متفرقه
2 دقیقه پیش | با زخم های زندگی چه کنیم؟در این سلسله مطالب مباحثی درباره زندگی معنای زندگی روابط و احساسات و ... توسط دکتر شیری ارائه خواهد شد. صبح بخیر: ممکن است شما هم مانند بسیاری از افراد جامعه برای حل مشکلات ... |
2 دقیقه پیش | نظر آیتالله محقق داماد درمورد سید حسنآیت الله سید مصطفی محقق داماد، برادر حضرت آیت الله سید علی محقق داماد در پاسخ به سئوالی در خصوص اجتهاد آیت الله سید حسن خمینی، گفت: نظر بنده در مورد ایشان همان نظر اخوی ... |
آخرین وصیت علی (ع) چه بود؟
اصبغ بن نباته گوید: هنگامى كه امیرمؤمنان علیهالسلام ضربتى بر فرق مباركش فرود آمد كه به شهادتش انجامید مردم بردر دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم - لعنة الله - بودند.
امام حسن علیهالسلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت كرده كه كار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تكلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم مىگیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت كند.
مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده كردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت كند. امام داخل شد و چیزى نگذشت كه بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان علیهالسلام دستمال زردى به سر بسته كه زردى چهرهاش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و كثرت سم پاهاى خود را یكى پس از دیگرى بلند مىكرد و زمین مىنهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟ گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم كه دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین كه دیگر نپندارم كه از این روز به بعد از من حدیثى بشنوى.
بدان این اصبغ، كه من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه كه تو اكنون آمدهاى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع كن و بالاى منبر برو و یك پله پایینتر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر كه پدر و مادرش را ناخشنود كند لعنتخدا بر او باد. هش دارید، هر كه از صاحبان خود بگریزد لعنتخدا بر او باد. هش دارید هر كه مزد اجیر خود را ندهد لعنتخدا بر او باد.»
اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل كردم، مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده. من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو كردم.
اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیهالسلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دستخود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یكى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یكى از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر كه ما را ناخشنود كند لعنتخدا بر او باد. هان كه من و تو مولاى این امتیم هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد لعنتخدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.
اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشستهاى؟ گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟
گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در یكى از كوچههاى مدینه مرا اندوهناك دید و آثار اندوه در چهرهام نمایان بود. فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناك مىبینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم كه پس از آن هركز اندوهناك نشوى؟
گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامتشود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا یك پله پایینتر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر كند كه یك پله پایینتر از تو بنشیند و چون بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنكه حاضر شود. آن گاه فرشتهاى كه یك پله پایینتر از تو نشسته ندا كند: اى گروه مردم; بدانید: هر كه مرا مىشناسد كه مىشناسد و هر كه مرا نمىشناسد خود را به او معرفى مىكنم، من «رضوان» دربان بهشتم، بدانید كه خداوند به من و كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهاى بهشت را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده كه آنها را به على بن ابىطالب بسپارم، پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردهام.
سپس فرشته دیگر كه یك پله پایینتر از فرشته اولى نشسته بر مىخیزد و به گونهاى كه همه اهل محشر بشنوند ندا كند: اى گروه مردم، هر كه مرا مىشناسد كه مىشناسد و هر كه مرا نمىشناسد خود را به او معرفى مىكنم، من «مالك» دربان دوزخم، بدانید كه خداوند به من و فضل و كرم و جلال خود مرا امر فرموده كه كلیدهاى دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به على بن ابىطالب بسپارم، پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردم. پس من كلیدهاى بهشت و دوزخ را مىگیرم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مىآویزى و خاندانتبه دامان تو و شیعیانتبه دامان خاندان تو مىآویزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت مىرویم؟ فرمود: آرى به پروردگار كعبه سوگند.
اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم كه حضرتش چشم از جهان پوشید درود خدا بر او باد.
ویدیو مرتبط :
وصیت امام علی(ع):شما را وصیت میکنم...
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
وصیتنامه حضرت علی (علیهالسلام)
چشمان مولا بسته شد آهسته آهسته
دگر علی از دست این مردم شده خسته
وصیتنامه حضرت علی(علیهالسلام): از وصایاى حضرت علی(علیهالسلام) در واپسین دم حیات مىتوان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود.
بسم الله الرحمن الرحیم
این آن چیزى است كه على پسر ابوطالب وصیت مىكند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مىدهد و اقرار مىكند كه محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریكى براى او نیست، من به این امر شدهام و از تسلیم شدگان اویم .
فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كس را كه این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مىكنم :
1- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، كوشش كنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.
2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى كه دین را محو مىكند، فساد و اختلاف است .
3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم كنید كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مىكند.
4 -خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
5- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود كه ما گمان كردیم مىخواهند آنها را در ارث شریك كند.
6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل كردن، بر شما پیشى گیرند.
7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست .
8- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند كرد.
9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نكنید.
10- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مىكند.
11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.
12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش كرده است .
13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریك خود سازید.
14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود.
15- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشید و به سخن مردم (در صورتی كه مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.
16- با مردم به خوشى و نیكى رفتار كنید چنانكه قرآن دستور داده است .
17- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنید؛ نتیجه ترك آن این است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نیكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
18- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یكدیگر نیكى كنید، از كنارهگیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.
19- كارهاى خیر را به مدد یكدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همكارى در مورد گناهان و چیزهایى كه موجب كدورت و دشمنى مىشود، بپرهیزید.
در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشید و به سخن مردم (در صورتی كه مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.20- از خدا بترسید كه جزا و كیفر خدا شدید است .
خداوند همه شما را در كنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد كه احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مىسپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(1)
از علامه امینی پرسیدم: آخرین ذكرى كه على(علیهالسلام) بر زبان مبارك جارى فرمود چه بود؟
مىفرماید: بعضى مىگویند پس از وصیتى كه ذكر آن رفت امام علی(علیهالسلام) لحظهاى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود.
چنانكه بعضى دیگر گفتهاند2) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.(3)
البته گروهى دیگر ذكر كردهاند(4) كه حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود كه المثل هذا للیعمل العاملون،(5) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل كرده و بكوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (6) یعنى خدا با مردمى است كه عمر خود را به تقوا و پرهیزكارى گذراندند و مردمى كه همواره كار نیك مىكنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله .
امشب طبیب آمد بر سر مولا
زخم سر وا کرد و سر تکان داد
با سر تکان دادن عمه ی سادات
ناگهان از هوش رفت و جان داد