اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

مرجان رفت اما اعضای بدنش ماند و...


تصاویر دخترکی که در ژست‌های مختلف و لحظه‌های متفاوت رو به دوربین می‌خندد، روی صفحه نمایشگر با موسیقی غم آلودی همراه است. آنچه پیش رو داری روایت گر 20 سال زندگی است.

روزنامه قانون: تصاویر دخترکی که در ژست‌های مختلف و لحظه‌های متفاوت رو به دوربین می‌خندد، روی صفحه نمایشگر با موسیقی غم آلودی همراه است. آنچه پیش رو داری روایت گر 20 سال زندگی است.

 تصاویری که در دل آن‌ها دخترکی متولد می‌شود، پیش چشم تو قد می‌کشد، می‌دود، می‌خندد، زندگی می‌کند، عشق می‌ورزد... و ناگهان می‌میرد. رو به همان دوربینی که بارها برای آن خندیده بود می‌میرد، در لحظه ای مثل لحظه ثبت تمام آن تصاویری که حالا تنها خاطره ای از او هستند.

کلیپ کوتاهی که از زندگی 20 ساله «مرجان خزاعی» می‌بینی و موسیقی دردآلودی که او را در عکس‌ها همراهی می‌کند، تا مدت‌ها از یادت نخواهد رفت. او با احتساب امروز 5 روز است در دل خاک خوابیده بی آنکه عضوی در بدن داشته باشد. اعضای او در جسم انسان‌هایی ناشناس پنهان اند. قلب، کلیه‌ها، کبد، ریه‌ها، و مغز استخوان. این‌ها اعضایی است که به گفته پدر مرجان، به گیرندگان ناشناس اهدا شده.

تنها جایی از بدن که دست نخورده باقی مانده چهره مرجان است. پدرش  گفت:«دلم نمی‌خواست به چهره اش دست بزنند، صورت زیبایی داشت که می‌خواستم دست نخورده بماند.» هنگام گفتن این حرف‌ها در صدایش نه بغضی حس می‌کردی و نه لرزشی، فقط گهگاه آهی سرد می‌شنیدی که نشان می‌داد  برای او دیگر هیچ چیز قابل بازگشت نیست. شاید هم به لحظه ای فکر می‌کرد که در کنار مرجان نبود تا او را نگه دارد. به صدای عکاس: یک... دو... سه.... و سقوط مرجان.


 قلب، کلیه، کبد، ریه؛ اعضای اهدا‌شده مرجان

جسم نیمه جان «مرجان خزاعی» صبح روز چهارشنبه به بیمارستان شهدای تجریش انتقال یافت. او از طبقه پنجم ساختمانی در خیابان جردن واقع در شمال تهران به همراه یکی از دوستانش سقوط کرده بود. در بیمارستان و هم چنین در اخبار جراید، مرگ این دختر مشکوک اعلام شده بود،

با این حال پدر مرجان به طور رسمی‌اعلام کرده که مرگ دخترش تنها یک حادثه بوده و هیچ مورد مبهمی‌ برای او در این قضیه نیست.

«سعید خزاعی» در مورد شب حادثه می‌گوید: «آن شب مرجان به مهمانی دعوت شده بود. از من و مادرش خداحافظی کرد و رفت. مادر دوستش اجازه نمی‌داد، مرجان خودش او را هم راضی کرد و با هم رفتند. به من ساعت 6 صبح خبر دادند که دخترم بیمارستان است. خودم را که رساندم اسکن اولیه انجام شده بود و تشخیص خونریزی مغزی داده بودند.»

پدر این دختر خوددار تر از این است که بخواهی با او همدردی کنی، پس ساکت می‌مانی تا او نحوه مرگ دخترش را به ساده ترین شکل بازگو کند: «مرجان با یکی از دوستانش کنار پنجره‌ای که یک حفاظ آهنی داشته می‌ایستند تا عکس بگیرند. حفاظ درست رول پلاک نشده بوده و بچه‌ها این را نمی‌دانستند. در حال عکس انداختن بوده اند که حفاظ در می‌رود و بچه‌ها نیز با آن 5 طبقه به پایین سقوط می‌کنند. دوست مرجان از ناحیه پا و آرنج آسیب می‌بیند اما دختر من  از تنها ناحیه ای که آسیب دیده سر بوده. صبح بود که من با خبر شدم. دکترها معتقد بودند حتی با عمل، 2 یا 3 درصد بیشتر احتمال زنده ماندن وجود ندارد، با این حال درخواست کردم دخترم را عمل کنند. به زنده ماندنش امید داشتم اما بی فایده بود، 12 ساعت بعد مرگ مغزی قطعی را اعلام کردند.»

او جای خالی دخترش را زخم عمیقی می‌داند که التیام پذیر نیست با این حال خوشحال است که قلبش، ریه و کلیه‌هایش، حتی مغز استخوان مرجان با او زیر خاک نرفت. می‌گوید: « از لحاظ قانونی اجازه نداریم گیرندگان اعضا را بشناسیم و آن‌ها هم نمی‌توانند ما را بشناسند. اما بزرگ‌ترین آرزویم این است که لااقل گیرنده قلب مرجان را ببینم. اینکه بتوانم هنوز صدای قلبش را بشنوم، آرزوی محالی نیست. می‌گویند کسی که قلبی را می‌گیرد، خصوصیات اخلاقی صاحب قلب را پیدا می‌کند، دلم می‌خواهد او را ببینم.»

هر بیمار مرگ مغزی، نجات بخش یک تا 7 نفر

مدت‌های طولانی زمان برد تا فرهنگ اهدای عضو راه خود را در میان جامعه ایرانی باز کند. در این راستا روزهایی را پشت سر گذاشته ایم که خانواده‌های داغدار شنیدن نام اهدای عضو و بیرون آوردن اعضای عزیز از دست رفته شان را توهین به خود و متوفی تلقی کرده و کادر بیمارستان را با برخوردهایی زننده از خود می‌راندند. حتی آن را حرام و از نظر شرعی نادرست می‌پنداشتند. اما فتوای امام خمینی(س) در سال ١٣٦٨ پیوند اعضا از فردی که دچار مرگ مغزی شده است و حیات وی غیر قابل برگشت است را جایز اعلام کردند.

حال در سال‌های اخیر و به ویژه در یک دهه گذشته، اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی در کشور افزایش یافته و این مهم با تمرکز ایران بر نحوه رضایت گیری از خانواده داغدیده به وسیله آموزش کادر فنی و متخصص در این زمینه و هم چنین همکاری ایران و اولین کشور دنیا از نظر آمار اهدای عضو در جهان یعنی اسپانیا به دست آمده.

کارشناسان این حوزه اعتقاد دارند که سمپوزیوم سه روزه مشترك ایران و اسپانیا در سال 90 تدابیر مناسبی مبنی بر چگونگی گرفتن رضایت از خانواده بیماران ایرانی به همراه داشته و منجر به بالارفتن ناگهانی آمار رضایت شده. هر چند که برخی باورهای مردم، همچنان مانعی بر پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی در ایران است.

باورهایی که برای مثال اهدای عضو را با مثله شدن بدن بیمار یکسان دانسته یا اهدای اعضای بیمار زن به مرد را نادرست می‌داند. متوسط آمارها مبنی بر این است که هر هفته 6 تا 10 نفر از بیماران نیازمند عضو، جان خود را از دست می‌دهند و این در حالی است كه اعضای 50 درصد از بیماران مغزی به دلیل از کار افتادن اعضای داخلی بدن یا بیماری‌های مختلف بلا استفاده می‌شوند. هر بیمار مرگ مغزی یک تا 7 نفر را از مرگ نجات می‌دهد و یک تا 47 نفر را از معلولیت. ارگان‌های بیمار مرگ مغزی شامل دو ریه، دو کلیه، کبد، لوزالمعده و قلب است و 40 تا 50 نسج او از قبیل قرنیه، پوست، استخوان، رگ، تاندون، مفصل و دریچه قلب هم قابل اهداست.

این‌ها را «امید قبادی» معاون مرکز فراهم‌آوری اعضای پیوندی دانشگاه شهید بهشتی، چندی قبل در گفت و گو با «قانون» اظهار داشت. به گفته وی ایران در حال حاضر دارای 15 مرکز اهدای عضو و 50 مرکز شناسایی است که تمام مراکز شناسایی در شهرستان‌ها وظیفه شناسایی بیماران مرگ مغزی را انجام می‌دهند و از مراکز اهدا نیز 4 مرکز در تهران و مابقی در شهرستان‌ها هستند. میانگین آمار رضایت گیری از خانواده‌ها در ایران، بین 36 تا 37 درصد است اما مرکز پیوند اعضای دانشگاه شهید بهشتی این رقم را به 90 تا 95 درصد رسانده و از این نظر با بزرگ ترین مراکز اهدای عضو دنیا رقابت می‌کند. با این حال ایران هنوز راه درازی برای درونی شدن فرهنگ اهدای عضو بین مردم در پیش دارد.

مرگ مغزی، فرصتی کوتاه برای تصمیمی‌بزرگ

پدر مرجان خزاعی درباره فرصتی که بسیاری از مردمان کشورمان به آن پشت پا می‌زنند، به «قانون» می‌گوید «مرگ مغزی... فرصتی کوتاه برای گرفتن یک تصمیم که آن لحظه نمی‌دانی سخت است یا نه. اما می‌دانی که لحظه آخر است و باید دلت را به جدایی راضی کنی. باید جسم فرزندت را به زندگی عزیز دیگران ببخشی. من صدای مرجان را می‌شنیدم، همیشه به من می‌گفت: «از تو خوشم می‌آید، مثل بقیه پدرها نیستی. تو منطق همه چیز را برایم توضیح می‌دهی، اما وادارم نمی‌کنی.» من با منطقی که همیشه من و مرجان در کنار هم داشتیم، تصمیم گرفتم که او برود و اعضایش ماندگار باشد. می‌دانم که راضی است.»


ویدیو مرتبط :
مشروح جلسه چهارم اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس با اعضای

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مردی که اعضای بدنش را به مزایده گذاشت!



اخبار,اخبار اجتماعی ,پیوند اعضا

برای قرنیه چشم هم با یکی از مراکز پیوند قرنیه چشم تماس گرفتم، آن‌جا پزشکی بود به من گفت که مریض را پیدا کن، توافق کن، من عمل را انجام می‌دهم. بیمارستان نمازی شیراز هم زیاد رفتم، البته آن‌جا اسمم را برای پیوند کبد نوشتم، گفتند که ١٨٥‌میلیون تومان می‌توانم بفروشم.

ماجرا خیلی ساده شروع شد، آگهی فروش کلیه و کبد با گروه خونی +B و یک شماره تلفن‌همراه اعتباری. نیاز مالی شدیدش را هم اعلام کرده بود، مردی که ٣ماه است وارد ٣٥سالگی شده.
 
به گزارش شهروند، «شهرام» ٢ماه پیش که خبردار شد برای کلیه ٣٠ تا ٤٠‌میلیون تومان می‌دهند، سوار تاکسی شد، میدان ونک، کمی بالاتر از میدان پیاده شد، همان اوایل کوچه، مقابل دیواری شلوغ از آگهی فروش کلیه و کبد، جایی برای آگهی‌اش باز کرد، چسباند و رفت. حالا ٥‌هزار آگهی روی درودیوارهای شهر چسبانده، هر جا بیمارستانی، مرکز پیوندی یا هر جایی که بیماری نیازمند به کلیه، کبد یا عضو دیگری است، آگهی او دیده می‌شود. مرد ٣٥ساله +B با کلیه، کبد، قرنیه چشم و مغز استخوان فروشی.
 
آگهی فروش کلیه و کبدتان را دیدم، چقدر می‌فروشید؟
 دلال به من زنگ زد، گفت کلیه ٤٠تومان اما من ٣٠تومان می‌فروشم چون دلال از هرطرف ٢‌میلیون تومان حق دلالی می‌گیرد، من نخواستم به آنها بفروشم. کبدم هم همین دلال‌ها به من ٣٢٠‌میلیون تومان قیمت دادند، البته کل کبد که نمی‌شود، نصف آن را برمی‌دارند.

یعنی اول دلال با شما تماس گرفت برای خرید کلیه و کبد؟
 بله، یکی از آنها به من گفت که با این قیمت نفروش، بازار را خراب نکن، یکی دیگر هم گفت که برای برج دو، برایم دو تا مریض آماده می‌کند، آنها حالا شرایط جراحی ندارند، به من گفت منتظر بمانم، اما به خاطر شرایط مالی سختی که دارم، نمی‌توانم تا اردیبهشت‌ماه صبر کنم.
 
یکی از آنها؟ مگر چند دلال با شما تماس گرفتند؟
 خیلی زیاد. بالای ١٠٠نفر با من تماس گرفته‌اند. کافی است آگهی بزنید، نیازمند و در مقابل بیمارستان طالقانی ولنجک یا ‌هاشمی‌نژاد ونک بچسبانید. دیگر امان نمی‌دهند، ٢ماه پیش که آگهی را اطراف بیمارستان ‌هاشمی‌نژاد در ونک چسباندم، بلافاصله تعداد زیادی دلال با من تماس گرفتند، آنها اطراف همین بیمارستان‌ها مرتب شماره‌های جدید را رصد می‌کنند و قبل از این‌که بیمار تماس بگیرد، خودشان زنگ می‌زنند، البته فقط اینها نیستند، از خارج از کشور هم خیلی با من تماس گرفته‌اند، از ترکیه، مالزی و دوبی. حتی انگلستان.

خیلی‌هاشان دلال هستند، قیمت‌های خوبی هم می‌دهند، با دلار حساب می‌کنند. این اعضا را برای بیماران خارجی می‌خواهند. یکی، دو نفر هم خودشان بودند اما آماده جراحی نبودند، یکی‌شان گفت تا برج ٤‌سال دیگر، اگر بیمارشان خوب نشود به کبد نیاز پیدا می‌کند. از مالزی هم زنگ زدند، از من خواستند برایشان آزمایش بفرستم، من هم همه را فرستادم اما خبری نشد. برای کسی در دوبی هم فرستادم.
 
کجا این عمل‌ها را انجام می‌دهند؟
من به خاطر بدهکاری که دارم، ممنوع‌الخروج هستم، یکی از دلال‌ها از دوبی به من گفت که بروم آبادان، از آن‌جا با لنج مرا به ابوظبی یا شارجه می‌فرستند، عمل می‌کنم و بعد از همان مسیر مرا برمی‌گردانند.
 
کبد را چطوری جراحی می‌کنند؟ به درد چه کسانی می‌خورد؟
نصف کبد را برمی‌دارند، برای کسانی که بیماری سیروز کبدی دارند قابل استفاده است یا کسانی که هپاتیت A دارند و تعداد ویروس‌هایشان بالاتر از یک‌میلیون نباشد، می‌توانند از این پیوند استفاده کنند، البته فقط کبد و کلیه‌ام نیست، قرنیه چشم و مغز‌استخوانم را هم برای فروش گذاشتم.
 
اینها را هم برای فروش گذاشتی؟ چه قیمتی؟
بله، قرنیه چشم ٢٠٠‌میلیون تومان، مغزاستخوان هم ١٠٠میلیون. مغزاستخوان بیشتر برای بیماران سرطانی است.
 
قرنیه چشم را بردارند که بینایی‌تان را از دست می‌دهید، حاضرید این کار را انجام دهید؟
بله، چاره‌ای ندارم.
 
برای اینها هم مشتری پیدا شده؟
از طریق این دلال‌ها پیدا می‌شود. دلال‌ها خودشان قیمت همه‌چیز را دارند، جا دارند، آزمایشگاه و تیم پزشکی دارند، اوکی را بدهی، همه کار می‌کنند، بعضی‌هایشان پزشک هستند. آدم‌های کم‌سواد و معمولی نمی‌توانند از این خریدوفروش‌ها کنند، باید تخصص پزشکی داشته باشند.

برای قرنیه چشم هم با یکی از مراکز پیوند قرنیه چشم تماس گرفتم، آن‌جا پزشکی بود به من گفت که مریض را پیدا کن، توافق کن، من عمل را انجام می‌دهم. بیمارستان نمازی شیراز هم زیاد رفتم، البته آن‌جا اسمم را برای پیوند کبد نوشتم، گفتند که ١٨٥‌میلیون تومان می‌توانم بفروشم.
 
به همین راحتی؟
بله، در این ٢ماه متوجه خیلی چپزها شدم، در برخی موارد، کسانی هستند که دچار مرگ مغزی می‌شوند، همان جا عده‌ای با دلال تماس می‌گیرند، دلال هم به خانواده و برای هر عضو، قیمت اعلام می‌کند. بعد با موافقت خانواده، خریدوفروش انجام می‌شود.
 
چه اتفاقی برای شما افتاده که اعضای بدنتان را برای فروش گذاشته‌اید؟ نابینایی و زندگی با یک کلیه و نصف کبد، کار آسانی نیست؟
بله می‌دانم، برای خودم هم سخت است، من بدهکارم، قبلا در بسته‌بندی حبوبات کار می‌کردم، آذرماه ‌سال ٩١، به مشکل خوردم، یکی از دوستانم ٦٥٠‌میلیون تومان از من جنس خرید، همه را هم چک داد، هیچ‌کدام پاس نشد، منم گرفتار شدم. خانه فروختم، ماشین فروختم، از این و آن قرض گرفتم. زندگیم از هم پاشید، زنم طلاق گرفت، دختر ٨ساله‌ام را هم با خودش برد، الان ٩ماه است ندیدمش. حتی بعضی از دوستانم هم به‌خاطر قرض‌هایی که من از آنها گرفتم، به مشکل خورده‌اند، خانواده‌هایشان در حال پاشیدن است. از قرض‌هایم ١٨٠‌میلیون تومان مانده، اگر حتی ٦٠‌میلیون هم با این فروش اعضا برایم جور شود، کافی است چون دو، سه نفری که از آنها قرض گرفتم، خیلی محتاجند، باید زودتر پولشان را بدهم.
 
الان بیکارید؟
نه پراید یکی از دوستانم که بهش بدهکار هستم، روزهای پنجشنبه و جمعه دستم است، با آن کار می‌کنم اما پول زیادی گیرم نمی‌آید، خانه‌ای هم ندارم، در خوابگاهی در فردوسی زندگی می‌کنم. جایی ندارم بروم، به مادرم ٦٠‌میلیون تومان بدهکارم، رویم نمی‌شود خانه مادرم بروم. منتظرم مشتری برایم پیدا شود.
 
یعنی نتوانستید کسی را پیدا کنید که به شما پولی قرض دهد یا کمکی کند؟
 یک‌بار این اتفاق افتاد، یک آقای بازاری با من تماس گرفت، مدارکم را هم خواست که مشخص شود بدهکارم، شماره پرونده‌هایم را برایش فرستادم. بعد وکیلش تماس گرفت و گفت که بروم پیش همان آقا. رفتم، به من گفت می‌توانم برایت ٥‌میلیون تومان وام بگیرم اما با ٥‌میلیون تومان دردی از من دوا نمی‌شود، کلیه‌ام را بفروشم ٣٠تومان گیرم می‌آید. من واقعا نیازمندم، از ‌سال ٩١ پیش خیلی‌ها رفتم،  حتی گفتم که وام بدهید با ٢٠ یا ٣٠‌درصد سود. هیچ‌کس کمکم نکرد، من می‌دانم فروش اعضای بدن معصیت است، اما کارم اورژانسی است، حق‌الناس است.
 
بدهکاران از شما شکایت کرده‌اند؟
بله، ٨ پرونده باز دارم، یک‌سوم‌شان شکایت کردند.
 
چطور شد که به فکر فروش اعضای بدنتان افتادید؟
یک روز در مترو نشسته بودم، برای یک آقایی درددل کردم از بی‌پولی و بدهکاری‌ام. به من گفت که خودش، پسرش و دامادش هر سه کلیه‌شان را نفری ٤٠‌میلیون تومان فروخته‌اند. حتی گفت که دامادش به خاطر داشتن گروه خون -O، توانسته ٧٠‌میلیون تومان بفروشد. به من گفت که برو بیمارستان‌ هاشمی‌نژاد، آن‌جا راحت فروخته می‌شود. منم همان جا رفتم، بعد آگهی‌ها را جلوی در ١٦ بیمارستان دیگر در بیمارستان چسباندم. همین که این آگهی را چسباندم، ساعت ٩ صبح روز بعدش، دلال‌ها شروع کردند به زنگ زدن. آنها مافیایی برای خودشان درست کرده‌اند.
 
یعنی چه کار می‌کنند؟
کسی که آگهی فروش کلیه یا کبد می‌گذارد، نیاز مالی شدید دارد، همین که این دلال‌ها بفهمند نیاز مالی داری، کاری می‌کنند که فقط به خودشان بفروشی. حتی اگر با آنها به توافق نرسی، آدم را اذیت می‌کنند. من بارها می‌رفتم جلوی بیمارستان، اما خبری از آگهی‌ام نبود، هر بار آگهی می‌چسباندم یا آگهی‌ام نبود یا رویش رنگ ریخته می‌شد یا آگهی دیگری رویش چسبانده می‌شد.

یک‌بار به رفتگر شهرداری گفتم که تو را به خدا آگهی من را برندار. به من گفت که من کاری نمی‌کنم، یک آقایی هر روز صبح می‌آید و این کار را می‌کند. کسانی هستند که هر روز با ماشین‌های مدل بالا می‌آیند، شماره‌های قدیمی را پاک می‌کنند و شماره‌های جدید را برمی‌دارند، یکی از همین‌ها هم شماره من را پاک می‌کرد. خیلی اذیتم کردند.
 
چه اذیتی؟
نمی‌دانم، ٢بار با من تماس گرفتند، قرار هم گذاشتیم، همین که به آنها نزدیک می‌شدم، مرا کتک می‌زدند، ٢بار این اتفاق برایم افتاد. یک‌بار هم از نیروی انتظامی با من تماس گرفتند و گفتند که این کار را ادامه نده. چون یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای با من تماس گرفته بود و اسمم را خواست، اما من با آنها صحبت نکردم. با من تماس می‌گرفتند و تهدید می‌کردند. یک‌بار هم وزارت بهداشت با من تماس گرفت، خبر به گوش معاون وزیر رسیده بود، ٣هفته پیش بود که زنگ زدند، گفتند که چرا داری این‌کار را می‌کنی و ... قرار شد باز هم زنگ بزنند.
 
چرا در این مدت به دلال‌ها نفروختید؟
من نمی‌خواهم به اینها بفروشم، چون هم کمیسیون می‌گیرند، هم بیمار آماده ندارند.
 
چقدر کمیسیون می‌گیرند؟
برای کلیه از هرطرف ٢‌میلیون تومان، برای کبد قیمتش بالاتر است، نزدیک به ٤٠‌میلیون تومان از هرطرف. من نمی‌خواهم این‌قدر پول به آنها بدهم، به همین خاطر منتظر بیمارم.
 
یعنی در این مدت، بیماری برای کلیه و کبد زنگ نزده؟
چرا زنگ زده‌اند، به غیر از دلال‌های از ایران و خارج از کشور، چند بیمار هم زنگ زدند، اما هنوز آماده جراحی نبودند. قیمت‌های خوبی هم می‌دادند. اما نمی‌شود یکی از آنها پسر ٢٢ساله‌ای بود که هپاتیت داشت اما فوت کرد، نفر دیگر هم مرد ٧٠ساله‌ای است که هنوز آماده عمل نیست. یک دلالی به من گفته که چون گروه خونی‌ام +B است، می‌تواند برایم مشتری خوبی پیدا کند.
 
برداشتن نصف کبد برای شما مشکلی ایجاد نمی‌کند؟
چرا می‌کند، گفته‌اند پیوند نصف کبد، ٥‌سال از عمر را کم می‌کند، هزینه‌های بعد از عمل هم خیلی بالاست، نیاز به مصرف دارو برای مدت طولانی و استراحت دارد، البته بعد از ٣‌سال کبد خودش را ترمیم می‌کند. پیوند کبد، عمل سختی است و ١٤ساعت زمان می‌برد.

 

 اخبار اجتماعی  - شهروند