اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

تقاضای ابراهیم اصغرزاده از ابوطالبی



اخبار,اخبار سیاسی ,سفارت آمریکا

 

اخبار سیاسی - تقاضای ابراهیم اصغرزاده از ابوطالبی

محمدابراهیم اصغرزاده - از دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا در تهران - می‌گوید که حمید ابوطالبی تنها یک مترجم بوده است اما حساسیت افکار عمومی در آمریکا سبب شده تا لابی‌گری‌های تندروها در آمریکا این موضوع را به هیاهو بدل سازد. او تقاضایی هم از ابوطالبی دارد: «ابوطالبی انصراف دهد تا گره‌گشایی شود».

مشروح گفت‌وگوی روزنامه اعتماد با اصغرزاده در پی می‌آید:

به‌تازگی در خصوص تسخیر سفارت آمریکا پیشنهاد عذرخواهی از جانب خود برای خانواده گروگان‌ها را ارائه داده‌اید. چرا بعد از این سال‌ها به این نتیجه رسیدید؟
صحبت عذرخواهی یک دولت از یک دولت دیگر نیست. بلکه صحبت همدردی با خانواده افرادی است که به هر دلیل دچار آسیب روحی و روانی شده‌اند. نه من نه آنها هیچ یک دارای پست دولتی نیستیم. این کار انسانی در نوع خود ابتکار جدیدی هم نیست. چیزی حدود پانزده شانزده سال پیش حتی در سطح رئیس دولت، آقای خاتمی در مصاحبه با CNN و خانم کریستین امانپور نسبت به آلام و رنجی که دیپلمات‌های آمریکایی در طول 444 روز گروگانگیری کشیده‌اند ابراز همدردی کرد. خانم آلبرایت وزیر خارجه دولت کلینتون هم نسبت به مداخله سابق آمریکا در امور داخلی ایران و ساقط کردن دولت ملی دکتر مصدق عذرخواهی کرد. به هر حال روابط ایران و آمریکا نمی‌تواند که تا ابد گروگان گذشته باشد.

 

وقتی یکی از وزرای دولت قصد داشت از محل ساختمان سفارت آمریکا برای دفتر کارش استفاده کند امام خمینی (س) مخالفت کردند و گفتند مگر قرار است قطع رابطه با آمریکا تا ابد طول بکشد. حالا هم ملت ایران تجربه دوران احمدی‌نژاد را پشت سر گذاشته‌ و هوشمندانه با انتخاب شخصی مانند حسن روحانی سایه جنگ و انزوا را از سر کشور دور ساخته، پس باید به ابتکار عمل دولت میدان داد. تاکید می‌کنم که روابط ایران و آمریکا نمی‌تواند تا ابد در بن‌بست باقی بماند و باید گره‌گشایی شود. مسائلی در روابط دو کشور وجود دارد که اگر گره‌گشایی نشود به صورت مزمن سایه بر حوادث بعدی خواهد انداخت.

این‌گونه که شما مطرح می‌کنید، دولت فعلی باید در خصوص تسخیر سفارت آمریکا موضع بگیرد، در حالی که آن اتفاق مورد تایید نظام قرار گرفت و در عین حال روابط و مشکلات فعلی، پیچیده‌تر از مسائل سفارت سابق است؟
طبیعتا شایسته این نیست که دولت یا نظام ایران برای حل آن بخواهد اقدامی صورت دهد اما دانشجویان خط امام یا جمعی از دانشجویان که در آن حادثه نقش داشته‌اند و حکومتی هم نیستند اگر پیش‌قدم شوند شاید بتوانند مشکل را حل کنند. من به خاطر اینکه گره‌گشایی کنم اعلام کردم در شرایطی که منافع ملی کشورم ایجاب کند می‌شود از این قضیه عبور کرد اما این مقید و مشروط به منافع ملی است.

 

من چون معتقدم نهاد دانشجویان خط امام غیرحکومتی است و از 16 سال پیش به عنوان یک جریان رفرمیست و اصلاح‌طلب به کمک فضای سیاسی کشور آمده است، نباید مخالفتی داشته باشند. البته در بین این دانشجویان خط امام، افراد رادیکال هم وجود دارند که مدافع وضع موجودند اما اکثریت دانشجویان خط امام از گشایش در روابط خارجی ایران حمایت می‌کنند و موضوع اشغال سفارت آمریکا را متعلق به قالب تاریخی زمان خود می‌دانند. با این حال پیشنهاد داده‌شده کاملا شخصی بود.

مگر می شود یک رابطه به این پر پیچ و خمی را با یک عذرخواهی یا دلجویی حل کرد؟
باید گره‌گشایی کرد. زخم‌هایی در روابط دو کشور وجود دارد که اگر درمان نشود مانند زخمی مزمن و چرکین تمام مناسبات خارجی و منافع هر دو کشور را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. سیاستمداران دو کشور اجازه ندهند فرصت‌ها به‌راحتی از دست بروند یا خود تبدیل به تهدید بشوند. ببینید، همین ماجرای ایران‌شناس و ایران‌دوست شهیر آمریکایی مرحوم ریچارد فرای که وصیت کرده است در کنار استادش پروفسور آرتور پوپ در اصفهان دفن شود، چگونه بازیچه دست عده‌ای کم‌خرد و خودسر قرار گرفت که هیچ درکی از موقعیت و تمدن ایرانی ندارند.

 

من از سکوت آقای رئیس‌جمهور و اعضای کابینه ایشان تعجب می‌کنم که خودشان را به ندیدن و نشنیدن زده‌اند. مگر نمی‌دانند فرای همان شخصی است که نه‌تنها یک بار از ایران و ایرانی جماعت بد نگفت که در کتاب عصر طلایی ایران، در زمانی که شیوخ عرب دلارهای بادآورده را خرج می‌کردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگر ملت‌ها را کمرنگ سازند، از اهمیت ایرانیان و فرهنگ ایرانی برای شکل‌گیری تمدن اسلامی دفاع و اهمیت زبان فارسی را برای تمدن آسیا گوشزد کرد. یا یک مثال کلاسیک دیگر بزنم؛ وقتی شوروی فروپاشید و به جای دو همسایه دریای خزر ناگهان سر و کله پنج کشور مدعی در ساحل دریا پیدا شد، دولتمردان و دستگاه دیپلماسی ما باید از لابی با غرب و آمریکا به صورت ابزاری استفاده می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که روس‌ها با انعقاد پیمان‌های دوجانبه قواعد حقوقی دریاچه را بر آنجا حاکم کنند و سهم لااقل 20 درصدی ایران از بستر دریا به کمتر از 13 درصد کاهش یابد.

 

آمریکایی‌ها هم اگر این روند واگرایی با ایران را متوقف نکنند، بیش از این در منطقه خاورمیانه زمین‌گیر و سرگرم خواهند شد. آن وقت چین و روسیه سهم خودشان از اقتصاد جهانی را افزایش خواهند داد. ببینید در همین ماجرای بلعیدن کریمه توسط روس‌ها اگر ایران تامین‌کننده گاز اروپا بود، آیا غرب اجازه می‌داد کریمه به دامن مسکو سقوط کند؟ رابطه ایران و آمریکا چه بخواهیم چه نخواهیم گروگان تاریخ گذشته‌های دور است از سقوط مصدق تا سقوط سفارت امریکا در 35 سال پیش. طبیعتا شایسته نیست که دولت یا ملت ایران برای گشودن و حل مشکل بخواهند اقدامی بکنند اما گروه دانشجویان خط امام یا همان جمعی از دانشجویان که در اشغال سفارت نقش داشته‌اند و جریانی دولتی و حکومتی هم نیستند پیشقدم شوند. گرچه در جبهه برای صلح، کسی سراغ سرباز در حال جنگ را نمی‌گیرد، با این حال شاید ما هم در حد بضاعت خود بتوانیم به جای کور کردن بیشتر، گرهی از گره‌های موجود را باز کنیم.

پرسش دیگری که این روزها مطرح است اینکه ماجرای گروگانگیری مربوط به 35 سال پیش است. چرا باید با مطرح شدن نماینده انتخابی ایران برای سازمان ملل در آمریکا با چنین واکنشی مواجه شویم؟
تردید نکنید که کابوس 444 روز گروگانگیری هنوز در خاطره جمعی جامعه آمریکا زنده است و بر هر حرکتی سایه می‌اندازد. بسیاری از آمریکایی‌ها از گذشته امپریالیستی کشورشان در حمایت از دیکتاتوری‌های نظامی خبر ندارند. حتی نمی‌فهمند که چه جنایتی در فلسطین صورت می‌گیرد زیرا غول‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای دائما ذهن و روح مردم را در تسخیر خود دارند و اجازه نمی‌دهند که سیاستمداران معتدل آمریکایی نظیر اوباما برنامه خود را پیش ببرند. انتخاب آقای اوباما البته برای ایران فرصتی فراهم ساخت.

 

همچنین انتخاب آقای روحانی در ایران و نمایش قدرت دموکراسی ایرانی برای آمریکا فرصتی جدید فراهم آورد تا در سیاست‌های خاورمیانه‌ای‌اش تجدیدنظر کند. در این میان ساختن فیلم‌های تحریک‌کننده هالیوودی نظیر آرگو و دادن جایزه اسکار به آن و اخیرا اخلال در صدور ویزای آقای حمید ابوطالبی نشان داد که افکار عمومی آمریکا تا چه اندازه نسبت به مساله اشغال سفارتش در تهران نگران و شکننده است. لااقل هیچ رابطه منطقی‌ای میان حمایت دولتش از شاه و گروگانگیری نمی‌تواند برقرار کند.

 

اساسا فجایع زمان شاه و جنبه‌های مردمی انقلاب ایران به گوشش آشنا نیست. من از باب اینکه بگویم دوستی و دشمنی کشورها نسبی و موقتی است و تنها منافع ملی هر کشور است که دائمی است اعلام کردم مقید و مشروط به منافع ملی چه اشکالی دارد اشخاص و نهادهای غیرحکومتی از در آشتی‌جویی درآیند و با آسیب‌دیدگان همدردی کنند؟ 35 سال پیش دوستان من براساس تحلیلی که از پذیرفتن شاه در آمریکا داشتند تصمیم گرفتند جواب مداخله‌جویی آمریکا را در قالب اعتراض دانشجویی بدهند ولی کنترل از دستشان خارج شد و در پی حمایت و استقبال مردم ایران که ناخودآگاه جمعی‌شان انباشته از نفرت و ترس نسبت به دخالت‌های گذشته آمریکا بود ناچار از تداوم گروگانگیری طولانی‌مدت شدند. وقتی انقلاب تثبیت و استقلال کشور تضمین شد ایران به صورت کامل از مدار جاذبه آمریکا خارج شد و حتی جهان دوقطبی غرب و شرق فرو پاشید. دیگر پس از 35 سال، ترویج آمریکاهراسی و انداختن همه گناهان و ندانم‌کاری‌ها به گردن آمریکا معنا ندارد. خب همین افراط و تفریط و مخدوش کردن مرزهای میان واقعیت و خیال باعث بی‌اعتمادی می‌شود و عده‌ای هم می‌افتند دنبال شیفتگی و شیدایی نسبت به آمریکا و فکر می‌کنند قبله آمال و آزادی‌ها آمریکاست.

 

وقتی می‌گویم منافع ملی یعنی منافع متعلق به همه آحاد جامعه، نه فقط یک گروه. منافع ملی تعریف خاص خود را دارد؛ منافع ملی ترکیبی از همه مولفه‌های ایدئولوژیک، آرمانی و غیر آرمانی است اما وقتی منافع ملی را در چارچوب جغرافیایی کشور تعریف می‌کنیم به اهداف و منافع ملی دیگر کشورها تا آنجا که با منافع ما تعارض نداشته باشد و در چارچوب سرزمینی خودشان تعریف شود، احترام می‌گذاریم. بنابراین نگرانی جامعه غربی نسبت به رشد بنیادگرایی و فاندامنتالیسم را درک می‌کنیم و متقابلا دلواپسی خود را از رشد بنیادگرایی مسیحی و یهودی که پشت پرده اسلام‌هراسی و توهین به مقدسات آن پنهان شده‌ است، نشان می‌دهیم. بنیادگرایی در هر صورت و شکل، یک خطر جهانی است.

با شرایط پیش‌آمده در خصوص موضوع آقای ابوطالبی آیا این تصمیم شما می‌تواند در این برهه صلاح باشد؟
اعتمادسازی در شرایط فعلی ضرورت اجتناب‌ناپذیر برای امنیت ملی کشور است. وزارت خارجه ابتکارات دیپلماتیک را باید به گونه‌ای به کار بندد که هزینه سیاسی و معنوی اقدامات ماجراجویانه و ضد منافع ایران در افکار عمومی را به‌شدت افزایش دهد و فرصت را از دست تندروهای ضدایرانی چه نئوکان‌ها و نئومحافظه‌کاران داخل آمریکا و چه نظام‌های فرسوده و مستعملی مانند عربستان و اسرائیل بگیرد.

 

بارها گفته‌ام با توجه به توان نامحدود نظامی آمریکا تصور بازدارندگی نظامی، ساده‌انگاری است. بازدارندگی تنها در چارچوب تدابیر سیاسی و دیپلماتیک ممکن است. از این‌رو ابتکارات دیپلماتیک دولت روحانی می‌تواند به تقویت موقعیت ایران در افکار عمومی جهان و ارتقای منافع ملی منجر شود. همان طور که راهبرد منطقه‌ای وزارت خارجه باید این باشد که تحت هیچ عنوان در خلیج فارس و منطقه با کشورهای عربی و همسایگان وارد چالش و جنگ لفظی نشود و نباید بر اساس لفاظی آنها تحریک شود، در چالش‌های پیش رو با غرب و آمریکا نباید در ترکیب متعادل و منطقی مصلحت‌گرایی، حکمت‌سنجی و عزت ملی دچار تناقض و عدم تعادل شود.

آیا پیشنهاد شما مبنی بر عذرخواهی از خانواده گروگان‌های آمریکایی و همزمانی آن با موضوع آقای ابوطالبی هدفی خاص را دنبال می‌کند؟
من این پیشنهاد را تنها در رابطه با تنگنای معرفی و روادید آقای ابوطالبی ارائه نکرده‌ام. موضوع آقای ابوطالبی مسائل خفته و پنهان را به سطح آورد و نشان داد که زیر این پوسته به‌ظاهر آرام موجود چه میزان هیجان، نگرانی و دلواپسی در دو کشور وجود دارد. من معتقدم دولت آقای روحانی و وزارت خارجه باید جانانه از دیپلمات خود و در حقیقت از حقوق مردم دفاع کنند، باید در خصوص آقای ابوطالبی برای نمایندگی ایران در سازمان ملل پافشاری کنند و از مجاری حقوقی و کمیته ویژه مربوطه در سازمان ملل موضوع سوءاستفاده غیر حقوقی آمریکا از میزبانی خود را پیگیری کنند.

 

این حرکت مربوط به دولت ایران است. اما اینکه آقای ابوطالبی خود تصمیم به انصراف از پذیرش این پست بگیرد و بن‌بست موجود را بگشاید، مساله‌ای ثانوی است. تقاضای شخصی من از آقای ابوطالبی این است که به خاطر حل مساله و گره‌گشایی، خود ایشان از این مسئولیت انصراف دهند. این اقدام ابوطالبی سبب می‌شود که هم موضوع حل شده و هم دولت ایران عقب‌نشینی نکند. چون دیگر موضوع از مجاری دیپلماتیک به سطح عمومی کشیده شده و برای طرفین تبدیل به موضوعی حیثیتی و پرستیژی شده، عقب‌نشینی آقای روحانی از معرفی ابوطالبی باعث می‌شود که در داخل کشور برای رئیس‌جمهور مشکلاتی پیش بیاید.

 

در مورد منافع ملی کشور مواردی هست که به واقع‌بینی ما در سیاست خارجی بازمی‌گردد که باید لحاظ شود؛ نکته‌ای که در سخنان مقام معظم رهبری هم ذکر شده. یعنی تلفیق مصلحت، حکمت و عزت. نمی‌توان یکی را لحاظ و بخش دیگر را رها کنیم. مواردی از واقع‌گرایی حضرت امام وجود دارد که به عنوان دانشجویان خط امام وقتی خدمت ایشان می‌رسیدیم می‌فرمودند که به‌موقع آنها را خواهم گفت. ایشان مطالبی را عنوان می‌کردند که نشان می‌داد بین واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی پل می‌زنند و آنجاست که منافع کشور حفظ می‌شود. اخیرا دیده‌ام آقای هاشمی رفسنجانی با نقل خاطراتی به بخشی از آنها اشاره می‌کند.

سیاست‌های کلی نظام و رهنمودهای رهبری در خصوص رابطه با آمریکا برای همگان لازم‌الاجراست اما در عین حال عده‌ای در داخل موافق و عده‌ای مخالفند. نقش سخنان غیر کارشناسی یا سیاسی در این‌باره چیست؟
طبیعتا اگر به تندروها میدان دهیم چه در داخل آمریکا، چه در جامعه غربی و چه در داخل ایران، وضعیت غیرقابل کنترل خواهد شد. اختلاف بر سر تعامل با آمریکا در سال‌های طولانی آنقدر نهادینه شده که هر ابتکار جدیدی در این رابطه نیازمند اجماع ملی در داخل کشور است و اینکه همه جناح‌ها باید از این اجماع حمایت کنند یعنی به عنوان یک هدف ملی پذیرفته شود که باید کشور را از معرض تهاجم، تهدید، تحریم و انزوا خارج ساخت.

 

بحث برقراری رابطه با آمریکا نه در گذشته و نه در آینده نزدیک تابع یک روند ثابت نبوده و نخواهد بود زیرا طرفین بر اساس تعریف خود از منافع ملی و با درک شرایط زمان و مکان عمل کرده و می‌کنند و حالاحالاها این قضیه فراز و فرود خواهد داشت ولی هم روحانی و هم اوباما گام‌های خوبی برداشته‌اند که نشان می‌دهد طرفین هم به برداشت مناسبی از منافع ملی خود به‌خصوص پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی دست یافته‌اند و هم اراده کرده‌اند. با وجود مواضع افراطی در هر دو سوی ماجرا، سخنان روحانی و اوباما در مورد پیشرفت امور، نه سیاه است نه سفید. هردو در منطقه خاکستری حرکت می‌کنند و این قدم مهمی است که برداشته‌اند. باید طرفین از مطلق‌نگری و بازی صفر و صد دست بردارند.

 

پس از انتخابات 24 خرداد سال گذشته و مذاکرات ژنو تصویر جدیدی در افکار عمومی جهان نسبت به ایران شکل گرفته که به همراه خود فرصت نوینی فراهم ساخته است؛ فرصتی که ایران از موضع برابر و بالا و در عین حال مظلومیت و حق به‌جانب برای حل مشکلاتش با آمریکا و دنیای غرب قدم بردارد. به رسمیت شناخته شدن ایران به عنوان یک کشور دارای نفوذ در منطقه و خاورمیانه که دارای حق و توان هسته‌ای و به‌خصوص سیستمی مردمی است، امتیاز کمی نیست. ما هم همان قدر که نسبت به تندروی‌ها و بنیادگرایی‌ها در کشورهای غربی و جوامع مسیحی نگران هستیم باید نسبت به تندروی در کشورهای اسلامی هم نگران باشیم. در این زمینه بین اسلام شیعی و اسلام سنی فرقی نگذاریم.

 

ما خودمان قربانی تروریسم هستیم. تازه از مساله گروگانگیری مرزبانان ایرانی توسط یک جریان تندروی تروریست رهایی یافته‌ایم. برای اینکه بتوانیم راحت‌تر زندگی و منافع مردم را پیگیری کنیم، باید روش‌ها و سیاست‌هایی را به‌کار بگیریم که مردم در سال 92 به ما نشان دادند و قطعا تمام این موارد بر اساس منافع ملی و سیاست‌های اجتماعی نظام باشد.

آیا ادعاهایی که آمریکا در خصوص آقای ابوطالبی مطرح کرده صحیح است؟ آقای ابوطالبی در جریان تسخیر سفارت آمریکا چه وظیفه‌ای داشته است و موضوع مترجم بودن ایشان برای گروگان‌ها آیا صحت دارد؟
آقای حمید ابوطالبی از دانشجویان مستعدی بود که به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی و فرانسوی از طرف دانشجویان خط امام دعوت به همکاری شد تا به صورت موقت در ترجمه بعضی مراسم و مذاکرات همکاری داشته باشد. ایشان حتی به آن اندازه که خانم ابتکار و آقای شیخ‌الاسلام جزو دانشجویان خط امام محسوب می‌شدند، دانشجوی خط امام به حساب نمی‌آمد. او نه‌تنها از اعضای تصمیم‌گیرنده دانشجویان نبود که حتی به صورت ممتد در مدت 444 روز در محل سفارت آمریکا حضور نیافت و اینک خود قربانی و گروگان شیطنت جریان تندروی داخل آمریکا شده است.

 

در مراسمی که برای گروگان‌ها برگزار می‌کردیم، مثلا هنگامی که از کشیش‌های آمریکایی برای انجام مراسم کریسمس دعوت به عمل آوردیم از ابوطالبی به عنوان مترجم استفاده کردیم یا برای دعوت از سازمان‌ها و نهضت‌های آزادیبخش جهان از آقایان عباس عبدی، محمد هاشم و حمید ابوطالبی خواستیم که به الجزیره سفر کنند. آقای ابوطالبی بعد از آن به جرگه دستگاه دیپلماسی کشور پیوست و به دیپلماتی مجرب و کارکشته تبدیل شد. همکاری ایشان با دانشجویان خط امام در حقیقت جزو کوچک‌ترین بخش از تجربه و تاریخ زندگی سیاسی ایشان است. آن زمان کسی یافت نمی‌شد که در صورت تقاضای دانشجویان دست رد به سینه‌شان بزند.

 

اکثریت قریب به اتفاق جامعه روشنفکری و تحصیلکرده کشور از اقدام اشغال سفارت حمایت می‌کردند. ایشان حالا از دانش دیپلماسی برخوردار است و متاسفم که او اینک قربانی بازی هیاهو برای هیچ شده است. اولا بی‌جهت دوباره موضوع اشغال سفارت به تیتر یک غول رسانه‌ای آمریکا تبدیل شد و ثانیا اعتراض کاملا دانشجویی دانشجویان خط امام در 35 سال پیش اینک در قالب یک اقدام تروریستی به دنیا معرفی شد. مخالفتی که با ابوطالبی صورت گرفته به نظرم موضوعی حاشیه‌ای است که دستمایه انتقام‌گیری نومحافظه‌کاران و تندروهای آمریکایی از دولت اوباما و روحانی و تماس تلفنی سال گذشته آنهاست. انتقام از جریانی است که می‌خواهد روند واگرایی موجود را متوقف کند.

 

همه می‌دانند نان تندروها و لابی صهیونی در چالش بیشتر میان ایران و آمریکاست. آنها توانستند حاشیه را بهانه کنند و به متن بیاورند و با تبلیغات تبدیل به یک موضوع مهم و چالش برانگیز برای دولت اوباما کنند. دولت آقای روحانی هم دچار مخمصه شد؛ نه راه عقبگرد و نه راه پیشرفت دارد. تنها می‌تواند اعتراض خود را پیگیری حقوقی کند.

پیشنهاد شما در خصوص عذرخواهی چه اندازه می‌تواند در سرنوشت چالش به‌وجود آمده در خصوص ابوطالبی تاثیرگذار باشد؟
تغییر زاویه دید در روابط خارجی ایران نسبتی با منافع چپ یا راست ندارد بلکه به واقعی بودن و تشخیص امنیت ملی ربط دارد. برای ایران امنیت ملی از بالاترین مطلوبیت برخوردار است. هر روز که می‌گذرد و نسل جدیدتر با مطالبات متفاوت‌تر به صحنه می‌آید برای ما امنیت، خصلتی پیچیده، ترکیبی و غیرنظامی‌تر می‌گیرد؛ چیزی که کمتر مورد توجه آمریکایی‌هاست و ایران خواهان تضمین و تامین آن در روابط خارجی‌اش با دیگران است. از نظر من و بسیاری اصلاح‌طلبان، قدرت صرف تسلیحاتی و امنیت نظامی و کلاسیک که به ما توانایی تهاجمی و دفاعی مسلحانه در برابر تهدیدات نظامی دشمن را بدهد، دیگر کفایت ندارد بلکه وجهه مردمی و دموکراتیک نظام بیشتر از هر چیز اقتدار و امنیت یا پایداری سیاسی سیستم ما را حفظ می‌کند.

امنیت ملی ما در گرو اقتصادی است که به منابع و بازارهای جهانی برای جذب سرمایه و تامین رفاه مردم دسترسی داشته باشد. آن وقت است که امنیت اجتماعی‌ای که در پرتو آن به حفظ الگوهای سنتی فرهنگی و مذهبی و هویتی جامعه خود بپردازیم هم فراهم می‌شود، بدون اینکه از ابزار زور و اجبار بخواهیم استفاده کنیم. و نگرانی وسواس‌گونه و افراطی نسبت به بیگانگان و غرب آن هم از جنس پارانویای دایی جان ناپلئونی مشکل ما را حل نمی‌کند. تابوهای سه‌دهه گذشته با نشست و برخاست و تلفن زدن و کدخدای جهان نامیدن آمریکا و عذرخواهی این و آن شکسته نشده و کینه‌ها شسته نمی‌شود. برداشتن قدم‌های شتابزده و بی‌پروا می‌تواند به ضرر باشد. شما می‌دانید لابی‌های متعددی از نیروهای ضد ایرانی در فضای سیاسی آمریکا حیات دارند مانند لابی قدرتمند آیپک که صرفا اهداف سیاسی را دنبال می‌کند. اقدامات سیاسی لابی‌ها سال‌هاست بر جهت‌گیری سیاست خارجی آن کشور تاثیر می‌گذارد. لابی آیپک متعلق به سران جامعه یهودیان آمریکاست که اکنون 100 هزار عضو دارد و وظیفه‌اش جلب حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی لازم است تا بقای اسرائیل تضمین شود.

با این حساب پس چه باید کرد؟
معادله چند مجهولی روابط ایران و آمریکا با این چیزها حل‌شدنی نیست. باید جنبید. پوتین دارد بر اساس نقشه زیرکانه با بلعیدن مناطق اطرافش و گرفتن فرصت‌های اقتصادی از ایران در دریای خزر و آسیای میانه، کشورش روسیه را تبدیل به امپراتوری میراث‌دار مشترک تزاریسم و استالینیسم می‌کند که از چالش ما با غرب سود می‌برد و در نهایت به ضرر منافع ملی ماست. ولی در شورای امنیت ملی گوشی شنوا برای شنیدن حرف‌ها و دیدگاه‌های بنده و دیگر اصلاح‌طلبان وجود ندارد. در هویت جمعی آمریکایی در دهه‌های اخیر دو اتفاق کابوس‌وار و تروماتیک نقش عمده‌ای بازی کرده است.

 

نخست واقعه گروگانگیری و دیگری فاجعه 11 سپتامبر. گرچه این دو حادثه از یک جنس نیستند، اولی اقدامی انقلابی و تدافعی در برابر مداخله‌جویی آمریکا و دومی حادثه‌ای تروریستی است ولی افکار عمومی جامعه آمریکا هم به 11 سپتامبر و هم به گروگانگیری پاسخی متحدکننده از طریق همذات‌پنداری عمومی با قربانیان این دو واقعه داد. یعنی در هر دو واقعه دولت و ملت آمریکا موقعیت قربانی را برای خود برگزیدند. دولت آمریکا در واکنش به حادثه 11 سپتامبر با حمله نظامی و برق‌آسا به عراق و افغانستان به تخلیه روانی کابوس جامعه دست زد ولی در تخلیه روانی گروگانگیری که به‌شدت تحقیر شده بود، هنوز دچار مشکل است.

ترس و تحقیر تجربه 444 روزه آنچه رسانه‌های آمریکا گروگان گرفته شدن کل این کشور می‌خواندند، استیصال دولت و شکست پاسخ‌های نظامی و کماندویی نظیر عملیات طبس پس از 35 سال هنوز تخلیه‌ای عینی نیافته است. گروگانگیری از این منظر، ترس تحلیل‌نشده، سیال و بدون مفری در ذهن جمعی آمریکایی است که به رفتار و سیاست‌های اقتدارطلبانه آمریکا در برابر ایران جهت می‌دهد و در ضمن در چارچوب منافعشان به این سیاست‌ها مشروعیت می‌بخشد.

ولی ما هم در گذشته پاسخی به ندامت و عذرخواهی دولت آمریکا ندادیم ...
من کاری به دولت آمریکا ندارم. دغدغه من افکار عمومی و مردم آمریکا هستند که باید آنها را جدا و قابل انعطاف دید. ما باید همان زمان در ماه مارس سال 2000 میلادی که خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا در سخنرانی مشهورش در شورای روابط ایران و آمریکا محورهایی از مسائل مورد علاقه و زمینه‌های همکاری میان دو کشور را برشمرد و به مواردی چون صلح و امنیت در خلیج فارس، توسعه اقتصادی منطقه‌ای و مواردی از این دست اشاره کرد و از گذشته عذرخواهی کرد آن را جدی می‌گرفتیم اما دیدید نگذاشتند و هر 9 روز یک بار اصلاح‌طلبان را با بحران مواجه ساختند.

 

زخم مزمن رابطه ایران و آمریکا همان طور که گفتم با این ملاحظات بهبود نمی‌یابد. پیچیده‌تر از این صحبت‌هاست که با عذرخواهی حل شود. ما باید در مساله ایران و آمریکا منطق جدیدی را به کار ببریم. منطق اشغال سفارت آمریکا متعلق به 35 سال پیش بوده است و این منطق حالا کارآمدی ندارد. من چند بار گفته‌ام باید با نهادهای مدنی و خانواده دیپلمات‌های آسیب‌دیده و البته نه ماموران سازمان سیا که رسما جاسوس تلقی می‌شدند ابراز همدردی کرد.

آیا در خصوص این پیشنهاد با فرد یا کسان دیگری مشورت کرده‌اید؟ مثل آقای عبدی؟ به عبارتی آیا آنها با این پیشنهاد شما موافق هستند؟
هنوز نه. بعضی‌شان زندانند، بعضی هم از فعالیت سیاسی و حزبی محروم شده‌اند. با عباس عبدی که بیشتر از بقیه دغدغه‌های اینچنینی دارد هم هنوز نتوانسته‌ام مفصل صحبت کنم. البته دانشجویان خط امام یک نهاد سیاسی و متشکل نیستند. از 16 سال پیش اکثر آنها که به‌صورت فردی و گروهی نیروی محرکه جریان رفرمیست و اصلاح‌طلب سیاسی کشور شدند علی‌الاصول نباید مخالفتی داشته باشند.

اکثر این کهنه‌دانشجویان باور دارند که عادی شدن روابط با غرب و پایان دادن به جنگ سرد میان ایران و آمریکا برای دولت‌های فاشیست و مرتجع منطقه به مراتب خطرناک‌تر از دستیابی مستقیم ما به بمب اتمی است زیرا در آن صورت دیگر نان دعوای ایران و غرب را نخواهند خورد و جهان متوجه اصلاح این حکومت‌های غیردموکراتیک خواهد شد. دانشجویان خط امام اینک برای ترویج ارزش‌های دموکراتیک، بسط روش‌های خردگرا و اعتدالی، سنت شدن انتخابات آزاد و دموکراتیک و بالا بردن ضریب امنیت و رضایت ملی در کشور تلاش می‌کنند.

اخبار سیاسی - روزنامه اعتیاد

 


ویدیو مرتبط :
مناظره حسین شریعتمداری و ابراهیم اصغرزاده

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ابراهیم اصغرزاده: اصلاح‌طلبان دچار نشئه پیروزی نشوند/تورم بالای 40 درصدی فعلی و بیکاری دو رقمی ...



اخبار,اخبارجدید,اخبار جالب

ابراهیم اصغرزاده در گفت‌وگو با آرمان:
 اصلاح‌طلبان دچار نشئه پیروزی نشوند

اصلاح‌طلبان این روزها خرسند از پیروزی اعتدال هستند چراکه این مولفه را به معنای اصلاح‌طلبی می‌دانند و پیروزی روحانی را پیروزی خود ارزیابی می‌کنند. در چنین فضایی برخی اصولگرایان قصد دارند تا این امر مشخص را نفی کرده و چنین القا کنند که روحانی یک عضو اردوگاه اصولگرایی است. در این میان اصلاح‌طلبان سکوت کرده‌اند و قضاوت را به مردمی سپرده‌اند که در 24 خردادماه حماسه آفریدند. برخی اصلاح‌طلبان در گفت‌وگوهایشان به روحانی و اطرافیان او یادآور می‌شوند که قدر رای مردم را بدانند و در راستای وعده‌هایشان عمل کنند چون در غیر این صورت از پشتیبانی رای دهندگان محروم خواهند شد. از جمله این سیاستمداران ابراهیم اصغرزاده است که خود برای انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم کاندیدا شد اما صلاحیتش از سوی شورای نگهبان احراز نشد. او هم در گفت‌وگوی کتبی با آرمان از باید و نبایدهای دولت یازدهم سخن گفت. متن این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:

اصلاح‌طلبان تا چه میزان در پیروزی آقای روحانی نقش داشتند؟
تردید نکنید داشتند. شاید درست‌تر باشد بگویم این مردم بودند که دغدغه و احساس خطر خود از تداوم وضع موجود را به اصلاح‌طلبان به‌خصوص‌ هاشمی و رئیس دولت اصلاحات دیکته کردند. مگر ممکن است نتیجه این انتخابات را فارغ از ابتکارعمل ‌هاشمی و رئیس دولت اصلاحات ارزیابی کرد. اصلاح‌طلبان این بار برخلاف انتخابات 84 گیرنده‌های خود را با طول موج مردم تنظیم کردند و به‌جای صدور فرامین روشنفکرانه، از عرش به فرش اجلال نزول کردند تا به‌جای سیاه‌نمایی و راست‌هراسی، روی دلواپسی و دلشوره‌های واقعی مردم خیمه بزنند.

 

جامعه چند سالی می‌شد نسبت به بی‌ثباتی آینده دغدغه‌هایی داشت از این‌رو، حتی لایه‌های فرودست و پیرامونی اقبال بیشتری به تغییر وضع موجود نشان می‌دادند. شمارش تفکیکی آرا هم روشن می‌کند مناطق محروم و استان‌های حاشیه‌ای در رای به دکتر روحانی از شهرهای بزرگ و طبقات متوسط و بالا جلوتر بودند. خیلی واضح است که عموم مردم در صفحه شطرنج سیاست برای تغییر مسالمت‌آمیز نتیجه انتخابات پیچیده‌تر از گذشته بازی کردند و با غافلگیر کردن رقیب سرباز خود را به خانه آخر رساندند.

جالب است این سبک بازی کم‌کم دارد رویه دائمی رای‌دهندگان می‌شود. درست مثل عملیات یک گروه پارتیزان پشت سرهم قواعد مبارزه کلاسیک را درهم می‌ریزند و همه چیز را دقیقه 90 رقم می‌زنند. رای‌دهندگان و حتی رای‌ندهندگان در سطوح محلی و ملی دور از محاسبه‌ها و برخلاف نظرسنجی‌های پرهزینه راه خود رفتند و با کار خود ناظران را شگفت‌زده کردند. ظاهرا سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان هم وقتی جواب داد که در پیش‌بینی‌ناپذیری، غافلگیری و ابتکارعمل همراه و همسنگر مردم شد. شما به آنچه طی این مدت برخی محافل یا اشخاص افراطی راست از جمله نشریات تندرو آنها نوشته یا گفته‌اند توجه نکنید چون آنها بیش از آنکه بدنبال شناخت یا تحلیل قابل تامل از واقعه رخ داده باشند، به استفاده از تاکتیک فرار به جلو و روحیه دادن به بدنه اجتماعی خود روی آورده‌اند.

گفته می‌شود با حضور آقای روحانی بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. آیا واقعا با توجه به حجم مشکلات موجود، او توان معجزه دارد که این‌گونه تبلیغ می‌کنند؟
فهماندن اینکه ارزش و معیارهای جدیدی کانون توجه مردم ایران قرار گرفته و انتخاب روحانی بازتابی است از آن و موضوعاتی همچون نگرانی مردم از رواج برخی بداخلاقی‌ها از سوی برخی که قابل پنهان کردن نیست یا نفی نارضایتی معیشتی و نگرانی از مشکلات ایران در عرصه بین‌المللی امری است محال و تقریبا به نصب سیستم عامل ویندوز روی چرتکه می‌ماند. این را قبول دارم که جنبش اجتماعی و پتانسیل ناشی از آن معجزه می‌کند ولی همه چیز در گرو آن است که وضعیت جدید به نفع مردم و منافع آنان دوام پیدا کند و البته این هم بستگی به عملکرد و نوع نگاه روحانی و کابینه اش دارد.

 

به‌رغم پایان فصل انتخابات، هنوز موضوعیت آن محل گفت‌وگوو بحث است ولی پاسخ به اینکه رئیس‌جمهور منتخب یک پیمانکار، تدارکاتچی، نظریه‌پرداز یا سیاستمدار عملگراست و آیا می‌تواند معجزه بکند، راستش را اگر بخواهید، همه اینها و هیچ یک از راه‌حل‌ها در خلأ روی نمی‌دهند که بتوانم پیشگویی کنم. نمی‌توان بدون در نظر گرفتن سایر جوانب از قبیل ماهیت، ساختار و جنبه‌های حقیقی و حقوقی قدرت و آشتی و قهر قوای اجتماعی و نیروهای مدنی اظهار نظر کرد. درباره ماهیت انتخابات بسیار سخن گفته شده که نیاز به تکرار ندارد اما باید اذعان کرد قدرت در ایران خصلتی توزیع شده دارد. یعنی قدرت بین جناح‌ها یا بهتر بگویم، بین بلوک‌های سیاسی و ارگان‌ها و نهادهای آن توزیع شده است و رئیس‌جمهور برای تجمیع و بهره‌گیری از آن نیازمند برنامه منسجم، قوانین پشتیبان، سازمان اجتماعی و آشتی میان طبقاتی دارد. در عین حال در نظام سیاسی ایران، انتخابات عملا کارکرد و اثر بخشی دموکراتیک خود را دارد. یعنی انتخابات با همین فرم و ساختار می‌تواند مستقیما به نتایج دموکراتیک و لوازم آن منتهی شود.

پس با توجه به اظهاراتتان متصور هستید که انتخاب روحانی اثری مستقیم بر دموکراتیزاسیون دارد؟
البته شاید آنطور که مراد شما باشد نه، مگر منظورتان از اثر مستقیم، اثری آگاهانه و متکی بر یک نقشه سیاسی باشد. با اینکه عوامل زیادی جامعه ایران را مستعد توده زدگی می‌کند ولی تمدن و فرهنگ پربار آن مرزبندی لازم برای رفتار مدنی، مدارا طلبانه و تحمل عقاید دیگری آن هم در شرایطی که تب جنبش‌های خیابانی منطقه را فرا گرفته فراهم می‌کند به گفته حافظه جمعی، مردم این سرزمین، آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا. ولی کیست که نداند هر خیزش و جنبش اجتماعی یا حتی یک جنگ هم ممکن است به گسترش تغییرات و اصلاحات بینجامد تا چه رسد به انتخابات که موضوعیت و هم طریقیت دارد.

 

روشن است ریاست‌جمهوری روحانی اگر به تلطیف اوضاع و باز شدن فضای سیاسی منجر نشود، جامعه دچار سرخوردگی و دیالکتیک انتقادی در سطح عمومی خواهد شد. این انتخابات را پیروزی مردم و رای به تغییر بدانیم نه رای به شخص خاص یا ضدیت با شخص خاص. کسانی که از تاریخ تجربه نگیرند مستحق سرگیجه و دور باطل‌اند. طغیان­ مردم مصر، ترکیه، یا برزیلی را ببینید که روزی روزگاری نه چندان دور بیداری و رونق شان قند تو دل بعضی آب می‌کرد. همین مردم مصر را می‌شود مثال زد چه شد که کمتر از یکسال بین دو بهار ناتمامش ۱۷ میلیون مصری را به خیابان‌هایِ مصر در سراسرِ کشور کشاند و ۲۲ میلیون امضا ذیلِ بیانیه‌ محکومیت و خلع رئیس‌جمهور قانونی آن، محمد مرسی جمع‌آوری شد؟ چرا قانون بد دیگر انگیزه از «تمرّد» و نافرمانی نمی‌ستاند؟

 

مرسی در نخستین نطق انتخاباتی خود پس از ریاست‌جمهوری‌اش به مردم مصر قول داد که رئیس‌جمهور همه کشور باشد. اوایل به نام ملت مصر صحبت کرد ولی متاسفانه به‌زودی مشخص شد گویی به‌نام یک گروه خویشاوند سیاسی - خانواده اخوان - سخن می‌گوید. توجه داشته باشیم که دوقطبی شدن مصر شقاق بین سکولار و مذهبی نیست. اکثریت مصری‌ها مسلمان و مومنند و در عین حال مخالف اخوان‌المسلمین و بینش بنیادگرایانه آنها هستند. بنیادگرایی اسلامی اصولا با مفهوم و حقوق شهروندی سازگار نیست. حقوقی که متاسفانه جایی در ایدئولوژی آقای مرسی و اخوان‌المسلمین ندارد. از این‌رو بسیاری از آحاد کشور را کمتر از یکسال از دولت بیگانه ساخت.

شکست دولت مرسی در گشایش مشکلات اقتصادی یکی از دلایل مهم نارضایتی اقشار پایین و میانه جامعه بود. توریسم که منبع درآمد مهم برای کشور است در وضعیت اسفناکی قرار گرفت. تصور کنید که در چنین وضعیتی آقای مرسی کسی را به استانداری «اقصر» مهم‌ترین استان توریستی برگزید که عضو «جماعه الاسلامیه» گروه مذهبی تندرو سابق بود که اعضایش توریست‌ها را در زمان مبارک ترور می‌کردند. تقریباً همه افرادی که رئیس‌جمهور مرسی در سمت‌هایِ مختلف سیاسی نصب کرد، عضوِ اخوان‌المسلمین بودند که این خود آنهایی را که از حکومت اسلامی می‌هراسیدند، با دولت او بیگانه کرد.

از این بحث عبور کنیم و باز به انتخابات 24 خرداد برگردیم. کنار رفتن آقای عارف از انتخابات را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ اگر شما جای او بودید، چه تصمیمی می‌گرفتید؟
این کار اجتناب‌ناپذیر بود. فرو کاستن ابعاد جنبشی مدنی که تنها نوک قله آن از دور پیدا بود و به یکباره عظمت پیکرش در دقیقه 90 هویدا شد، به مسائل فرعی مانند کنار رفتن یکی به نفع دیگری صحیح نیست یا ارجاع به تعدد و تفرق نامزدهای جناح رقیب ما را از تبیین دقیق و صحیح آنچه رخ داده دور می‌کند. با این احوال نمی‌خواهم ارزش خرد جمعی و تصمیم‌گیری تشکیلاتی را دست کم بگیرم. همین جا بگویم تاکتیک کنار رفتن یکی به نفع دیگری یا هر شبهه‌ائتلافی برای اصلاح‌طلبان زمانی معنی می‌دهد که با پرچم خود وارد ائتلاف شوند و به پیاده‌نظام مجانی طرف دیگر تبدیل نشوند.

 

فرایند اتحاد عمل یا ائتلاف اصلاح‌طلبان انتخاباتی در قاموس سیاست بده‌بستان سیاسی است. نیروهایی که دست به ائتلاف می‌زنند حق یکدیگر را به رسمیت می‌شناسند و در نتیجه از قوای یکدیگر در معادله سیاسی استفاده می‌کنند. کناره‌گیری یا ائتلاف تاکتیکی اگر در خدمت استراتژی باشد امری شایسته و مقرون به نتیجه است و من هم بدان پایبندم ولی اگر خود به خودی و بدون نقشه راه باشد مانند آنچه در ترکیب‌بندی فهرست انتخاباتی اصلاح‌طلبان برای شورای شهر تهران روی داد عملی بی‌معنی و اتلاف انرژی است.

اعتدال که شعار دولت آقای روحانی است چه معنایی دارد آیا به معنای کمرنگ شدن نقش دو جناح سنتی اصلاح‌طلب و اصولگراست؟
واژه اعتدال تا چندماه پیش واژه‌ای کم‌کاربرد و حتی در فضای رادیکالی بار منفی داشت. پس از انتخابات به یکی از پرتیراژترین واژه‌ها تبدیل و کم‌کم دارد برای خودش تابو می‌شود. این واژه ساده درحقیقت معانی متفاوت، گاه متناقض و لغزنده دارد. هرکسی از ظن خود تصویری از اعتدال ارائه می‌دهد و معنایی مراد می‌کند، گویا خود و اهل و عیالش در مرکزیت آن ایستاده‌اند. پس از انتخابات افراطیون زورخانه‌ای قصد کردند آن را چنان معنی و مصادره کنند تا شک و شبهه‌ای در کار نباشد که اعتدال همان اصولگرایی ناب و تنوری است. ولی اینکه اعتدال چیست و معتدل کیست؟ راستش توافق چندانی بر سر این موضوع وجود ندارد. من از این اصطلاح برای نامیدن تمامی گروه‌های غیرافراطی راست و چپ یا دست‌کم میانه استفاده می‌کنم که دست بر قضا کم هم نیستند. بیایید از منظر امنیت ملی اعتدال و اعتدالیون را تعریف و طبقه‌بندی کنیم.

 

گروهی از اعتدالیون اولویت را در دور داشتن برخی تفکرات که خود به آن قائل نیستند، از قدرت و مراکز تصمیم‌گیری می‌دانند. گروهی از اعتدالیون کسانی هستند که نظامی‌گری و ستیزه‌جویی را دشمن اصلی کشور می‌دانند و اولویت را در بیرون نگهداشتن نیروهای نظامی از دایره قدرت، ثروت و سیاست می‌بینند. گروهی دیگر از اعتدالیون غرب و آمریکا را تهدید اصلی می‌شناسند و بنابراین، به نظر آنان باید تمامی گروه‌های فعال علیه غرب را مورد حمایت قرارداد. البته در این بخش می‌توان بخش‌های دیگری را هم افزود و البته برخی و درحقیقت بسیاری هستند که می‌گویند این گزینه‌ها کاذبند. می‌توان و باید همزمان علیه اینها فعالیت کرد. اما در عمل اغلب لحظه‌هایی هست که باید اولویت‌ها را برگزید.

ولی اعتدال فعلا با نام رئیس‌جمهور منتخب گره خورده، بدون نظر او می‌توان آن را بیان کرد؟
تبیین عناصر گفتمانی اعتدال در آغاز کار توسط آقای روحانی یکی از کارهای ضروری و لازم و در ضمن طبیعی است. پیش از این‌که دیگران آب را گل‌آلود و اعتدال را بر اساس منافع خود تعریف کنند، باید رئیس‌جمهوری منتخب برداشت خود را از این مفهوم بیان کند. طبیعی است که این برداشت با آنچه به‌عنوان وعده‌های انتخاباتی که بارها در ملأعام و رسانه‌ها بیان شده، تفاوت زیادی نباید داشته باشد. در دیدگاه‌ رئیس‌جمهور منتخب، اعتدال چندان با طرد و حذف جریان‌های گوناگون آنطور که هشت سال گذشته شاهدش بودیم جور نیست. به نوعی اعتدال را می‌شود فاصله گرفتن از فضای پولاریزه یا قطبی شده دانست که در آن تنوع طیف‌ها و گرایش‌ها به رسمیت شناخته شده و امکان انتخاب‌های بیشتر برای همگان فراهم می‌شود. به رسمیت شناخته‌ شدن لزوما به معنی سهیم شدن در قدرت نیست. دولت احمدی‌نژاد آنچنان تنوع و تکثیر دیدگاه‌ها را به رسمیت نمی‌شناخت.

 

دولتمردان دهم حتی با اعلام نتیجه انتخابات و پس از شکست قطعی برنامه‌هایشان با مکشوف شدن نظر اکثریت رای دهندگان باز هم در را بر همان پاشنه سابق چرخاندند و با تصمیمات عجولانه و فاقد وجاهت منطقی از فرصت باقی‌مانده جهت بهره‌برداری گروهی حداکثر استفاده را کردند. بهانه پنهان کرد بدهی 74 هزار میلیارد تومانی دولت به بانک مرکزی طی یک حساب سازی ساده که منجر به کاهش قدرت پول ملی در برابر ارز خارجی و افزایش صوری دارایی‌های خارجی دولت می‌شود نمونه دست به نقد آن است.

بی‌تردید هر دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب به نحوی خواهان سهم در کابینه هستند هرچند علنی اشاره‌ای به آن نمی‌کنند. آقای روحانی تا چه حد تسلیم این فشارها خواهد شد؟
اعتدال، تدبیر و عقلانیت که باید خصایص برجسته دولت روحانی باشند. اشتراک معنایی با ترکیب دولتی همچون یک شرکت سهامی متشکل از افرادی به عنوان سهم هر جناح و جریان سیاسی ندارد. انتخابات اخیر شکست گفتمان حاکم بر رفتار و گفتار تندروهای اصولگرا و عملکرد دولت ایشان بود بنابراین دولت جدید باید از وحدت گفتمانی و وحدت رویه در مرزبندی شفاف با دولت احمدی‌نژاد برخوردار باشد.

گرچه سیاست، هنر استفاده از ممکنات و داده‌های واقعا موجود است ولی همانطور که مردم در انتخابات از امکانی که در اختیارشان بود به خوبی استفاده کردند و برای خودشان فرصت آفریدند، روحانی هم باید با پشتوانه بیش از 18 میلیون رای خود فرصت‌ها را بسازد البته همین جا بگویم که روحانی، در قیاس با آقای احمدی‌نژاد، گرچه نزدیک به میانه‌روهاست اما به لحاظ تاریخ و تبار از احمدی‌نژاد به کلیت نظام و هسته مرکزی حکومت نزدیک‌تر و درهم تنیده‌تر بوده است.

 

بنابراین شاید بتوان پیش‌بینی کرد بعید می‌نماید تنش بیشتری در آینده داشته باشد. با این حال نباید مرز میان وضعیتی که مردم دست رد به سینه‌اش زدند و آنچه عقب‌نشینی مصلحت‌آمیز برای کسب موقعیت جدید می‌نامیم، مخدوش شود. می‌شود از بسیاری چیزها گذشت ولی نباید آنها را فراموش کرد. تعلل و انفعال روحانی در برابر مطالبات مردم قبل از اینکه او را به دامن امن اصولگرایی بغلتاند، به ماه عسل جنبش اجتماعی با او پایان خواهد داد و نه‌تنها موجب تقویت اصولگراها نمی‌شود که به ضعف اندیشه‌های اعتدالی و عقلانی خواهد انجامید.

از هم‌اکنون چه نگرانی‌ای باید برای دولت یازدهم متصور بود؟
ساده‌اندیشی است اگر گمان کنیم نیروهای افراطی و تندرو که در محکمه ملت حداکثر 11 در صد آرا را به‌دست آوردند اینک ساکت بنشینند. بی‌‌تردید تحرکاتی آغاز می‌شود و البته شده است تا شیرینی انتخابات را به کام مردم تلخ کند. این روزها فقط اصلاح‌طلبان نیستند که طعنه‌ و زخم زبان‌های افراطیون ورشکسته به تقصیر را می‌چشند، میانه‌روهای اصولگرا نیز این روز‌ها از دست نیش و برچسب‌های آنها به فغان آمده‌اند. آنها هر آنچه در اختیار دارند به کار می‌گیرند تا آب رفته را به جوی باز گردانند. تا لحظه آخر انتخابات اصولگرایان مرتب هشدار می‌دادند که مبادا اجازه دهند کاندیدای نزدیک به اصلاح‌طلبان که‌هاشمی و رئیس دولت اصلاحات هردو او را تائید می‌کنند رای بیاورد، حالا دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند و به دنبال اتصال بند نافش به خود می‌گردند. چرخش به راست کابینه روحانی می‌تواند چشم اسفندیار خودش و تفکری باشد که به نام اعتدال میراث‌دارش است.

به دولت آقای احمدی‌نژاد و شخص ایشان چه نمره‌ای می‌دهید؟
قبل از من و شما این ملت بود که نمره تجدیدی داد. مگر یادتان رفته بعضی رسانه‌های اصولگرا حتی ‌روز انتخابات درپیامک‌های خود خبر از سونامی سعید جلیلی به‌عنوان ادامه‌دهنده راه احمدی‌نژادی می‌دادند و همه را تشویق می‌کردند تا به دشمن‌ کاخ‌نشینان و غرب‌زدگان رای دهند. حالا دیگر فقط رای 18 میلیونی روحانی روی میز نیست بلکه آن 14 میلیونی را که از رای دادن هم به هر دلیل امتناع کردند و حامل یک پیام مشخص انتخاباتی بود، نباید نادیده گرفت.

نظرتان درمورد تشکیل دولت در سایه از سوی منتقدان دولت چیست؟
اول از همه بگویم اصلاح‌طلبان نباید دچار نشئه پیروزی شوند و تصور کنند کار تمام است. حتی اگر بر فرض رئیس دولت اصلاحات هم به ریاست‌جمهوری می‌رسید این ۱٨ میلیون رای در نبود سازمان و تشکیلات سراسری به‌راحتی فروکش می‌کرد. نگاه و عملکرد اقتصادی دولت آینده بسیار مهم است. بسیاری خوشبینند که ایران می‌تواند از شرایط نامناسب اقتصادی که دچار آن است خارج شود. آنچه دولت فعلی قرار است به دولت روحانی تحویل دهد بنا به‌گفته متناقض دولتمردان و مشاوران روحانی به‌شدت در پرده ابهام و عدم شفافیت باند پیچی شده است و گویا خیلی‌ها تمایلی به کنار زدن پرده ندارند.

 

به‌قول خیام، هست از پس پرده گفت‌وگوی من وتو / چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من. در عین حال اولویت همه جناح‌ها و حاکمیت در مهار سریع تورم و کنترل نقدینگی است ولی کیست نداند که چنین مهاری جز با افزایش تولید و بالا بردن عرضه کالا و خدمات ممکن نیست چرا که در شرایط کنونی با مشکل عرضه کالا مواجه هستیم در بسیاری موارد شاهد هستیم که کالاهای مورد نیاز موجود نباشد. این کاهش عرضه متاثر از کاهش تولید داخلی و البته هم متاثر از تحریم‌هاست. بدون ابتکار عمل در سیاست خارجی و گام‌های بلند و مستحکم برداشتن در تعامل با دیگر کشورها ناممکن است.

در دولت روحانی تغییر سیاست بر اقتصاد اولویت و تقدم دارد یا مانند دولت ‌هاشمی اقتصاد مقدم بر اصلاحات سیاسی است؟
اکثر اصلاح‌طلبان معترفند که مشکل اقتصاد ما سیاسی است. اقتصاد ملی تحت تاثیر ساختار تصمیم‌گیری دیگر نهادها در وضعیت بلاتکلیفی و مردد به سر می‌برد. از این‌رو نهادینه شدن نظام تدبیر در ایران که خود اصلاحی سیاسی است به اصلاح اقتصادی می‌انجامد. یک نمونه روشن در این مورد مساله خصوصی سازی است. چرا؟ در حالی که روسای دولت بارها سخن از کاهش تصدی دولت گفته‌اند اما شرکت‌های دولتی را به‌عنوان قلک دم دستی جهت هزینه جاری خود بازسازی و خلاف آنچه گفته‌اند و احکام قانون برنامه بود عمل کرده‌اند.

 

بیش از 20 سال است که در ایران دولت دارد خصوصی­سازی انجام می‌دهد اما همچنان دولت درحال بزرگ‌ترشدن است و جالب آنکه بودجه سالانه شرکت‌های دولتی هر سال نسبت به گذشته انبساطی تر و سهمش در بودجه کل کشور افزایش یافته است. همینطور وابستگی ساختار بودجه جاری به درآمد نفتی روز به روز بیشتر گردیده که این شرایط در بلندمدت به تخلیه انرژی اقتصاد ایران منجر شده و آن را ناتوان و کم‌رمق کرده است. آیا این یک مشکل سیاسی است یا اقتصادی؟ حل آن هم بستگی به اراده دولت دارد نه ملت. حقیقت دیگر آن است که گشودگی فضای سیاسی و اصلاحات گلاس نوستی اگر به آن درجه و میزان باشد که به هرج و مرج و کاهش ضریب امنیت ملی بینجامد نه‌تنها راهگشا نیست که اوضاع اقتصادی را آشفته‌تر می‌سازد. تازه تغییرات عمیق در بهترین حالت هم در تضاد با ساختار موجود قدرت نمی‌تواند گسترده باشد.

 

آقای ‌هاشمی هم که زمانی فضل تقدم اقتصاد بر سیاست محور برنامه دولتش بود اینک سخن از لزوم هم فازی و هم داستانی اصلاحات سیاسی و اجتماعی با اصلاحات اقتصادی می‌کند. اینک نباید اجازه داد مردم از اصلی‌ترین منبع ایجاد ثروت یعنی دسترسی آزاد به اطلاعات محروم شوند. رهبران اصلاح‌طلب باید مردم را یاری کنند که به اطلاعات دسترسی پیدا کنند و از این جهت تنها به منابع اطلاعاتی اصولگرا متکی نباشند بلکه تلاش برای ایجاد رسانه‌های مستقل به‌ویژه برپایی شبکه تلویزیونی تاثیر گذار و معتبر نه تنها پیروزی مردم را تحکیم و منافع ملی را تضمین می‌کند که رقابت دموکراتیک و دائمی میان دو جریان شناسنامه‌دار اصلاح‌طلبان فاقد رسانه و محافظه‌کاران متکی به پشتیبانی و حمایت همه‌جانبه رسانه ملی را پایدار می‌کند.اگر اصلاح‌طلبان و اشخاص مورد وثوقی چون رئیس دولت اصلاحات و ‌هاشمی بتوانند از فرصت پیش آمده به ترمیم و بازسازی پایگاه و تشکیلات اجتماعی بپردازند و توازن قدرت میان دولت و ملت را به نفع مردم حفظ و تقویت نمایند، سرنوشت و آینده اقتصاد بر مدار عقلانیت و اعتدال قرار خواهد گرفت. وگر نه اهمال در این مهم مسئولیت کم توجهی دولت روحانی نسبت به مطالبات علی‌الراس شده دامن آنها را هم می‌گیرد.

آقای روحانی باید با طرح‌هایِ نیمه‌تمام دولت احمدی‌نژاد چه بکند؟
دولت به‌دلیل نگاه‌ایدئولوژیک و تزریق بی‌حساب و کتاب پترودلارها و درآمدهای نفتی غول‌آسا و پرهزینه شده که لازم است زودتر فکری به‌حالش کرد. بی‌ثباتی‌های ادواری در اقتصاد و تحریم‌های کمرشکن ظرفیت و استمرار سرمایه‌گذاری را کاهش و توانایی‌های کارآفرینانه را تضعیف کرده و اقتصاد ایران را دچار مشکلاتی کرده است. بنابراین بیش از این نمی‌توان به این اقتصاد فشار آورد و دیگر نمی‌توان با تزریق پول و اعتبار و سایر انگیزاننده‌ها آن را به تحرک وا داشت.

 

نخست باید مساله بی ثباتی و عوامل محدثه و مبقیه آن حل شود سپس عوامل آشفتگی درمان و زدوده گردد و سرانجام سراغ تحرک بخشی و جهش اقتصادی رفت. دولت سفرهای استانی و تصویب صدها طرح و پروژه چند هزار پروژه صنعتی و کشاورزی و خدماتی را سربار بودجه عمومی کشور کرده است. با اینکه اجرای دقیق هدفمندسازی یارانه‌ها، خصوصی سازی سالم و کوچک کردن دولت آماس کرده فعلی، حذف قوانین و مقررات دست و پاگیر و بعضا متناقض، جذب سرمایه ایرانیان مقیم خارج و سرمایه‌گذاران خارجی، بازگرداندن اقتدار پول ملی و ده‌ها راه علاج دیگر مسائل مبرم دولت روحانی هستند تردید ندارم خلاصی از دست طرحهای نیمه تمامی که روی دست کشور مانده و تعدادی شان هم بارها افتتاح نمایشی شده‌اند و هم‌اکنون خاک می‌خورند فوریت دارد.

 

کنار گذاشتن طرح‌های ناتمام نه از نظر اهالی محل پذیرفته است و نه از نظر پرستیژی برای دولت آقای روحانی شایسته است که بیاید بگوید نمی‌توانیم تمام کنیم این اولین پرونده روی میز سازمان برنامه و بودجه است که باید ارزیابی و رسیدگی گردد. اول از همه نیاز اقتصاد ملی به پایان این پروژه‌ها مورد توجه است، اهداف ثانوی و انگیزه‌های جذب رای در اولویت‌های بعدی قرار می‌گیرند. دولت می‌تواند آن‌ها را به بخش خصوصی واگذار کند. ما باید نه تنها به بخش خصوصی اجازه دهیم بلکه باید آن‌ها را تشویق کنیم که به عرصه بازگردند و موتور رشد اقتصادی کشور شوند و دولت را تنها در بخش‌های استراتژیک اقتصادی مداخله دهیم. یکبار گفته‌ام برخی دولتمردان بسان بچه پولدار بی‌مسئولیتی می‌مانند که هر شب سر گاوصندوق پدر رفته موجودی آن‌ را خالی می‌کنند وقتی هم که می‌گوییم حساب و کتاب چه می‌شود ننه من غریبم در می‌آورد.

 تورم بالای 40 درصدی فعلی و بیکاری دو رقمی همراه رکود و نرخ رشد اقتصادی منفی چه حاصلی جز تضعیف سرمایه اجتماعی خواهد داشت. اینکه ایران سرزمین بزرگی است و ملت متمدن و بزرگتری در آن زندگی می‌کند مشکل ما را حل نمی‌کند که مسئولیت ما را دوچندان می‌سازد. اقتصاد ایران، اقتصادی است که نقدینگی آن در کمتر از یک دهه بیش از هشت یا نه برابر شده است که نیاز به توقف دارد./روزنامه آرمان