اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

هادی غفاری:مسئولیت آقای مصباح،نقد دکترشریعتی بود/حمیدروحانی یک سیلی برای انقلاب نخورده



اخبار ,اخبار سیاسی ,هادی غفاری

 

اخبار سیاسی - ناگفته های هادی غفاری درباره احمدی نژاد،مصباح یزدی ،دکترشریعتی،بنی صدر،هویدا...و رد وتایید صلاحیتش

هادی غفاری می گوید از مواضع گذشته اش دفاع می کند، نه تواب است و نه پشیمان.

 می گوید از السابقون انقلاب است، حرف گزافی هم نمی‌گوید، نامش را که جستجو کنی از هادی غفاری قبل انقلاب و دوران انقلاب خواهی خواند تا هادی غفاری نماینده سه دوره مجلس و امام جماعت همین سال‌های دور و نزدیک مسجد الهادی تهران نو.

«تندروی» اما هاله ابهامی است که در همه این سالها بر سر او بوده، اویی که می گویند در دهه 60 جزء روحانیون تندرو بوده و حتی برخی اعدام هویدا را به او نسبت می دهند، غفاری اما نه فقط از مواضع و عملکردش دفاع می‌کند که تاکید دارد نه پشیمان است نه اهل توبه. خود را نه فرزند انقلاب که مادر انقلاب می‌داند، صاحب انقلاب، نه تماشاچی انقلاب.

حرف هایش با ما را از بنی صدر شروع کرد، از همان جلسه معروف جامعه روحانیت مبارز که او به کاندیداتوری بنی صدر برای ریاست جمهوری رای منفی داد، امامی کاشانی رای ممتنع و بقیه رای مثبت.  آیت الله خامنه ای و آقایان هاشمی و باهنر هم اصلا به جلسه نرفتند چون مخالف بودند.

به خاطراتش از مجلس که رسید از آن نماینده روحانی آذربایجان غربی که دائم چرت می زد گفت تا همین شهید امانی خدابیامرز. از نطقی که در آن به امانی گفته بود«شما آبگوشت ما را رنگ کنید نه دین ما را»

از  ردصلاحیت های پی در پی او که پرسیدیم، گویی دل پردردی داشت، به جلساتش با آیت الله یزدی و آیت الله جنتی اشاره کرد و ماجرایی شنیدنی از پرونده تایید صلاحیتش در انتخابات مجلس هشتم. همان پرونده ای که در کشوی آیت الله جنتی مانده بود و زور آیت الله یزدی نمی رسید آن را بیرون بیاورد.

 

اخبار ,اخبار سیاسی ,هادی غفاری


خاطرات هادی غفاری اما بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی و دیدنی است. وقتی شیخ 65 ساله که حالا خیلی‌ها می گویند آرام شده و او می‌گوید با گذشته فرقی نکرده، با همان صدای بلند و شوخ طبعی گاه و بیگاهش و حرکات دست و صورتش برایمان سال‌های انقلاب و بعد از آن را روایت کرد.

مشروح گفتگوی خبرآنلاین با وی را در ادامه مطالعه فرمایید؛

جریانی در جامعه روحانیت مبارز بود که خیلی از شهید بهشتی و آقای هاشمی خوششان نمی‌آمد.در مجلس اول شما جزء افرادی بودید که تلاش زیادی را برای عزل بنی صدر داشتید، پیش از آن هم شما در جلسه جامعه روحانیت مبارز به کاندیداتوری بنی صدر از سوی این جامعه رای منفی دادید، دلیل این  سرسختی شما با او بر سر چه چیزی بود، چه شناختی از او داشتید؟

من تنها کسی بودم که در جامعه روحانیت رای منفی به کاندیداتوری بنی صدر دادم. آن زمان جریانی در جامعه روحانیت بود که متاسفانه زلال نبودند، به گونه‌ای که خیلی از شهید بهشتی و آقای رفسنجانی خوششان نمی‌آمد.

چه کسانی بودند؟
اسم نمی‌خواهم ببرم. طیف زیادی از 25 نفر عضو جامعه دل خیلی دل صافی با شهید بهشتی و آقای رفسنجانی نداشتند. این جریانی که امروز با آقای رفسنجانی مشکل دارند، عقبه تاریخی خیلی طولانی دارد و جدید نیست.

در جلسه جامعه روحانیت امامی کاشانی به بنی صدر رای ممتنع داد، من رای منفی

در آن جلسه رای گیری برای ریاست جمهوری بنی صدر یک نفر رای ممتنع داد که آن هم آقای امامی کاشانی بود. من هم رای منفی دادم، بقیه هم بدون استثنا رای مثبت به بنی صدر دادند.


البته من دل خوشی از آقای جلال الدین فارسی، کاندیدای حزب جمهوری اسلامی هم نداشتم، تمایل هم نداشتم که کاندیدای حزب این فرد باشد اما  آقای فارسی راحزب کاندیدا کرد ، وقتی هم که بنی صدر بحث افغانی الاصل بودن او را مطرح کرد اجبارا بخاطر تعبد به قانون، آقای فارسی کنار گذاشته شد و مرحوم حسن حبیبی مطرح شد که متاسفانه رای هم نیاورد.

بنی صدر به شدت دیکتاتور و مستبد به رای بود
آقای بنی صدر دو تا مشکل اساسی و جدی داشت. اول اینکه به شدت دیکتاتور بود. مستبد به رای بود، بلای خانمان سوزی که من از دوران بچگی آن را تجربه کرده بودم و وحشت شدید از آن داشتم. از هیچ چیز به اندازه استبداد نمی ترسم و با هیچ چیز به اندازه استبداد کینه ندارم.

می دانید که هر مستبدی فاشیست هم هست، فاشیزم محصول تفکر استبدادی است، خاطره‌ای را در این خصوص تعریف کنم، منزل پدری من دوتا اتاق بیشتر نداشت، یک اتاق بیرونی مخصوص پدرم بود با کمدی در این اتاق که همیشه درش بسته بود و کسی حق نداشت در کمد را باز کند یا در آن تجسس کند، البته می دانستم که در آن کمد چه چیزهایی وجود دارد، پدرم رابطه بسیار گرمی با دانشجویان ایرانی انجمن های اسلامی اروپا و آمریکا داشت و مرتب نوشته‌های آنها را دریافت می‌کرد.

خاطرم هست زمانی که من نوجوان 12 ساله‌ای بودم یک روز دیدم در کمد ایشان باز است،  اولین جزوه را که برداشتم روی آن نوشته بود«مرگ بر حکومت فاشیست پهلوی». من معنای کلمات مرگ، حکومت و پهلوی را می‌فهمیدم اما نمی دانستم معنای فاشیست چیست. شب که  پدرم آمد سوال کردم فاشیست یعنی چه؟ گفت کجا خواندی؟، گفتم روی یک جزوه داخل کمد شما نوشته بود، پدرم گوش من را  به شکل خیلی بدی کشید که فریاد من بلند شد. مادرم گفت حاج آقا چرا بچه را می زنی؟، پدرم به من گفت پسرم خواستم به تو بگویم فاشیست یعنی چی. این دست خودم است، این گوش توست، خودم قدرت دارم و فشار می دهم، و پاسخگو هم نیستم. گفت فاشیست به کسی می گویند که اختیار دارد، قدرتش را هم اعمال می‌کند، پاسخگو هم نیست.

ویژگی اصلی بنی صدر این بود که دیکتاتور بود و اصلا پاسخگو نبود، هرگز نمی‌خواست باور کند که در برابر کسی باید جوابگو باشد.

بنی صدر اهل دعوا بود
دومین ویژگی بنی صدر این بود که اهل دعوا بود. خاطرم هست قبل از پیروزی انقلاب در سفری که به پاریس داشتم منزل ایشان هم رفتم. منزل بنی صدر در فرانسه در محله کُشُن بود، آن زمان بنی صدر داشت در خانه‌اش اسنادی را علیه بازرگان، قطب زاده و دکتر یزدی جمع می کرد.

یعنی پرونده سازی می کرد؟
بله پرونده سازی می‌کرد.  اصلا بنی صدر طبیعتش چنین آدمی بود. در ایران دو نفر بودند که به شدت آرشیویست بودند. یک نفر را چون شهید شده است اسم نمی برم. این دو نفر مثلا اگر 35 سال پیش کسی کلمه‌ای گفته بود می گشتند، می‌گشتند و برای اینکه او را بی حیثیت کنند روی همان‌ها انگشت می‌گذاشتند. برای مثال من خاطرم هست این آقایی که شهید هم شدند زمانی من در مجلس از نخست وزیری میرحسین موسوی دفاع کردم، این آقا رفتندآرشیوی را آوردند که ببین در سال 57 و بلافاصله بعد از انقلاب آقای موسوی از من انتقاد کرده بود. می گفت ببین این فردی که دفاع می‌کنی منتقد تو بوده، من گفتم بخاطر همین چیزی که آوردی مصمم هستم که به او رای بدهم.

نفر دوم که به شدت آرشیویست بود هم همین آقای بنی صدر بود. . در پاریس که به دعوت ایشان به منزلش رفتیم باز هم برای من روشن شد که این فرد اهل دعوا است و هیچگونه تحملی در مقابل عقاید مخالف ندارد.

من در آن زمان یک جوان 30 ساله بودم که به شدت روحیه ضداستبدادی داشتم. برای من بنی صدر همان روحیه دیکتاتوری شاه را داشت و با این روحیه مخالف بودم.

به بنی‌صدر گفتم چه تضمینی هست که ابوالحسن بنی صدر، سلطان ابوالحسن خان اول نشود

خاطره‌ای را بگویم. جامعه روحانیت مبارز جلسه ای را با روحانیون سراسر تهران و شهرهای اطراف در مدرسه شهید مطهری گذاشت، در این جلسه قرار بود آقای بنی صدر اعلام موضع کند، در واقع یک نوع تبلیغ محترمانه برای کاندیدای جامعه بود. وقتی حرف‌های بنی صدر تمام شد گفت حالا سوالی هست بپرسید. من درست بغل دست او ایستاده بودم. آمدم پشت بلندگو و گفتم شما الان آقای دکتر سیدابوالحسن بنی صدر و کاندیدای ریاست جمهوری هستید، اگر شما یک روز به سلطان ابوالحسن خان اول تبدیل شدید چه ضمانتی برای ما وجود خواهد داشت که بتوانیم برای خودمان تصمیم بگیریم.

آقای بنی صدر دوتا دست‌هاش را بهم زد و گفت، اگر چنین روزی بوجود بیاید باز هم آقایانی مثل آقای هادی غفاری پیدا می‌شوند که مردم را از قیطریه به میدان خراسان بیاورند و رییس جمهور سقوط کند. در واقع  اشاره به راهپیمایی عید فطر سال 57 کرد. اتفاقا من این خاطره را یکبار به رخ ایشان کشیدم، جلسه‌ای بود که قرار بود آقای بنی صدر برای خانم‌هایی که گروه خونی شان به ما نمی‌خورد سخنرانی کند. در آن جلسه خانم ها داد می‌زدند که«ابوالحسن سلطان مایی، تا ابد رییس جمهور مایی». یاد همان روز افتادم و دیدم که چقدر پیش بینی ام درست بود. همان جا هم برخی بچه هایی که مثل ما فکر می‌کردند شعار می‌دادند«ابوالحسن پینوشه، ایران شیلی نمیشه». 

آن زمان صحبت‌هایی می‌شد و لاان هم برخی می‌گویند امام حامی بنی صدر بودند.
اصلا چنین چیزی نبود. روحیه امام مراجعه به آرای عمومی بود. این روحیه را امام واقعا داشتند نه اینکه ژست باشد.  ما با امام بزرگ شده بودیم و به عنوان یک مدیر اجرایی نبودیم که دست به سینه بگوییم هرچه شما بگویید قبول داریم. ما با امام محاجه می‌کردیم، جدل می‌کردیم،  حرف می‌زدیم و ... پدر ما بیش از ما با امام زندگی کرده بودند، در سال‌های نوجوانی ما پدرم دائما خاطراتی را از این روحیه استبدادستیزی امام برایمان تعریف می‌کردند. واقعا ما از همان نوجوانی با امام زندگی می کردیم و با ایشان محشور بودیم، بعد هم به خارج از کشور رفتند ما هم نزد ایشان رفتیم و دائم با ایشان بودیم، بعد از انقلاب هم همیشه همراه ایشان بودیم. شاید به شوخی بتوان گفت که خانه زاد بودیم. شاید ما در سطحی نبودیم و لیاقت این همه محبت را نداشتم اما امام به شدت به ما بها می دادند.

حاج احمد آقا به امام نمی‌گفت پدر، ایشان را امام خطاب می‌کرد
یک خاطره ای را بگویم، یک روز با امام کاری داشتم، 8 صبح رفتم تا ساعت 12 با ایشان راجع به فردی صحبت کردیم، اسنادی بود خدمت ایشان ارائه دادم. آن جلسه تمام شد. گذشت تا ساعت 3 ظهر که یادم آمد مطلب مهمی را به امام نگفتم. برگشتم جماران. حاج احمد آقا راه نمی دادند، میگفتند تو صبح تا ساعت 12 اینجا بودی و نمی شود. گفتم برو به امام بگو من آمدم، راه نمی دهند بر می گردم.

 

گفت پس تو هم بیا. رفتیم دمِ در اتاق امام، حاج احمد آقا امام را امام خطاب کرد، من تا آن زمان نمی دانستم حاج احمد اقا پدر نمی گفتند و ایشان را امام صدا می زدند، گفت امام اقای غفاری صبح 4 ساعت اینجا بودند حالا هم آمده و باز می‌خواهد نزد شما بیاید. امام گفتند«آنکه شاه بود حریف پدرش نشد، آقای غفاریه دیگه چیکارش کنم، بنشین پسرم، بنشین اقا» همین تعبیر را به کار بردند.(خنده)نشستم و آن چیزهایی که فراموش کرده بودم را مفصل گفتم که بعد از آن امام با مشورت با دیگران تصمیم قاطعی گرفتند.

چه کسی را در آن جلسه از کار بیکار کردید؟
کسی را از کار بیکار نکردیم، از کار به اعدام سپردیم.

اعدام! کی بود؟
فرمانده نیروی دریایی. آقای ناخدا افضلی که جاسوس روس ها بود و اسناد به کلی سری نظامی را به روس‌ها می‌داد، روسیه هم آن اسناد را به عراق و صدام می‌داد و باعث شده بود که ما کشته زیادی بدهیم.

خودتان پیگیر پرونده او بودید؟
من هم بودم، ولی افرادی دیگر هم بودند که زحمت زیادی کشیدند. منتها من پرونده را نزد امام بردم.

بنابراین می خواهم بگویم رابطه ما با امام خیلی خوب بود. امام یک ذره روحیه مردم گریزی نداشتند و به این امر واقعا معتقد بود. یک نکته این است که آیا امام مشروعیت تنها را برای حاکمیت خودش و ولایت قبول داشت یا مقبولیت را؟ این نیست که امام هم مشورعیت را قبول داشت هم مقبولیت را، نه این نیست. اصلا مقبولیت بخشی از مشروعیت است. به اعتقاد امام مقبولیت در حکومت چیزی جدا از مشروعیت نیست.

بگذارید به زبان ساده تر بگویم، اگر به عصمت علی، به قدرت علی، به دیانت علی، به پاکی و عدالت علی باشی اما مردم تو را نخواهند علی مکلف نیست و حق ندارد که شمشیر بردارد و در مقابل حکومت بایستد. از عصمت علی که بالاتر که نداریم. این یعنی مقبولیت مردم برای حاکمیت اهمیت داشت. امام به جد به این مقبولیت مردم اعتقاد داشتند برای همین هم وقتی بنی صدر رای آورد ایشان کاملا نظر مردم را پذیرفتند. حتی تا آخرین روز امام رد مقابل بنی صدر نایستاد، چندجا بنی صدر دائما من من می‌کرد امام گفت این من شیطان است، هی نگویید من، بگویید مکتب، دیانت، ایران، کشور و ... امام این مواضع را بدون اینکه از کسی اسم ببرند، می‌گرفتند ولی در مقابل رای مردم مخالفت نکردند.

 

اخبار ,اخبار سیاسی ,هادی غفاری


آیت الله خامنه‌ای مواضع تندی علیه بنی صدر داشتند
فارغ از ما، فردی که بیشتر از ما موضع تند نسبت به بنی صدر داشت، آیت الله خامنه‌ای بودند. آن زمان ایشان نماینده تهران بودند و مواضع تندی علیه بنی صدر داشتند. البته نه اینکه این تندی را از جنبه بد و منفی آن بگوییم، من از مواضع ایشان دفاع می کنم.

در آن جلسه جامعه روحانیت به جز شما که مخالف بودید و آقای امامی کاشانی که رای ممتنع دادند، آیت الله خامنه ای چه رایی دادند؟

ایشان در آن جلسه نبودند، در آن جلسه آقایان خامنه‌ای، هاشمی و باهنر غایب بودند.

عمدی در این عدم حضور بود؟
نمی‌دانم.

ولی مخالف بودند؟
در جلسه حضور نداشتند. اما خب آقای بهشتی خودشان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بودند و کاندیدای حزب هم آقای فارسی بودند طبیعی بود که حامی او باشند. در کل طیف خط امام آن روزها خیلی با آقای بنی صدر روی خوش نشان نمی داد. افرادی مانند آیت الله خامنه ای،شهید بهشتی و من ...که خیلی از استبداد می ترسیدیم با  بنی صدر مخالف بودیم. منتهی  برابر قانون عمل کردیم و ایام رای گیری برای ایشان هیچ جا علیه او صحبت نکردیم. خود آیت الله خامنه ای در سخنرانی گفتند اگر اقای جلال الدین فارسی انتخاب نشود انقلاب تضمینی برای بقا ندارد. من خاطرم هست این جمله ایشان تیتر روزنامه های آن روز شده بود.

در تحولات بعد هم دیدیم که بنی صدر به راحتی در دامن صدام و منافقین و تروریست‌ها افتاد، اگر کسی دیکتاتور نباشد که در دام رجوی نمی افتد، در خط ترور نمی افتد، آنهم ترور پاکترین جوانان و شخصیت‌های موثر نظام.

یک مثال بزنم. یک بنده خدایی بود در جوادیه تعمیرکار این چراغ های پیریموس بود، چون چراغ دوتا از بچه‌های سپاه را تعمیر کرده بود منافقین داخل مغازه‌اش نارنجک گذاشتند. بعد هم گفتند این فرد عامل امپریالیست بوده است. می خواهم بگویم اینها به یک پیرمرد بیچاره فلاکت بار هم رحم نکردند. آقای بنی صدر با همین آدمها جفت سیاسی شد.

آقای غفاری! به بحث اعدام‌ها اشاره کردید، بعضی ها در آن زمان و امروز از برخی رفتارها تعبیر به تندروی می‌کنند و معتقدند آن اعدام کردن ها و رفتارهای تند آن زمان مناسب نبوده است. تحلیل تان چیست؟
من باید دوسه جا جواب بدهم. من در اعدام‌ها هیچ نقشی نداشتم، آن فردی که مثال زدم را هم من تنها آن مسائلی که در پرونده اش وجود داشت و تماس‌هایی که با روس ها داشت را به اطلاع مقامات رسانده بودم. والا من در هیچ یک از این اعدام ها نقشی نداشتم. من به عنوان تماشاچی به دادگاه هویدا رفتم ...

من فرزند انقلاب نیستم، که انقلاب من را بخورد، من مادر انقلاب هستم

تماشاچی هم نبودید، ردیف اول نشسته بودید؟
تماشاچی بودم. قبل اینکه جواب شما را بدهم یک شوخی هم بکنم، یک زمانی گفته بودند که انقلاب فرزندان خود را می خورد گفتم درست است ولی من فرزند انقلاب نیستم من مادر انقلاب هستم. مادر را نمی‌شود خورد، مادر لقمه گنده‌ای است که کسی بخواهد آن را بخورد اول خودش خفه می‌شود.

آن زمان و حتی حالا هم همه می‌دانند که هادی غفاری سال‌های سال و بهترین سال‌های زندگی‌اش را در شکنجه گاه‌های رژیم پهلوی گذراند، من هم می‌توانستم مثل خیلی‌ها دیپلم بگیرم و به خارج بروم.خیلی هم باهوش و بااستعداد بودم، مسلط به زبان انگلیسی، اشنا به زبان فرانسه و آلمانی هم بودم. می توانستم مثل خیلی‌ها به آلمان یا آمریکا و کانادا بروم، یک دکترا بگیرم، بستنی ایتالیایی گاز بزنم، شیرینی دانمارکی بخورم، بعد از پیروزی انقلاب هم برگردم ایران و بگویم«انا رجل». ولی من این کار را نکردم. چند سال پیش مصاحبه‌ای خواندم از فردی که آن زمان معاون [...] بود، خیلی مصاحبه خوبی بود، به نظرم این فرد خیلی صادقانه به سوالات جواب داده بود. از ایشان پرسیده بودند که ایام انقلاب در پادگان چه خبر بود، گفته بود من سال 53 رفتم آمریکا و 59 از آمریکا برگشتم و در ایران نبودم که بدانم چه خبربوده است. دوباره از ایشان سوال کرده بودند که در آمریکا بودید فعالیت انقلابی هم داشتید؟ گفته بود من به ایران که برگشتم فهمیدم انقلاب شده است.

باز خدا پدر این آدم را بیامرزد که صادق بود، من هم می توانستم مثل خیلی از همین افراد آن زمان از ایران بروم، بهرحال من هم تحصیلکرده بودم، لیسانس کیلویی هم نگرفته بودم، سال 47 شاگرد اول کل کشور بودم، درجه علمی بالایی داشتم، درس حوزه خوانده بودم.

ما جزءصاحبان انقلاب هستیم نه تماشاچی انقلاب
اینکه می گویید من ردیف اول نشسته بودم، چون آن زمان ما جزء صاحبان انقلاب بودیم، تماشاچی انقلاب نبودیم. من به عنوان تماشاچی رفته بودم و می خواستم بدانم سرانجام آقای هویدا چه خواهد شد.

اما مشکل من، شما و خیلی از افراد دیگر این است که امروز و از زاویه سال 93 به انقلاب و آن روزها نگاه می کنید. بروید از زاویه سال‌های 57، 55، 54 به آن روزها نگاه کنید، دسته دسته بچه های این مملکت در شکنجه گاه‌های شاه کشته می‌شدند، اعدام می‌شدند، کاری ندارم مسلمان بودند، چریک فدایی خلق بودند، مجاهدین بودند، آخوند بودند یا ... کل ریاست ساواک تحت امر هویدا بود.

در واقع آن حرفی که آقای خلخالی در دادگاه گفته بود، حرف درستی بود که وقتی هویدا گفته بود هادی غفاری من را تهدید کرده، خلخالی گفته بود تو 13 سال پدر این مملکت را درآوردی

اینکه امروز گفته شود ما خوب رفتار کردیم یا بد، خلافکاری‌های گذشتگان را تطهیر نمی‌کند. من امروز به شما نمی‌گویم حق ندارید درمورد اعدام‌های آن روزها اظهارنظر کنید اما می خواهم بگویم چشم‌هایتان را نبندید، به آن سال‌ها بروید، گروه گروه بچه‌ها را شکنجه می دادند، ناخن‌هاشان را می کشیدند، من یک دندان ندارم،فک ندارم، جای جای بدنم جای شکنجه ها است، ازقندی (شکنجه گر ساواک)با درفشی که یخ خرد می کرد چنان به کمر من فرو کرد که اگر یک میلیمتر آن ور تر رفته بود من تا آخر عمر  فلج می شدم. بچه 40 روزه من را جلوی من می زدند که من اعتراف کنم. مردم ما اینها را یادشان رفته است، مردم ایران متاسفانه فراموشکاری دارند، این نسل جدید این چیزها را ندیده و نمی داند.

من آدم ناآگاه و بی اطلاعی در این مملکت نبودم، من می دانستم تصمیم گیر اصلی، 45 هزار مستشار آمریکایی بودند، حرفهای وزیر بهداری شاه را بخوانید، نقل می‌کند که یک روز قرار بود وزرای بهداری فلان کشورها به ایران بیایند و با شاه ملاقات کنند، شاه با من طی کرد که در این جلسه یک کلمه حرف نمیزنی من خودم تصمیم می گیرم. این را وزیر خود همان شاه می گوید.

چند تلقی ازهادی غفاری وجود دارد، آقای غفاری قبل از انقلاب که بهرحال سابقه او برای همه روشن است و در زندان های ستم شاهی حسابی شکنجه شده و رنج کشیده است، بعد از انقلاب یک دوره ای بر مسند کار می نشیند که رفتار و عملکرد شما در آن دوران را تعبیر به تندروی می کنند، و بعدش که الان باشد رویه دیگری دارید و گفته می‌شود که اقای غفاری بخاطر بالا رفتن سن یا هرچیز دیگری محافظه کار شده ، این تلقی بیرونی یک عده از شماست، شما در مقابل اینها چه حرفی دارید؟
مردم حق دارند هرطور می خواهند فکر کنند اما یک بخشی از این تلقی درست نیست. من بعد از انقلاب هرگز کار اجرایی نداشتم، من در مجلس بودم و نماینده مردم بودم و تندروی نداشتم. در پارلمان هم حرف میزدم، داد می زدم، دفاع می کردم...داد و فریاد من هم از استبداد بوده است، علیه شکم بارگان و مفت خوران فریاد می زدم، افرادی که در نظام اسلامی و به نام نظام اسلامی مفت خوری می‌کردند. خاطره‌ای را بگویم. خدار حمت کند حاج سعید امانی را. ایشان انسان خوب، متدین و پاکدامن و متمایل به طیف راست سیاسی بودند مثل آقای بادامچیان، احمد توکلی و ... ایشان در بازار زردچوبه فروشی داشتند. زمانی که امام داشتند کم کم بحث جنگ فقر و غنا را دامن می زدند.یک طیف شکم باره و یک طیف مستضعف بودند که از صبح تا شب تلاش می کردند که به قول امروز یک سبد کالا برای خانواده اش تامین کند.در این شرایط ما سردمدار بحث مبارزه با ثروتمندان بودیم، البته منظورم از ثروتمندان افرادی که پول زیادی داشتند نیست، در اسلام مالکیت محترم است، منظورم افرادی است که از رانت استفاده می کردند، شکم باره بودند، زد و بند می کردند و ...

یک روز آقای حاج سعید امانی نطق کرد، همان روز هم قرار بود من به عنوان ناطق بعد از  ایشان نطق کنم، من همیشه از روی نوشته هایم حرف می زنم، عادت ندارم شفاهی و فی البداهه حرف بزنم، آن روز هم نطقم را از قبل نوشته و آماده کرده بودم.

به امانی گفتم شما آبگوشت ما را رنگ می کنید کافی است، لطفا دین ما را رنگ نکنید

اقای امانی آمد گفت چرا هی می گویید جنگ فقر و غنا، اسلام با پول پولدارها پیشرفت کرده و  ثروتمندانی مانند حضرت خدیجه بودند که ثروت فراوان داشتند و ....چیه هی فقر فقر فقر می کنید. صحبت های ایشان که تمام شد من نطقی که نوشته بودم را داخل جیبم گذاشتم رفتم پشت میکروفن. گفتم پیرمرد بزرگوار ضمن حرمت خودتان و برادر شهیدتان اما خوهش من این است که همانقدر که شما آبگوشت ما را رنگ می کنید(چون ایشان زردچوبه فروش بودند) از شما متشکریم، لطفا دین ما را رنگ نکنید.

  پشت تریبون گفتید؟
بله. خب تندی هایی که می گویند همین هاست دیگر. من باید می آمدم می گفتم نخیر آقا اشتباه می فرمایید، این نبوده است،  بگذارید درمورد دین ما، کسانی اظهارنظر کنند که متخصص دین هستند. اگر من آمدم راجع به زردچوبه اظهارنظر کردم تو دهان من بزن.آقای امانی، پیرمرد عزیز! کسانی را پیدا کنید که قبل انقلاب میلیاردر بودند، همه را برای انقلاب وسط آوردند مثل حضرت خدیجه که بعد از دوران شعب ابی طالب به پیغمبر می گوید رسول خدا، من هرچه داشتم در راه تو آوردم الان هم برای مردن کفن ندارم من را در عبای خود کفن کن.

نه اینکه فردی که قبل انقلاب جوراب نداشته ولی بعد از انقلاب آلاف و الوف بهم زده است. اینها را با هم قاطی نکنید. دفاع شما از چیست؟ از افرادی مثل خدیجه است؟ ما مخلص آنها هم هستیم اما کسانی که تا قبل انقلاب توی پیاده روها هم راهشان نمی دادند بعد از انقلاب به کاخ رسیدند نباید دفاع کنیم.زشت است، بد است، قبیح است...که آقای هاشمی در تریبون گفتند احسنت. که من گفتم احسنت نیاز ندارم بگذار حرفم را بزنم.

 حمید روحانی برای انقلاب یک تو نشنیده، یک سیلی نخورده
من انقلابی زندگی کردم، الان هم انقلابی هستم. اخیرا مد شده آقایی دائم سخنرانی می کند، در انقلاب اندازه نوک سوزن جان نکنده است، یک سیلی  نخورده، یک تو برای انقلاب نشنیده است، آن کت و شلواری را نمی گویم...

آقای حمید روحانی!
من نمی خواستم اسم ببرم، شما گفتید. این آقا در نواری گفته بود هادی غفاری دنبال فرصت می گردد، دنبال پست و مقام است. خب آدم دانا من بعد از آنکه احمدی نژاد رای آورد مخالف احمدی نژاد شدم، بعد از آنکه کروبی و موسوی رای نیاوردند طرفدار و حامی شان شدم، من اگر فرصت طلب بودم فورا در دامن احمدی نژاد می افتادم، امروز که دفاع از موسوی و کروبی نه نان دارد نه نام، پس من ادم فرصت طلبی نیستم، اتفاقا ضدفرصت‌طلبی هستم. آدم کاسب کاری نیستم.

 علیه این کسانی که با آنها مخالف بودید اقدام عملی هم می کردید؟
نه من فقط تریبون داشتم و حرف می زدم
اما آنچه در تاریخ و خاطرات افراد در مورد شما آمده این نیست که فقط اهل حرف و گفت و گو و اینگونه برخورد ها بوده باشید. آن زمان شما جز کسانی بودید که گفته می شد طرفدار مشی مسلحانه بودید و معتقد بودید که با سلاح باید مبارزه کرد؟

من این مشی را در زمان شاه داشتم، آن هم یک روز بود. شاه به ما حمله مسلحانه جدی کرد، بچه ها نه چوب داشتند نه چماق نه... وضعیت گلوگیری شده بود، برای اینکه مردم را علیه شاه تحریک کنیم گفتیم«تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه اس»...

 آقای غفاری! یک نکته بگویم، این مباحثی که مطرح می شود مواضع ما نیست، ما مباحثی که مطرح می شود را بیان می کنیم که شما پاسخ دهید. به هر حال آنچه در مطالب مختلف در مورد شما نوشته این است که شما تندرو بودید و حالا رویه تان عوض شده و پیگیر آزادی و این حرفها هستید

اتفاقا این کار خوبی است. امروز کسانی که در گذشته یک تو برای انقلاب نشنیده اند، برای جبران آن حقارت گذشته به ما که جان داده ایم انتقاد می کنند. یعنی مطرح کردن خودشان نه با گذشته روشن شان بلکه با تاریک کردن گذشته دیگران.

آن زمانی که من می گفتم تنها ره رهایی جنگ مسلحانه‌ است تعداد بی شماری از عمامه به سرهایی مثل من گوشه مسجد طیب الله، اسعدالله و... می گفتند. من از این دسته نبودم.

 استبداد نعلین و عمامه به شدت خطرناک تر از استبداد چکمه و کلاه قزاقی است

من دین را عامل ارتجاع نمی دانم، من با استبداد نعلین به شدت مخالفترم تا با استبداد چکمه. این موضع سیاسی من است آن را پنهان هم نمی کنم. من می دانم این حرف که منتشر می شود برای من گران تمام می شود  اما به جد می گویم که استبداد نعلین و استبداد عمامه بسیار خطرناک تر از استبداد چکمه و کلاه قزاقی و رضاخانی است.

امروز کسانی ما را متهم می کنند که خودشان گذشته بسیار تاریکی دارند. چون نمی توانند خودشان را روشن کنند مجبورند روشن ها را تاریک کنند. با تاریک نمایی روشنی ماها قصد پنهان کردن گذشته خود را دارند.

این خاطره را بگویم که بحث مان عملی شود.چند وقت پیش یکی از نزدیکان ما از دنیا رفته بود، جوان هم بود، در مراسم این بنده خدا شاید نزدیک به 500 جوان پای منبر بودند، یک آقای روحانی منبر رفت و شروع کرد به حرف زدن، که جوانی بهار زندگیست، جوانی طراوت است، جوانی بوی خوش گل است و ... بعد گفت حالا برای اینکه مجلس را منور کنیم بگوییم علی یا علی، صدا عقب نمی آید، بلندتر، بلندتر و ... باور کنید 500 جوان پای این منبر بودند که شاید با این حرف‌های یاوه برای اولین و آخرین بار  پای منبر آمدند. رفتم با این روحانی سلام علیک کردم گفتم ببخشید شما خجالت نکشیدی آقای روحانی؟ 500 تا جوان، 500 تا نیم ساعت می‌شود 250 ساعت، 250ساعت زمان یک ترم کامل دانشگاهی است، شما یک زمان ترم کامل دانشگاهی را به هدر دادید، این چی بود به مردم تحویل دادید؟  ما به اینها شامورتی بازی می گوییم یا به تعبیر بسیار تند اینها را باید شارلاتانیزم نامید.

 

نه از گذشته ام پشیمانم نه توبه می کنم
متاسفانه امروز اینها، این طیف میدان داری می‌کنند. این طیف که گذشته خفه‌ای داشته اند امروز ما را تندرو می نامند. من نه تواب هستم، نه از گذشته پیشیمان هستم. امروز هم اگر همان سال 57 و مشکلات آن زمان باشد باز هم همان حرف‌ها را می زنم. همان موضع را می‌گیرم. ما در مقابل حکومتی قرار گرفته بودیم که تا بن دندان استبداد داشت. من چندین بار در زمان دانشجویی احضار شدم، کتک می‌خوردم. خاطرم هست در یک مراسم دانشجویی به مناسب ایام نیمه شعبان در دانشکده الهیات من سوال کردم که پول نفت این مملکت کجا می رود؟ فردای آن روز احضاریه آمد، از در ساواک که وارد شدم پرسید هادی غفاری هستی گفتم بله، چنان توی گوشم خواباند که تا مدتی گوشم وزوز می کرد و گوش میانی ام آسیب دید.

من می توانستم آن زمان مانند خیلی از دانشجویان آسه برم آسه بیایم که گربه شاخم نزند، مدرک بگیرم، مانند فلان آیت الله تا آمریکا و کانادا بروم و تحصیل کنم و ...

بیشترین مسئولیت مصباح در دوران انقلاب نقد نظریات شریعتی و تفسیر قرآن بود

 

آقای مصباح را هم آن زمان به خاطر دارید؟ چه می کردند؟
نه، ایشان در مدرسه حقانی تفسیر قرآن می کردند. آدم ملا و متدینی است. بیشترین مسئولیت ایشان در آن زمان این بود که نظریات شریعتی را نقد کند. در حالی که شریعتی تمام توان و تلاشش این بود که در جامعه خیزشی برپا کند ایشان در مدرسه شریعتی را نفی می کرد. آدم ملایی است، آدم فلسفه فهمی است، نمی گویم فیلسوف است، چون ما که فلسفه خوانده ایم به کسی فیلسوف می گوییم که دارای نظریه فلسفی باشد. این آقا هم فلسفه را بلد است اما صاحب نظریه فلسفی نیست. علامه طباطبایی و ملاصدرا فیلسوف بودند چون نظریه فلسفی داشتد.

من می‌خواهم بگویم امروز یعنی سال 1393 تحلیل ما از سال 57، 55، 54 باید به گونه باشد که به آن فضا برویم، آنجا باشیم، آن فضا را درک کنیم، از سال 53 تا سال 57 این مادر، خواهر و همسر بیچاره من دائما در ترس و لرز زندگی کردند، در خانه را که می زدند، احتمال اول این بود که آمدند  مرا بگیرند، خواهر از پشت بام می رفت، مادر زیرزمین می‌رفت، من از روی دیوار، همسرم از آن ور...

 انقلاب ارزان به دست نیامده است، البته من روحیه طلبکاری ندارم. اما برای اظهارنظر در مورد سال های 57، 58، 60 باید به آن فضا بروید،  روزهایی که چریک‌های فدایی خلق و حزب توده می خواستند ما را نوکر شوروی کنند.

خاطرم هست سفری به انگلیس داشتم برای تشییع جنازه آقای بابی ساندز، من او را دفن کردم و آقای کیران دوهرتی که بلافاصله بعد او فوت شد. من آن زمان بلفاست انگلیس بودم. در مراسم تشییع جنازه آنها هادی غفاری شان یک خانم بود(خنده) جمعیت زیادی از کلیسا به سمت قبرستان می رفتند، این خانم که نقش هادی غفاری را ایفا می کرد بالای یک فولکس ایستاده بود و شعار می داد. یک هو گفت بخاطر این قهرمان ملی یک دقیقه سکوت کنید. پریدم بالای ماشین، انگلیسی هم  بلد بودم، میکروفن را گرفتم و به انگلیسی گفتم دوستان، خواهران و برادارن ما، مگر دولت انگلستان به ما کم سکوت تحمیل کرده است؟ما به دست خودمان هم یک دقیقه سکوت کنیم؟ بلند داد بزنید مرگ بر تروریست. این اقا مقتول تروریسم استعمار انگلیس است. به یکباره آتشی در جمعیت به پا شد.


چه سالی بود؟
آن زمان نماینده مجلس بودم، شاید سال 67، 68. بعد که به سفارت برگشتیم، بی بی سی به کاردار سفارت زنگ زد و درخواست مصاحبه با من را کرد. من گفتم بیایند من ابایی ندارم ولی یک شرط دارم. شرطم هم این بود که هرآنچه گفتم پخش شود، اگر سانسور کنید مصاحبه می کنم و اعلام می کنم. در مصاحبه، مجری از من پرسید می توانید بگویید در بلفاست چه کار داشتید؟ گفتم همان کاری که شما 200 سال در ایران داشتید، شما در دوره قاجار در ایران چه کار داشتید منم همان کار را می کردم، گفت یعنی دخالت در امور داخلی ما، گفتم دخالت شما دخالت نبود یا بود؟ گفت اجازه می دهید یک نماینده پارلمان ما به کردستان ایران برود(آن زمان کردستان شلوغ بود) گفتم می توانید تضمین بدهید که همین الان هم کارمندان سفارت شما را در کردستان نگرفتیم و زندانی ما نیست، دید من مطلع هستم، دیگر ادامه نداد. آخر سر گفت شما اجازه می دهید یک نماینده مجلس ما این کار شما را انجام دهد؟ گفتم شما مطمئنید نماینده شما همین الان در ایران این کار را نمی کند، گفت اجازه می دهید ما به ایران جاسوس بفرستیم، گفتم می خواهید اسم چندتا از جاسوس های انگلیسی که درایران هستند را نام ببرم... آخر میکروفن رو داد به من، گفت شما سوال کن من جواب می دهم.

عده ای فکر کردند موقع تقسیم غنائم است، پس شروع کردن به انکار کردن دیگران

می خواهم بگویم امروز عده‌ای که راحت طلب بودند  فکر کردند موقع تقسیم غنائم است برای آنکه بگویند ما هستیم می گویند  دیگران نیستند. اما ما اینکار را نمی‌کنیم. ما می گوییم همه در انقلاب زحمت کشیدند جان کندند و امیدواریم که انقلاب در مسیر درستش حرکت کند، منتهی این اتهامات را هم قبول نداریم.

چرا زمانی می رسد که شمایی که مدعی هستید از سابقون هستید رد صلاحیت می شوید؟ چرا هاشمی رفسنجانی که بروبیایی در این انقلاب داشته است  مهر رد صلاحیت خورد؟
بی گناهی کم گناهی نیست در قاموس عشق، یوسف از دامان پاک خود به زندان می رود. ما دوتا ویژگی متاسفانه داشتیم. اول اینکه چاپلوسی در قامت ما نمی گنجد. هرگز اهل چاپلوسی نبودم و نان به نرخ روز خوردن بلد نبودم و نیستم، نه اینکه بلد نباشم ولی این کار را نمی کنم. دوم اینکه هرگز از اندیشه و آرمانم دست برنداشتم. اندیشه و آرمانم و باورهام را کنار نگذاشته ام. روزی که آقای احمدی نژاد رییس جمهور شد، در دوره ای با دوستانم، به آنها گفتم این آقا آدمی است با این ویژگی، این ویژگی....

سال 64 به خاطر میرحسین موسوی دعوای تندی با احمدی نژاد کردم

من سال 64 و 65 دعوای تندی را با احمدی نژاد کردم، در اوج جنگ. آن زمان این اقا در دانشگاه علم و صنعت دانشجو بود. اقای میرحسین موسوی نخست وزیر بودند، در آن شرایط سخت جنگ، یک باندی که امروز هم مخالف آقای میرحسین موسوی هستند آن روز هم علیه ایشان فعال بودند، اما امام طرفدار جدی آقای موسوی بود. من برای سخنرانی در دانشگاه علم و صنعت دعوت شده بودم، یک باندی که همه کنار هم نشسته بودند، یک آخوندی هم بین آنها بود، این باند علیه موسوی شعارهای تندی می دادند، یک آقایی بلند شد یک نسبتی به آقای میرحسین موسوی داد، من گفتم اگر راست می گویی بر پدرت لعنت. گفت با پدرم چه کار داری؟ گفتم اتفاقا من به پدرت لعنت نفرستادم چون می دانم دروغ می گویی.

آن فرد کی بود؟
 من آن زمان نمی دانستم که احمدی نژاد است.

چه نسبتی داد؟
دقیق خاطرم نیست اما نسبت ناروای سیاسی داد. خلاصه اینکه گدشت تا ایشان شهردار تهران شد. سال آخر شهرداری ایشان و در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری بود،  رفته بودیم نمایشگاه عطر سیب محرم که شهرداری راه انداخته بود، من هم که امام جماعت بودم رفتم ببینیم چه خبر است و چه چیزهایی می شود برای مسجد خریداری کرد.

یک آقایی که کارمند شهرداری بود آمد نزد من و بعد از سلام و علیک گفت اقای غفاری من را می شناسی گفتم نه، گفت چهره من یادت نمی آید، گفتم نه گفت من الان شهردار منطقه 7 تهران هستم. گفت آقای غفاری  این آقای احمدی نژادی که برای رییس جمهور شدنش انقدر مخالفت می کنی را به خاطر داری، گفتم نه من همین سال ها و رفتارهای او در اردبیل و  تهران را می بینیم، برخوردی با هم نداشتیم. گفت سال 64، 65 یادته، دانشگاه علم و صنعت نارمک یک نفر بلند شد به میرحسین موسوی مخالفت کرد، شما فلان جواب را به او دادی، آقای احمدی نژاد همان فرد است.

خاطره ای را بگویم. یکی از دوستان ما که معتقدیم ایشان دکترای هواشناسی دارد...

نان به نرخ روز خور؟
اووه هواشناس. الان هم مقام بالایی در کشور دارد. من با ایشان در مجلس بودم. جنگ به مشکل خورده بود، آقای رفسنجانی در موضع فرماندهی کل قوا چند نفر را جمع کردند و به هرکدام از ما یک سمتی را محول کردند و جدی هم از ما مسئولیت خواست. حتی گفتند اگر نرسیدید به مجلس بیایید نیایید اما اینکارها را انجام دهید. من شدم مسئول مجروحین جنگی که باید در سراسر کشور ستاد می زدیم و به همه بیمارستان‌ها اشراف داشتیم. بعد هم معاونانی را برای من تعیین کردند. آن موقع بین بهداری سپاه، ارتش، نیروی هوایی، بنیاد شهید،  وزارت بهداشت و ...دعوا بود. یک آقایی که همین آقای هواشناس باشند یک گوشه دیگر کار را گرفت. یک روز من را در مجلس دید گفت اقای غفاری نمی آیی به اقای رفسنجانی گزارش بدهی؟ حداقل هفته ای دوبار بیا گزارش بده، گفتم من دارم کارم را می کنم چه گزارشی بدهم. گفت نه برو نشان بده،  با دست اشاره می کرد برو خودت را نشان بده. من 6ماه یکبار هم گزارش نمی دادم ولی  در یک روز شاید به سه شهر و سه نقطه کشور سفر می کردم. من کارم را کردم، خودم را هم نشان ندادم، تملق و چاپلوسی هم نکردم. نه در گذشته نه امروز برای کسی سینه نمی زنم.

خاطرم هست نوجوان بودم، پدرم یک شب در مسجد مهمان داشت، به من گفت یک چایی برای این آقا بیاور، گفتم این آقا کیه، گفت نماینده تبریز در مجلس. پدرم از این آقا پرسید تو مجلس کارت چیه کدام کمیسیونی؟ به ترکی گفت ما فقط کُفُش را می زنیم. دست می زنیم. من در مجلس کف زن نبودم. عقبه من به من نهیب می زند که نه تملق کنم نه  چاپلوسی کنم نه طلبکار باشم.

هادی غفاری نرم و تند نیست، اصلاح طلب بودم امروز هم هستم

پس آقای غفاری نرمخو نشده ؟
من نرم و تند نیستم، من همان هادی غفاری هستم، آن روز هم اصلاح طلب بودم. روبروی من  بنی صدر بود. امروز هم اصلاح طلبم روبرویم همان کسانی هستند همان حرف های بنی صدر را می زنند اما قالب عوض کرده اند. امروز هم با صراحت می گویم طرفدار کسانی هستم که از آزادی مردم دفاع می کردند، آزادی که ما می گوییم آزادی حرام و گناه نیست که به بیخ ریش ما می بندند.

من یادم نمی آید راهپیمایی رفته باشم همسرم با من نبوده باشد، من به شدت زن ذلیل هستم(خنده) خیلی با هم رفیق هستیم و ایشان را در اوج قبول دارم. بعد از 88 در یکی از راهپیمایی هایی که برگزار می شد من هم حضور داشتم، خانمم با من بود، این بی انصاف های دروغگو یک عکسی را فوتوشاپ کردند و خانمی با حجاب بد را کنار من گذاشتند این را چاپ کردند و به تعداد فراوان پخش کرده بودند. یک روز مسجد خیابان نیلوفر رفته بودم آنجا دیدم آنجا این عکس را به عنوان بانیان فساد اجتماعی در لباس روحانیت چاپ و منتشر کرده بودند. من اصلا همچین عکسی ندارم، بینی و بین الله فتوشاپ است.

من در طول زندگی ام به کسی تهمت نزدم، بهتان نزدم، دروغ نگفتم. اصلاح طلبی یعنی همین. ما خواهان عدالت اجتماعی بودیم. ما خواهان آزادی بودیم. من علی ابن ابی طالب را بیش از همه چیز در آن چهره آزادی خواهی اش می شناسم. جای موعظه نیست ولی برای اینکه می خواهم از من بماند این را برایتان بگویم. بعداز جنگ نهروان علی ابن ابی طالب توی کوچه روی زمین نشسته بود، تعدادی از دوستان و یارانش اطراف ایشان نشسته بودند، برخی از خوارج هم اطراف امام بودند. همان خوارجی که تا دیروز علیه ایشان می جنگیدند با آزادی تمام کنار ایشان نشسته بودند.

حضرت داشتند صحبت می کردند. یک لحظه خانمی از آنجا رد شد، به جز عده معدودی همه حواس ها به سمت آن خانم جلب شد و سرشان را برگرداندند. یکی از یاران حضرت ناراحت شد و به آنها توپید. حضرت گفت آرام باش، مردان را به زنان توجه ویژه ایست اما هرگاه زنی توجه شما را جلب کرد به منزلتان بروید. آنچه را  که او دارد همسر خودتان هم دارد. ببینید چطور با واقعیت برخورد می کردند.

آن فردی از که خوارج بود بلند شد و گفت قتل الله کافرا ما افقهه. خدا این کافر را بکشد. یعنی علی را. چقدر خوب می فهمد. یکی برخاست تا با این فرد برخورد کند، بهرحال به علی گفته بود کافر. حضرت فرمودند بنشین، این اقا یک بد به ما گفته حداکثر حقش این است که یک بد بشنود.علی این چنین فردی است. کسی است که نهروان و جمل را خوابانده اما در بین مردم چنین است. من خندق و خیبر و احد  را قبول دارم اما علی برایم بیش از همه در این آزادی خواهی تعریف می شود.

ما اینگونه رفتار می کنیم؟ کسی جرات می کند به ما بگوید بالای چشمت ابرو است؟ این تفکر به مردم اندیشه و آزادی می دهد، با واقعیات اثباتی برخورد می کند نه اینکه زود چماق بردارد و بر دهان و سر مردم بکوبد. ما همچنان در برابر ظلم می ایستیم با کسی هم تعارف نداریم، چیزی هم نمی خواهیم.

من به شدت به شریعتی علاقمند هستم این را پنهان هم نمی کنم، چون با او هم بند بودم. سلول او روبروی سلول من بود. من بخاطر اینکه می خواستم او را بیشتر ببینم بهانه ای درست می کردم تا از سلول بیرون بیایم و سلام و علیکی با ایشان کنم. دکتر شریعتی می گوید نه چیزی دارم که ترس از دست دادنش و نه چیزی می خواهم که از ترس از بدست نیاوردنش سازشکار باشم. نه چیزی دارم که از من بگیرند، نه چیزی می خواهم که بترسم به من ندهند.

چاپلوس نبودن و دفاع از اندیشه هزینه دارد، من هم هزینه دادم

اینکه چرا آقای رفسنجانی، چرا من و چرا خیلی های دیگر ردصلاحیت می شوند یا این برخوردها با آنها می شود به این خاطر است که دفاع از اندیشه هزینه دارد، چاپلوس نبودن و نان به نرخ روز نخوردن هزینه دارد من هم این هزینه را دادم

 سوالم را پاسخ ندادید، شورای نگهبان دقیقا در دلیل رد صلاحیت شما چه چیز را گفت. این را از این باب می پرسم که بعد از سال 88 آنچه که به شما نسبت داده می شد بحث عدم پایبندی شما به ولایت فقیه بود.

 

در انتخابات دوره چهارم مجلس من رد صلاحیت شدم. یعنی در سال 70
 به جز مجلس هشتم و ششم که با جان کندن صلاحیتم تایید شد چندبار دیگر رد صلاحیت شدم. در مجلس چهارم که رد صلاحیت شدم نه اعتراض کردم نه حرفی زدم. آن زمان مسئول بررسی صلاحیتها فردی بودکه من ایشان را متدین می دانم اما خب در کار اوضاع فرق می کند.

یک سالی از رد صلاحیت من گذشت. یک روزی من ایشان را در جایی دیدم، گفتم  حالا که گذشته ولی می شود بگویی دلیل رد صلاحیت من چه بود؟ گفت وقتی پرونده ها را از وزارت کشور آوردند چهارهزارتا پرونده بود. اولین پرونده هم برای شما بود. راست هم می گفت چون من آن زمان نمی خواستم بروم ثبت نام کنم ولی ایت الله خامنه ای گفتند که بچه های انقلاب قهر نکنند و ...من هم به خاطر این سخنان رفتم و کاندیدا شدم. آخرین نفری که ثبت نام کردمن بودم و بعد از من در وزارت کشور را بستند.

پرسیدم چرا من را رد صلاحیت کردید؟ گفت پرونده اول مربوط به شما بود، گفت داخل پرونده ات همین عکس و مدارک تحصیلی و فتوکپی شناسنامه و اعلام آمادگی ات برای انتخابات بود. گفتم به جز اینها چه بود؟ گفت هیچی گفتم پس چرا من را رد صلاحیت کردید. (بینی و بین الله قرآن من را بگیرد اگر دروغ بگویم) گفت در باز شد یک جوانی آمد داخل .نفهمیدیم از دادگاه ویژه روحانیت بود یا وزارت اطلاعات. سوال کرد پرونده چه کسی مطرح اس


ویدیو مرتبط :
سیلی نخورده مثله می کنند این مسیحیان-مظلومیت مسلمانان آفریقا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

سخنرانی جنجالی و منتشر نشده قالیباف: احمدی نژاد هیچ جا برای انقلاب سیلی نخورده/محصولی در مافیای نفت بوده/من اسناد دزدی در شهرداری را دارم



محمدباقر قالیباف,سخنرانی منتشر نشده قالیباف

متن سخنرانی تاسف بار قالیباف در سال 87
قالیباف: سند دارم نتوانم ثابت کنم شلاق بزنید

این روزها که محمدباقر قالیباف یکی از دو گزینه ی اصلی شهرداری آینده است؛ انصاف نیوز متن کامل سخنرانی پاییز 87 وی را منتشر می کند؛ سخنانی در جمع حامیان کاندیداتوری در مشهد که فایل صوتی به همراه متن خلاصه یا بریده بریده شده ی آن به تدریج تا تابستان 88 بر روی سایت ها و وبلاگ های حتی نزدیک به حامیان او قرار گرفته بود. مرور این سخنرانی می تواند به انتخاب اعضای شورای اسلامی شهر تهران کمک کند؛ به ویژه ادبیات سیاسی رادیکال، اتهام پراکنی های حتی غیراخلاقی و اتهاماتی به بسیاری از مسوولان از جمله اتهامات فساد اقتصادی؛ که تا امروز هم ثابت نشده و آقای قالیباف نیز هیچ کدام از اسنادی که در آن سخنرانی مدعی آن بوده را منتشر نکرده است.

به گزارش انصاف نیوز، قالیباف در این سخنرانی تلاش می کند اینگونه القا کند که حضور رییس دفتر رهبری در معارفه ی وی به عنوان شهرداری معنای خاصی داشته در حالی که «شما فکر می کنید مثلا من اتفاقی رفتم تو شهرداری. همه شورای شهر که با من مخالف بودند، شورای شهری که دست آقای احمدی نژاد بود، شورای شهر دوم».

 

شنیده شده برای انتخاب شهردار جدید نیز کسانی در حال پخش شایعه ی بی پایه و اساس نظر برخی مقامات مبنی بر شهردار ماندن قالیباف است.

 

همانطور که در گفته های خود قالیباف در این سخنرانی در پی می آید، حتی در بین مرحله ی اول و دوم انتخابات سال 84 هم که قالیباف برای حمایت از احمدی نژاد یا هاشمی در مرحله ی دوم به دیدار رهبری رفته و اصرار می کند، باز هم پاسخی مبنی بر حمایت از این یا آن نمی شنود و لذا ادعای آقای قالیباف به لحاظ منطقی نیز در این باره کاملا غلط به نظر می رسد و با نگاهی بدبینامه چنین نسبت هایی با هدف سوءاستفاده انجام شده است.

قالیباف در صحبت های خود مدعی تخلفات و دزدی هایی در شهرداری در دوره آقای احمدی نژاد شد و از جمله گفته است: «من اسناد و مدارکی از دزدیهای - دزدی - تو شهرداری دارم. با همه این حرفها اگر [... تصمیم ...] براین باشه که ما از آقای احمدی نژاد حمایت کنیم نه تنها باش راه میام بلکه ستادهایی که شما درست کردید، ... آقای العقیدی رو اصلا خود آقای احمدی نژاد آورد تو شهرداری، شهروند رو بهش فروخت.

 

برخلاف قانون بود من جلوش رو گرفتم، اسناد و مدارکش هست. این محمدی زاده استاندار شما هم کارچاق کنش بود، حق و حسابش رو هم گرفته. بگید بهش قالیباف اینو بهتون گفت. که معاون خدمات شهری شهرداری بود».

شهردار فعلی تهران در مورد رحیمی معاون اول احمدی نژاد که در روزهای اخیر شایعاتی درباره ی او شنیده شده است، همچنین تعدادی دیگر از دولتمردان احمدی نژاد اتهامات و تردیدهایی را به مطرح می کند، همچنین در جاهایی اتهاماتی اخلاقی در مورد برخی مسولین مطرح کرده است: «شما نگاه کنید تو کمیسیون اصل نود، خود آقای صادق محصولی رفته اونجا اقرار کرده من نود و خورده ای میلیارد تومن ثروت دارم.

 

بزرگ ترین کسی بوده که تو مافیای نفت از قبل کار کرده. خوب اینو آورده میخواد چه کار کنه. ای کاش آقای کاظم سلیمانی این جا بودند در مورد [...] این صادق محصولی میگفت چه خبره. یا همین آقای ابطحی خودمون».

در تایید این نوار، رسانه های دولتی دوره ی احمدی نژاد از تایید صحت آن توسط وزیر اطلاعات وقت خبر دادند. از جمله سایت دولتی «شبکه ی ایران» در این باره نوشته بود: «پس از انتشار این فایل صوتی، حجت الاسلام محسنی اژه ای که سمت وزیر اطلاعات وقت را در اختیار داشت، فایل صوتی را با صدای باقر قالیباف تطبیق داد و تایید کرد که این سخنان زشت و اتهامات بی سابقه توسط شهردار تهران ابراز شده است.

 

پس از این اتفاق، هیات دولت وقت به اتفاق از شهردار تهران شکایت کردند». با این حال پیشنهاد می شود که آقای قالیباف این سخنرانی را از اساس تکذیب کند، هر چند هم صدای او صدای خودش است، هم با دیگر اظهارات و روحیه ی او می خواند، هم وزیر وقت اطلاعات آن را تایید کرده و هم تا این لحظه حتی یک بار هم تکذیب نشده است اما در غیر این صورت باید پاسخگوی آن باشد.

قالیباف ادعاهایی را در این سخنرانی طولانی مطرح کرده که تاکنون یا ثابت نشده و یا اساسا پرونده ای برای رسیدگی به این ادعاها تشکیل شده است. شاید بهتر این باشد که به همین گفته ی خود قالیباف در صورت عدم اثبات ادعاهایش عمل بشود: «من بارها گفتم هر حرفی که نسبت به هر کی میزنم، اگر نتونستم ثابت کنم در کف جاده بخوابونید، هشتاد ضربه شلاق به من بزنید ولی اگر ثابت کردم بعد نامردیم اگر اون نفر رو باش تعیین تکلیف نکنیم».

متن کامل سخنان قالیباف در پاییز 87 به گزارش انصاف نیوز در پی می آید:
توضیح: به خاطر کیفیت پایین فایل صوتی، برخی قسمت ها قابل فهم نبوده است. توضیحاتی در ( ) آمده است و آنچه داخل [ ] نوشته شده توسط انصاف نیوز درج شده است.

من فکر میکنم جلسه خوبیه فکر میکنم خیلی شفاف و روشن صحبت بشه. از هر مقدمه ایی فاکتور میگیرم و فقط اصل مطالب رو میگم. یه سری مطالب رو میگم هم حرف دلم رو میزنم هم حرف سیاسی اصلا نمیگم هر کدوم از این سوالات یه پاسخ سیاسی داره که حتما در جاهای دیگه اون حرف سیاسی رو زد چون حرف سیاسی رو جای دیگه باید زد.

همه حرفهایی که اینجا برای شما میزنم یقین بدانید که سند قطعی اون حرفها رو دارم که میزنم اگر اگر ذره ای هم بالا پایین باشه فردای قیامت مدیون یکایک شما بشم به اضافه مدیون همه اون بچه هایی بشم که تو جنگ با هم بودیم و شهید شدند.

 

منتها این بحث ها بحث هایی نیست که شما بتونید عین مطلب رو ارائه کنید اینها دیگه بحث هایی نیست که شما بتونید تو موبایلتون ضبط کنید بدید به اینو اون، اینها رو میتونید به عنوان یه کد داشته باشید بعدا با هر ادبیاتی که میخواهید اینو منتقل کنید اشکال نداره ولی به نقل از من و رفرنس من، شاید یه روزی من ضرورت بدونم خودم بعضی حرفها رو با صراحت جاش بزنم . ولی من از این باب میخوام رابطه خودم رو با قدرت و موضوع سیاست برای شما تعریف بکنم.

من واقعا خودم از سیاست و عالم قدرت حالم به هم میخوره حرف دلمم میگم خیلی ها اومدند گفتند قالیباف این حرف رو نزن. آقایون، عالم سیاست تو کشور ما رو یه منجلاب فرا گرفته از بالا تا پایین هم فرا گرفته این نیست بگیم این سمت دارن اون ندارند . تو علما نیست تو دانشگاهیها هست تو جبهه ای ها نیست تو نمیدونم غیر جبهه ای ها هست .

 

همه رو فرا گرفته هر کی بگه من نگرفتم حرف بی خودی گفته . یعنی امروزمن هم تو عالم سیاست درمنجلاب دارم حرکت میکنم. اینم از بدبختی انقلابه. اینم از سر شکستگی ماست. که برای یک ارزشهایی انقلاب کردیم گذشت زمان نا اهلهایی پیدا شدند که این برکه ما رو آلوده اش کردند .

نکته دومی که من میخوام بخش رابطه خودم با قدرت رو بگم ممکنه در ذهن شما باشه که آقای قالیباف چرا آمدید شما یقین بدونید منو صدا زدند و بهم دستور دادند بیام تو عالم سیاست . دیگه از این صریح تر که نمیتونم بگم .

من جزو اونایی نبودم که قلقکم بشه بگم بابا دیگه به ما تعارف ریاست جمهوره شده دیگه حالا چراقبول نمیکنی با سر بدو. به این امام رضا [ع] میگم جمعی که این کار رو دنبال کردند البته جمعی که من میگم اونها واسطه بودند که اومدند بحث رو به من منتقل کردند و بعد من دنبال کردم ، به این معنی که حسن علی و حسین قلی و حزب و گروه که به من نمیتونند بگن سرتیپ نیرو انتظامی ، که بیا تو ریاست جمهوری ، تکلیف من روشنه کجا به من میتونه بگه بیا کجا میتونه بگه نیا .

لذا اونهایی که به من گفتند بیا ، من خودم مخالف بودم . مفصل ، چهل و یک دلیل نوشتم که من اهل این کارا نیستم خوشم هم نمیاد . از عالم سیاست هم خوشم نمیاد. خوششون اومد از ما، گفتند بیا ما هم اومدیم.

شما یقین کنید آقای شاملو، شما منو خوب میشناسید. اگر امروز به تشخیص خودم بخوام عمل کنم یک لحظه در عالم سیاست نمی مونم با فرض اینکه یقین کنم این دوره رئیس جمهورم. به قطره قطره خون شهدا نمیمونم . چون هیچ ضرورتی نمیدونم برای موندم. حتی آخرت خودم رو در خطر می بینم.

منکه چهل و شیش هفت سال از عمرم رفته و همه عمرم در انفلاب بودم همه عمرمم گذاشتم ، اصلا نمی ارزه که این ده سالی که از عمر طبیعی ام هست ، من چی رو امروز می خوام که ندارم . و من چه چیز رئیس جمهور بشم گیرم میاد که امروز نیومده .

 

قدرت بخوام دستمه ، پول بخوام دستمه ، منزلت بخوام دستمه ، هوای نفس بخوام دستمه ، اصلا هیچ چیز نیست که من در پست ریاست جمهوری بخوام بایستم و به جهت مادی گیر من بیاد که امروز گیرم نیومده باشه . اصلا من کار خدا پیغمبریش هم کار ندارم . مادی ، قدرت طلبی ، دنیایی نه معنوی ندارم واقعا!

من یه روز خدمت آقا عرض کردم که اگر وظیفه منه تو این عرصه بمونم ادامه بدم . خدمت آقا عرض کردم . اگر به تشخیص خودمه الان میرم خونمون . اگر به تشخیص شماست تو عرصه میمونم . منتها من یه آدمی ام که عقل هم دارم . من مثل بعضی آدمها نیستم که چشمهام رو ببندم کور کورانه پیش برم .

شهید مطهری میگه که پیامبر که مبعوث شده ، پیامبر با این عظمت پیامبر ماست ، این برای شما حجت ظاهریه . شما یه حجت باطنی هم دارید اون عقله . دین با عقل با هم منطبقند .

 

شما هرکجا دیدید که یه کاری انجام میدید که با عقل سازگاری نداره ، حتما برید پیدا کنید ،ریشه دینیش هم لقه. ممکنه گذشت زمان یه چیزی برای شما درست کرده باشند بدهند دستتون به عنوان باورهایی . شما یقین کنید که من در عرصه سیاسی حرفم رو محکم میزنم و اون جایی که باید سربازی کنم ، سربازی میکنم. و حتما اونجایی که باید تسلیم هم بشم سربازی میکنم .

من خدمت شما یه نکته ایی رو بگم . یه وقتی آقا به من فرمودند که آقای قالیباف شما یه وقتی حواست باشه کارهایی انجام میدی یه وقت احساس میکنی ، اینم از بزرگواری آقاست؛ اینو بهتون میگم که دلتون با آقا قرص تر و مطمئن تر بشه.

 

به من میگه که آقای قالیباف شما بعضی وقتها ممکنه یه کاری بکنی که احساس میکنی که من از این کار خوشم میاد، یا احساس میکنی میل من به این کاره. شما اون کارو انجام میدی خوب هم انجام میدی، ولی آقای قالیباف بدان اون میل من و خوش اومدن من حجتی بر تو نیست. تو برای انجام اون کار در پیشگاه خدا باید حجت داشته باشی. نداشته باشی فردای قیامت باید خودت جواب بدی

 

. حجت اون وقتیه که من با صراحت به شما میگم این کارو بکن. فردا اگر خداوند از شما سوال کرد چرا این کارو کردی میگی ولی فقیه ام گفت، این میشه حجتت . ولی اگه میتونی بگی ولی فقیه به من هیچی نگفت ولی من احساس کردم خوشش میاد. خدا هم میگه خو بیخود کردی فکر کردی خوشش میاد. خوش آمدن ولی فقیه که حجت بر تو نیست، دستور ولی فقیه بر تو حجته. این حرف آقاست ها، توی اون جلسه ای که خدمتشون بودیم دو نفری، این بحثشون بود.

من چون تو عالم سیاست بدون اذن ایشون کاری برای خودم، شانی قائل نیستم در بیست و نه خرداد [سال 84]، یکشنبه، بین دو انتخابات، من رفتم خدمت آقا. درست در سی تیر بعد از مرحله دوم هم رفتم خدمت آقا. اولی رو من درخواست کردم رفتم، دومی رو آقا منو صدا کردند رفتم.


توی اولی که من رفتم خدمت اقا من از ایشون سوال داشتم، رفتم خدمت ایشون عرض کردم که به هر حال عدد و رقم نشون میده که چهار میلیون و دویست سیصد هزار نفر به من رای دادند، بگذریم که حالا به رای ها لطمه زدند، که اونها واقعا افتضاح هایی بود که هر کی این کارها رو میکنه خیانته در وحدتمونه؛ بحثهایی که تو تریبون نماز جمعه «حلالیت طلبیدن» هم مشکلی رو حل نمیکنه.

آقای جنتی که توی تریبون عمومی نماز جمعه حلالیت طلبید، حداقل بیش از صد نفر اومدن پیش ایشون دم شورای نگهبان گفتند که آقای جنتی مگه شما حلالیت نطلبیدی، ما شما رو حلال نمیکنیم. این جور که مشکلی حل نمیشه. (انصاف نیوز: بخشی از نوار نامفهوم است)

من اون وقتها رو کار ندارم، اون که اعلام کردند به هر حال چهار میلیون و دویست سیصد هزار صد هزار، حالا هر چی، چهار میلیون، خدمت آقا عرض کردیم حالا چهار میلیون به من رای دادند. این اعتبار، به آقا هم عرض کردم مال من نیست.

 

این اعتبار مال انقلابه، مال نظامه، من نمیتونم این اعتبار رو به تشخیص شخصی خودم انجام بدم. و واقعا به ایشون عرض کردم که آقا من بین آقای هاشمی و بین آقای احمدی نژاد ما نمیتونیم بین این دو نفر یکی رو انتخاب کنیم، من اومدم از شما سوال کنم شما به من بگین من چی کار کنم، برا من بشه حجت.

 

آقا تامل کردند گفتند واقعا شما به تشخیص نرسیدید؟ گفتم واقعا نه. گفتم من نمیتونم به اونها بگم نصف شما برید دنبال آقای هاشمی نصف شما برید دنبال آقای احمدی نژاد . آقا تاملی کردند و به من گفتند آقای قالیباف به هر چیز که خودت رسیدی همون عمل کن. به آقا گفتم این برای من شد حجت.

من خواهشم از دوستان اینه که این چهار خطی رو که من بین دو انتخابات نوشتم رو حتما روی سایتها هستش دیگه، خواهش میکنم اون چهار خط رو با دقت امروز بخونید. شاید اون روز خیلی ها به من معترض شدن که چرا اون ها رو نوشتم، من هیچ وقت نگفتم ، به آقای شیران به آقای مفیدی ، برای هیچ کس نگفتم که من خودم از آقا اذن گرفتم بعد خودم نوشتم.

 

اگر آقا به من میگفت شما برو با احمدی نژاد من حتما به احمدی نژاد رای میدادم. اگر ایشون به من میگفت برو با آقای هاشمی من حتما به آقای هاشمی رای میدادم . ایشون به من گفت آقا قالیباف واقعا خودت به هر تشخیصی رسیدی تا اینجا (انصاف نیوز: دو ثانیه مفهوم نیست ) لذاگفتم دوستانی که با من بودند هر کسی به تشخیص خوش عمل کنه. دوست داره ستادش رو بذاره اختیار آقای هاشمی، سلمنا.  دوست داره بره پیش آقای احمدی نژاد هم بره .

حتی دوستان اصولگرای من هم اومدند گفتند آقای قالیباف ما توقعمون اینه که تو ، به اونا نگفتم من از کجا اذن گرفتم ، آقای احمد توکلی همه اومدند پیش من . از تیم آقای احمدی نژاد، از تیم آقای هاشمی. هر کاری کردند، گفتند آقای قالیباف بابا کبوتریه رو هوا، بفروش ، گفتم من تو عالم سیاست از این کارا نکردم، نمیکنم. نه به این باج میدم نه به اون. به اونا نگفتم من حجتی ندارم .اون سه خط چهارخط رو نوشتم .

نگاه کنید، آقای شاملو، ما نمیتونیم رفتار دو گانه توی کشور داشته باشیم. رفتار دوگانه در نظام جمهوری اسلامی با اسم انقلاب و نظام و با اسم اطاعت از رهبری، اگر درش نفاق بشه، دیگه نفاق نفاقه.

 

شما اگه مال حروم بخورید در شما اثر وضعی داره. فرق نمیکنه شما شراب خوردی مال حروم میخوری یا مرجع عالیقدری مال حروم میخوری. مال حروم یه اثر وضعی داره که تو شکم اگه رفت تو رو از مسیر خارجت میکنه . نفاق ، دورویی ، ریا ، اثر وضعی داره . نمیتونی بگی اگه آقای خاتمی و اصلاحات بود بده ، دولتی به اسم اصولگرا و آقای احمدی نژاد و قالیباف بود خوبه . بد ، بده چه فرقی میکنه .

من از شما سوال میکنم ، دولت اگر دولت اصول گراست ، اینم من دارم با شما میگم ، من به شما میگم آقای احمدی نژاد تابع ولایت نیست به حرف رهبری گوش نمیکنه . من اگه روزی بنا شد به حرف زدن، به صراحت حداقل بیش از پونزده تا کد روشن میارم، که از دایره خود من هم خارج نشه ، که اگر فردا من یه حرفی رو میام در تلویزیون مون میزنم که پنجاه میلیون نفر گوش میکنند ها ، بعد ممکنه آقا به من بگن که چرا این حرف رو زدی ، اگر دروغ زده باشم ایشون گوش من میگیره به دفتر میگه اطلاعیه صادر کن قالیباف یه حرف دروغ گفت . چون من دارم نقل میکننم .

آقا به ایشون دستور داد همون اول، حالا من نمیگم . من در پنج شنبه پنج تیری که رفتم ، یکشنبه بعدش که رفتم ، من نسبت به آقای احمدی نژاد دو تحلیل کردم هر روز هم بیشتر رفتم جلو بیشتر یقین کردم . آقای لاریجانی یه روز اومد به من گفت آقای قالیباف حالا امروز من فهمیدم، حدود هشت نه ماه قبل حرفی که شما از آقای احمدی نژاد زدی واقعی بود. یه بحثی بین من و آقای لاریجانی بود که من ایشون [احمدی نژاد] رو آدم سالم و صالحی در کار نمیدونم ، انقلابی هم نمی شناسمش ، راستگو هم در کارش نمی شناسم ،سرباز ولایت هم نمیدونمش . (انصاف نیوز: چند ثانیه نامفهوم است) . من با صراحت این حرف رو میزنم به عنوان قالیبافی که (انصاف نیوز: چند ثانیه نامفهوم است)، ما (انصاف نیوز: چند ثانیه نامفهوم است) هم هستیم یعنی از اونایی که از رو تشعشع آتیش می پریم، برای اینکه حرفمون رو میزنیم.

شما فکر می کنید مثلا من اتفاقی رفتم تو شهرداری . همه شورای شهر که با من مخالف بودند. شورای شهری که دست آقای احمدی نژاد بود ، شورای شهر دوم .شما جایی سراغ داریدکه آقای گلپایگانی با آقا مشهد بودند، از مشهد بدون اطلاع ما آمدند، ما نشستیم دیدیم یکی آمد، دیدیم محافظ آقای گلپایگانیه. من تعجب کردم. اومد یکی رو از بغل دست من بلند کردن ،دیدم جناب آقای گلپایگانی اومد بغل دست من تو جلسه معارفه من برای شهرداری . بدون اینکه ایشون رو دعوت کنند ایشون اومد رو سکو حکم شهرداری رو نگذاشت وزیر کشور بده. اولین باریه که حکم شهرداری رو رئیس دفتر رهبری به دست من داد . چرا این کار رو کرد به نظر شما؟ اینها رو من دفاع از شخص خودم نمیکنم ، میخوام شما رو روشن کنم که امکان نداره من بدون نظر رهبری تو عالم سیاست یک گام کوچیک بردارم .

من به آقای احمدی نژاد اعتقاد ندارم به اندازه یک سر سوزن ولی اگر رهبری به من گفت آقای قالیباف، آقای احمدی نژاد حتما باید دور بعد بشه، نه تنها ستادها رو رها نمی کنیم، همتون رو مکلف میکنم برید به همین احمدی نژادی که یه جو قبولش نداریم، برید رای بدید، در این تردید نکنید. تردید نکنید من این کارو میکنم . هرکی هم منو میشناسه میدونه من این کارو میکنم. ولی شما بدونید چرا .

[...] منو صدا کردند گفتند آقای قالیباف شما حتما باید برید تو دولت. [...] عرض کردم من تحلیل خودم رو نسبت به آقای احمدی نژادسه روز بعد از انتخابات دادم . برای من اکل میته است . من ایشون رو نه انقلابی میدونم، نه حزب اللهی میدونم، نه تابع ولایت میدونم ، نه مدیر میشناسم ، نه صادق میشناسم . کسی که بپذیره خودش رو گول بزنه . ایشون چیز شد اومد با صراحت گفت من امروز جواب میدم . اومد با همراه خودش گفت که اجازه بدهید من برم دیگه .

 

خودتون که میدونید چه کار میکنه. به نظر من آقای احمدی نژاد با همین توجیهش خودش خودش رو گول زد و داره بقیه رو هم گول میزنه . شما برید رفرنسهایی رو که ایشون میده رو ، عدد رقمها را برید نگاه کنید . از آمار، از، اصلا وحشتناکه .

بعد از حضور ایشون، بچه بسیجی ها جمع شده بودند، بچه بسیجی های تهران، اومدن اینجا من براشون صحبت کردم .همه علیه من بودن گفتن آقای قالبیاف تو چرا نرفتی تو دولت، کمک دولت  چرا نرفتی؟ حالا رئیس جمهور نشدی، وزیر کمت بود؟ تو قدرت طلبی میکنی .بچه بسیج تهرون، تو مشهد، تو هتل ایران. من روم نشد. چون این آقا جوان بود و خیلی چیزها اولین بار بود نسبت به احمدی نژاد گفته میشد. چون شما با صراحت گفتی من اینها رو گفتم.

 من دیگه تو اون بچه ها نگفتم که [...] منو خواستند و به من دستور دادند من برم تو دولت. [...] آقای احمدی نژاد با صراحت این کارو نکرد. گفت نمیکنم و نکرد.

آقا همون موقع دستور دادند مشایی رو نذارش گردشگری. ایشون گذاشتش. حکمش رو داد رادیو خوندند، بعد اومد سراغ آقا.

آقای کردان کجاش به اصولگرایی و حزب اللهی میبره که گذاشتنش وزیر، که الان بوی گندش بالا اومده که زنش تو خونه اش، بچه اش هم تو خونه اش دیگه باباش رو قبول نداره، چون این زن و بچه اش نمی دونستن باباش [...]، حالا فهمیدن . مدرک تحصیلی اش هم به جهنم.

شما میگی مبارزه با فساد!
آقای ساجدی ما داریم مهندس پروازه، برادر دو شهیده ، خودش هم رزمنده ، امروز مهندسه تو ایران ایر . ایشون دانشجوی همکلاسی آقای احمدی نژاد بوده تو علم و صنعت. اون شبی که همه با هم جمع شدن بریزن سفارت خونه رو بگیرن، البته آقای احمدی نژاد وقتی رئیس جمهور شده به خونه این هم سرک داشته. ایشون برای من نقل کرد که اون شب ما هر کاری کردیم که آقای احمدی نژاد تازه همه بچه حزب اللهی ها جمع شدیم، بیا بریم، گفت اصلا این کارها چیه، نیامد و بعدا گفت این چه کاری بود! که امام آمد از اینها دفاع کرد که اینها این کار رو کردند.

شما تاریخ آقای احمدی نژاد رو نگاه کنید از قبل انقلاب و بعد انقلاب، هیچ جا برای انقلاب یک سیلی که نخورده هیچی، یک جا بیدار خوابی هم برای انقلاب نکشیده. اگر کشیده بگین کجاست؟ آقای احمدی نژاد جبهه و جنگ مطلقا نبوده. اگر یک روز جبهه میبود پوستراش رو به قد عالم میزد.

مگه روزنامه کیهان مبارزه با آمریکاست؟ هوشنگ امیر احمدی، از این خبیث تر و دلال تر و کثیف تر کسی نیست. ایشون رو به دستور [...] ممنوع الورودش کردند به کشور، حالا این دولت برداشت آورد. پنج بار فقط آقای احمدی نژاد شخصا با این آقا ملاقات کرده. که این آقا مصالحه اش رو با آمریکا بکنه. مبارزه با آمریکا؟ این حرفها چیه. شوخیه اینها. کدوم مبارزه؟ همین امیر احمدی مصاحبه ای کرده، گفته احمدی نژاد با ذلت دنبال ارتباطه آمریکایی ها قبول نمی کنند. [...] اونوقت جلوش رو گرفت که این حرفها رو نزن. پرفسور مولانا، ایشون در دل آمریکاست. ایشون بورسیه پنتاگونه. رسما حکم مشاورت گرفته.

این حرفها چیه میزنه؟ کدوم انقلاب؟ من نوار آقای مشایی رو برای شما می آرم که صحبت کرده گفته اسلام ظرفیت اداره جامعه ندارد. اعتقادی به انقلاب ندارد اینا. اقای مشایی خودش طرفدار منافقین بوده، خانمش منافقه زندانی بوده، سه سال زندان بوده.

 

سه سال زندان بوده این بازجوش بوده اومده باش ازدواج کرده. بابا زن وزیر امروز شما فرانسویه. وزیر شما امروز تو کابینه شرب خمر میکنه. من اون روزی که بنا شد این حرف رو بزنم حتما گلوم رو باز میکنم تا ته میگم. ما بچه انقلابیم. ما بچه نظامیم. تمام اینا رو میگم ولی شما یقین کنید و دو چیز رو از من یادتون نره، این تاریخ رو امروز یادداشت کنید. نه ماه دیگه، ها؟ هشت ماه دیگه انتخابات. (انصاف نیوز: 4 ثانیه مفهوم نیست).

یک: من اگر شخصا به خودم واگذار کنند به عنوان قالیباف تصمیم بگیرم، والله العلی عظیم حتی یقین کنم این دوره رئیس جمهورم نمی آیم، این یک. دو، اگر با همه این حرفهایی که میزنم و همه رو با سند برای شما ثابت میکنم و دها مورد از این موردها هست که من بزنم با این دولت.

 

من اسناد و مدارکی از دزدیهای - دزدی - تو شهرداری دارم. با همه این حرفها اگر [... تصمیم ...] براین باشه که ما از آقای احمدی نژاد حمایت کنیم نه تنها باش راه میام بلکه ستادهایی که شما درست کردید، شما ستاد برای قالیباف اصلا درست نکنید. اینو قبلا برای شما گفتم. نگفتم؟ برای قالیباف ستاد درست نکنید. ستاد درست کنید برای انقلاب. انقلاب هم تثبیتش رو رهبری میکنه نه قالیباف. حتما این اطلاعاتی که من دارم شما یقین کنید که رهبری هم داره اگر با این اطلاعات رهبری بدونه که احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور بشه، حتما هم من خودم رای میدم هم شما رو مکلف میکنم که برید رای بدهید. ممکنه قبول کنید ممکن هم هست قبول نکنید. خودتون می دونید. اگر هم بنا شد حق و باطلی رقابت کنیم، دیگه مردانه رقابت می کنیم و اجازه به فرصت طلبا دیگه نمی دیم. دیگه خودمون رو سانسور نمی کنیم. دیگه ملاحظه نمی کنیم. اون که حقه می گیم.

 من بارها گفتم هر حرفی که نسبت به هر کی میزنم، اگر نتونستم ثابت کنم در کف جاده بخوابونید، هشتاد ضربه شلاق به من بزنید ولی اگر ثابت کردم بعد نامردیم اگر اون نفر رو باش تعیین تکلیف نکنیم. سنبل اش نکنیم. حق رو فدای مصلحت نکنیم. این یک نکته رو دوستان همه تو این وقت بدونید. واقعا این دولت نسبت به عملکرد تناقض گویی کرده.

نفت صد و هفتاد و پنج دلار الان هشتاد و پنج دلار برسه به هفتاد و پج دلار برسه کشور قابل اداره نیست. نه که توسعه ها، همین نون و آب هم که بخوریم نیست. من دیگه ضعفهای اقتصادی رو دیگه نمیخوام باز کنم. آقای مهندس محبی عدد و رقم دستشه. ما آب نداریم برق قطعه. این مزخرفات چیه حالا ما بنا شده تو مملکت هیچ چیز نگیم.

خود مجلس بنا داره ملاحظه کنه. من میگم اگر آقا دفاعهای از این محکم تر از آقای احمدی نژاد نکنه، شما ملاحظه کنید آقا دفاع میکنه از این طرف مجلس اصولگرا دوباره می خواد وزیر بندازه. من به شما میگم اگر اقا از آبرو خودشان برای این دولت نذارند این دولت، آقای مظفری مجلس بوده میفهمه، این مجلس هشتم ظرف کمتر از یک ماه همه دولت رو استیضاح می کند، می اندازه پایین. نمیشه اصلا تو جامعه اینها رو گفت دیگه. این قدرت آقای احمدی نژاد نیست، این خوبی آقای احمدی نژاد نیست که هر روز آقا ازش دفاع میکنه. این ضعفه آقای احمدی نژاده. من تحلیل محتوایی صحبت های  آقا رو دارم؛ از قضا نکات انتقادی از حمایت خیلی بیشتره.

منتها ما یه خطر دیگه هم داریم؛ خطر بی دینی های سازمان مجاهدین انقلاب و مشارکتی ها رو هم داریم. اونا هم خطرند. این رو روشن بگم، رفیقای منند می شناسمشون. اونا از همه گذشته خودشون پشیمون شده اند. من نمی گم جبهه اصلاحات؛ [بلکه] به طور خاص میگم مشارکت و مجاهدین انقلاب. البته تو همین مشارکت هم بعضی آدمها هستند که به خاطر آدمهایی که هست اصلا نمیرند مثل آقای بیطرف که وزیر نیرو بود که آدم خیلی درستی بود حتما حزب اللهیه، یکی مثل آقای بیطرف حتماحزب اللهیه. یک نفر مثل آقای پزشکیان که حالا از تبریز نماینده شده حتما حزب اللهیه، من نمیگم جبهه اصلاحات. بعضی آدمها هستند که خطر جدی اند برای انقلاب و نظام. مثل آقای تاج زاد. مثل آقای ابطحی مشهدی خودمون. مثل آقای امین زاده از دوستان جنوب خراسان، رفیقمونند ولی اینا دیگه اعتقادی به ولایت و حکومت دینی ندارند. ما در یک جایی قرار گرفته ایم که از یک طرف ما نگران بی دینی اینا رو داریم از یک طرف دروغ و تحجر و کثافت کاریهای این ور رو داریم. خیلی سخته تو این لبه حرکت کردن. خیلی سخته ما تو این لبه حرکت کنیم. این بحثها به نظر من خیلی بحثهای جدی و عمیقیه. البته من تحلیل این بحثها رو دارم که چرا این اتفاق افتاد چرا اون اتفاق افتاد. من بحث هام رو تمام کنم که اگر دوستان سوالی دارند بپرسند.

ما در عالم سیاست فقط به یک دلیل ممکنه عاقبت به خیر بشیم . این یک دویی نداره . اینه که ما در عالم سیاست تابع محض ولایت باشیم تابع محض. نه اینکه بگیم اینجا ولایت اشتباه گفت من طور دیگه ای و گرنه در سیاست جور دیگه ای عاقبت بخیر نمیشیم و شما یقین کنید که من جور دیگه ای عمل نمی کنم. لذا اینطور تو ذهنتون نباشه که مثلا رهبری نظرش این باشه که قالیباف نیاد تو میدون من بگم نه من هستم. من به شما اطمینان میدم که من اگر مخیر به واگذاری امر به خودم باشه، به اختیار خودم باشم با علم به اینکه حتما رای میآرم، حتما نمی یام.

شما نگاه کنید تو کمیسیون اصل نود، خود آقای صادق محصولی رفته اونجا اقرار کرده من نود و خورده ایی میلیارد تومن ثروت دارم. بزرگ ترین کسی بوده که تو نفت، مافیای نفت از قبل کار کرده. خوب اینو آورده میخواد چه کار کنه. یادتون هست بهتون گفتم تو نظر آباد، بنده خدا آقای رستمی و آقای یعقوبی دوستم.

آقای العقیدی رو اصلا خود آقای احمدی نژاد آورد تو شهرداری شهروند رو بهش فروخت، برخلاف قانون بود من جلوش رو گرفتم. اسناد و مدارکش هست. این محمدی زاده استاندار شما هم کارچاق کنش بود، حق و حسابش رو هم گرفته. بگید بهش قالیباف اینو بهتون گفت. که معاون خدمات شهری شهرداری بود. بعد میان میگن اینا جوک بوده. من با قاطعیت به شما میگم که فسادی که امروز تو دولت هست هیچ وقت نبوده. با قاطعیت این حرف رو میزنم.

شما نگاه کنید ایشون دیروز که مصاحبه کردند، آقای مصباحی مقدم آخونده، حزب اللهی از همین نظامه، دیگه کاسه صبرش سر اومد مصاحبه کرده تازه یک دهم حرفهاش رو هم نزد همش. و حیف و میل کرد قورت داد.

باورتون نمیشه ما تو جلسه کارگزاران بودیم ایشون گزارش که میداد، اصلا همه جلسه پچ پچ بود. همه میگفتن دروغه دروغه، تو جلسه باور کنید جناحی و خطی هم نبود. شما وقتی می دیدید از چپ و از راست، از آخوند و مکلا، از دانشگاهی، از نهادی و همه میگفتن می فهمند.

 ما وقتی میگیم برق نیست به خاطر خشکسالی، آقای مفیدی که سرتون تو کاره، از سی و پنج هزار مگاوات برق ما چند درصدش از تاسیسات آبی ماست؟ نه درصد دقیق نه درصد. اصلا سدها خشک. روزی که آقای احمدی نژاد دولت رو تحویل گرفته سی و شش هزار مگاوات برق تو مدار بوده. آقای احمدی نژاد در حضور آقا گفته من دوازده هزار و چهارصد مگا وات تو این سه سال تولید کردم. دوازده به اضافه سی و شش می شه چند؟ امروز کل نیاز برقی ما که خاموشی نداشته باشیم چقدر نیازه؟ ما اگر چهل و یک هزار مگا وات داشته باشیم استاندارد داریم. یعنی می توانیم دو هزار مگا وات، سه هزار مگا وات، چهار هزار مگاوات خارج کنیم. خوب برای چی خاموشی داریم اگر دوازده هزار مگاوات تولید کردی؟ برق داریم که نمیارید؟

خوب حالا اگر آب بوده اومدیم زمستون، چرا باید بره قم بگه زمستون وضعمون بدتر میشه. تازه آقای فتاح که متدین ترین بچه و از وزرای حزب اللهی، درست و صادق آدم درست. آقای یعقوبی که اینجاست اونجا مسئول امور قراردادهای ما بوده تو قم، دفتر امور قرار داد ها، سه چهار سال مسئول دفتر ما بوده، اونجا باهاش کار کردیم . بچه بسیار حزب اللهی و درسته، عاقل هم هست. الان شش هفتا معاون وزیر قوی تر از خودش تو وزارت خونه دم دستش اند و دارند کمکش میکنند و اون به کار نظارت میکنه، بچه خوبی هم هستند. خوب حالا چرا میگه وضع ما تو زمستون بدتر میشه. خوب تو زمستون که سدها پرآب میشه. خوب چرا وضعمون بدتر میشه؟ چون اُوِر دار داریم گاز رو میدیم.

آقایان تو حوزه کارمندی دیگه جوانان که دوره امام رو ندیده اند، دوران جنگ رو ندیده اند، رژیم گذشته رو که ندیدن، امروز انقلاب رو با تحلیل می کنند با همسایه های اطرافمون، با بقیه دنیا. تو این بخش آبرو مون رفته. دیگه ما بچه هامون رو نمیتونیم توجیه کنیم. باور کنید من امروز رفتم سر کلاس دانشگاه تهران، بچه هایی که حالا تو فوق لیسانس اند متولد سال شصت و سه، شصت و چهارند، وسط جنگ به دنیا اومده، امام رو در حیات ندیده، بچه نه ساله ده ساله نبوده. امروزه اومده بهم میگه این مسخره بازیها چیه شما در آوردید. من نمیتونم توجیهش کنم، به هر حال انقلاب این طوریه.

به هر حال ما که اینجا دور هم جمع شدیم، نه حزبیم نه گروهیم، حالا میایم میگیم که ما اصول گرای اصلاح طلبیم و از این حرفها می زنیم اما ما بچه جنگ و انقلاب و نظام و سربازهای امام و سربازهای ولایتیم. تو این کشور ما بیشتر به عشیره شبیه ایم تا حزب. ما رو باورهای دینی و باورهای انقلابی کنارهم گذاشتند، غیر از این هم نباید باشه. وگرنه مثلا شما بی کارید که از اون سر استان اومدید که حالا با قالیباف کار کنیم یا نکنیم. تازه بعدش دردسر دارید، بدهی درست میشه، در خونتون سرو صدا میشه، تلفون میکنند به هر حال باید با یه انگیزه قوی بیام. حالا که شهرداریم نمیتونیم شما رو ببینیم و جواب تون رو هم نمیتونیم بدیم، رییس جمهور که شدیم دیگه حتما شما رو کار نداریم.

به هر حال شما یه چیزهای دیگه ای میبینید، یه علقه دیگه ای هست، یه وظیفه دیگه هست نسبت به انقلاب ما، به نظام ما، به شهدا به مردم به کشورمون با اینها میخوایم بیایم. به شما قطعا اطمینان میدم هر جا غیر از اینها رو در رفتار از من شنیدید مکلف اید محکم به من بگید، حتی به من نگید، به روزنامه بگید قالیباف، تو این حرف رو زدی خلافش عمل کردی. این برنامه ماست ببینیم چی کار می کنیم؟

من الان بیشترین بستر برای کار سیاسی برای من تو تهرانه. خدا شاهده من تو تهران مطلقا کار سیاسی نمیکنم. حتی تو مساجد که میرم حرف نمیزنم. حرف سیاسی نمیزنم اصلا. با همه [این حال] که در تحریم مطلق دولتم؛ تحریم مطلق که هر شهردار دیگه ای بود یک سال دوام نمیتونست بیاره. شورای شهر آدمهای هستند که دو سه تاشون با من تنظیم اند دلی. بقیه شون یا احمدی نژادی اند یا اصلاح طلب؛ یعنی ریشه ای با من هماهنگ نیستند، به خون من تشنه اند. اون وقت من با خودم فکر میکنم که خدا چه لطفی کرده که من میتونم اونجا کار کنم، خودم می مونم. بی سر و صدا ترین دوره شورای شهر داره به سر می بره در عینی که شما آقای نجفی رو می شناسید. آقای نجفی اصلا ادم آروم بگیری نیست. آقای نجفی از اونهاست که دولت هم حضور آقا هست، آقا یه مطلبی میگه، [اگر] قبول نداشته باشه همون جا تو همون جلسه می گه آقا من حرف شما رو قبول ندارم. به آقا این طوری میگه، اون وقت ملاحظه منو میکنه؟ خانم ابتکار ملاحظه منو میکنه؟ آقای مسجد جامعی ملاحظه منو میکنه؟ از اون طرف آقای بیادیه، آقای چمرانه.

ولی ما فرهنگ جنگ و جبهه رو داریم. خدا کمک میکنه. خدا میگه اگر کسی در راه با من گام برداره روش رو زمین نمیزنم منتها ما کم صبریم. خدا صبرش زیاده. ما احساس می کنیم تا یه کم قدقد کردیم باید بلافاصله تخم زرد بیاد. باید صبر کنیم باید با ایستیم.

تو جنگ خیلی ها بودند، کی فکر می کرد عراق به این وضع فلاکت بار بیافته. خیلی ها دیگه نبودند، ما این عزت انقلاب رو دیدیم فضاحت حزب بعث و صدام رو هم دیدیم. ممکنه خیلی چیزها تو عمر من و شما باشه که جواب نده، مهم اینه که ما کارمون رو درست انجام بدیم. ما تو شهرداری همین الان احمدی نژادی ها ضدند، علیه منند، علی الاطلاق. منتها به کار که میرسه می گن کار آقای قالیباف درسته. اما این نمی دانم ضد ولی فقیه، این کارگزارانیه، این آمریکاییه، این با فرانسوی ها ریخته، این سابقه جاسوسی داشته، این دزده. یعنی نگاه کنید، این چی می خواد بگه؟ (انصاف نیوز: یک جمله نامفهوم است)

رفته بودم ملاقات دکتر حبیبی بیمارستان. رفتم اونجا دیدم آقای حداد اونجاست. خانم دکتر حبیبی و دخترشون اونجا بودند. خوب خیلی آدم تحصیلکرده و به هر حال اروپادیده بودند. آقای دکتر حبیبی رو که می شناسید، انقلابیه که از مصدق تا امام خمینی و آقا رو درک کرده و اومده تو حوزه ولایت و انقلاب و نظام . اصلا خانواده چادری هم نیستند، نمی خوام بگم چادر ملاکه میخوام بگم آدمهای این طورین. اقای شریفی هم بودند با من، اصلا خانواده ایشون رو نمی شناختم. اینها اصلا از جنس ما نیستند ها، ولی واقعا دیشب خانم دکتر حبیبی گفت، آقای حداد هم بودند. گفت اگر واقعا بچه های جنگ و جبهه و باورهای بسیج و انقلاب اینهاست؛ میگفت آقای قالیباف این بچه های من شما رو که می بینند به انقلاب امید وار می شوند. با همین صراحت میگفت. میگفت اینها وقتی آقای احمدی نژاد رو می بینند به آقا هم منتقد می شوند. دیشب من بودم، آقای حداد بوده، اونهام بودن.

خوب ما میخوایم انقلاب رو پیش ببریم، این وظیفه ماست. شما باور کنید من پریشب، آقای یعقوبی بوده؛ خانمم از من گله منده، بچه ام از من گله منده، دوستام از من گله مندند. وقت براشون ندارم. باور کنید رسیدم خونه اون شب. وقتی رسیدم خونه ده دقیقه به اذان صبح بوده. یعنی من ده دوازده دقیقه بودم اذان صبح رو تلویزیون گفت، نمازم رو که خوندم یک ساعت و نیم دو ساعت یه استراحت کردیم دو مرتبه رفتیم. منو بچه های ستاد دیده بودند گفتم من واقعا اصلا نخوابیدم. من اینجا با شما صحبت میکنم ساعت یک و نیم می رسم تهران، دو مرتبه صبح اولین جلسه ام ساعت پنج و نیمه. بعدشم از اون طرف تا بوق شبم دیگه این جور نیست این وسط فرصت نفس کشیدن باشه، همین طور کتابی پشت سر هم وایسادن. به خاطر چی!؟ به خاطر اینکه این بچه های نسل جدید ببینه انقلابی ها این طوریند .

ای کاش آقای کاظم سلیمانی بودند این جا بودند در مورد [... (اتهام شدید اخلاقی) ...] این صادق محصولی میگفت چه خبره؛ یا همین آقای ابطحی خودمون.

شما فکر می کنید این آقای کردان که شده اند وزیر. رفتند اونجا به نقل از آقا اون حرف ها رو زدند. اگر نظر آقا رو کردان بوده که وزیر کشور باشه، وزیر کشور که اگر همون روز که وزیر میشه با آقا ملاقات نکنه، اول هفته اش ملاقات میکنه. پس چرا چند روزه [ملاقاتی انجام نشده؟]. چرا تا آخر حکم جانشینی [داده نشده] اگر این جوریه؟!

[...] این رحیمی [...] چهار ساله به دست اصولگرا ها شد رییس دیوان محاسبات که الان شده معاون رییس جمهور. دو سه روز آخر تو مجلس هفتم من به آقای حداد گفتم آقای حداد خدا ازتون نمیگذره که این آدم رو گذاشتید رئیس دیوان محاسبات. تنها کسی که تا آخر جلو رحیمی ایستاد من بودم، آقای یعقوبی و دوستان میدانند؛ دست به یقه. با احمدی نژاد بسته بودند برای من مدرک سازی کنند.

 

[...] گفتم تو هیچ غلطی هم نمی تونی بکنی، چون تو محلی از اعراب نداری که بخوای از انقلاب حرف بزنی چون تو از دید من فاسد علی الاطلاقی. چهار سال، سه سال و نیم ایشون رییس دیوان محاسبات بودند، اما یکبار [...]. حالا این شده معاون رییس جمهوری، اون از سعیدلوش، اون از وزیر کشورش، اون از وزیر رفاهش. دیگه حالا من بقیه اش رو نمیگم، هر کدومشون رو که نگاه می کنید، هر کدومشون یه کلکسیونی هستند.

این دولت انقلابه؟ این دولت اصولگراییه؟ اگر این اصولگراییه ما از اصول گرایی برائت میجوییم. با صدای بلند برائت میجوییم اگر این اصولگراییه. همون طور که از اون وری ها برائت میجوییم.

تو برخورد ما الحمدالله این اتفاق نظر وجود داره، به خاطر چی؟ به خاطر اینکه ما اینها رو دیدیم. تنها ما دوره قبل یه ملاحظاتی کردیم، این دفعه اصلا این ملاحظات رو نمیکنیم. مگر دستور به ما بدهند حرف نزن. هر کدوم که ما دروغ گفتیم میتونید بگید چرا دروغ میگی؟

 

این طور که نمیشه کسانی که تو حوزه امام دلشون ازشون خون بوده ، اون بحثها بوده، امام علیه شون پیام به روحانیت بده، حالا اینا بیان گردانندگان انقلاب و نظام بشن ما اصلا نمیذاریم. ما از نوزده سالگی قاچاقی زنده بودیم. ما از اونا نیستیم که کنار بیایم؛ تو این بحثها وا می ایستیم. هیچ خورده برده ای هم نداریم. هر چقدر هم ما بشیم آخرش همون بچه رعیتم که با داداشام می رفتیم ماشین بار میکردیم؛ بیل و کارگر و رعیت ...

به گزارش انصاف نیوز، قالیباف در ادامه حدود دو دقیقه به بیان خاطراتی از دلاوری های رزمندگان در دوران دفاع مقدس پرداخت که صدای آن کمی نامفهوم است.
منبع:انصاف نیوز