متفرقه


2 دقیقه پیش

با زخم های زندگی چه کنیم؟

در این سلسله مطالب مباحثی درباره زندگی معنای زندگی روابط و احساسات و ... توسط دکتر شیری ارائه خواهد شد. صبح بخیر: ممکن است شما هم مانند بسیاری از افراد جامعه برای حل مشکلات ...
2 دقیقه پیش

نظر آیت‌الله محقق داماد درمورد سید حسن

آیت الله سید مصطفی محقق داماد، برادر حضرت آیت الله سید علی محقق داماد در پاسخ به سئوالی در خصوص اجتهاد آیت الله سید حسن خمینی، گفت: نظر بنده در مورد ایشان همان نظر اخوی ...

در علم الهی



ترجمه فارسی نهج البلاغه
در علم الهی
ستایش خداوندی را سزاست که هیچ صفتی بر صفت دیگرش پیشی نگرفته تا بتوان گفت: پیش از آنکه آخر باشد اول است و قبل از آنکه باطن باشد ظاهر است. هر واحد و تنهایی جز او، اندک است، هر عزیزی جز او ذلیل، و هر نیرومندی جز او ضعیف و ناتوان است، هر مالکی جز او بنده، و هر عالمی جز او دانش‏آموز است، هر قدرتمندی جز او، گاهی توانا و زمانی ناتوان است، هر شنونده‏ای جز خدا در شنیدن صداهای ضعیف کر و برابر صداهای قوی، ناتوان است و آوازهای دور را نمی‏شنود. هر بیننده‏ای جز خدا، از مشاهده رنگهای ناپیدا و اجسام بسیار کوچک ناتوان است، هر ظاهری غیر از او پنهان، و هر پنهانی جز او آشکار است. مخلوقات را برای تقویت فرمانروایی، و یا برای ترس از آینده، یا یاری گرفتن در مبارزه با همتای خود، و یا برای فخر و مباهات شریکان، و یا ستیزه‏جویی مخالفان نیافریده است، بلکه همه، آفریده‏های او هستند و در سایه پرورش او، بندگانی فروتن و فرمانبردارند. خدا در چیزی قرار نگرفته تا بتوان گفت در آن جاست، و دور از پدیده‏ها نیست تا بتوان گفت از آنها جداست. آفرینش موجودات او را در آغاز ناتوان نساخته، و از تدبیر پدیده‏های آفریده‏شده باز نمانده است، نه به خاطر آنچه آفریده قدرتش پایان گرفته و نه در آنچه فرمان داد و مقدر ساخت دچار تردید شد. بلکه فرمانش استوار، و علم او مستحکم، و کارش بی‏تزلزل است، خدایی که به هنگام بلا و سختی به او امیدوار، و در نعمتها از او بیمناکند.
متن عربی نهج البلاغه
( وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ: ) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ ‏تَسْبِقْ‏ لَهُ حالٌ حالًا، فَیَکُونَ أَوَّلًا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ اخِراً، وَ یَکُونَ ظاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ باطِناً. کُلُّ مَسَمّىً بِالْوَحْدَةِ غَیْرُهُ قَلِیلٌ، وَ کُلُّ عَزِیزٍ غَیْرُهُ ذَلِیلٌ، وَ کُلُّ قَوِىٍّ غَیْرُهُ ضَعِیفٌ، وَ کُلُّ مالِکٍ غَیْرُهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عالِمٍ غَیْرُهُ مُتَعَلِّمٍ، وَ کُلُّ قادِرٍ غَیْرُهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجِزُ، وَ کُلُّ سَمِیعٍ غَیْرُهُ ‏یَصَمّ‏ عَنْ لَطِیفِ الْأَصْواتِ وَ یَصِمُّهُ کَبِیرُها وَ یَذْهَبُ عَنْهُ ما بَعُدَ مِنْها. وَ کُلُّ بَصِیرٍ غَیْرُهُ یَعْمى عَنْ خَفِىِّ الْأَلْوانِ وَ لَطِیفِ الْأَجْسامِ، وَ کُلُّ ظاهِرٍ غَیْرُهُ ‏غَیْرُ باطِنٍ، وَ کُلُّ باطِنٍ غَیْرُهُ غَیْرُ ظاهِرٍ، لَمْ یَخْلُقْ ما خَلَقَهُ لِتَشْدِیدِ سُلْطانٍ، وَ لا ‏تَخَوُّفٍ‏ مِنْ عَواقِبِ زَمانٍ، وَ لَا اسْتِعانَةٍ عَلى ‏نِدٍّ ‏مُثاوِرٍ وَ لا ‏شَرِیکٍ‏ ‏‏مُکاثِرٍ‏، وَ لا ‏ضِدٍّ ‏مُنافِرٍ، وَ لکِنْ خَلائِقُ ‏مَرْبُوبُونَ‏، وَ عِبادٌ ‏داخِرُونَ‏، لَمْ یَحْلُلْ فِى الْأَشْیاءِ فَیُقالَ: هُوَ فِیها کائِنٌ، وَ ‏لَمْ‏ ‏یَنْأَ ‏عَنْها فَیُقالَ: هُوَ مِنْها ‏بائِنٌ‏، لَمْ یَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ، وَ لا تَدْبِیرُ ما ‏ذَرَأَ، وَ لا وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ، وَ لا ‏وَلَجَتْ‏ ‏عَلَیْهِ‏ شُبْهَةٌ فِیما قَضى وَ قَدَّرَ، بَلْ قَضاءٌ مُتْقَنٌ، وَ عِلْمٌ مُحْکَمٌ، وَ أَمْرٌ ‏مُبْرَمٌ‏، أَلْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ، ‏أَلْمَرْهُوبُ‏ مَعَ النِّعَمِ.


ویدیو مرتبط :
علم امامان علیهم السلام ، از سرچشمه علم الهی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری



نام خواجه عبدالله انصاری یادآور سوز و عشق نوستالزیک انسانی که نی وجودش در تب وتاب نیستان وجود سرمدی بی خود و سرمست گشته وفغان برآورده.او از هنگامی که خود را شناخت در ذات اقدس محبوب خویش را غرقه ساخت.مدتی را تحت تعلیم شیخ ابوعبدالله طایی و امام یحیی شبانی به تلمذ پرداخت.

 

اما این قیل وقال مدرسه اورا راضی نمیداشت:((در اوایل تحصیل میجستم دلایل تفضیل و در طلب مجمل اوقات نمی بود و محمل نشسته بودم در مدرسه و در هوس هزار وسوسه...))

 

 

سرانجام هنگامی که موفق به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی میشود از درس ومشق برمیگذرد و به اقلیم بیکران عشق و محبت پای میگذارد.

 

مراد دیگر او شیخ ابوسعید ابی الخیر بوده است که وی را در وادی حیرت یار بود و رهنما.

 

خواجه عبدالله انصاری در سال 396 هجری قمری در کهن دز واقع در ناحیه ی طوس از منطقه وسیع هرات متولد گردید و سرانجام در 481 هجری قمریدر محل تولد خود به مقصد و معبودش رسید

 

خواجه عبدالله انصاری

 

 

مناجات 1


الهی!

الهی نور تو چراغ معرفت بیفروخت

دل من افزونی است.

گواهی تو ترجمانی من بکردند ندای من افزونی است.

قرب تو چـــراغ وجد بیفروخت.

همت من افزونی است.

بود تو کار من راست کـــرد بود من افزونی است.

 

الهی!

از بود خود چه دیدم مگر بلا و عنا؟واز بود تــــو همـــه عطاست و وفا!

به بر پیدا!و بکرم هویدا.

نا کرده گیر کرد رهی.

و آن کـــن که از تو سزا.

 

 

مناجات 2


الهی!

نـــام تو مــا را جواز!

و مهــــــر تو ما را جهــاز!

 

الهی!

شنــاخت تو ما را امان!

و لطف تو مـــا را عیـــان ـ

الهی!

فضـــل تـــو ما را لوا,کنف تــــو ما را ماوی !

 

الهی!

ضیعفان را پناهی

قاصدان را بـــر سراهی

مومنـــــان را گواهی چه بود که افزایی و نکاهی؟

 

الهــــی!

چه عزیز است او که تو او را خواهی!

ور بگریزد او را در راه آریی.

طوبی آنکس را کـــه تو او رایی!

آیا که:تا از ما خــــود کرایی؟

 

 

الهی نامه

 

مناجات 3

 

تو را که داند؟که:تو را((تو))دانی

تو را نداند کس.

تو را تو دانی بس!ای سزاوار ثنای خویش!

و ای شکرکننده عطای خویش!

رهی به ذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز

و به کل خود از شادی به تو عاجز

و به توان خود از سزای عقل تو عاجز

 

کریما!

گرفتار آن دردم که تو درمان آنی بنده آن ثنایم که تو سزای آنی من در تو چه دانم؟

تو دانی!تو آنی که گفتی من آنم!آنی.

 

 

 

مناجات 4

 

الهی!

نمی توانیم که این کار بی تو به سر بریم.

نه زهره آن داریم که از تو بسر بریم

هر گه که پنداریم که رسیدیم از حیرت شما روا سر بریم.

 

خـــــداوندا!

کجا باز یابیم آن روزکه تو ما را بودی و ما نبــودیم

تا باز به ان روز رسیم میان آتش و دودیم

اگـــر بدو گیتی آن روز یابیم بر سودیم

ور بود خود را در یابیم به نبــود خود خشنودیم.

 

مناجات 5

 

الهی!

از آنچه نخواستی چه آیــــد؟ و آن را که نخواندی کی آیــد؟

تا کشته را از آب چیست؟ و نا بایسته را جواب چیست؟

تلخ را چه سود اگر آب خوش در جوار است؟

و خار را چه حاصل از آن که بوی گل در کنار است؟

 

 

مناجات 6

 

الهی!

گر زارم در تو زاریدن خوش است

ور نازم به تو نازیدن خوش است.

الهی!شاد بدانم که بر درگاه تو می زارم

بر آن امیـــد آن که روزی در میـــدان فضل بتو نازم تو!من بپذیری و من با تو پردازم ـ

یک نظر در من نگری و دو گیتی به آب انـــدازم.