اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

بی‌توجهی پدر و عاقبت دردناک یک نوجوان/ سارق 16 ساله معتاد چه سرگذشتی داشت؟



اخبار حوادث - بی‌توجهی پدر و عاقبت دردناک یک نوجوان/ سارق 16 ساله معتاد چه سرگذشتی داشت؟

شب گذشته مامورین گشت پلیس در حین گشت زنی در یکی از خیابانهای فرعی شهر به پسر جوانی مشکوک می‌شوند که از داخل خودروی پارک شده‌ای بیرون آمده و با دیدن پلیس هراسان قصد فرار داشت که دستگیر و بلافاصله به کلانتری انتقال داده می‌شود.

به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ سرش رو به پایین روی صندلی گوشه اتاق نشسته و در حالیکه به جلو خم شده بود با انگشتان دستش بازی می‌کرد، از حالت نشستن او کاملا معلوم بود که احساس راحتی نمی‌کند.

شب گذشته مامورین گشت پلیس در حین گشت زنی در یکی از خیابانهای فرعی شهر به پسر جوانی مشکوک می‌شوند که از داخل خودروی پارک شده‌ای بیرون آمده و با دیدن پلیس هراسان قصد فرار داشت که دستگیر و بلافاصله به کلانتری انتقال داده می‌شود و نهایتا بعد از تشکیل پرونده قضایی به تشخیص رئیس کلانتری جهت مصاحبه مددکاری به دایره مشاوره و مددکاری کلانتری هدایت شده بود که در ادامه آن را می خوانید:

مددکار از جا بلند می‌شود و رو به روی پسر می‌نشیند و از او می‌پرسد: به چه جرمی دستگیر شده‌ای؟

پسر در‌‌ همان حالتی که قرار داشت زیر لب زمزمه می‌کند: به جرم بی‌کسی و بدبختی!

مددکار می‌گوید: تا جایی که من می‌دانم این‌ها که گفتی جرم نیستند، به من می‌گویی اسمت چیست و چند سال داری؟

پسر کمی جابجا می‌شود و می‌گوید: سعیدهستم و شانزده سال دارم.

مددکار از سعید می‌خواهد که از گذشته خود بگوید؛ سعید بعد از مکث کوتاهی در حالیکه دستش را ستون چانه‌اش قرار می‌داد می‌گوید: فرزند خانواده‌ای بودم که وضع مالی خوبی نداشت. من پسر بزرگ بودم و یک خواهر و یک برادر کوچک داشتم تا قبل از اینکه مادرم فوت کند درس و مشقم خوب بود بچه درس خوانی بودم، در مدرسه همه معلمین و معاون از من راضی بودند.

سعید ادامه داد: 9 سال بیشتر نداشتم که مادرم به رحمت خدا رفت و بدبختی‌های من شروع شد، پدرم کارگر بود و از عهده مخارج زندگی بر نمی‌آمد، به بچه‌هایش توجه چندانی نداشت، بعد از فوت مادرم به اصرار پدر بود که درس و مدرسه را‌‌ رها کردم و در یک کارگاه مبل سازی مشغول به کار شدم تا هم به خیال او کار یاد گرفته باشم و هم کمک خرجی خانواده باشم.

پسر جوان می‌گفت: یادم می‌آید که چند ماه از شروع به کار من در آن کارگاه لعنتی گذشته بود و او حتی یکبار هم به آنجا سر نزد، شب‌ها هم که به خانه بر می‌گشت راجع به کارم یا اینکه اصلا من از کار و محیط آنجا راضی هستم یا نه هیچ نمی‌پرسید.

سعید در حالیکه هر دو دستش را مشت کرده بود نگاهش به نقطه‌ای خیره ماند، مددکار او را ترغیب می‌کند که ادامه دهد و پسر که انگار مطلب خیلی مهمی می‌خواهد بگوید نگاهی به در اتاق می‌اندازد تا از بسته بودن در اتاق مطمئن شود و بعد ادامه می‌دهد: در کارگاه به غیر از من چند نفر دیگر که همگی از من بزرگ‌تر بودند مشغول به کار بودند اما من زیاد با آن‌ها راحت و صمیمی نبودم چون از رفتارشان خوشم نمی‌آمد، چند بار توسط آن‌ها مورد آزار قرار گرفتم اما به کسی نتوانستم چیزی بگویم چون تهدیدم کرده و از من زهر چشم گرفته بودند.

وی گفت: آن زمان ۱۲ساله و خیلی بی تجربه بودم، بعد از مدتی دو تن از کارگران‌‌ همان کارگاه با اصرار مرا به پای بساط مصرف مواد کشیدند و بعد از چند بار مصرف من که لب به سیگار هم نزده بودم مصرف تریاک دیگر برایم عادی شد و بعد از چند ماه شیشه جایگزین تریاک شد و در همین زمان صاحب کارگاه متوجه اعتیاد ما شد و ما چند نفر را از کارگاه بیرون انداخت.

مددکار از سعید می‌پرسد: عکس العمل پدرت چه بود؟

سعید لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید: پدرم با سنگدلی تمام مرا از خانه بیرون کرد، سعید این را می‌گوید و بعد در حالیکه چشمانش نمناک می‌شوند ادامه می‌دهد: پدرم تا از جریان اخراجم از کارگاه با خبر شد به حالت اعتراض نزد صاحبکارم رفت اما وقتی برگشت بی‌مقدمه مرا به باد کتک گرفت و با سنگدلی مرا از خانه بیرون کرد.

پسر جوان بعد از مکث کوتاهی سرش را پایین انداخته و ادامه می‌دهد: هیچ وقت گریه‌های خواهرم را وقتی با التماس از پدر می‌خواست که مرا کتک نزند فراموش نمی‌کنم وقتی جلوی درب حیاط ایستاد و گفت که نخواهد گذاشت مرا از خانه بیرون کند اما پدرم با بی‌رحمی خواهرم را به گوشه‌ای پرت کرد و...

سعید در حالیکه سرش را به حالت تاسف تکان می‌داد منتظر سوال مددکار نمی‌شود و ادامه می‌دهد: جایی را نداشتم کس و کاری هم که نداشتم برای همین روز‌ها و شب‌هایم در گوشه خیابان‌ها گذشت و با دو نفر از خودم بد‌تر که معتاد بودند آشنا شدم برای اینکه خرج مواد را دربیاورم تصمیم گرفتم در سرقت لوازم داخل خودرو‌ها همراه آن‌ها شوم و  شب گذشته تصمیم گرفته بودم به تنهایی اینکار را انجام دهم که توسط پلیس دستگیر شدم.
اخبار حوادث - باشگاه خبرنگاران

 


ویدیو مرتبط :
انعطاف بدنی نوجوان 16 ساله

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نوجوان 17 ساله قربانی اعتیاد پدر شد/مرگ دردناک پسر جلوی چشمان پدر




 اخبار حوادث - نوجوان 17 ساله قربانی اعتیاد پدر شد/مرگ دردناک پسر جلوی چشمان پدر

در یک نزاع خانوادگی در شاهرود، پدر معتاد با ضربه چاقو، پسر 17 ساله اش را از پای در آورد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، در ساعت 23:30، یازدهم تیر، وقوع یک فقره درگیری و نزاع خانوادگی به مرکز فوریت های 110 شهرستان شاهرود اعلام شد.
 
در این درگیری، نوجوانی 17 ساله بر اثر اصابت ضربه چاقو مجروح و به بیمارستان امام حسین (ع) منتقل شد که به علت شدت جراحات وارده تلاش تیم پزشکی برای نجات وی نتیجه نداد و جان باخت.
 
بدنبال فوت مصدوم در این درگیری، کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی برای کشف پرونده، اقدامات خود را آغاز و در بررسی ها مشخص شد، شب حادثه درگیری شدیدی بین حمید پدر 44 ساله خانواده با امیر فرزند خانواده رخ داده است.
 
حمید که معتاد به مواد مخدر هم هست حین درگیری به سراغ چاقوی آشپزخانه می رود و با یک ضربه به قفسه سینه امیر او را راهی بیمارستان می کند که نوجوان 17 ساله به این علت جان خود را از دست می دهد.
 
فرمانده انتظامی استان سمنان در این خصوص با ابراز تاثر از وقوع این درگیری منجر به قتل، خانواده را نخستین و مهمترین نهاد در تربیت و تعالی افراد معرفی کرد.
 
سردار ˈمحمدرضا میرزاییˈ گفت: اعتیاد به مواد مخدر سهم مهلک انحطاط جامعه است، چنانکه در این پرونده، پدر معتاد، با قتل فرزند نوجوانش فروپاشی کانون خانواده را به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی رقم زد.
 
قاتل پس از دستگیری و تشریح صحنه ، تحویل مرجع قضایی شد.
اخبارحوادث - باشگاه خبرنگاران