سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

ضرب المثل زینب زیادی



ریشه تاریخی ضرب المثل, ناصرالدین شاه

عبارت بالا از امثله سائره عامیانه است و در مواردی به كار می رود كه در جمعی برای تمام افراد جمعیت جز یك نفر سهم و نصیبی قایل شوند و آن یك نفر را به حساب نیاورند. در این موقع زبان حال آن یك نفر محروم و بی نصیب این خواهد بود كه: مگر من زینب زیادیم؟

 

این ضرب المثل در مورد زن و مرد فرق نمی كند و هر دو جنس مخالف از آن در موارد مقتضی استفاده و تمثل می كنند.اكنون ببینیم این زینب كیست و چرا زیادی شده كه به صورت ضرب المثل درآمده است.موضوع شبیه سازی و تعزیه خوانی معلوم نیست از چه وقت در ایران معمول و مرسوم شده، ولی قدر مسلم این است كه در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار كه به قول شادروان عبدالله مستوفی:«از همه چیز وسیله تفریح می تراشید» و از هر فرصتی برای تفنن و تنوع استفاده می كرد به اوج كمال و تفصیل رسید.

 

ناصرالدین شاه یكی از افراد مطلع و زیرك را با عنوان و سمت معین البكاء مأمور كرد كه در تكیه دولت بساط تعزیه خوانی راه بیندازد و این اپرای تراژیك را با جلال و شكوه هر چه تمامتر در دهه اول ماه محرم نمایش دهد.یكی از تعزیه ها به نام تعزیه بازار شام بود كه در تكیه دولت تهران با تشریفات مفصل برگزار می شد. این تعزیه در واقع نمایش ورود خاندان رسالت به دمشق و مجلس یزید بود كه اهل بیت سوار بر شترها باید وارد تكیه شوند و از مقابل بارگاه یزید كه جبه اطلس سرخ فام پولك دوزی شده بر تن و عمامه سرخ زربفت بر سر داشت عبور كنند.

 

در بارگاه یزید سفیر فوق العاده دربار روم شرقی بیزانس و چند تن از اصحاب پیغمبر اكرم (ص) كه تا آن وقت زنده بودند حضور داشتند.برنامه تعزیه این بود كه شبیه های حضرت سجاد (ع) و حضرت زینب (ع) و حضرت كلئوم (ع) و حضرت فاطمه بنت الحسین (ع) ضمن عبور از مقابل بارگاه یزید هر یك خطبه فصیحی- البته به نظم فارسی- باید بخوانند و مخصوصاً خطبه غرای حضرت زینب كبری علیهاسلام با آن جمله مشهور و تاریخی: امن العدل یابن الطلقاء؟ باید چنان اثر كوبنده ای داشته باشد كه به قول مستوفی:«استخوان خلیفه جور را نرم كند.» و حاضران بارگاه یزید مخصوصاً سفیر روم و اصحاب پیغمبر (ص) بر این اعمال و رفتار غیرانسانی غاملانش اعتراض كنند.

 

باری، در یكی از سنوات و عاشورای محرم روزی كه تعزیه بازار شام در تكیه دولت تهران برپا بود موقعی كه در راهروی پشت تكیه كه دایره وار گرداگرد تكیه می گشت شترها را خوابانیده بودند كه شبیه های اسرا سوار شده به نوبت وارد تكیه شوند. یك زن چادر نمازی كه به واسطه نداشتن چادر و چاقچور نگذاشته اند وارد تكیه شوند برای آنكه دست خالی به خانه باز نگردد در داخل راهروی پشت تكیه به تماشای بارو و بنه و اثاثیه و بازیكنان تعزیه ایستاده بود.

 

در این موقع دستور می رسد كه شبیه خوانها سوار شتر شوند و متناوباً از مقابل بارگاه یزید عبور كنند. زن چادر نمازی چون یكی از شتران را خالی و بدون راكب دید بدون ترس و واهمه بر روی آن سوار می شود. ساربانان به تصور اینكه او هم یكی از شبیه خوانهاست ممانعت نمی كنند و شتر مركوب زن چادر نمازی البته بعد از شترهای شبیه خوانان واقعی به قطار افتاده داخل تكیه می شود.

 

تعزیه گردان و سایر متصدیان تعزیه هم در آن گیرودار كه به پس و پیش كردن بارهای مفرش و یخدان و سوارهای لشكر مخالف كه شبیه سرهای شهدا را بالای نیزه كرده از جلو و عقب می كشیدند مشغول بودند متوجه جریان قضیه و سوار شدن زن چادر نمازی نشدند. ماحصل كلام آنكه شبیه های واقعی یكی پس از دیگری چون جلوی غرفه شاه رسیدند. ساربانی كه زمام شتر را در دست داشتند شتران را به نوبت نگاه داشتند و شبیه خوانها در حالی كه توجهشان به بارگاه یزید بود نقش خود را ایفا كردند تا اینكه نوبت به زن چادر نمازی رسید.

 

ساربان به حساب اینكه او هم نقشی دارد زمام شتر را نگاه داشت.
جلوییها و عقبیها طبعاً از حركت باز ایستادند و زن چادر نمازی كه قبلاً دو شعر عامیانه را سر هم كرده بود اشعار خود را با همان آهنگی كه اسرای جلوتر از او خوانده بودند به شرح زیر می خواند:

من زینب زیادیم
عروس ملا هادیم
اومدم پول بسونم
چادر و چاقچور بسونم

 

پیداست كه ابهت و احترام حضور شاه مانع از خنده و هو و جنجال چند هزار نفر تماشاچیان مجلس شد. ناصرالدین شاه كه از جسارت و موقع شناسی زن چادر نمازی خوشش آمده بود به جای آنكه مؤاخذه اش كند دستور داد یك توپ چادر و چاقچور و مقداری پول به آن زن دادند و عبارت زینت زیادی از آن روز به بعد در افواه عامه به صورت ضرب المثل درآمد.
منبع:iketab.com


ویدیو مرتبط :
ضرب المثل ترکی خراسان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ضرب المثل خواندنی خودم جا ,خرم جا



 

 

افراد خونسرد و بی اعتنا خاصه آنهایی که همه چیز را از دریچۀ مصالح و منافع شخصی ببینند در جهان زیاد هستند.این گونه آحاد و افراد بشری به زیان و ضرر دیگران کاری ندارند. همان قدر که بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آید اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد. به این دسته از مردم چنانچه در زمینۀ عدم توجه به مصالح اجتماعی ایراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته در نهایت خونسردی و بی اعتنایی به این عبارت مثلی تمثل می جویند و می گویند:"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا خواه نزا!"

 

یا به طور خلاصه می گویند: "خودم جا، خرم جا" مجازاً یعنی سود و زیان دیگران به من چه ارتباطی دارد؟ باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر.( دیگی که برای من نجوشه ، توش سر سگ بجوشه !)

 

عبارت بالا که سالهای متمادی در منطقۀ غرب ایران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار می گرفت از واقعۀ تاریخی جالبی ریشه گرفته که نقل آن خالی از لطف و فایده نیست.

 

خواجه نصیرالدین طوسی قبل از آنکه مورد توجه ناصرالدین شاه محتشم واقع شود و به دربار اسماعیلیله راه یابد یک بار به بغداد رفت تا یکی از تألیفاتش را که در مدح اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) بود به مستعصم خلیفۀ عباسی تقدیم نماید. در این مورد میرزا محمد تنکابنی چنین می نویسد:

 

"... آنچه مشهور است اینکه محقق طوسی در مدت بیست سال کتابی تصنیف کرد که در مدح اهل بیت پیغمبر (ص) بود. پس از آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفۀ عباسی برساند. پس زمانی رسید که خلیفه با ابن حاجب در میان شط بغداد به تفرج و تماشا اشتغال داشتند. پس محقق طوسی کتاب را در نزد خلیفه گذاشت، خلیفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابن حاجب ناصب به مدایح آل اطهار پیغمبر علیهم صلوات افتاد آن کتاب را به آب انداخت و گفت:"اعجنبی تلمه" یعنی خوش آمد مرا از بالا آمدن آب در وقتی که این کتاب را به آب انداختم و قطراتی از آب بالا آمدند! پس بعد از اینکه از آب بیرون آمدند محقق طوسی را طلبیدند.

 

"ابن حاجب گفت:"که ای آخوند، تو از اهل کجایی؟" گفت:"از اهل طوسم."

"ابن حاجب گفت:"از گاوان طوسی یا از خران طوس!؟" خواجه فرمود که: "گاوان طوسم."

"ابن حاجب گفت:"شاخ تو کجاست؟"

"خواجه گفت:"شاخ من در طوس است، می روم و آن را می آورم!" پس خواجه با نهایت ملال خاطر روی به دیار خویش نهاد و از ترس عمال ابن حاجب بدون آنکه توشه و زاد راحله ای بردارد با مرکوبش که دراز گوش نحیف وامانده ای بود از بیراهه به ایران مراجعت کرد."

 

پس از چندی شبانه روز به قریه ای از قرای کردستان رسید و به دنبال پناهگاهی می گشت تا شبی را به روز آورده خود و چهار پایش رنج خستگی را از تن بزدایند. در این موقع عده ای زن و مرد را به حال اضطراب و نگرانی دید. از جریان قضیه جویا گردید معلوم شد زن روستایی چند روز است برای وضع حمل دچار سختی شده اکنون میان مرگ و زندگی دست و پا می زند.

 

خواجه فرصت را مغتنم شمرده مدعی شد که بیمار باردار را بدون هیچ خطری بزایاند. وابستگان زن دهاتی مقدم خواجه را گرامی شمرده در مقام پذیرایی و بزرگداشت وی برآمدند. خواجه دستور داد قبلاً مرکوب خسته و فرسوده اش را تیمار کرده در طویلۀ گرم جای دادند و آب و علوفه اش را تدارک دیدند. سپس فرمان داد اطاق گرم و تمیزی برای آسایش و استراحت خودش آماده کردند. پس از آنکه از این دو رهگذر خیالش راحت شد و غذای گرم و مطبوعی به اشتهای کامل صرف کرد با اطلاعاتی که در علم پزشکی داشت برای رفع درد و زایمان بیمار تعلیمات لازم داده ضمناً دعایی نوشت و به دست صاحبخانه داد و گفت:"این دعا را با مقداری گشنیز بر ران چپ زائو ببندید و مطمئن باشید که به راحتی فارغ خواهد شد ولی متوجه باشید که پس از وضع حمل دعا را از ران چپش فوراً باز کنید و گرنه روده هایش را بیرون خواهد آورد."

 

اتفاقاً زکریای قزوینی راجع به خاصیت گشنیز که در حکایت بالا ذکر شده چنین می نویسد:

"کزبره: او را به پارسی گشنیز خوانند و شیخ الرییس گوید که اگر کزبره را به آهستگی از بیخ برکنند و بر ران زنی ببندند که زادن او دشخوار بود در حال خلاص یابد."

 

باری، هنوز دیر زمانی از تجویز خواجه و بستن دعا بر ران چپ بیمار حامله نگذشته بود که به راحتی وضع حمل کرد و از خطر مرگ نجات یافت.

 

بامدادان خواجه نصیرالدین طوسی بر درازگوش سوار شده با زاد و توشۀ کافی به جانب طوس روان گردید. پس از چندی چون دعا کردند دیدند که خواجۀ طوسی چنین نوشته بود:"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا، خواه نزا!"

شنیده شد که این دعا دیر زمانی در بعضی از قراء و قصبات مناطق غرب ایران برای زایمانهای سخت و دشوار چون حرز جواد به کار می رفت و رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد.

 

 

 

 

ضرب المثل فارسی, ضرب المثل های فارسی, ضرب المثل ها, ضرب المثل های ایرانی, مثل آباد ضرب المثل فارسی, ضرب المثل های فارسی, ضرب المثل ها, ضرب المثل های ایرانی, مثل آباد