سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
عودلاجان؛ محله یهودی نشین تهران +عکس
محله عودلاجان تهران واقع در منطقه 12از محله های قدیمی و یهودی(کلیمی) نشین تهران بوده که دارای چندین کنیسه(پرستشگاه ویژه یهودیان)می باشد.
شفقنا: محله عودلاجان تهران واقع در منطقه 12از محله های قدیمی و یهودی (کلیمی) نشین تهران بوده که دارای چندین کنیسه (پرستشگاه ویژه یهودیان) می باشد. ازجمله سایر ابنیه خاص یهودیان این محل حمامی بنام"کشوریه-مختص بانوان" و "سلیمانیه-مختص آقایان" است که متاسفانه درحال ازبین رفتن است.
ویدیو مرتبط :
محله های یهودی زخارها پر بود
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
زاغه نشین های تهران +عکس
زاغه نشین ها، ساکنان 50 ساله پایتخت هستند. ساکنان حاشیه نشینی که آلونک های خودساخته اطراف تهران را مناسب ترین مکان برای زندگی می دیدند.
مجله مهر: زاغه نشین ها، ساکنان 50 ساله پایتخت هستند. ساکنان حاشیه نشینی که آلونک های خودساخته اطراف تهران را مناسب ترین مکان برای زندگی می دیدند.
زاغه نشینی ،آلونک نشینی، حلبی آباد. اینها واژگانی هستند که دیگر در تهران امروز چندان در زبان مردم و گفتگوهای آنها نمی چرخد و کاربردی ندارد، و کم تر درباره آنها صحبت می شود، امروز دیگر به ظاهر خبری از این مکان های و آدم هایش نیست ، مکان ها و آدم های ساکن آن که روزگاری در ذهن مردم تعریفی داشتند و به چشم دیده می شدند و در تهران امروز به گونه ای دیگر زندگی را می گذرانند.
نیم قرن زاغه نشینی در تهران
شکل گیری زاغه نشین ها و حاشیه نشین ها در این ایران معضلی یک شبه نبود، بلکه ریشه در سالهای خیلی دور داشته است، پس از پایان اصلاحات ارضی در ابتدای دهه چهل و بر هم خوردن نظام زراعتی سیلی از آوارگان روستایی و خصوصاً خوشنشینان که تکه زمینی گیرشان نیامده بود جهت زندگی بهتر به سوی شهرهای بزرگ سرازیر شدند، عمده بارانداز این فقرا اَبَر شهر تهران بود. شهری درندشت که کسی، کسی را نمیشناخت و آنچنان گسترده و وسیع بود که در هر دره و کوه و کمر آن میشد آلونکی و زاغهای بنا کرد.
در ایران بعد از وقوع اصلاحات ارضی در دوره رضا شاه، این پدیده خودش را نشان داد. در یک بررسی گسترده که در سال 1351 در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام گرفت مشخص شد که 91 درصد از سرپرستان خانوادههای حاشیهنشین در تهران روستایی بودهاند. 72 درصد آنان قبلاً دهقان محسوب میشدند و 59 درصد خرده مالک بودهاند .
همچنین یافتههای پژوهشی مشابه در سال 1345 نشان داد که 62 درصد از حاشینهنشینان تهران کارگر ساده، 12 درصد کارگر نیمه ماهر 14 درصد کارگر ماهر بودهاند. این موارد تا حدودی نشانگر ابعاد حاشیهنشینی در ایران پیش از انقلاب بود، در آن سالها به دلیل اصلاحات ارضی و همچنین عدم کارائی اقتصاد کشاورزی روستاها، موج مهاجرتهای گستردهای به شهرهای بزرگ رخ داد که به نمود یافتن زیست حاشیه وی منجر شد.
عمده این مهاجران در زاغهها و گودهای جنوب شهر ساکن شدند چون هم ارزان و کم خرج بود و هم اینکه کسی به کارشان کار نداشت. انتهای شهباز جنوبی، میدان شوش و حوالی آن، میدان غار و ... چند جای دیگر شاید از پر جمعیتترین مراکز این حلبیآبادها و زاغهها و پر تراکمترین مناطق شهری تهران بود.
این گروه از مردم از لحاظ امکانات چیزی بیشتر از روستا نمیخواستند، حدود 90 درصد روستاهای کشور تا سال 51 از امکانات شهری خالی بودند. حاشیههای شهری نیز همان بود، نسل اول هم انتظاری نداشت، همان که کاری و سپس لقمه نانی به دست میآورد برایش کافی بود، حال دیگر آب و برق و فاضلاب پیشکش، مگر در روستاها اینها را داشتند؟
در گزارشی که در مجله بهارستان با عنوان "زاغه نشینی میلیونر" آمده است، بر اساس اسناد موجود از یکی از این گروه ها که گود نشین بودند ،اینچنین روایت شده است :
«در قسمت شمال شوش هم گودالهای زیادی هست، مانند گود عربها، گود معصومی و دیگر گودهایی که در خیابان غار وجود دارد. البته در قسمت جنوب نیز تعداد گودالها زیاد است، که برخی از آنها مسکونی میباشد... گودال قطعه زمینی است که چندین متر از کف خیابان پایینتر است و مساحت آن به تفاوت میان دو هزار تا چهل هزار متر مربع میباشد که در نتیجه برداشتن خاک، و استفاده از آن جهت تهیه آجر، به این صورت در آمده است و بعد از اینکه کورهها به تدریج به خارج از شهر منتقل میشود صاحبان این زمینها آنها را به قطعات کوچک تقسیم کرده و فروخته اند... از خیابان مشرف بر گود درۀ عمیقی دیده میشود، که مملو از مربع مستطیلهای کاهگلی است. این اشکال در واقع بام خانههای داخل گود است... ساکنین این گودها با بیست الی سی پله به داخل گود وارد میشوند... کوچهها همه خاک و کثیف است، در تابستان هوا به شدت دم میکند، و حالت خفگی به انسان دست میدهد. مساحت خانههای واقع در این گودالها، چهل یا پنجاه متر مربع میباشد... دورتادور حیاطها را اتاقهای کوچک و بزرگ ساختهاند. تقریباً اتاق بزرگتر از3×4 دیده نمیشود... اصولاً در ساختن این اتاقها، رعایت استفاده از نور و روشنایی را نمیکنند، بلکه از هر گوشه و کناری دخمهای به نام اتاق ساخته، آنها را کرایه میدهند. در این خانهها 6 تا 10 بلکه دوازده خانوار سکونت دارند و کرایه این اتاقها به تفاوت بین 30 تا 40 تومان است... در خانههای این گودالها، تنها یک چاه مستراح وجود دارد، دیگر چاه فاضلاب وجود ندارد، خانوارها هر یک سطلی در گوشۀ حیاط قرار داده و فاضلاب خود را در آن جمع میکنند و بیرون از گود میبرند و در کنار خیابان میریزند. ... بیشتر مردمانی که در گودالها زندگی میکنند، ساعات روز را به دنبال تهیه روزی، در خارج گود به سر میبرند، عدۀ زیادی هم از این افراد بیکار هستند و به امید بدست آوردن کار، در کوچه و خیابانهای شهر میگردند... تنها هشت درصد اطفال گودالنشینان به دبستان میروند که البته در میان آنها دختر وجود ندارد تنها پسران هستند که با این نسبت ناچیز به دبستان میروند... بسیاری از اطفال که بیش از هفت سال ندارند، در کارخانجات شیشه و بلورسازی کار میکنند... و عدهای هم به فروش آدامس، و بلیط بختآزمایی و غیره مشغولند که در کوچه و خیابانهای بالای شهر به نظر عموم رسیدهاند. کودکان شیرخوار به علت کمبود مواد غذایی، اغلب زرد و رنجور میباشند... زنان این بخش نه تنها از هنر و حرفه زنانۀ شهری به اطلاعند، بلکه در نتیجۀ شهرنشینی، هنرهای روستایی خود را نیز فراموش کردهاند.»
آلونک نشینان پایتخت
اما به نکته ای که باید متاسفانه اشاره کرد این است که هنوز رد پای آن آدم ها و آلونک هایشان در تهران امروز دیده می شو، به شکل و شمایل دیگری که مانند گذشته به چشم مردم این شهر نمی آید و حتی حرف چندانی درباره آنان زده نمی شود، روزگاری این گروه بیشتر در حاشیه شهر تهران بوده اند و زندگی می کردند و البته هنوز هم زندگی می کنند، اما به مرور زمان بر حسب شرایط پیش آمده عده ای از آنها وارد محیط شهری شده و یا اینکه آن مناطق حاشیه نشین حال جزء مناطق اصلی شهر تهران شده است.
از این میان به محلاتی مانند دروازه غار ، لب خط ، اوراق چی ها ، خاک سفید، دره فرحزاد، و...که شرایط نامطلوب زندگی مردمان این محلات که با هر گذری از آنجا احساس و وجدان و دیدگان انسان را به درد می آورد می توان اشاره کرد، ساختمانها تخریب شده و فرسوده شده ، گذرگاهها و معابر پرپیچ وخم و كم عرض، تیرهای برق که همچنان چوبی است و معمولا راه دسترسی خودروهای امداد اعم از آتشنشانی، اورژانس و پلیس در مواقع بروز حوادث و خطرات در این محلات وجود ندارد.
پایین بودن سطح بهداشت عمومی و سلامتی این محلات نیز قابل توجه است، آدم های این محلات که هر روز آنها را در سطح شهر در کنار خودمان می بینیم فاقد بهداشت عمومی و خصوصی در حد واندازه استانداردهای جهانی و حتی ملی هستند . انباشت زباله ها و عدم جمع آوری آنها، جریان فاضلاب منازل در كوچه ها و عدم دفع بهداشتی آن، آلودگی های صوتی و آلودگی هوا و غیره در این محلات کاملا قابل دیدن است .
متاسفانه نداشتن شغل رسمی و در آمد كافی اكثر این خانواده خود دردی مضاعف را برای جامعه به همراه دارد ، آنها شغل رسمی برای تامین معاش خود ندارند و چون این افراد عموما فاقد مهارت وتخصص و سرمایه گذاری می باشند به مشاغل كاذب مثل دست فروشی، گل فروشی، فال فروشی و حتی تكدی گری، زباله دزدی، خرید وفروش مواد مخدر و مشروبات الكلی روی می آورند.
در کنار این مسائل وجود خرده فرهنگهای خاص مناطق كوچك نیز در این مناطق قابل توجه است ، این فرهنگها بسیار دیر جذب فرهنگهای شهری می شوند و این امر و نیز فقر فرهنگی افراد امكان نفوذ از نظر فرهنگی و اجتماعی را در انها برای اجرای برنامه های مختلف اجتماعی، چون بهداشت و تنظیم خانواده و حتی رفتن به مدرسه و بحث های آموزشی مشكل می كند.
متاسفانه این محلات جزء مناطق مستعد ارتكاب جرم نیز هستند، نبودن نظارت امنیتی كافی، وجود تعداد زیادی افراد نیازمند و بیكار، سطح پایین سواد، فقر شدید فرهنگی ، فقدان روشنایی كافی در معابر و وضعیت جغرافیایی بعضی مناطق همه باعث میشود مجرمین به راحتی در آنجا پناه گیرند و تا زمانی كه این عوامل زمینهساز وجود داشته باشد این مناطق بالقوه جرمخیز خواهند ماند. ساکنین این مناطق با توجه به فقدان تخصص و آموزش كافی، عمدتاً به كار دستفروشی،فال فروشی، گل فروشی ، پهن كردن بساط، سیگار فروشی، و... می پردازند .
کولیها هنوز نفس می کشند
نکته دیگری که در این میان بسیار قابل تامل است حضور کودکانی معصوم در این مناطق است که به نام "کودکان کار و خیابان " امروز در جامعه ما از آن یاد می شود متاسفانه خاستگاه و محل سکونت این کودکان در همین مناطق زاغه نشین و همان آلوک نشین های قدیم تهران است که در حال حاضر با وضعیت اسفناکی در این محلات زندگی می کنند .
به طور مثال در منطقه شوش و دروازه غار تهران اعتیاد، فساد، و سایر معضلات به وضوح دیده می شود. کولی ها موسوم به غربتی ها در این منطقه بسیار زیاد هستند که کودکان آنها فاقد شناسنامه بوده و خانواده هایشان آنها را مجبور به کار می کنن .و از تحصیل محرومشان می کنند، در منطقه فرحزاد در غرب تهران کودکان کار اکثرا افغانی هستند در این منطقه کودکان علاوه بر کار اجباری، به مواد مخدر اعتیاد داشته و در فروش مواد مخدر فعال هستند. در واقع بر حسب همان دلایل فرهنگی الگویی که از سوی خانواده و محل به کودکان ارائه می شود الگوی نامناسب و نامطلوب بوده و این کودکان انتخاب دیگری جز این الگو ندارند
زاغه نشینی ،آلونک نشینی، حلبی آباد. اینها واژگانی هستند که دیگر در تهران امروز چندان در زبان مردم و گفتگوهای آنها نمی چرخد و کاربردی ندارد، و کم تر درباره آنها صحبت می شود، امروز دیگر به ظاهر خبری از این مکان های و آدم هایش نیست ، مکان ها و آدم های ساکن آن که روزگاری در ذهن مردم تعریفی داشتند و به چشم دیده می شدند و در تهران امروز به گونه ای دیگر زندگی را می گذرانند.
نیم قرن زاغه نشینی در تهران
شکل گیری زاغه نشین ها و حاشیه نشین ها در این ایران معضلی یک شبه نبود، بلکه ریشه در سالهای خیلی دور داشته است، پس از پایان اصلاحات ارضی در ابتدای دهه چهل و بر هم خوردن نظام زراعتی سیلی از آوارگان روستایی و خصوصاً خوشنشینان که تکه زمینی گیرشان نیامده بود جهت زندگی بهتر به سوی شهرهای بزرگ سرازیر شدند، عمده بارانداز این فقرا اَبَر شهر تهران بود. شهری درندشت که کسی، کسی را نمیشناخت و آنچنان گسترده و وسیع بود که در هر دره و کوه و کمر آن میشد آلونکی و زاغهای بنا کرد.
در ایران بعد از وقوع اصلاحات ارضی در دوره رضا شاه، این پدیده خودش را نشان داد. در یک بررسی گسترده که در سال 1351 در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام گرفت مشخص شد که 91 درصد از سرپرستان خانوادههای حاشیهنشین در تهران روستایی بودهاند. 72 درصد آنان قبلاً دهقان محسوب میشدند و 59 درصد خرده مالک بودهاند .
همچنین یافتههای پژوهشی مشابه در سال 1345 نشان داد که 62 درصد از حاشینهنشینان تهران کارگر ساده، 12 درصد کارگر نیمه ماهر 14 درصد کارگر ماهر بودهاند. این موارد تا حدودی نشانگر ابعاد حاشیهنشینی در ایران پیش از انقلاب بود، در آن سالها به دلیل اصلاحات ارضی و همچنین عدم کارائی اقتصاد کشاورزی روستاها، موج مهاجرتهای گستردهای به شهرهای بزرگ رخ داد که به نمود یافتن زیست حاشیه وی منجر شد.
عمده این مهاجران در زاغهها و گودهای جنوب شهر ساکن شدند چون هم ارزان و کم خرج بود و هم اینکه کسی به کارشان کار نداشت. انتهای شهباز جنوبی، میدان شوش و حوالی آن، میدان غار و ... چند جای دیگر شاید از پر جمعیتترین مراکز این حلبیآبادها و زاغهها و پر تراکمترین مناطق شهری تهران بود.
این گروه از مردم از لحاظ امکانات چیزی بیشتر از روستا نمیخواستند، حدود 90 درصد روستاهای کشور تا سال 51 از امکانات شهری خالی بودند. حاشیههای شهری نیز همان بود، نسل اول هم انتظاری نداشت، همان که کاری و سپس لقمه نانی به دست میآورد برایش کافی بود، حال دیگر آب و برق و فاضلاب پیشکش، مگر در روستاها اینها را داشتند؟
در گزارشی که در مجله بهارستان با عنوان "زاغه نشینی میلیونر" آمده است، بر اساس اسناد موجود از یکی از این گروه ها که گود نشین بودند ،اینچنین روایت شده است :
«در قسمت شمال شوش هم گودالهای زیادی هست، مانند گود عربها، گود معصومی و دیگر گودهایی که در خیابان غار وجود دارد. البته در قسمت جنوب نیز تعداد گودالها زیاد است، که برخی از آنها مسکونی میباشد... گودال قطعه زمینی است که چندین متر از کف خیابان پایینتر است و مساحت آن به تفاوت میان دو هزار تا چهل هزار متر مربع میباشد که در نتیجه برداشتن خاک، و استفاده از آن جهت تهیه آجر، به این صورت در آمده است و بعد از اینکه کورهها به تدریج به خارج از شهر منتقل میشود صاحبان این زمینها آنها را به قطعات کوچک تقسیم کرده و فروخته اند... از خیابان مشرف بر گود درۀ عمیقی دیده میشود، که مملو از مربع مستطیلهای کاهگلی است. این اشکال در واقع بام خانههای داخل گود است... ساکنین این گودها با بیست الی سی پله به داخل گود وارد میشوند... کوچهها همه خاک و کثیف است، در تابستان هوا به شدت دم میکند، و حالت خفگی به انسان دست میدهد. مساحت خانههای واقع در این گودالها، چهل یا پنجاه متر مربع میباشد... دورتادور حیاطها را اتاقهای کوچک و بزرگ ساختهاند. تقریباً اتاق بزرگتر از3×4 دیده نمیشود... اصولاً در ساختن این اتاقها، رعایت استفاده از نور و روشنایی را نمیکنند، بلکه از هر گوشه و کناری دخمهای به نام اتاق ساخته، آنها را کرایه میدهند. در این خانهها 6 تا 10 بلکه دوازده خانوار سکونت دارند و کرایه این اتاقها به تفاوت بین 30 تا 40 تومان است... در خانههای این گودالها، تنها یک چاه مستراح وجود دارد، دیگر چاه فاضلاب وجود ندارد، خانوارها هر یک سطلی در گوشۀ حیاط قرار داده و فاضلاب خود را در آن جمع میکنند و بیرون از گود میبرند و در کنار خیابان میریزند. ... بیشتر مردمانی که در گودالها زندگی میکنند، ساعات روز را به دنبال تهیه روزی، در خارج گود به سر میبرند، عدۀ زیادی هم از این افراد بیکار هستند و به امید بدست آوردن کار، در کوچه و خیابانهای شهر میگردند... تنها هشت درصد اطفال گودالنشینان به دبستان میروند که البته در میان آنها دختر وجود ندارد تنها پسران هستند که با این نسبت ناچیز به دبستان میروند... بسیاری از اطفال که بیش از هفت سال ندارند، در کارخانجات شیشه و بلورسازی کار میکنند... و عدهای هم به فروش آدامس، و بلیط بختآزمایی و غیره مشغولند که در کوچه و خیابانهای بالای شهر به نظر عموم رسیدهاند. کودکان شیرخوار به علت کمبود مواد غذایی، اغلب زرد و رنجور میباشند... زنان این بخش نه تنها از هنر و حرفه زنانۀ شهری به اطلاعند، بلکه در نتیجۀ شهرنشینی، هنرهای روستایی خود را نیز فراموش کردهاند.»
آلونک نشینان پایتخت
اما به نکته ای که باید متاسفانه اشاره کرد این است که هنوز رد پای آن آدم ها و آلونک هایشان در تهران امروز دیده می شو، به شکل و شمایل دیگری که مانند گذشته به چشم مردم این شهر نمی آید و حتی حرف چندانی درباره آنان زده نمی شود، روزگاری این گروه بیشتر در حاشیه شهر تهران بوده اند و زندگی می کردند و البته هنوز هم زندگی می کنند، اما به مرور زمان بر حسب شرایط پیش آمده عده ای از آنها وارد محیط شهری شده و یا اینکه آن مناطق حاشیه نشین حال جزء مناطق اصلی شهر تهران شده است.
از این میان به محلاتی مانند دروازه غار ، لب خط ، اوراق چی ها ، خاک سفید، دره فرحزاد، و...که شرایط نامطلوب زندگی مردمان این محلات که با هر گذری از آنجا احساس و وجدان و دیدگان انسان را به درد می آورد می توان اشاره کرد، ساختمانها تخریب شده و فرسوده شده ، گذرگاهها و معابر پرپیچ وخم و كم عرض، تیرهای برق که همچنان چوبی است و معمولا راه دسترسی خودروهای امداد اعم از آتشنشانی، اورژانس و پلیس در مواقع بروز حوادث و خطرات در این محلات وجود ندارد.
پایین بودن سطح بهداشت عمومی و سلامتی این محلات نیز قابل توجه است، آدم های این محلات که هر روز آنها را در سطح شهر در کنار خودمان می بینیم فاقد بهداشت عمومی و خصوصی در حد واندازه استانداردهای جهانی و حتی ملی هستند . انباشت زباله ها و عدم جمع آوری آنها، جریان فاضلاب منازل در كوچه ها و عدم دفع بهداشتی آن، آلودگی های صوتی و آلودگی هوا و غیره در این محلات کاملا قابل دیدن است .
متاسفانه نداشتن شغل رسمی و در آمد كافی اكثر این خانواده خود دردی مضاعف را برای جامعه به همراه دارد ، آنها شغل رسمی برای تامین معاش خود ندارند و چون این افراد عموما فاقد مهارت وتخصص و سرمایه گذاری می باشند به مشاغل كاذب مثل دست فروشی، گل فروشی، فال فروشی و حتی تكدی گری، زباله دزدی، خرید وفروش مواد مخدر و مشروبات الكلی روی می آورند.
در کنار این مسائل وجود خرده فرهنگهای خاص مناطق كوچك نیز در این مناطق قابل توجه است ، این فرهنگها بسیار دیر جذب فرهنگهای شهری می شوند و این امر و نیز فقر فرهنگی افراد امكان نفوذ از نظر فرهنگی و اجتماعی را در انها برای اجرای برنامه های مختلف اجتماعی، چون بهداشت و تنظیم خانواده و حتی رفتن به مدرسه و بحث های آموزشی مشكل می كند.
متاسفانه این محلات جزء مناطق مستعد ارتكاب جرم نیز هستند، نبودن نظارت امنیتی كافی، وجود تعداد زیادی افراد نیازمند و بیكار، سطح پایین سواد، فقر شدید فرهنگی ، فقدان روشنایی كافی در معابر و وضعیت جغرافیایی بعضی مناطق همه باعث میشود مجرمین به راحتی در آنجا پناه گیرند و تا زمانی كه این عوامل زمینهساز وجود داشته باشد این مناطق بالقوه جرمخیز خواهند ماند. ساکنین این مناطق با توجه به فقدان تخصص و آموزش كافی، عمدتاً به كار دستفروشی،فال فروشی، گل فروشی ، پهن كردن بساط، سیگار فروشی، و... می پردازند .
کولیها هنوز نفس می کشند
نکته دیگری که در این میان بسیار قابل تامل است حضور کودکانی معصوم در این مناطق است که به نام "کودکان کار و خیابان " امروز در جامعه ما از آن یاد می شود متاسفانه خاستگاه و محل سکونت این کودکان در همین مناطق زاغه نشین و همان آلوک نشین های قدیم تهران است که در حال حاضر با وضعیت اسفناکی در این محلات زندگی می کنند .
به طور مثال در منطقه شوش و دروازه غار تهران اعتیاد، فساد، و سایر معضلات به وضوح دیده می شود. کولی ها موسوم به غربتی ها در این منطقه بسیار زیاد هستند که کودکان آنها فاقد شناسنامه بوده و خانواده هایشان آنها را مجبور به کار می کنن .و از تحصیل محرومشان می کنند، در منطقه فرحزاد در غرب تهران کودکان کار اکثرا افغانی هستند در این منطقه کودکان علاوه بر کار اجباری، به مواد مخدر اعتیاد داشته و در فروش مواد مخدر فعال هستند. در واقع بر حسب همان دلایل فرهنگی الگویی که از سوی خانواده و محل به کودکان ارائه می شود الگوی نامناسب و نامطلوب بوده و این کودکان انتخاب دیگری جز این الگو ندارند