قتل دختر 20 ساله به فرمان صدای مرموز

در ابتدای جلسه محاكمه سیدرضایی نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و درباره كیفرخواست صادره توسط بازپرس جنایی به قضات شعبه 113 دادگاه كیفری ‌استان تهران گفت: متهم پرونده به نام رضا پنج شهریور سال 87 به پلیس مراجعه كرد و گفت، دختری به نام سمانه را به قتل رسانده‌ است. این مرد گفت: من و سمانه با هم زندگی می‌كردیم، من فكر كردم سمانه دچار فساد اخلاقی است و به همین خاطر او را كشتم.

نماینده دادستان ادامه داد: آن طور كه بررسی‌های ما نشان داد سمانه- دختر 20 ساله- با طنابی آبی‌رنگ كشته شد و رضا نیمه شب با توجه به خواب بودن مقتول طناب را دور گردن او پیچید و دختر جوان را خفه كرد. متهم یك روز بعد از این قتل، خودش را به ماموران كلانتری پیروزی معرفی و جزییات جنایت را شرح داد. بنابراین با توجه به خواسته اولیای‌دم درخواست صدور حكم قانونی را دارم.

در ادامه پدر و مادر سمانه در جایگاه حاضرشدند. پدر سمانه كه به خاطر قاچاق مواد‌مخدر به حبس ابد محكوم شده است و در زندان به سر می‌برد با دستبند و هدایت مامور بدرقه وارد دادگاه شد و برای قاتل دخترش درخواست صدور حكم قصاص كرد و گفت تفاضل دیه را هم می‌پردازد.

سپس متهم برای توضیح در مورد اتهامش در جایگاه ایستاد. او گفت: اتهام قتل را قبول دارم اما اصلا با اراده خودم این كار را نكردم. مدت‌ها بود كه صدایی به من توهین می‌كرد و حرف‌هایی می‌زد كه باعث عصبانیتم می‌شد. وقتی در خیابان راه می‌رفتم، فكر می‌كردم مردم به من فحش می‌دهند و به همین خاطر هم بارها با همسایه‌ها درگیر شدم تا اینكه همان صدا حرف‌هایی در مورد سمانه به من زد و گفت او فساد اخلاقی دارد.

صدا به من گفت او را بكش و خودت را به پلیس معرفی كن. اول مقاومت می‌كردم اما بعد مجبور شدم سمانه را بكشم. نیمه‌شب بند رخت را كه در حمام بود، برداشتم و وقتی او خواب بود، خفه‌اش كردم و دیگر چیز زیادی به یادم نمی‌آید. متهم درباره اینكه چطور با دختر جوان آشنا شد، گفت: سال 85 در خیابان پیروزی دیدم دختری جوان‌ گیر چند پسر افتاده و او را اذیت می‌كنند، دختر مقاومت می‌كرد، برای اینكه به او كمك كنم، ترمز كردم و دخترك سوار ماشین شد.

متوجه شدم او دختری تقریبا 17ساله‌ است. او را به خانه‌اش رساندم. البته شماره تماسم را دادم. چند روز بعد او با من تماس گرفت و ارتباط ما این طور بیشتر شد. سمانه از زندگی‌اش برایم گفت از اینكه با مادرش زندگی می‌كند و پدر و مادرش به خاطر اینكه پدرش قاچاقچی موادمخدر و محكوم به حبس ابد است. از هم جدا شده‌اند.

دلم برایش سوخت، او دختر تنهایی بود. چندباری كه با هم بیرون رفتیم، تصمیم گرفتم با او ازدواج كنم. سمانه خیلی تنها بود. من هم تنها زندگی می‌كردم با او نامزدم كردم و دو ماه هم نامزد بودیم اما بعد از آن رابطه پدر و دختری بین ما ایجاد شد. سمانه با مادرش زندگی می‌كرد اما می‌گفت مادرش او را اذیت می‌كند. آنها مرتب با هم جروبحث می‌كردند و سمانه می‌گفت مادرش او را درك نمی‌كند. هر وقت با مادرش دعوا می‌كرد به خانه من می‌آمد و چند روزی می‌ماند، بعد با مادرش آشتی می‌كرد و می‌رفت تا اینكه صدا دوباره شروع به حرف زدن با من كرد و گفت سمانه فساد اخلاقی دارد.

متهم درباره علت بیماری‌اش نیز توضیح داد: سال 60 عقرب سیاهی من را نیش زد و از آن به بعد برای كنترل زهری كه وارد بدنم شده ‌بود، مجبور بودم بتامتازون و چند داروی بسیار قوی دیگر استفاده ‌كنم كه همین باعث شد به پوكی استخوان مبتلا شوم و بعد هم ضعف اعصاب بگیرم و دچار توهم شوم.

او درباره اینكه چرا تنها زندگی می‌كرد، گفت: من ازدواج كرده ‌بودم اما سال 68 همسرم با ماشین تصادف كرد و به چند نفر زد، سر این تصادف همه دارایی‌ام را دادم و بدبخت شدم، زنم از من جدا شد و از آن به بعد تنها زندگی می‌كردم. بعد از متهم، وكیل مدافعش از او دفاع و ادعای موكلش را مبنی بر اینكه صدایی مرموز می‌شنید، تكرار كرد و مدعی شد موكلش بیمار روانی است. او از قضات خواست دستور بدهند پزشكی قانونی یك‌بار دیگر سلامت روانی او را مورد بررسی قرار دهد. به این ترتیب، هیات قضات شعبه 113 برای تصمیم‌گیری در مورد این پرونده وارد شور شدند.

منبع: روزنامه شرق