سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

در یمنی پیش منی



 

 

در یمنی پیش منی

 

وقتی که شدت عشق و علاقه به مرحلۀ غایت و نهایت برسد عاشق واقعی جز معشوق نمی بیند و چیزی را درک نمی کند. برای این زمره از عاشقان واله و شیدا قرب و بعدی وجود ندارد. معشوق و محبوب را در همه حال علانیه و آشکار می بینند و زبان حالشان همواره گویای این جمله است که: در یمنی پیش منی. یعنی: هر جا باشی در گوشۀ دلم جای داری و هرگز غایب از نظر نبودی تا حضورت را آرزو کنم. نقطۀ مقابل این عبارت ناظر بر کسانی است که به ظاهر اظهار علاقه و ارادت می کنند ولی دل در جای دیگر است. در مورد این دسته از دوستان مصلحتی عبارت پیش منی در یمنی صادق است.

در هر صورت چون واقعه ای جاذب و جالب این دو عبارت را بر سر زبانها انداخته است، فی الجمله به ذکر واقعه می پردازیم:

اویس بن عامر بن جزء بن مالک یا به گفتۀ شیخ عطار: آن قبلۀ تابعین، آن قدوۀ اربعین، آن آفتاب پنهان، آن هم نفس رحمن، آن سهیل یمنی، یعنی اویس قرنی رحمة الله علیه از پارسایان و وارستگان روزگار بوده است.
اصلش از یمن است و در زمان پیغمبر اسلام در قرن واقع در کشور یمن می زیسته است.
عاشق بی قرار حضرت رسول اکرم (ص) بود ولی زندگانیش را ادراک نکرد و به درک صحبت آن حضر موفق نگردید. ملبوسش گلیمی از پشم شتر بود. روزها شتر چرانی می کرد و مزد آن را به نفقات خود و مادرش می رسانید. به شهر و آبادی نمی آمد و با کسی همصحبت نمی شد مقام تقربش به جایی رسیده بود که پیامبر اسلام فرموده است: در امت من مردی است که بعدد موی گوسفندان قبایل ربیعه و مضر او را در قیامت شفاعت خواهد بود. پرسیدند: این کیست که چنین شأن و مقامی دارد؟ حضرت فرمودند: اویس قرنی عرض کردند: او ترا دیده است؟ فرمود: به چشم سر و دیدۀ ظاهر ندید زیرا در یمن است و به جهانی نمی تواند نزد من بیاید ولی با دیدۀ باطن وچشم دل همیشه پیش من است و من نزد او هستم. آری: در یمن است ولی پیش من است.
آن گاه حضرت رسول اکرم (ص) در مقابل دیدگان بهت زدۀ اصحاب ادامه دادند که: اویس به دو دلیل نمی تواند نزد من بیاید یکی غلبۀ حال و دیگری تعظیم شریعت اسلام که برای مادر مقام و منزلت
خاصی قابل شده است. چه اویس را مادری است مومنه و خداپرست ولی علیل و نابینا و مفلوج. برای من پیام فرستاد که اشتیاق وافر دارد به دیدارم آید اما مادر پیر و علیل را چه کند؟ جواب دادم: تیمارداری و پرستاری از مادر افضل بر زیارت من است. از مادر پرستاری کن و من در عالم رسالت و نبوت همیشه به سراغ تو خواهم آمد. نگران نباش، در یمنی پیش منی. یک بار در اثر غلبۀ اشتیاق چند ساعتی از مادرش اجازت گرفت و به مدینه آمد تا مرا زیارت کند ولی من در خانه نبودم و او با حالت یأس و نومیدی اضطراراً بازگشت.

چون به خانه آمدم رایحۀ عطرآگین اویس را استشمام کردم و از حالش جویا شدم اهل خانه گفتند: اویس آمد و مدتی به انتظار ماند ولی چون زمانی را که به مادرش وعده داده بود به سر آمد و نتوانست شما را ببیند ناگزیر به قرن مراجعت کرد. متأسف شدم و از آن به بعد روزی نیست که به دیدارش نروم و او را نبینم. اصحاب پرسیدند: آیا ما را سعادت دیدارش دست خواهد داد؟ حضرت فرمود: ابوبکر او را نمی بیند ولی فاروق و مرتضی (ع) خواهند دید. نشانیش این است که بر کف دست و پهلوی چپش به اندازۀ یک درم سپیدی وجود دارد که البته از بیماری برص نیست.

سالها بدین منوال گذشت تا اینکه هنگام وفات و ارتحال پیغمبر اکرم (ص) در رسید. به فرمان حضرت ختمی مرتبت هر یک از ملبوسات و پوشیدنیهایش را به یکی از اصحاب بخشید ولی نزدیکان پیغمبر (ص) چشم بر مرقع دوخته بودند تا ببینند آن را به کدام یک از صحابی مرحمت خواهد فرمود زیرا می دانستند که رسول خدا مرقع را به بهترین و عزیزترین امتانش خواهد بخشید.

حضرت پس از چند لحظه تأمل و سکوت در مقابل دیدگان منتظر اصحابش فرمود: مرقع را به اویس قرنی بدهید. همه را حالت بهت و اعجاب دست داد و آنجا بود که به مقام بالا و والای اویس بیش از پیش واقف شدند.

باری، بعد از رحلت پیغمبر (ص) در اجرای فرمانش مرتضی (ع) و فاروق یعنی علی بن ابی طالب (ع) و عمربن خطاب مرقع را برداشتند و به سوی قرن شتافتند و نشانی اویس را طلبیدند.
اهل قرن حیرت کردند و پاسخ دادند: هواحقر شأناً ان یطلبه امیرالمؤمنین (اطلاق لقب امیرالمؤمنین به خلفا از زمان خلیفه دوم معمول و متداول گردید.) یعنی: او کوچکتر از آن است که امیرالمؤمنین او را بخواهد و بخواند. اویس دیوانۀ احمق! و از خلق گریزان است ولی حضرت علی المرتضی (ع) و فاروق بدون توجه به طعن و تحقیر اهل قرن به جانب صحرا شتافتند و او را در حالی که شتران می چریدند و او به نماز مشغول بود دریافتند.
اویس چون آنها را دید نماز را کوتاه کرد تا ببیند چه می خواهند. از نامش پرسیدند. جواب داد: عبدالله گفتند: ما همه بندگان خداییم اسم خاص تو چیست؟ گفت: اویس.
حضرت امیر و عمر بر کف دست راست و پهلوی چپش آن علامت سپیدی را دیدند و سلام پیغمبر (ص) را ابلاغ کردند.
اویس به شدت گریست و گفت: می دانم محمد (ص) از دار دنیا رفت و شما مرقعش را برای من آوردید. پرسیدند: تو که حتی برای یک بار هم پیغمبر را ندیدی از کجا دانستی که او از دار دنیا رفت و به هنگام رحلت مرقع را به تو بخشید؟
اویس که منتظر چنین سؤالی بود سر را بلند کرد و گفت: آیا شما پیغمبر را دیدید؟ جواب دادند: چگونه ندیدیم؟ غالب اوقات ما در محضر پیغمبر گذشت و حتی در واپسین دقایق حیات نیز در کنارش بودیم.
اویس گفت: حال که چنین ادعا و افتخاری دارید به من بگویید که ابروی پیغمبر پیوسته بود یا گشاده؟ شما که دوستدار محمد (ص) بودید و همیشه درک محضرش را می کردید در چه روز و ساعتی دندان پیغمبر را شکستند و چرا به حکم موافقت، دندان شما نشکست؟ پس دهان خود باز کرد و نشان داد که همان دندانش شکسته است. آن گاه گفت: شما که در زمرۀ بهترین و عزیزترین اصحاب و پیغمبر بوده اید آیا می دانید در چه روز و ساعتی خاکستر گرم بر سرش ریخته اند؟ اگر دقیقاً نمی توانید تطبیق کنید پس بدانید که در فلان روز و فلان ساعت چنین اتفاقی روی داده است. پرسیدند: به چه دلیل؟ گفت: به این دلیل که در همان ساعت موی سرم سوخت و فرقم جراحت برداشت. آری، پیغمبر را به ظاهر ندیدم ولی همیشه در یمن و نزد من بود و هرگز او را از خود دور نمی دیدم. فاروق گفت: می بینم که گرسنه ای، آیا اجازه می دهی که غذایی برایت بیاورم؟ اویس دست در جیب کرد و دو درم درآورده گفت: این مبلغ را از شتربانی کسب کرده ام. اگر تو و مرتضی (ع) ضمانت می کنید که من چندان زنده می مانم که این دو درم را خرج کنم در آن صورت قبول می کنم برای من آذوقه ای که بیش از این مبلغ ارزش داشته باشد تهیه و تدارک نمایید! آن گاه لبخندی زد و گفت: بیش از این رنجه نشوید و باز گردید که قیامت نزدیک است و باید بر تأمین زاد راحله و توشۀ آخرت مشغول شویم.
سرگذشت و شرح حال زندگی اویس قرنی در کتب اولیاء و عرفا متصوفه به تفصیل آمده و در حوصلۀ این مقال نیست که بیش از این بحث و وصف شود.

isfahanportal.ir


ویدیو مرتبط :
ارباب باوفای منی...دنیای منی...نفسای منی..شب دوم محرم94

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

تلاش پنج دختر آمریکایی برای تجاوز جنسی به یک دانشجوی یمنی



اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

در ایالت آریزونا صورت گرفت

تلاش پنج دختر آمریکایی برای تجاوز جنسی به یک دانشجوی یمنی

: یک دانشجوی یمنی که در ایالت آریزونای آمریکا تحصیل می کند به پلیس اعلام کرد توسط 5 دختر همکلاسی خود مورد آزار جنسی قرار گرفته است.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، پلیس ایالت آریزونا سپس این 5 دختر دانشجو را به اتهام اینکه همکلاسی خود را مورد آزار جنسی قرار داده بودند در محل سکونت دانشجوى یمنى بازداشت کرد.

این پنج دانشجو که با عصام الشرعبی تبعه یمن در یک دانشکده تحصل می کنند، وارد منزل وی شدند و پس از قفل کردن درب آپارتمان محل سکونت وی، تلاش کردند به زور با وی ارتباط جنسی برقرار کنند.

دانشجوی یمنی اما پس از این اقدام از پنجره اتاق خواب خود به بیرون پرید و در تماس با پلیس ماجرا را برای آنها تعریف کرد.

یکی از این دختران در بازپرسی اولیه اعتراف کرد که وی و دوستانش اعتقاد داشتند این دانشجو بیماری روانی دارد و پیش از این چندین بار از وی خواستند با آنها ارتباط جنسی برقرار کند اما او هر بار به آنها می گفت به دین خود پایبند است و بر اساس تعالیم دینی وی نمی تواند خارج از چارچوب ازدواج ارتباط جنسی برقرار کند.

آزار جنسی بر اساس قوانین ولایت آریزونا جز در صورت موافقت دو طرف ممنوع است.

پیشتر 5 هزار دانشجوی دختر در این ایالت در مراسم "لخت شدن دسته جمعی" در دانشگاه آریزونا شرکت کرده بودند این جشن هر ساله پس از پایان سال تحصیلی برگزار می شود. شرکت کنندگان در جشن لخت شدن دسته جمعی پس از درآوردن لباس های خود با لباس زیر در مسابقه دوی مارتون شرکت می کنند.

دانشگاه آریزونا پس از برگزاری جشن اخیر دانشجویان اعلام کرده بود بیش از نیم تن لباس جمع آوری کرده و در بین نیازمندان این ایالت و ایالت های مجاور توزیع نموده است.

در واقع چنین وجهی از آزادی را می توان به صورت تئوریزه در رساله رورتی که 10 شاخص بنیادین نظام لیبرال سرمایه داری را بر شمرده است هم دید.

 

«آزادی سیاسی» فقط و فقط برای شهروندانی كه فارغ از عقل و تفكر - حتی از نوع عقلانیت حداقلی مدرنیته- به تمام اجزای سیاست های حكومت لیبرال سرمایه داری ایمان آورده اند، تضمین می شود. كسانی كه در خارج از این دایره ایستاده اند، دیوانه اند و باید از حقوق شهروندی محروم گردند. حتی اگر اثبات شود كه طرح هایی كه افراد خارج این دایره برای جامعه می دهند، با اصالت و نیت خیر است، باز هم نمی توان آنان را به دیده «شهروند» نگریست! و برای زیستن در جامعه ای كه ایدئولوژی لیبرال سرمایه داری در آن حاكم است (مانند آمریكا)، شرط احراز «شهروندی» برابر با حذف هویت شهروندان از عرصه عمومی است.

 

گفتنی است قربانی شدن انسان ها به پای نظام لیبرال سرمایه داری، هزینه ای برای حفظ این نظام است. بنابراین، تاسیس «جمهوری احمق ها» از چشم استراتژیست های این نظام، نه تنها «امتناع نظری» و «امتناع عملی» ندارد، بلكه نابودی «فضیلت های انسانی» بهایی است كه برای حفظ «آزادی سیاسی» (به عنوان توجیه موجودیت این نظام) پرداخته می شود.

همچنین «سیاست آموزشی» و تربیتی این نظام برای «پیشرفت اخلاقی» انسان ها، تشویق به «سبك سری» و ترغیب به «سطحی بودن» است! رورتی این سیاست را هم ادامه منطقی سیاست های به جا مانده از «عصر روشنگری» برای رسیدن به «جامعه ای ایده آل» می داند!/خبرنامه دانشجویان ایران