سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

داستان ضرب المثل كلاه گذاشتن



 

ضرب المثل, نادرشاه افشار

داستان ضرب المثل كلاه گذاشتن

عبارت مثلی بالا در مورد افراد فریب خورده به كار می رود . كسی كه به علت عدم توجه یا سادگی مرتكب اشتباه و متحمل زیان و ضرر شود در اصطلاح عامه گفته می شود : كلاه سرش رفت و یا به عبارت دیگر كلاه سرش گذاشتند . چون میزان فریب خوردگی زیاد باشد صفت گشاد را هم اضافه كرده می گویند : كلاه گشادی سرش رفت .

در ادوار قدیمیه یكی از انوع مجازاتها این بوده است كه به مقصر لباس ناموزون می پوشانیدند و كلاه دودی مضحكی بر سرش می گذاشتند آن گاه وی را پیاده یا سواره و گاهی به طور وارونه بر مركوب دوره می گردانیدند تا مردم از آن وضع مضحك و توهین آمیز عبرت گیرند و دست به اعمال ناشایست نزنند .

یك وقتی مقصود این بود كه مقصر را فقط تحقیر و تخفیف كنند تا به مقام و منزلتش غره نشود . در این صورت لباس وارونه و كلاه ناموزون برای تنبیه و مجازاتش كفایت می كرد اما چنانچه گناه مقصر به میزانی بود كه لازم می آمد عبرت الناظرین شود در چنین مورد قبل از آنكه مجازات نهایی را اعمال كنند لباس عجیب و غریب بر تنش می پوشانیدند و كلاه گشادی كه از آن زنگوله و دم روباه بسیاری آویخته بودند محتسبان بر سرش می گذاشتند تا در میان جمعیت كه در حین دوره گردانی مقصر ازدحام می كردند كاملاً شناخته شده مورد ملامت و سخریه واقع شود .

چون افراد فریب خورده در نزد دوستان و همكاران به علت سادگی و ساده لوحی زود شناخته می شوند لذا ضرب المثل بالا را در مورد آنان به كار می برند .وقتی میزان فریب خودگی زیاد باشد صفت گشاد راهم به كلاه داده و می گویند : در این معامله كلاه گشادی سرش رفته است .

حمزه میرزا حشمت الدوله در آغاز 1275 والی خراسان و سیستان شد . در آن وقت میرزا محمد قوام الدوله پدر معتمدالسلطنه و جد وثوق الدوله و قوام السلطنه وزیر خراسان بود . او و حشمت الدوله برای راندن تركمنها از سرخس و مرو مامور شدند . سرانجام در 1276 سرخس ومرو را گرفتند ولی در اثر مسامحه و اختلاف نظر قوام الدوله با حشمت الدوله شكست سخت بر قوای دولت وارد شد و بسیاری از سپاهیان ایران كشته شدند و بسیاری ازمردم مرزنشین به اسارت رفتند و پس از آن دیگر دولت ایران بر مرو تسلطی نیافت تا در سال 1301 قمری ( 1884 میلادی ) علیخان اف افسر روسی مرو را از طرف امپراطوری تزاری متصرف وبرای همیشه ضمیمه خاك روسیه شد .

از این نامه پیداست كه حشمت الدوله و قوام الدوله به تعلیمات شاه توجه نكرده و در اثر راحت طلبی و مسامحه سرانجام كارشان به شكست منتهی شده است . گفتنی است كه حشمت الدوله چند سال مغضوب و بیكار بود و قوام الدوله هم گذشته از بیكاری و مغضوب بودن وقتی وارد تهران شد به دستور شاه كلاه كاغذی بر سر اوگذاشته بر الاغ سوارش كردند و در حالی كه در محاصره چند سرباز بود وی را گرد شهر گردانیدند و مسئول شكست قشون ایران را در مرو به این صورت به مردم معرفی كردند.

روایت دیگر هم در مورد نادرشاه افشار پس از فتح هندوستان است كه می گویند
پادشاه هند چون الماس كوه نور را زیر كلاه خود قرار داده بود و نادر متوجه شد ؛
از وی خواست تا با مبادله كلاه عهد دوستی ببندند! كه شاه هند در این معامله ضرر هنگفتی نمود بطوری كه هم كلاه از سرش برداشته شد ( به همراه كوه نور ) و هم كلاهی مندرس بر سرش گذاشته شد ( یوق نادری ).
منبع:iketab.com


ویدیو مرتبط :
ضرب المثل ترکی خراسان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ضرب المثل دست کسی را توی حنا گذاشتن



 

ضرب المثل دست کسی را توی حنا گذاشتن

 

این ضرب المثل ناظر بر رفیق نیمه راه است که از وسط راه باز می گردد و دوست را تنها می گذارد. یا به گفتۀ عبدالله مستوفی:"در وسط کار، کار را سر دادن است."
عامل عمل در چنین موارد نه می تواند پیش برود و نه راه بازگشت دارد. در واقع مانند کسی است که دستش را توی حنا گذاشته باشند.


اما ریشۀ تاریخی این ضرب المثل:
سابقاً که وسایل آرایش و زیبایی گوناگون به کثرت و وفور امروزی وجود نداشت مردان و زنان دست و پا و سر و موی و گیسو و ریش و سبیل خود را حنا می بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و احیاناً جلوگیری از نزله و سردرد استفاده می کرده اند.
طریقۀ حنا بستن به این ترتیب بود که مردان و زنان به حمام می رفته اند و در شاه نشین حمام، یعنی جایی که پس از خزینه گرفتن در آن محل دور هم می نشستند و هر یک به کاری مشغول می شدند حنا را آب می کردند و در یکی از گوشه های شاه نشین و دور از تراوش ترشحات آب به صورت مربع بر زمین می نشستند و دلاک حمام بدواً موی سر و ریش و سبیل آنها را حنا می بست سپس دست و پایشان را توی حنا می گذاشت.
حنا بسته ناگزیر بود مدت چند ساعت در آن گوشۀ شاه نشین تکان نخورد و از جای خود نجنبد تا رنگ بگیرد و دست و پا و موی گیسو و ریش و سبیلش کاملاً خضاب شود و اقلاً تا هفتۀ دیگر که مجدداً به حمام خواهند آمد رنگ حنا دوام بیاورد و زوال نپذیرد.
در خلال مدت چند ساعت که این خانمها یا آقایان دست و پایشان توی حنا بود بدیهی است چون بیکار و محکوم به اقامت چند ساعته در آن گوشۀ شاه نشین بوده اند باب صحبت را باز می کردند و ضمن قلیان کشیدن با اشخاصی که می آمدند و می رفتند و یا کسانی که مثل خودشان دست و پا توی حنا داشته اند از هر دری سخن می گفتند و رویدادهای هفته را با شاخ و برگ و طول و تفصیل در میان می گذاشتند.
با این توصیف اجمالی دانسته شد که حنا بستن چیست و دست در حنا گذاشتن و دست کسی را توی حنا گذاشتن چگونه بوده است و دست حنا بسته البته نمی توانست کاری بکند.
دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن

عبارت مثلی بالا دربارۀ کسی بکار می رود که:"او را در تنگنای کاری یا مشکلی قرار دهند که خلاصی از آن مستلزم زحمت باشد."
آدمی در زندگی روزمره بعضی مواقع دچار محظوراتی می شود و بر اثر آن دست به کاری می زند که هرگز گمان و تصور چنان پیشامد غیرمترقب را نکرده بود.
فی المثل شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون مطالعه و دوراندیشی اقدام ولی چنان در بن بست گیر کند که به اصطلاح معروف: نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش.
در چنین موارد و نظایر آن است که از باب تمثیل می گویند:"بالاخره دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند." یعنی کاری دستش داده اند که نمی داند چه بکند.
اکنون ببینیم دست و پای آدمی چگونه در پوست گردو جای می گیرد که وضیع و شریف به آن تمثیل می جویند.
گربه این حیوان ملوس و قشنگ و در عین حال محیل و مکار که در غالب خانه ها بر روی بام و دیوار و معدودی هم در آغوش ساکنان خانه ها به سر می برند حیوانی است از رستۀ گوشتخواران که چنگالها و دندانها و دو نیش بسیار تیز دارد.
گربه مانند پلنگ از درختان نیز بالا می رود و مکانیسم بدنش طوری است که از هر جا و از هر طرف به سوی زمین پرتاب می شود با دست به زمین می آید و پشتش به زمین نمی رسد.
گربه ها نیمه وحشی در سرقت و دزدی ید طولایی داند و چون صدای پایشان شنیده نمی شود و به علاوه از هر روزنه و سوراخی می توانند عبور کنند لذا هنگام شب اگر احیاناً یکی از اطاقها در و پنجره اش قدری نیمه باز باشد و یا به هنگام روز که بانوی خانه بیرون رفته باشد فرصت را از دست نداده داخل خانه می شود و در آشپزخانه مرغ بریان و گوشت خام یا سرخ کرده را می رباید و به سرعت برق از همان راهی که آمده خارج می شود. خدا نکند که حتی یک بار طعم و بوی مأکول مرغ بریان و گوشت سرخ شدۀ آشپزخانه ذائقۀ گربه را نوازش داده باشد در آن صورت گربۀ دزد را یا باید کشت و یا به طریق دیگری دفع شر کرد چه محال است دیگر دست از آن خانه بردارد و از هر فرصت مغتنم برای دستبرد و سرقت استفاده نکند. برای رفع مزاحمت از این نوع گربه های دزد و مزاحم فکر می کنم نوشتۀ شادروان امیرقلی امینی وافی به مقصود باشد که می نویسد:
"... سابقاً افراد بی انصافی بودند که وقتی گربه ای دزدی زیادی می کرد و چارۀ کارش را نمی توانستند بکنند قیر را ذوب کرده در پوست گردو می ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می بردند و او را سر می دادند. بیچاره گربه درین حال، هم به زحمت راه می رفت و هم چون صدای پایش به گوش اهل خانه می رسید از ارتکاب دزدی بازمی ماند."
آری، گربۀ دزد با این حال و روزگاری که پیدا می کرد نه تنها سرقت و دزدی از یادش
می رفت بلکه غم جانکاه بی دست و پایی کافی بود که جانش را به لب برساند و از شدت درد و گرسنگی تلف شود.