سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

طنز؛ ازدواج خیلی خیلی آسان!


بره‌ای چون من در این اجتماع گرگ (که همه گرگ‌هایش هم نر نبودند) می‌چرخیدم تا این‌که سرانجام یکی از دخترهای زرنگ و هدفمند موفق شد از خامی من استفاده کرده و به‌عنوان خواستگار به خانواده‌اش معرفی‌ام کند.

پدرام ابراهیمی در شهروند نوشت:

بره‌ای چون من در این اجتماع گرگ (که همه گرگ‌هایش هم نر نبودند) می‌چرخیدم تا این‌که سرانجام یکی از دخترهای زرنگ و هدفمند موفق شد از خامی من استفاده کرده و به‌عنوان خواستگار به خانواده‌اش معرفی‌ام کند.

کلا از عشق و علاقه خاطره خوشی ندارم. درواقع از جنس - خیلی ببخشید، خیلی معذرت می‌خواهم - مخالف، ذهنیت خوبی برایم نمانده. یعنی من به هر دختری گفتم: «خانم ببخشید ساعت خدمتتون هست؟» یا نگاهی به سر تا پای من افکنده و خدویی بر زمین انداخته و رفته یا دقایقی نگذشته که چشم باز کردم و دیدم دارد، می‌گوید: «مامان! ایشون همون آقا پسر هستن که ٣ دقیقه پیش با sms درباره‌ش بهت توضیح دادم. می‌خواست شما رو ببینه!» خلاصه بره‌ای چون من در این اجتماع گرگ (که همه گرگ‌هایش هم نر نبودند) می‌چرخیدم تا این‌که سرانجام یکی از دخترهای زرنگ و هدفمند موفق شد از خامی من استفاده کرده و به‌عنوان خواستگار به خانواده‌اش معرفی‌ام کند. (هر کسی که من را می‌شناسد و الان دارد شیشکی می‌کشد را اول به خدا و دوم به کلید اسرار واگذار می‌کنم. به‌خصوص آن دسته از عزیزانی که این مدت ازشان پول دستی گرفته‌ام)

شب ‌جمعه‌ای بود که توی رودربایستی و جوگیری با گل و شیرینی رفتیم منزل دوشیزه محترمه مکرمه برای خواستگاری. هنوز با جو زمین آشنا نشده بودیم که پدر از امتیاز میزبانی استفاده کرد و نه گذاشت و نه برداشت و یکهو رفت سراغ نقطه‌ضعف من. آخر آدم قبل از صحبت درباره آب و هوا و ترافیک و ژنو و داعش و پالم ، یک‌راست می‌رود سراغ شغل؟ بله دیگر... شغلم را پرسید. خب راستش این‌که دقیقا از چه راهی معیشت می‌کنم چیزی است که من برای خودم هم به سختی می‌توانم توضیح دهم چه برسد برای پدر قضیه.

خلاصه از خرده‌ریزها و غیرمنقول‌هایش فاکتور گرفتم و گفتم: «با اجازتون نویسنده هستم». پدر و مادر عروس به هم نگاه پرسش‌آمیزی کردند. مادرم سیستم واکنش سریعش را روشن کرد و گفت: «البته جوونا به انگیزه نیاز دارن. ایشالا اگه طوق بندگی بیفته گردنش، قول میده بره سر کار». کلا مادر من نذر دارد در تجمعات بیش از دو نفر، شلنگ را بگیرد سمت من. تا حالا پیش آمده که نمازش قضا شود ولی این یک کار را همیشه در وقت فضیلت به جا می‌آورد. پدر دختر گفت: «بله... انشاءالله اگر قرار شد فامیل بشیم، زیر پر و بالش رو می‌گیریم.»

پدر جان که مرد متین و دنیادیده‌ای به نظر می‌رسید ادامه داد: «لااقل میشه مطمئن بود تحصیلکرده هستی. خب کجا درس خوندی؟» راستش من معمولا در حیاط یا راهروی مدرسه آن هم قبل امتحان درس می‌خواندم ولی بعید بود این جواب پدر جان را قانع کند. داشتم بین اسم شش، هفت دبیرستانی که عوض کرده بودم سرچ می‌کردم که خدا را شکر دختر خانم با سینی چای برای رهایی موقت و اسارت بلندمدت بنده از راه رسید. به چشم خواستگاری دختر برازنده و خوش‌قد و بالایی بود که این هم برای من نکته منفی به حساب می‌آمد.

فقط همین سه پارامتر که برشمردم دست‌کم ٣٠٠ تا سکه می‌کشید روی مهریه. فنجان را برداشتم و یک نظر نگاه کردم. با این نظر جمعا می‌شد ٣٧٤٨ نظر. (٢٤ فریم در ثانیه حساب کردم برایتان) هنوز چای در دستم خنک نشده بود که عمه‌جان عروس، سوالی چغر و ضخیم داد دستم. با نیش باز پرسید: «خب... خب... دیگه تعریف کنید. خونه، ماشین؛ چیا دارید آقا پسر؟» وقتی دیدم او این‌قدر بی‌رحمانه می‌رود سراغ نقاط ضعف یک پسر نسبتا جوان بی‌پناه و ساده، با خودم فکر کردم عمه یک نسبت نیست، یک فرهنگ است. مادر عروس گفت: «خونه و ماشین خوشبختی نمی‌آره. جوون باید جوهر داشته باشه که ماشالا این آقازاده ظاهرا کارتریجش پُره پره». برادر دختر هم دست بلند کرد و گفت: «ببخشید منم یه سوال دارم. روحیات و خلقیاتتون چطوره؟ آرومید؟ هیجانی هستید؟ این رو هم بگید».

این نامرد هم باز عدل رفت سراغ نقطه‌ضعف من. گفتم: «راستش خیلی آروم نیستم. معمولا استرس دارم و با خودم حرف می‌زنم... راستی راستی! شب ادراری هم دارم.» پدر عروس گفت: «آخ آخ... طفلکی. این روزگار همه رو این‌جوری کرده. غصه نخور مشکلاتت حل میشه». دیدم مفری باقی نمونده. عصبی و کلافه چزیدم: «معذرت می‌خوام آقا! شما رئیس کمیته ازدواج آسان نیستید احیانا؟» لبخندی زد و گفت: «نه پسرم. بنده رئیس اداره کل امور عملیاتی بالا بردن آمار طلاق زودرس کشور هستم!»


ویدیو مرتبط :
طنز قبل"بعدودرحین ازدواج های امروزی خیلی باحاحال{خندونک

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

محمد موسوی: خیلی مشتاقم ازدواج کنم



والیبالیست های جوان و بلندبالای کشورمان امروز در زمره محبوب ترین ها قرار دارند. سید محمد موسوی از آن دسته ملی پوشانی است که محبوبیت ویژه تری دارد. پسر قدبلند و خوزستانی تیم ملی در بدترین روزها هم مایه افتخار کشور عزیزمان بوده است.

سرعتی زن شماره 6 تیم ملی با وجود عملکرد نه چندان خوب تمی ملی در جام جهانی، توانست عنوان بهترین مدافع جهان را از آن خود کند تا توشه ملی پوشان در این مسابقات هم خالی از افتخار نباشد. با محمد موسوی دوست داشتنی والیبال ایران که خیلی ها او را با نام «سید» می شناسند، گفت و گویی متفاوت و خواندنی ترتیب دادیم.

 

اخبارورزشی,خبرهای ورزشی,موسوی

 

عجیب ترین سوالی که از شما پرسیده شده را به یاد دارید؟
سوال های عجب و غریب زیاد از ما پرسیده می شود. اما آن دسته از سوالاتی که بعضا درباره والیبال پرسیده می شود، عجیب تر است. بعضی اوقات کسانی که درباره والیبال هیچ اطلاعات یا شناختی ندارند سوالاتی می پرسند که واقعا خنده دار است! یک سوال دیگر هم هست که خیلی ها از من می پرسند: «چرا اینجوری سرویس می زنی؟»

به چه چیزی فوبیا داری؟
از هیچ چیز نمی ترسم. کلا همیشه با همه چیز کنار می آیم. فقط از ظرف شستن متنفرم. معمولا وقتی ظرف می شورم کلی از ظرف ها می شکند و آشپزخانه خیس و کثیف می شود.

کاری هست که خیلی خوب آن را انجام بدهی؟
ما والیبالیست ها خیلی زمان نداریم که بتوانیم که کاری به جز والیبال انجام دهیم. تمرینات و مسابقات به حدی وقت ما را می گرید که در زمان کوتاه فراغت مان فقط باید استراحت کنیم. البته خودم فکر می کنم در رانندگی مهارت زیادی دارم و شاید بتوان گرفت رانندگی کاری است که خیلی خوب انجام می دهم. نزدیک 10 سال است که رانندگی می کنم اما حتی یک بار هم تصادف نکردم.

اهل آشپزی هم هستید؟
جدیدا به آشپزی علاقه مند شدم. بعضی غذاها مثل ماکارونی و لازانیا را عالی درست می کنم.

برای همین رستوران زدی؟
شاید! رستوران من ایتالیایی است و با دستپخت خوبی که دارم خودم می توانم سرآشپز رستورانم شوم.

عیجب ترین غذایی که تاحالا خوردی چه غذایی بوده؟
سوپ قورباغه! یک بار که با تیم ملی به چین رفته بودیم یک سوپی خوردیم که اتفاقا به نظرم خیلی خوشمزه بود. بعدا متوجه شدیم که این غذا سوپ قورباغه است.

 

اخبارورزشی,خبرهای ورزشی,موسوی

 

اگر شرایطی پیش بیاید که تو مجبور باشی همه عمرت یک غذا را بخوری، چه غذایی را انتخاب می کنی؟
ماهیچه شاندیز را خیلی دوست دارم. اگر سیر هم باشم می توان این غذا را بخورم.

اگر قرار باشد به یک جزیره تبعید شوی و فقط یک نفر را با خودت ببری، آن یک نفر چه کسی است؟
سوال سختی است اما من مادرم را با خودم می برم.

چه کسی شما را بیشتر از همه می خنداند؟
با شاهین مفیدی، علی حسینی، فرهاد قائمی و... خیلی می خندم. کلا لیبروها خیلی جوک هستند!

سخت ترین شرایطی که در آن بیمار شدید، چه شرایطی بوده؟
من اصلا مریض نمی شوم. تاحالا سرما نخوردم. اما مصدومیت زیاد داشتم. فقط از مادرم شنیدم که در دوران نوزادی زیاد تشنج می کردم.

عجیب ترین شایعه ای که از خودتان شنیدید؟
بیشترین موضوعی که درباره آن صحبت می شود، بحث ازدواج من است. تقریبا هر روز هفته صحبت هایی در این زمینه به گوش می رسد. با وجود این که من هنوز ازدواج نکرده ام.

چرا ازدواج نمی کنی؟
هنوز موقعیتش برای من پیش نیامده است. اتفاقا خیلی مشتاقم که ازدواج کنم اما هنوز آن اتفاقی که باید رخ بدهد رخ نداده است.

خوش تیپ ترین والیبالیست ایران کیست؟
سعید معروف!

 

اخبارورزشی,خبرهای ورزشی,موسوی

 

محبوبیت زیادت بین نوجوانان و جوان ها را چطور مدیریت می کنی؟
سعی می کنم جاهایی که شلوغ است کمتر بروم. چون اعتقاد دارم اگر به جایی می روم باید برای همه به یک اندازه وقت و انرژی بذارم. خیلی وقت ها تلاش می کنم وقتی حال و حوصله ندارم، جوری تردد کنم که هودارا من را نبیند تا بداخلاقی یا خستگی من برای آن ها سوءتفاهم ایجاد نکند.

تاحالا شده اسم خودت را در گوگل سرچ کنی؟
نه! کلا هیچ چیز را توی گوگل سرچ نمی کنم. اخبار مربوط به والیبال را هم معمولا از طریق اینستاگرام چک می کنم. هواداران من را توی اخباری که در ارتباط با خودم هست تگ می کنند. گاهی اوقات هم از طریق روزنامه های یا تلویزیون اخبار را دنبال می کنم.

معروف ترین شخصی که شماره اش در گوشی شما ذخیره شده چه کسی است؟
سیروان خسروی.

از چند سالگی متوجه شدی که قدت از بقیه هم سن و سالانت بلندتر است؟
از بچگی از هم سن و سال هام بلندتر بودم. در دوران مدرسه هم همیشه میز آخر می نشستم. خیلی بچه شیطانی نبودم اما گاهی شیطنت های زیرپوستی می کردم. اما در کل خیلی آرام نبودم.

 

اخبارورزشی,خبرهای ورزشی,موسوی

 

از کِی والیبال بازی می کردی؟
از هفت یا هشت سالگی. من هم مثل خیلی از فوتبالیست ها از زمین خاکی والیبالم را آغاز کردم. نزدیک منزلمان یک زمین خاکی بود که جمع می شدیم آنجا و والیبال بازی می کردیم. روزهایی که اصلا انرژی ام تمام نمی شد و خستگی برایم مفهومی نداشت.

متولد چه سال و چه ماهی هستی؟
من متولد مرداد سال 66 هستم. البته یک شصت و ششی خسته!

خصوصیات مردادماهی ها را هم داری؟
بله به شدت. مثل مردادی ها مغرورم و احساسم را بروز نمی دهم. سخت و کوتاه عصبانی می شوم اما وقتی عصبانی بشوم دیگر هیچ چیزی جلودارم نیست. معمولا با شکستن یک وسیله عصبانیتم فروکش می کند.

طرفدارانت برای چه هدیه هایی می فرستند؟
 پفک، دستبند، بافتنی! معمولا هدیه هایی که دست ساز باشند را از هوادارانم قبول می کنم. ولی کادوهایی که خیلی گرانقیمت باشند را اکثرا قبول نمی کنم.

شماره تلفنت هم تاحالا لو رفته؟
بله. متاسفانه بارها این اتفاق افتاده و من مجبورم به خاطر این موضوع بارها خطم را عوض کنم. نمی دانم چه جوری شماره خط شخصی من را پیدا می کنند. در اینستاگرام بسیار فعال هستم و با هوادارانم از این طریق ارتباط دارم. پس نیازی نمی بینم برخی ها بخواهند با فرستادن پیام به خط شخصی ام با من در ارتباط باشند. من این قبیل رفتارها را به عنوان دخالت و ورود به زندگی شخصی ام تلقی می کنم و اصلا نمی پسندم.

 

اخبارورزشی,خبرهای ورزشی,موسوی

 

در اینستاگرام بهت توهین هم شده؟
خیلی کم. شاید اگر بتوانم به درصد بگویم باید بگویم 99درصد هواداران اهل توهین و اهانت نیستند و یک درصد باقی مانده هم اکثرا افرادی هستند که با صفحه جعلی بدون مشخصات کامنت های توهین آمیز می گذارند.

وسیله یا لباس شانس هم داری؟
بله. یک زنجیر نقره دارم که 10 سال است در گردنم است. خیلی دوستش دارم و اغلب مواقعی که دفاع می کنم و این زنجیر به صورتم برخورد می کند، حس خوبی بهم دست می دهد.

کلا به شانس اعتقاد داری؟
به شدت اعتقاد دارم و باید بگویم خیلی خوش شانسم. من اصلا لوک خوش شانسم. مثلا در شلوغ ترین جاهای شهر که هیچ وقت جای پارک نیست به محض اینکه من قصد پارک کردن ماشینم را داشته باشم یک جا خالی می شود و من می توانم پارک کنم. در زندگی والیبالی هم خیلی خوش شانس بودم. به صورتی که انگار رشد و پیشرفت من در والیبال شبیه به یک پازل از قبل طراحی شده بود. برای مثال در دوره ای به خاطر نگاه فدراسیون و تصمیم ب رجوان کردن تیم، ما دعوت شدیم. با بازیکنان خوب و مربیان بزرگ هم نسل شدم و همه چیز دست به دست هم داد که شرایط خوبی مهیا شود.

سربالایی والیبال برای تو چه مقطعی بود. یعنی بیشترین سختی را در چه دوره ای متحمل شدی؟
در رده جوانان و زمانی که تیم ملی از هدایت ستکوویچ بهره مند بود، سخت ترین روزها را تجربه کردیم. واقعا دوره پرتلاشی بود. از طرفی تمرینات سخت و فشرده و از طرفی استرس خط خوردن از تیم ملی کار را سخت کرده بود. بعضی اوقات سختی شرایط و دور بودن از خانواده من را تا مرز گریه کردن هم پیش برد. هفت تا هشت ساعت تمرین می کردیم.

اگر برنده یک جایزه مهم می شدی و می توانستی پشت تریبون صحبت کنی، چه جمله ای می گفتی؟
احساس های این چنینی واقعا قابل وصف نیست. به نظر من هر کسی هم که در این شرایط جمله ای می گوید کاملا کلیشه ای است زیرا هر احساسی را نمی توان بیان کرد. در ژاپن و در پایان مسابقات جام جهانی وقتی کاپ بهترین مدافع جهان را به من دادند با وجود اینکه تیم ملی نتیجه نگرفته بود، اما واقعا خوشحال بودم که توانسته ام این افتخار را کسب کنم. شاید بهترین حسی است که هر انسانی در طول زندگی اش تجربه می کند و نمی تواند کامل به زبان بیاورد.

 

اخبارورزشی,خبرهای ورزشی,موسوی

 

تاحالا شده شما را با کسی دیگر اشتباه بگیرند؟
معمولا کسانی که خیلی والیبالیست ها را نمی شناسند ما را با هم اشتباه می گیرند و بعد هم کلی معذرت خواهی می کنند. اما من از این موضوع نه ناراحت می شوم و نه عصبانی. حتی برایم جالب هم هست.

در برابر شوخی های بی ادبانه چه عکس العملی داری؟
معمولا سرم را پایین می اندازم و می روم!

با خبرنگاران تاحالا مشکل داشتی؟
معمولا با اهالی رسانه رابطه خوبی دارم. فقط یک بار مطلبی درباره من چاپ شد در یکی از روزنامه ها که بسیار ناراحتم کرد و جواب و تکذیبیه آن را با انتشار مطلبی در یک روزنامه دیگر دادم. ولی تاکنون کار به شکایت و اعتراض رسمی نرسیده است.

چی بیشتر از همه تو را عصبانی می کند؟
اشتباهات داوری خیلی من را عصبانی می کند، مخصوصا داورانی که روی اشتباهات خود پافشاری می کنند. البته در کل هر کسی که با من مخالفت کند هم من را عصبانی می کند. همه باید با من موافق باشند!

به لژیونر شدن فکر کردی؟
زمانی که جوان تر بودم. فکر کنم 19 سال داشتم که از لیگ ایتالیا به من پیشنهادی داده شد که به دلیل شرایط آن زمان نرفتم. اما الان دیگر خیلی علاقه ای به لژیونر شدن ندارم. در ایران مشغله های زیادی دارم و البته بر این باورم که لیگ ایران یکی از لیگ های معتبر دنیاست و بازی در آن می تواند باعث پیشرفت باشد.

 

اخبار ورزشی - روزنامه قانون