگاه محروم شد. از همان زمان، کفاش و عدهای دیگر از این دانشجویان اخراجی و حامیان آنها کمپینی در اعتراض به این حرکت تشکیل دادند. این اعتراضات نتایجی هم به همراه داشته است. شکایت 9 نفر از این دانشجویان اخراجی به ثمر نشسته است و آنها توانستهاند به تحصیلات خود ادامه دهند.
ماجرای تحریم دانشجویان ایرانی دانشگاه «علوم و فناوری نروژ» وارد فاز جدیدی شده است. یکی از این دانشجویان امروز به نروژ میرود تا شکایت خود را در دادگاه این کشور دنبال کند.
کفاش معتقد است که دلیل اصلی اخراج وی از دانشگاه دلایل سیاسی بوده است: «آنها به ما نامهای دادند که در آن قید شده بود که «دانشی که شما در اینجا کسب میکنید منجر به ساخت سلاحهای کشتار جمعی میشود»؛ اتهامی که نه ما میتوانیم قبول کنیم نه استادان ما. متن همه نامههایی که به دانشجویان ارسال شده بود، یکسان بود. استادان ما که متخصص این رشته هستند، از همان ابتدا گفتند: « این رشته تکنولوژی حساسی ندارد» و اصلا اگر ما به دنبال تکنولوژی حساس بودیم، به نروژ نمیرفتیم. به کشوری میرفتیم که سطح تکنولوژیکش بالاتر باشد. بنابراین این دلیل کاملا غیرمنطقی بود و باعث شد که صدای قشر دانشگاهیی هم دربیاید.»
کفاش امنیتی خواندن دلیل اخراجش را مسخره خواند و گفت حتی پلیس نروژ هم بیگناهی ما را باور داشت: «پلیس نروژ اعلام کرد که ما نمیگوییم که این دانشجویان گناهکار هستند. ممکن است که اینها بیگناه باشند؛ ولی تر و خشک با هم میسوزند. یعنی با استدلال مسخرهای میگفتند: شما قربانی سیاستهای کشوتان هستیدکه ما نظر مثبتی نسبت به آن نداریم.»
این دانشجوی ایرانی درباره دلیل انتخاب نروژ برای ادامه تحصیلاتش هم گفت: «من نروژ را انتخاب نکردم. همه به من میگویند چرا این کشور را انتخاب کردم؟ خانمی که سوپروایزر یا معرف من در نروژ بودند، سفری میکنند به استرالیا و در آنجا خانمی را میبیند که دانشجوی دکترای رشته من بوده و تصادفا در ایران هم دوست من بودند. این خانم از معرف من میخواهد که چند دانشجوی ایرانی با نمرات خوب معرفی کند. ایشان هم من و چند نفر دیگر را معرفی کردند. یعنی من در کمین ننشسته بودم که تکنولوژی حساسی در نروژ پیدا کنم و به دنبالش بروم! و پس از بارها مصاحبه از بین 70 نفر انتخاب شدم. یعنی ما هیچ التماسی نکردیم. آنها خودشان دعوت کردند و ما رفتیم. در این مدت یک سالی هم که آنجا بودم مثل یک شهروند معمولی، حقوق داشتم و مالیات میپرداختم.»
مردم نروژ از ما حمایت کردند
کفاش میگوید که از طرف مردم نروژ حمایتهای بسیاری از آنها شده است: «کمپین ما از طرف خیلی از موسسات و قشر تحصیلکرده نروژی و همچنین دانشگاه نروژ مورد حمایت قرار گرفت. حتی مردم نروژ کمکهای مالی زیادی به ما کردند؛ چون ما برای شکایت کردن و وکیل گرفتن به پول زیادی احتیاج داشتیم. این حمایتها تا جایی بود که مردم کوچه و خیابان هم با ما همدردی میکردند و وقتی من را در اتفاقی میدیدند، میگفتند: «ما دیگر به پلیس امنیتمان، با این حرکتی که انجام داد و دانشجویان بی گناه را اخراج کرد، نمیتوانیم اعتماد کنیم» و خیلی از آنها الان که موقع دادگاه نزدیک است، تماس میگیرند و میگویند که برای ما آرزوی موفقیت میکنند؛ یعنی مردم نروژ واقعا مخالف این اقدام دولتشان هستند. »
کفاش درباره فعالیتهای ایرانیهای داخل کشور هم میگوید: «در ایران مردم به دلیل تحریمهای بانکی نمیتوانستند به ما کمک مالی کنند؛ اما خبرهای ما در ایران زیاد پخش میشد و مردم هم تا جایی که میتوانستند در شبکههای اجتماعی به ما پیغام میدادند و آرزوی موفقیت میکردند. اما به دلیل یک سری محدودیتها نتوانستند خیلی با ما همکاری کنند.»
اقدامات حمایتی دولت شفاف نیست
کفاش درباره اینکه آیا دولت هم در این زمینه به آنها کمکی کرده است یا خیر، میگوید: «ما اطلاع دقیقی از اقدامات دولت نداریم و موفقیتهایی il که تا به حال حاصل شده را نتیجه تلاش اعضای کمپین میدانیم؛ چون شفاف به ما نمیگویند که با چه کسانی جلسه گذاشتهاند و چه کارهایی کردهاند. البته من نمیتوانم بگویم که که کاری انجام نشده؛ چون با ما در تماس هستند و به ما میگویند که در حال پیگیری هستیم ولی ما از کارهای آنها خیلی مطلع نیستیم و فعلا نتیجه عملی این اقدامات را ندیدهایم.»
میخواهم آخرین قربانی باشم!
وقتی از او میپرسم تا کجا به اعتراض خود ادامه میدهد و آیا به نتیجه این اعتراضات امیدوار است یا نه، میخندد و میگوید: «ما تا همین جا هم به هدف خود رسیدهایم. ما هدفمان این بود که صدایمان را بلند کنیم و الان صدای ما به گوش خیلیها رسیده است. از انگلیس و دانمارک گرفته تا کشورهای استرالیایی آمریکایی و حتی آسیایی و الان همه متوجه شدهاند که علیه ایرانیها چنین تبعیضی اعمال شده است. درواقع ما در نروژ به قدری شلوغ کردیم که این خبر بینالمللی شد تا جایی که خبر ما دومین خبر مهم نروژ شد و پس از ورزشکاری که در شنای المپیک هشت مدال کسب کرده بود، قرار گرفت. هدف ما هم همین بود و میخواستیم ابعاد این موضوع را بزرگ کنیم و به جهان بگوییم که نروژ بر خلاف آنچه ادعا میکند کشوری آزاد نیست. در داخل هم با واکنشهای جالبی روبهرو بودم. خیلیها در ایران به من پیغام میدادند که ما میخواستیم برای نروژ اقدام کنیم که با ابن اتفاق صرف نظر کردیم.»
کفاش قرار است دو روز دیگر در دادگاه محلی نروژ علیه این تبعیض شکایت کند: «فعلا به دادگاه محلی میرویم. اگر در دادگاه محلی نتیجه نگرفتیم، در اینجا متوقف نمیشویم و به دادگاه عالی نروژ میرویم و حتی اگر آنجا هم موفق نشدیم، به دادگاه اروپا میرویم که نروژ دیگر در آن نمیتواند اعمال نفوذ کند. خلاصه ما به هیچعنوان کوتاه نمیآییم.» این دانشجوی ایرانی امیدوار است که با این حرکت و اعتراض، دیگر هیچ دانشجوی ایرانی به دلیل واهی از دانشگاه اخراج نشود: «من اولین نفری نبودم که این اتفاق برایم افتاده است اما با این اقداماتی که انجام میدهیم، امیدوارم آخرین نفر باشم.»
اخبار اجتماعی - مجله مهر
ویدیو مرتبط :
روایت سگ آمریکایی و دختر ایرانی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
روایت تلخ دختر ایرانی از زندانهای مالزی
'کجنگ. آخر دنیا بود. زندان نیست. ته دنیاست! زندان بی مرام است. ولی اینجا ته دنیا بی وفاتر است؛ ما مجرم نبودیم. قطعیت حکم نداشتیم ولی زخم های تنمان این را نمی گوید که ما بی گناه بودیم'.
این درددل های زندانی های ایرانی تبرئه شده از زندان مالزی است. مریم دختری است 24 ساله. آرزو داشت در ایران معمار خوبی شود. برای تفریح اومده بود.
مریم از شرایط سخت زندان در مالزی اینگونه می گوید: در سلول نمی توانستیم تکان بخوریم، بدنمان زخم شد، خودشان اسم این زخم های عفونی را 'گورابه' گذاشته بودند. زخم های کشنده. من از صورت به پایین دچار این زخم شدم. هیچ دکتری نیست. هیچ دارویی نیست. دوست دارند با این زخم ها بمیری. می گویند یک زندانی کمتر، بهتر.
چگونه دستگیر شدی؟
اکتبر سال 2011 به جرم حمل موادمخدر خطرناک در فرودگاه مالزی دستگیر شدیم. از وجود موادمخدر شیشه در چمدانمان بی خبر بودیم. اما چون اسم من روی چمدان های همسفران بود، با خواهر و مادرم دستگیر شدیم. 'دی.ان.ای' روی چمدان ها با ما همخوانی نداشت و بالاخره توانستیم در دادگاه ثابت کنیم بی تقصیریم و بعد از سه سال و سه ماه آزاد شدیم.
سگ های وحشتناک
مریم خاطرات تلخش را به سختی مرور می کند، در حرف زدنش بغض دارد. می گوید: کابوس من شب های زندان است و سگ هایی که هفته ای یکبار به اتاق می آوردند! ساعت سه عصر شام را می دادند و خاموشی می زدند و ما تا صبح نباید یک کلام حرف می زدیم. حالا مگه شب به صبح می رسید؟ سخت نبود، وحشتناک بود.
هفته ای یکبار از اتاق به سالن می رفتیم برای سرشماری. موقع خروج سگ هایی را برای جستجو به اتاق می آوردند که تمام اتاق را لیس می زد! این صحنه خوف آورترین صحنه زندگی ام بود.
در زندان به چه فکر می کردی؟
چرا اومدم؟! مگه وطن خودم و شهرهای دیگه اش چه بود که برای تفریح نرفتم و مالزی را انتخاب کردم. در زندان حتی خارجی هایی که اعتقاد به جهنم ندارند می گفتند اینجا جهنم است و خدا در اینجا خشمگین است.
آدامس و مداد برای ایرانی ها در زندان آرزوست
ما زیاد دادگاه می رفتیم، چون جرممان قطعی نشده بود و هیچ مدرکی بر علیه ما وجود نداشت. در این دادگاه ها، سفارت ایران در مالزی خیلی به ما دلگرمی می داد. به دادگاه که می رفتیم برایمان ادامس می آوردند، ما آدامس را می جویدیم و بعد آدامس جویده شده را قایم می کردیم و می بردیم برای بچه های اعدامی. هر کسی نیم ساعت می جوید می داد نفر بعدی! داشتن مداد جرم بود. نمی توانستیم مداد داشته باشیم . نوک مداد را قایم می کردیم و نگه می داشتیم. باورتون میشه در جایی از دنیا ادامس و مداد آرزو باشه؟
انتظار در زندان برای کباب
هر سال منتظر شب عید بودیم. چون تنها روزی بود که از طرف ایرانی ها برایمان غذا و کباب از بیرون می آوردند. همه 365 روز برای این زمان روزشماری می کردیم. کباب هم آرزوی ما شده بود، حتی برای اعدامی ها و حبس ابدی ها.
قاضی در دادگاه مالزی هیچ کاره است
ما حدود 50 دادگاه را پشت سر گذاشتیم، در دادگاه های مالزی قاضی هیچ کاره است. حرف قاضی خریدار ندارد. دادستان تاثیرگذار است و رای نهایی را صادر می کند. ما در این سه سال و سه ماه، یکبار دیگر هم تبریه شدیم با رای قاضی، اما دادستان بعد از یک هفته این رای را ملغی اعلام کرد و ما دوباره یک سال در زندان بسر بردیم.
- زهره دیگر زندانی تبرئه شده از زندان مالزی است که اکنون در ایران بسر می برد. دست هایش آثاری عمیق دارد و رگش خط خودکشی. موهایش را پسرانه کوتاه کرده و در برابر هر جمله از طرف مادر و خواهرش به راحتی می شکند و اشکش سرازیر می شود. او فقط 23 سال دارد. آخرین نفری است که اعلام آمادگی می کند برایمان حرف بزند.
زهره در بیمارستان در تهران کار می کرده و از زندگی اش اینگونه می گوید: اسمم زهره است 23 سالمه، سه سال پیش اومدم مثلا سفر خارج که روحیه ام بعد از فوت برادرم عوض شود. از 15 سالگی کار می کردم، چون پدری نداشتیم بخواهد هزینه زندگی ما را بدهد. سفری آمدیم که سر یک اعتماد بی خود و بیجا زمین گیر شدیم.
من همیشه تو فکرم این بود که خارج کجاست؟ آدم های خارج چه شکلی هستند؟ این سه سال و خرده ای هیچ جور جبران نمی شود. هیچ جور. الان حاضرم همه زندگی ام را بدهم و برگردم ایران. هنوز هم نمی دونم می تونم تو ایران زندگی عادی داشته باشم یا نه!
من در زندان های مالزی لحظه به لحظه آرزوی مرگ می کردم، جلو چشمم زنی بود که پوست بدنشو می کند و می تراشید چون دارویی نبود که زخم هایش را خوب کند.
بدترین زندانیان نیز آفریقایی ها بودند چون در کنار آنها امنیت جانی نداشتیم، سر دعوا با یکی از این آفریقایی ها من را فرستادن انفرادی، آنجا برای نخستین بار خودزنی کردم. تمام دست هامو بردیم، سرم را می کوبیدم به دیوار و آرزوی مرگ می کردم.
زهره سعی می کند بغض فروخورده این سال هایش را قورت دهد، می گوید: هر روز به خدا می گفتم چرا منو نمی بری، چرا من تو این همه سختی نمی میرم!
بار دوم هم خودکشی کردم. گفتم شاید بمیرم و بذارن مادر و خواهرم بروند. اما دریغ! من در ایران مریض بودم الان مریض تر شدم. بیماری روحی.
وی با مرور خاطرات زندان می گوید دو تا قرص سر درد در جیبم نگه داشته بودم. به همین دلیل اینقدر به وسیله کماندوهای زندان کتک خوردم که کاملا بیهوش شدم و پس از اون من را به یک زندان دیگه منتقل کردند. روزی که داشتند من را می برند مادرم سه بار مرد و زنده شد. چون بی هیچ خبری یک نفر را جدا می کنند اصلا نمی دونی می برن اعدام یا جای دیگه! روزهای سختیه خیلی سخت.
من رو منتقل کردند یک زندان دیگه، دو ماه در آن زندان نمی گذاشتند از اتاق بیرون بیام. آفتاب ندیده بودم، وقتی از زندان آمدم بیرون نور چشم هایم را می زد.
امان از اتاق های زندان، هرچه نگویم بهتر است، جایی که هم دستشویی می کنی و هم حمام و هم عذا می خوری با هفت نفر آدم دیگه.
زهره حرف هایش را در نیمه راه رها کرد و عذرخواهی کرد و گفت نمی تونم ادامه بدم. از او می پرسم آرزوت چیه؟ میگه یکبار دیگه فقط بشنوم فرودگاه امام خمینی.
زهره و پنج زندانی دیگر ایرانی پس از تبرئه در مالزی به ایران بازگشتند و وی در فرودگاه امام خمینی (ره) به آرزویش رسید.
این شش تبعه ایران (پنج زن و یک مرد) اکتبر سال 2011 به اتهام حمل مواد مخدر شیشه در فرودگاه بین المللی کوالالامپور بازداشت شده بودند.
این شش نفر با پیشنهاد سفر رایگان به سوریه و مالزی و حمل وسایل تجاری، فریب باندهای قاچاق مواد مخدر را خورده و در 11 چمدان به نام آنها، پنج کیلو و 700 گرم ماده مخدر شیشه از دمشق به کوالالامپور قاچاق شده بود.
هم اکنون دستکم 200 ایرانی به اتهام های مختلف که اکثرا مواد مخدر است در 12 زندان مالزی بسر می برند. بیشتر این افراد به دلیل عدم توجه به هشدارهای پلیس برای انتقال بسته های مشکوک گرفتار باندهای قاچاق مواد مخدر شده اند.
متوسط سن ایرانیان زندانی در مالزی حدود 35 سال است و بیشتر آنان در دام باندهای قاچاق مواد مخدر گرفتار شده اند که به دلیل مهارتهای زیاد، ردی از خود برجای نمی گذارند.
اخبار اجتماعی - ایرنا