اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

مویه های خانواده های قربانیان منا در فرودگاه


خانواده های قربانیان جان باخته حادثه منا از روز حادثه و شرایط آن را می گویند و برخی هم هنوز جنازه همسرشان جزو مفقودین است.

خبرآنلاین: خانواده های قربانیان جان باخته حادثه منا از روز حادثه و شرایط آن را می گویند و برخی هم هنوز جنازه همسرشان جزو مفقودین است.

79 نفر از خانواده‌های قربانیان فاجعه منا  به همراه سیدحسن هاشمی وزیر بهداشت و حسن قشقاوی معاون وزیر خارجه در فرودگاه امام خمینی(ره) به ایران آمدند.

در زمان بازگشت در فرودگاه، با 4 نفر از خانواده های قربانی گفت وگویی انجام  داده ایم:

بدتر از روز قیامت

یکی از خانمهای حجاج که همسرش در حادثه منا جانباخته در مورد شرایط روز منا می گوید: کاش در سرزمین وحی از طرف کشور خودمان نیروی امدادی از هلال احمر بگذارند که اگر کسی افتاد حداقل دستش را بگیرند.

او با ناراحتی ادامه می دهد: برخورد کشور عربستان بد نبود، اما اگر خودمان امدادگر داشتیم این مشکل پیش نمی آمد و این همه خانواده یتیم و چشم براه نمی شدند. آن روز بدتر از روز قیامت بود اصلا هیچ کس باور نمی کرد در سرزمین وحی این اتفاق افتاده باشد اما وقتی مردان بسیاری برنگشتند تازه فهمیدیم چه اتفاقی افتاده است.

کاش خودم هم صبح می رفتم


خانم دیگری که گریه نمی گذارد خوب صدایش را بشنویم می گوید: ما را شب قبل از حادثه بردند اما اگر می دانستم این اتفاق برای شوهرم می افتد خودم هم صبح می رفتم تا با شوهرم باشم.

او می گوید: جمعیت زیاد حاجیان در مکه نیاز به امداد رسانی داشتند اما آنقدر تعداد مفقودان و جانباختگان زیاد بود که هیچ کس نمی دانست چکار باید بکند. خیلی از جنازه ها قابل شناسایی نبودند، خدا به خانواده هایشان رحم کند که همانطور نگران و منتظرند.

زبان بلد نبودم

یکی از خانمها که همسرش جزو مفقودین است به زبان ترکی جملاتی می گوید و همراهش ترجمه می کند. او می گوید: خیلی روز منا گرم بود و تشنه بودیم. وقتی این اتفاق افتاد کسی زبان من را نمی فهمید برای همین نتوانستم شوهرم را روزهای اول پیدا کنم.

او در حالیکه گریه می کند، می گوید: بعدا هم که عکس ها را نشان دادند باز هم امکان شناسایی نبود برای همین الان تنها برگشتم و نمی دانم چکار باید بکنم.

تنها برگشتم


یک خانم دیگر ساکن نیشابور است و بازگشته. او هم نگران و ناراحت به اطرافش نگاه می کند. وقتی از او می پرسم که چه شده می گوید: خیلی بد بود اصلا دوست ندارم به یاد بیاورم. ما را شب بردند و صبح مردها رفتند.

او می گوید: بعد شنیدم که یک در کوچک را آنجا باز کردند و چون همه نتوانستند رد شوند زیر دست و پا ماندند. شوهرم فوت کرده و برادرشوهرم گمنام است و من ندیدم .

بعد درحالی‌که اشکهایش را پاک می کند می گوید: الان به بچه ها چه بگویم. از فرودگاه با هم بدرقته امان کردند اما الان من تنها برگشتم.


ویدیو مرتبط :
ورود ابدان مطهر قربانیان حادثه منا به فرودگاه ارومیه

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شرایط خاص خانواده یکی از قربانیان فاجعه منا



داوود موسوی جانباز ٧٠ درصد در عملیات فاو برای پاکسازی میدان مین اعزام شده بود که به دلیل انفجار هر دو پایش را از دست داد. او دو پسر ٢٤ و ١٨ ساله و یک دختر ١٣ ساله دارد که حالا تنها تکیه‌گاهشان شانه‌های مادری است که همراه شوهرش به حج رفته اما هنوز از فوت او خبر ندارد.

گوینده شبکه خبر اسامی کشته‌شدگان ایرانی حادثه منا را یکی پس از دیگری می‌خواند. لیستی از ١٣١ جان‌باخته پیش روی او قرار داشت.

 

در گوشه‌ای از پایتخت چشمان بچه‌های یک خانه به تلویزیون خیره مانده بود. به آنها گفته بودند پدرشان در منا زیر دست و پا مانده و جان باخته اما آنها دوست داشتند به حرف مدیر کاروان تکیه کنند که خبر کشته‌شدن پدرشان را «دروغ» می‌خواند.

گوینده به نیمه لیست جان‌باخته‌ها رسیده و پشت بچه‌ها به حرف مدیر کاروان گرم شده بود. گوینده به نام صد و بیست و نهمین جان‌باخته حادثه نیز رسید اما پدر هنوز زنده بود. تنها دو اسم دیگر مانده بود تا او برای «همیشه» زنده باشد و بنرهای تبریک حج همچنان روی دیوار پابرجا بماند که ناگهان آسمان فرو ریخت؛ نام پدر خوانده شد: «داود موسوی از کاروان ١٧٧٧٢». مردی که ٢٨ سال پیش در عملیات فاو در میدان مین هر دو پایش را از دست داده بود، حالا در مراسم رمی جمرات جان باخت تا قلب فرزندانش با شنیدن این خبر تکه‌تکه شود.

 

اخبار,اخبار اجتماعی,فاجعه منا


داوود موسوی جانباز ٧٠ درصد در عملیات فاو برای پاکسازی میدان مین اعزام شده بود که به دلیل انفجار هر دو پایش را از دست داد. او دو پسر ٢٤ و ١٨ ساله و یک دختر ١٣ ساله دارد که حالا تنها تکیه‌گاهشان شانه‌های مادری است که همراه شوهرش به حج رفته اما هنوز از فوت او خبر ندارد.

سجاد، پسر بزرگ داوود موسوی درباره لحظه‌ای که از فوت پدرش در حادثه منا باخبر شد می‌گوید: «پدر و مادرم همراه دایی و پسرخاله پدرم به حج امسال رفته بودند. شب حادثه با پدرم حرف زده بودم.

 

او و مادرم حالشان خوب بود. روز بعد - پنجشنبه - در خانه بودم که طرف‌های ساعت ٤ بعدازظهر یکی از همرزمان پدرم با من تماس گرفت و گفت سجاد از پدرت خبر داری؟ دلم ریخت.

 

گفتم نه، خبری شده؟ گفت متاسفانه شبکه خبر اسم کشته‌ها را زیرنویس کرد که اسم پدر تو هم در بین آنها بود.

 

سریع با گوشی پدرم تماس گرفتم اما جواب نداد. رسیدم خانه. آنجا با مدیر کاروان تماس گرفتم اما او گفت خبر فوت پدرم دروغ است و او مفقود شده.

 

چند ساعت بعد دوباره شبکه خبر اسم کشته‌ها را خواند که پدرم در میان آنها نبود. تا نماز مغرب که دوباره اسامی را خواندند و اسم پدرم یکی مانده به آخرین کشته‌های لیست بود.»

بغض راه گلوی سجاد را بسته. حرف‌هایش مدام تکه‌تکه می‌شود. تنها سه روز از جان باختن پدرش می‌گذرد.

 

او ادامه می‌دهد: «دوباره با مدیر کاروان تماس گرفتم اما او باز گفت که این خبر هم دروغ است و آنها هنوز ردی از پدرم پیدا نکرده‌اند.

 

با این حرف همه ما امیدوار شدیم تا اینکه ساعت ١٢ ظهر جمعه خبر قطعی را به ما دادند. قلبمان تکه‌تکه شد.»

هنوز مادر سجاد که ٢٨ سال پیش خبر جانباز شدن همسرش را شنید، نمی‌داند داوود موسوی یکی از همان حجاجی است که زیر دست و پا له شد تا بنرهای تبریکش روی دیوار، بی‌معناترین چیزها باشد.

پسرش می‌گوید: «هنوز به مادرم نگفته‌ایم پدرم فوت کرده. او الان سه روز است که پشت در یکی از بیمارستان‌های منا نشسته و منتظر است تا خبری از پدرم به او بدهند. فکر می‌کند او جزو مصدومان است.

 

چند ساعت پیش که با او حرف زدم به من گفت سجاد، به من گفته‌اند داوود در بیمارستان بستری است اما پزشک‌ها اجازه ملاقات نمی‌دهند. من الان سه روز است پدرت را ندیده‌ام. ببین می‌توانی کاری کنی تا اجازه ملاقات بدهند؟»

سجاد لحظه‌ای سکوت می‌کند و دوباره می‌گوید: «من مطمئن هستم مادرم می‌تواند فوت پدرم را تحمل کند. می‌خواهم بعد از اینکه اعمال حجش را به جا آورد موضوع را برایش بگویم. آن زمان که پدرم هر دو پایش را از دست داد مادرم تحمل کرد، حالا هم می‌تواند.»

پسر بزرگ خانواده حالا باید با خاطرات پدر زندگی کند. او می‌گوید: «پدرم خیلی شوخ‌طبع بود. خاطره‌ای از او یادم نمی‌رود. وقتی ١٤ سالم بودم با فامیل‌ها به گردش رفته بودیم. بچه‌ها داشتند بدو بدو می‌کردند.

 

عمویم هم بلند شد تا بازی کند. خواهرم وقتی این صحنه را دید از پدرم خواست بیاید با آنها بازی کند اما او نمی‌توانست بدود. آنجا برای نخستین بار بغض پدرم را دیدم. وقتی اصرار خواهرم را دید بلند شد رویش را بوسید و با ناراحتی گفت نمی‌توانم.»

پیش از وقوع حادثه قرار بود پدر و مادر سجاد روز چهارشنبه به خانه برگردند اما حالا مادر تنها بازمی‌گردد. اهالی محل پس از شنیدن خبر حادثه می‌خواستند بنرهای تبریک بازگشت حجاج را از روی دیوار جمع کنند اما عموی سجاد از آنها خواسته تا به حرمت مادر، بنرها همچنان پا برجا بماند.

حالا خانه داوود موسوی رنگ و بوی عجیبی دارد. نمای بیرونی خانه از دو نوع بنر متفاوت آذین‌بندی شده است؛ نیمی از بنرها در سوگ پدر نشسته‌اند و نیمی دیگر چشم‌به‌راه مادر. فرزندان جانباز ٧٠ درصد جنگ تحمیلی حالا آخرین تصویر پدرشان، با لباس احرام، روی ویلچر را قاب کرده‌اند و در بهترین جای خانه به دیوار دوخته‌اند.

قرار است تا ساعاتی دیگر مادرشان نیز پا در خانه بگذارد. بنرهای متفاوتی که آنها روی نمای خانه‌شان چسبانده‌اند نیز هنوز در باد بی‌جان پاییزی تکان می‌خورد. هرکسی با عبور از کنار آنها سری تکان می‌دهد و آهی می‌کشد.

 

همان حالتی که حالا بخشی جداناشدنی از زندگی سجاد، برادر و خواهر کوچکش و خانواده ١٣٦ زائر ایرانی جان‌باخته دیگر در منا شده است. حسی مشترک که طعم شیرین زیارت را با تلخی سفری بی‌بازگشت آمیخته است.

هنوز از سرنوشت ٣٢٥ زائر دیگر ایرانی خبری در دست نیست. خانواده آنها نیز با حسرت به بنرهای تبریکی که روی دیوارهای خانه‌شان نصب کرده‌اند نگاه می‌کنند.

اخبار اجتماعی - اعتماد