اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
پیشنهاد خودکشی هدایت به نیما و شهریار!
شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد میکرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند ان الله مع الصابرین.
خبرگزاری مهر: مراسم گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد محمد حسین شهریار و رونمایی از کتاب «سلام بر حیدربابا» شب گذشته دوشنبه 25 شهریور در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.
در این مراسم پس از سخنرانی محسن مومنی، علیرضا قزوه و محسن چینیفروشان، ابوالفضل علیمحمدی استاد ادبیات دانشکده هنر تبریز در سخنانی به ذکر چند خاطره از استاد شهریار پرداخت و گفت: شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد میکرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند ان الله مع الصابرین.
وی ادامه داد: شهریار در دوران حیاتش میگفت چندین بار خواسته است حیدربابا را خودش به فارسی ترجمه کند اما موفق به این کار نشده و به قول خودش آرزویش همواره همراه او بوده است.
علی محمدی افزود: شهریار میگفت که در مجلسی در منزل ملک الشعرای بهار صادق هدایت تازه «بوف کور» را نوشته بود و برای حاضرین خواند و به خاطر متن آن کتاب جمعیت حاضر در آن مراسم به نوعی در هم رفته و ناراحت شدند. بهار رو به شهریار کرد و به او گفته شهریار چیزی بخوان و او نیز بخشی از هذیان دل را خوانده است که منجر شده در مقابل بوف کور یک انبساط روانی در مجلس حاکم شود.
این استاد ادبیات دانشگاه در ادامه با اشاره به ترجمه حسن شادبه از حیدربابا گفت: این ترجمه تا حد زیادی رنگ و طرح و بوی حیدربابای ترکی دارد. البته از حیدربابا ترجمههای زیادی شده اما برخی فقط فن ترجمه را دارند و برخی فقط هنر شهریار را به نمایش گذاشته اند، اما این ترجمه آمیزه ای از هر دو است.
وی تاکید کرد: حیدربابا به زبان ترکی روستایی سروده شد و لذا برای ترجمه آن باید مترجم به تمام اصطلاحات ترکی روستایی مسلط باشد. درک این ظرایف از سوی آقای شادبه که خود زبان مادری اش ترکی نیست اعجاب آور است.
جواد محقق شاعر و نویسنده نیز از دیگر سخنرانان این مراسم بود.
وی در سخنان خود اظهار داشت: وقتی آقای چینی فروشان تماس گرفت و از من خواست این ترجمه را بخوانم یادم افتادکه ترجمههای زیادی از حیدربابا را از کار مرحوم مشروطه چی تا منزوی خواندم و ناگهان تردید کردم که ترجمه فردی فارسی زبان که ادعایی هم در شعر و شاعری ندارد از حیدربابا نباید کار جالبی باشد. اما کتاب را گرفتم و خواندم و بخشهایی از آن را هم با ترجمههای موجود از حیدربابا مقایسه کردم و نظرم فرق کرد.
محقق ادامه داد: شعر به گفته بسیاری از افراد امری ترجمه ناپذیر است. به ویژه شعر منظوم و مقفا. در ترجمههایی هم که از حیدربابا شده هر کدام در بخشی قوت دارند و در بخش دیگری دچار ضعف هستند. مثلاً برخی عنصر زبان را مورد توجه قرار داده اند و برخی دیگر عنصر تخیل و عاطفه موجود در شعرها را. ترجمه آقای شادبه با توجه به فارسی زبان بودن و ادعا نداشتن ایشان در عالم شعر و شاعری معدل قابل تاملی را از مجموعه این عناصر یک جا در خود جمع کرده و به همین خاطر معتقدم اگر چیزی از ترجمههای دیگر بیشتر نداشته باشد کم هم ندارد.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به موضوع شعر «علی ای همای رحمت» گفت: با وجود احترام فراوانی که برای شهریار قائلم در سال 60 یا 61 و در زمان حیات ایشان این موضوع را مطرح کردم که شائبههایی وجود دارد که این شعر سروده شهریار نباشد ولی این مساله شان ایشان را هم کاهش نمی دهد. به هر حال تحقیقات ادبی باید راه خودش را برود تا بتواند پرتوی بیشتری را در روی واقعیات بیافتکند. البته من در این مورد مقاله ای هم نوشتم اما وقتی ماجرای خواب شهریار و دیدارش با مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رخ داد از انتشار آن به احترام این رخداد صرفنظر کردم اما معتقدم باید که بالاخره روزی این مساله مطرح شود.
حسن شادبه مترجم این کتاب در ادامه این مراسم در سخنانی که نیمی به زبان آذری بیان شد پس از تشکر از دست اندکاران انتشار این کتاب در سخنانی اظهار داشت: من کار زیادی نکردم و نمیتوانم بگویم که با این ترجمه مدعی یاد گرفتن زبان آذری شدم اما در این ترجمه روی اصطلاحات خیلی دقت کردم و سعی کردم مقصود شاعر را از لا به لای اشعار در آورم و به فارسی برگردانم.
هادی بهجت تبریزی، فرزند استاد شهریار نیز آخرین سخنران این مراسم بود. وی ابتدا اظهار داشت: ما معمولا زبان یک ملت را یاد میگیریم تا بتوانیم با آنها به همدلی برسیم مهندس شادبه نیز با این ترجمه از همدلی به همزبانی رسیدند.
بهجت تبریزی ادامه داد: یک بار دوستی اصفهانی در تبریز میگفت ما استانمان مثل شما سرسبز نیست و با مصیبت و سختی آن را آباد کردهایم و سرسبز و در آن صنایع زیبایی را خلق کردهایم. امروز که به این جملات فکر میکنم حسم این است که باید انتظار انسانی مانند آقای شادبه را از اصفهانیها داشت که بتواند دست به چنین کاری بزند.
وی ادامه داد: مرحوم پدرم برای دوستی اهمیت فراوانی قائل بود تا جایی که بعد از ازدواج و فرزند دار شدنش نام فرزندانش را از روی نام دوستانش انتخاب میکرد. به عنوان مثال نام من را از روی نام سعداللههادی از دوستانش انتخاب کرد و نام اولین دخترش شهرزاد را از روی نام رضا کمال شهرزاد انتخاب کرد. او همیشه به دوستی قسم میخورد حتی اگر از آن بی وفایی دیده بود.
در پایان این مراسم رئیس حوزه هنری با اهدای هدایایی ازهادی بهجت تبریزی و حسن شادبه تقدیر کرد.
در این مراسم پس از سخنرانی محسن مومنی، علیرضا قزوه و محسن چینیفروشان، ابوالفضل علیمحمدی استاد ادبیات دانشکده هنر تبریز در سخنانی به ذکر چند خاطره از استاد شهریار پرداخت و گفت: شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد میکرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند ان الله مع الصابرین.
وی ادامه داد: شهریار در دوران حیاتش میگفت چندین بار خواسته است حیدربابا را خودش به فارسی ترجمه کند اما موفق به این کار نشده و به قول خودش آرزویش همواره همراه او بوده است.
علی محمدی افزود: شهریار میگفت که در مجلسی در منزل ملک الشعرای بهار صادق هدایت تازه «بوف کور» را نوشته بود و برای حاضرین خواند و به خاطر متن آن کتاب جمعیت حاضر در آن مراسم به نوعی در هم رفته و ناراحت شدند. بهار رو به شهریار کرد و به او گفته شهریار چیزی بخوان و او نیز بخشی از هذیان دل را خوانده است که منجر شده در مقابل بوف کور یک انبساط روانی در مجلس حاکم شود.
این استاد ادبیات دانشگاه در ادامه با اشاره به ترجمه حسن شادبه از حیدربابا گفت: این ترجمه تا حد زیادی رنگ و طرح و بوی حیدربابای ترکی دارد. البته از حیدربابا ترجمههای زیادی شده اما برخی فقط فن ترجمه را دارند و برخی فقط هنر شهریار را به نمایش گذاشته اند، اما این ترجمه آمیزه ای از هر دو است.
وی تاکید کرد: حیدربابا به زبان ترکی روستایی سروده شد و لذا برای ترجمه آن باید مترجم به تمام اصطلاحات ترکی روستایی مسلط باشد. درک این ظرایف از سوی آقای شادبه که خود زبان مادری اش ترکی نیست اعجاب آور است.
جواد محقق شاعر و نویسنده نیز از دیگر سخنرانان این مراسم بود.
وی در سخنان خود اظهار داشت: وقتی آقای چینی فروشان تماس گرفت و از من خواست این ترجمه را بخوانم یادم افتادکه ترجمههای زیادی از حیدربابا را از کار مرحوم مشروطه چی تا منزوی خواندم و ناگهان تردید کردم که ترجمه فردی فارسی زبان که ادعایی هم در شعر و شاعری ندارد از حیدربابا نباید کار جالبی باشد. اما کتاب را گرفتم و خواندم و بخشهایی از آن را هم با ترجمههای موجود از حیدربابا مقایسه کردم و نظرم فرق کرد.
محقق ادامه داد: شعر به گفته بسیاری از افراد امری ترجمه ناپذیر است. به ویژه شعر منظوم و مقفا. در ترجمههایی هم که از حیدربابا شده هر کدام در بخشی قوت دارند و در بخش دیگری دچار ضعف هستند. مثلاً برخی عنصر زبان را مورد توجه قرار داده اند و برخی دیگر عنصر تخیل و عاطفه موجود در شعرها را. ترجمه آقای شادبه با توجه به فارسی زبان بودن و ادعا نداشتن ایشان در عالم شعر و شاعری معدل قابل تاملی را از مجموعه این عناصر یک جا در خود جمع کرده و به همین خاطر معتقدم اگر چیزی از ترجمههای دیگر بیشتر نداشته باشد کم هم ندارد.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به موضوع شعر «علی ای همای رحمت» گفت: با وجود احترام فراوانی که برای شهریار قائلم در سال 60 یا 61 و در زمان حیات ایشان این موضوع را مطرح کردم که شائبههایی وجود دارد که این شعر سروده شهریار نباشد ولی این مساله شان ایشان را هم کاهش نمی دهد. به هر حال تحقیقات ادبی باید راه خودش را برود تا بتواند پرتوی بیشتری را در روی واقعیات بیافتکند. البته من در این مورد مقاله ای هم نوشتم اما وقتی ماجرای خواب شهریار و دیدارش با مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رخ داد از انتشار آن به احترام این رخداد صرفنظر کردم اما معتقدم باید که بالاخره روزی این مساله مطرح شود.
حسن شادبه مترجم این کتاب در ادامه این مراسم در سخنانی که نیمی به زبان آذری بیان شد پس از تشکر از دست اندکاران انتشار این کتاب در سخنانی اظهار داشت: من کار زیادی نکردم و نمیتوانم بگویم که با این ترجمه مدعی یاد گرفتن زبان آذری شدم اما در این ترجمه روی اصطلاحات خیلی دقت کردم و سعی کردم مقصود شاعر را از لا به لای اشعار در آورم و به فارسی برگردانم.
هادی بهجت تبریزی، فرزند استاد شهریار نیز آخرین سخنران این مراسم بود. وی ابتدا اظهار داشت: ما معمولا زبان یک ملت را یاد میگیریم تا بتوانیم با آنها به همدلی برسیم مهندس شادبه نیز با این ترجمه از همدلی به همزبانی رسیدند.
بهجت تبریزی ادامه داد: یک بار دوستی اصفهانی در تبریز میگفت ما استانمان مثل شما سرسبز نیست و با مصیبت و سختی آن را آباد کردهایم و سرسبز و در آن صنایع زیبایی را خلق کردهایم. امروز که به این جملات فکر میکنم حسم این است که باید انتظار انسانی مانند آقای شادبه را از اصفهانیها داشت که بتواند دست به چنین کاری بزند.
وی ادامه داد: مرحوم پدرم برای دوستی اهمیت فراوانی قائل بود تا جایی که بعد از ازدواج و فرزند دار شدنش نام فرزندانش را از روی نام دوستانش انتخاب میکرد. به عنوان مثال نام من را از روی نام سعداللههادی از دوستانش انتخاب کرد و نام اولین دخترش شهرزاد را از روی نام رضا کمال شهرزاد انتخاب کرد. او همیشه به دوستی قسم میخورد حتی اگر از آن بی وفایی دیده بود.
در پایان این مراسم رئیس حوزه هنری با اهدای هدایایی ازهادی بهجت تبریزی و حسن شادبه تقدیر کرد.
ویدیو مرتبط :
نظر شهریار درمورد پروین اعتصامی و صادق هدایت
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ادامه جنجال پیشنهاد خودکشی صادقهدایت
سخنرانی هفته گذشته ابوالفضل علیمحمدی، استاد ادبیات دانشگاه هنر تبریز و از دوستان نزدیک مرحوم محمدحسین شهریار در مراسم گرامیداشت این شاعر در حوزه هنری که در آن اظهار داشته بود صادق هدایت به شهریار و نیما یوشیج پیشنهاد انتحار (خودکشی) داده بود با واکنشهای زیادی مواجه شد.
خبرگزاری مهر: سخنرانی هفته گذشته ابوالفضل علیمحمدی، استاد ادبیات دانشگاه هنر تبریز و از دوستان نزدیک مرحوم محمدحسین شهریار در مراسم گرامیداشت این شاعر در حوزه هنری که در آن اظهار داشته بود صادق هدایت به شهریار و نیما یوشیج پیشنهاد انتحار (خودکشی) داده بود با واکنشهای زیادی مواجه شد.
این واکنشها علاوه بر آنکه در قامت پیامها و نظرهایی زیر خبر به خبرگزاری مهر رسید، ابعاد دیگری هم داشت که از جمله آنها میتوان به واکنش جهانگیر هدایت، برادرزاده صادق هدایت اشاره کرد. وی به یکی از رسانهها گفته بود: اینکه یک نفر بیاید بدون دلیل و توجیه، در جلسهای که ربطی به هدایت ندارد، خاطرهای را به نقل از شهریار بگوید که واقعیت آن بعد از گذشت سالیان سال قابل اثبات نیست، به نظر من حرکت حساب شدهای است.
در این شکی ندارم که عدهای با فحاشی به هدایت کاسبی میکنند و فحاشیهایشان هم بیاجر و مزد نمیماند. این اظهارات، دروغ مطلق است! هرکس صادق هدایت را در آن سالها میشناخته؛ میداند که آدمی در آن جایگاه و با آن شهرت داخلی و خارجی، هرگز چنین پیشنهاد خندهداری را به دو شاعر دیگر نمیدهد.
خبرنگار ما در همین رابطه صحت و سقم این خاطره و زمان بیان آن را از ابوالفضل علیمحمدی جویا شد. وی در پاسخ به این سئوال اظهار داشت: مرحوم شهریار این خاطره را در سال 1366 برای من بازگو کرد و مأخذ آن نیز خود بنده هستم که آن را شنیدم و حتی در کتاب «حافظ به روایت شهریار» که از سوی نشر چشمه منتشر کردهام، این مطلب درج شده است.
وی در مورد چگونگی نقل این خاطره نیز گفت: بنده با مرحوم شهریار هفتهای یک روز حافظخوانی داشتیم و در یکی از همین جلسات وقتی به بیت معروف «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود/ از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت» رسیدیم، شهریار برای من گفت: که این بیت را با این تغییر برای هدایت میخواندم که «از گوشهای برون آی ای صادق هدایت!» که دلیلش گوشهگیری شدید هدایت بود.
در همین حین بود که برای مرحوم شهریار تداعی خاطرات شد و خاطراتی گفت از دوستیاش با هدایت و رفت و آمد وی به خانه شهریار در تهران و رفتن آن دو به همراه نیما یوشیج به منطقه دربند تهران. در همین حین استاد به من گفت که در این رفت و آمدها، هدایت با اشاره به ناملایمات اجتماعی پبرامون خود به من و نیما چندبار پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و ما تنها او را به صبوری دعوت کردیم.
وی افزود: من این خاطره را به همراه تحلیل شخصی خودم از آن 10 سال قبل در نشست هماندیشیهای اجتماعی و سیاسی نیما و شهریار در تالار رودکی تهران هم بیان کردم.
علیمحمدی تاکید کرد: در مورد بزرگان ادبیات گاهی خاطرهگویی داریم و گاهی خاطرهسازی. خاطرات من و شهریار در موارد بسیاری با هادی فرزند وی مشترک است و بخشی از آنها در کتاب «سخن از یار آشنا» که در تهران با همکاری فرزند وی منتشر شده، قابل دسترسی است.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: این خاطره و نقل آن باعث شد ما بتوانیم تاریخ سرایش شعر هذیان دل شهریار را کشف کنیم. این شعر جزو معدود اشعاری بود که شهریار تاریخی برای آن درج نکرده بود. اما او همراه با این خاطره، خاطره دیگری برای ما تعریف کرد؛ مبنی بر اینکه روزی در منزل ملک الشعرای بهار، از هدایت میخواهند تا چیزی بخواند و او بخشی از بوف کور را که عنوان میداشت تازه نوشته است، خواند. این متن و نگاه سوررئالیستی آن افکار عمومی را کمی تحت تاثیر قرار داد و به اصطلاح منقبض کرد. بعد از آن بهار از شهریار میخواهد تا چیزی بخواند و او هم شعر هذیان دل را میخواند که باعث انبساط خاطر جمع میشود. این خاطرات به همراه تاریخ نوشتن بوف کور بود که ما را به این نتیجه رساند که شهریار هذیان دل را در سال 1318 سروده است.
علیمحمدی ادامه داد: جدای من از سرکار خانم رجبزاده، عروس مرحوم شهریار که در زمان حیات وی پرستار ویژه او نیز بود در کتاب سخن از یار آشنا از او نقل کردهام که در روزهای پایانی زندگی شهریار، وقتی هر از گاهی او به هوش میآمد، خاطرهای از برخی دوستانش تعریف میکرد و یک روز نیز برای وی خاطراتش با هدایت را نقل کرده و گفته بود: با هدایت چندین بار به دربند تهران رفته بودیم و در منطقهای که بسیار مرتفع بود، مینشستیم و درباره موضوعات زیادی صحبت میکردیم. در چند جلسه هدایت بلند شد و بر لبه آن بلندی ایستاد و به من گفت بیا خودمان را به پایین پرت کنیم تا از این همه بدی راحت شویم و من به او گفتم که این کار خلاف اعتقادات من است و تو هم بیشتر صبوری کن.
وی در پایان تاکید کرد: من برای برادرزاده جناب هدایت احترام قائلم، اما فکر میکنم ایشان چندان دقیق در جریان جزئیات دوستی نیما و شهریار و هدایت نیستند.
این واکنشها علاوه بر آنکه در قامت پیامها و نظرهایی زیر خبر به خبرگزاری مهر رسید، ابعاد دیگری هم داشت که از جمله آنها میتوان به واکنش جهانگیر هدایت، برادرزاده صادق هدایت اشاره کرد. وی به یکی از رسانهها گفته بود: اینکه یک نفر بیاید بدون دلیل و توجیه، در جلسهای که ربطی به هدایت ندارد، خاطرهای را به نقل از شهریار بگوید که واقعیت آن بعد از گذشت سالیان سال قابل اثبات نیست، به نظر من حرکت حساب شدهای است.
در این شکی ندارم که عدهای با فحاشی به هدایت کاسبی میکنند و فحاشیهایشان هم بیاجر و مزد نمیماند. این اظهارات، دروغ مطلق است! هرکس صادق هدایت را در آن سالها میشناخته؛ میداند که آدمی در آن جایگاه و با آن شهرت داخلی و خارجی، هرگز چنین پیشنهاد خندهداری را به دو شاعر دیگر نمیدهد.
خبرنگار ما در همین رابطه صحت و سقم این خاطره و زمان بیان آن را از ابوالفضل علیمحمدی جویا شد. وی در پاسخ به این سئوال اظهار داشت: مرحوم شهریار این خاطره را در سال 1366 برای من بازگو کرد و مأخذ آن نیز خود بنده هستم که آن را شنیدم و حتی در کتاب «حافظ به روایت شهریار» که از سوی نشر چشمه منتشر کردهام، این مطلب درج شده است.
وی در مورد چگونگی نقل این خاطره نیز گفت: بنده با مرحوم شهریار هفتهای یک روز حافظخوانی داشتیم و در یکی از همین جلسات وقتی به بیت معروف «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود/ از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت» رسیدیم، شهریار برای من گفت: که این بیت را با این تغییر برای هدایت میخواندم که «از گوشهای برون آی ای صادق هدایت!» که دلیلش گوشهگیری شدید هدایت بود.
در همین حین بود که برای مرحوم شهریار تداعی خاطرات شد و خاطراتی گفت از دوستیاش با هدایت و رفت و آمد وی به خانه شهریار در تهران و رفتن آن دو به همراه نیما یوشیج به منطقه دربند تهران. در همین حین استاد به من گفت که در این رفت و آمدها، هدایت با اشاره به ناملایمات اجتماعی پبرامون خود به من و نیما چندبار پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و ما تنها او را به صبوری دعوت کردیم.
وی افزود: من این خاطره را به همراه تحلیل شخصی خودم از آن 10 سال قبل در نشست هماندیشیهای اجتماعی و سیاسی نیما و شهریار در تالار رودکی تهران هم بیان کردم.
علیمحمدی تاکید کرد: در مورد بزرگان ادبیات گاهی خاطرهگویی داریم و گاهی خاطرهسازی. خاطرات من و شهریار در موارد بسیاری با هادی فرزند وی مشترک است و بخشی از آنها در کتاب «سخن از یار آشنا» که در تهران با همکاری فرزند وی منتشر شده، قابل دسترسی است.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: این خاطره و نقل آن باعث شد ما بتوانیم تاریخ سرایش شعر هذیان دل شهریار را کشف کنیم. این شعر جزو معدود اشعاری بود که شهریار تاریخی برای آن درج نکرده بود. اما او همراه با این خاطره، خاطره دیگری برای ما تعریف کرد؛ مبنی بر اینکه روزی در منزل ملک الشعرای بهار، از هدایت میخواهند تا چیزی بخواند و او بخشی از بوف کور را که عنوان میداشت تازه نوشته است، خواند. این متن و نگاه سوررئالیستی آن افکار عمومی را کمی تحت تاثیر قرار داد و به اصطلاح منقبض کرد. بعد از آن بهار از شهریار میخواهد تا چیزی بخواند و او هم شعر هذیان دل را میخواند که باعث انبساط خاطر جمع میشود. این خاطرات به همراه تاریخ نوشتن بوف کور بود که ما را به این نتیجه رساند که شهریار هذیان دل را در سال 1318 سروده است.
علیمحمدی ادامه داد: جدای من از سرکار خانم رجبزاده، عروس مرحوم شهریار که در زمان حیات وی پرستار ویژه او نیز بود در کتاب سخن از یار آشنا از او نقل کردهام که در روزهای پایانی زندگی شهریار، وقتی هر از گاهی او به هوش میآمد، خاطرهای از برخی دوستانش تعریف میکرد و یک روز نیز برای وی خاطراتش با هدایت را نقل کرده و گفته بود: با هدایت چندین بار به دربند تهران رفته بودیم و در منطقهای که بسیار مرتفع بود، مینشستیم و درباره موضوعات زیادی صحبت میکردیم. در چند جلسه هدایت بلند شد و بر لبه آن بلندی ایستاد و به من گفت بیا خودمان را به پایین پرت کنیم تا از این همه بدی راحت شویم و من به او گفتم که این کار خلاف اعتقادات من است و تو هم بیشتر صبوری کن.
وی در پایان تاکید کرد: من برای برادرزاده جناب هدایت احترام قائلم، اما فکر میکنم ایشان چندان دقیق در جریان جزئیات دوستی نیما و شهریار و هدایت نیستند.