دانش و فناوری


2 دقیقه پیش

گرفتن ویزای انگلیس در ایران

از زمانی که اخذ وقت سفارت انگلیس در تهران ممکن شد، بسیاری از مشکلات متقاضیان این ویزا نیز به فراموشی سپرده شد. اگر چه هنوز هم بعضی از متقاضیان این ویزا، به جهت تسریع مراحل ...
2 دقیقه پیش

دوره مدیریت پروژه و کنترل پروژه با MSP

پروژه چیست؟ پروژه به مجموعه ای از فعالیتها اطلاق می شود که برای رسیدن به هدف خاصی مانند ساختن یک برج، تاسیس یک بزرگراه، تولید یک نرم افزار و … انجام می شود. در همه پروژه ...

چاقو و چنگال چه موقع اختراع شد؟



 

 

چنگال

 

 

یکی از اولین اختراعات بشر چاقو سنگی بود . قاشق هم خیلی قدمت دارد و تاریخ آن به دوران باستان می رسد هزاران سال از مصرف چاقو و قاشق می گذشت ، ولی هنوز کسی به فکرش نرسیده بود تا چنگال را اختراع کند. مردم معمولا" چاقو را همه جا با خود حمل میکردند د مثلا" به کمر می بستند یا اینکه توی چکمه جای میدادند . بنابراین طبیعی بود که وقتی گوشت پخته سرمیز آورده میشد ، آقای سر میز چاقویش را در میاورد و هر چقدر میخواست می برید و با دستش آنرا می خورد .

 

کشور ترکیه و کشورهای اروپای شرقی قبل از اروپای غربی شروع به استفاده از چنگال کردند . دقیقا" معلوم نیست که چه مدتی آسیایی ها از چنگال استفاده میکردند ولی چیزی که معلوم است اینست که تا سال ۱۰۰۰ میلادی هم این مد به ایتالیا راه نیافت . و بعد از این تاریخ بود که ابتدا به ایتالیا و بعد هم به انگلستان رسید . در واقع انگلیسی ها که به سیاحت ایتالیای قرون وسطی رفته بودند ، از دیدن مردانی که گوشتها را با سلیقه تمام به سر چنگالها به نیزه کشیده بودند ، شگفت زده شدند .

 

هانری هشتم پادشاه انگلستان ، اولین کسی بود که این رسم ایتالیایی ها را تقلید کرد د وی صاحب سه عدد چنگال بود که از میان آنها یکی را انتخاب میکرد ، دخترش ، ملکه الیزابت اول ، یک مجموعه جالب از انواع چنگال داشت د ولی تا سال هزار و هفتصد بیشتر مردم در سر میز غذا فقط از چاقو و قاشق استفاده میکردند و ضمنا" اینرا هم بدانیم که هیچ فرد آمریکایی در زمان انقلاب آمریکا هنوز چنگال برای غذا خوردن نداشت .

منبع:aftab.ir


ویدیو مرتبط :
فیلم مستند چنگال به جای چاقو و -دکتر جراح قلب استیلستن

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ملک مطیعی:گفتم موقع چاقو خوردن داد بزنم!


ناصر ملک مطیعی کجاست و در حال حاضر مشغول چه کاری است. در پاسخ به این سوال ها در شماره پیش رو بخش هایی از گفت و گوی این بازیگر کهنه کار را به نقل از ماهنامه «هفت نگاه» آورده ایم که می خوانید.

تماشا: ناصر ملک مطیعی کجاست و در حال حاضر مشغول چه کاری است. در پاسخ به این سوال ها در شماره پیش رو بخش هایی از گفت و گوی این بازیگر کهنه کار را به نقل از ماهنامه «هفت نگاه» آورده ایم که می خوانید:

- داستان آشنایی من و مسعود کیمیایی به این ترتیب بود که من می خواستم برای مولن روژها فیلم «یوسف و زلیخا» را بسازم. رفتم داستانش را تبدیل به سناریو کردم و تایپ کردم و آوردم پیش اخوان ها. آنها گفتندیک جوانی هست که تازه از درسه فارغ التحصیل شده و خیلی به سینما علاقه مند است، در این کار با هم همکاری کنید.

به این ترتیب با مسعود کیمیایی آشنا شدم. من سناریوی «یوسف و زلیخا» را به او دادم و گفتم: «شما این سناریو را بخوان و روی آن فکر کن تا ساختش را شروع کنیم.» منتها ساخت آن فیلم به هم خورد.

- مسعود کیمیایی از من خواست برای بازی در «قیصر» بار دیگر به تیپ آشنای خودم بازگردم، بهروز هم گفت که بیاید. برای فیلم «قیصر» لباس همیشگی ام را پوشیدم و از در که وارد شدم مسعود کیمیایی فیلمبرداری را شروع کرد. یک دفعه هم تمرین نکردیم. این صحنه اما با فضایی که کیمیایی درست کرد و موسیقی اسفندیار منفردزاده آنقدر زیبا شد که دیگر نیازی به هیچ چیزی نداشت. آن صحنه ای که بالای سوختدان حمام چاقو می خورم آن جمله ای که فریاد زدم و گفتم «قیصر کجایی که داش فرمونتو کشتن» در سناریو نبود و از خودم گفتم، وقتی هم این جمله را گفتم مسعود کیمیایی خیلی پسندید و آمد من را بوسید. در حال خودم بودم و گفتم موقع چاقو خوردن یک دادی هم بزنم که خوب از کار درآمد و جمله ای که گفتم در خاطره ها ماند.

گفتم موقع چاقو خوردن یک دادی هم بزنم!

- طرح قصه «فرار از حقیقت» از خودم بود. احمد شاملو دیالوگ های فیلم را نوشت. من و احمد از جوانی با هم بودیم. آن وقت ها تهران خیلی بزرگ نبود و همه با هم آشنا بودند. احمد شاملو قوم و خویش سیامک پورزند بود و سیامک پورزند هم خبرنگار بود. منوچهر مطیع هم بود که او هم نویسنده بود و قوم و خویش همین بچه ها بود و در کل همه با هم در ارتباط بودند.

- من معروف بودم که قصه گوش نمی کنم. خدابیامرز فردین همیشه می گفت: «واسه ناصر داستان نگینا، گوش نمی کنه. می خوابه بعد آخرش بلند میشه یه چیزی میگه».

- شاید بین بهروز وثوقی و مسعود کیمیایی اوقات تلخی به وجود آمد اما بین ما هیچ مسئله ای به وجود نیامد. هنوز هم با هم رفیقیم. همدیگر را زیاد نمی بینیم اما هر وقت که می بینیم بسیار با هم رفیقیم. حتی برای فیلم «سربازهای جمعه» مسعود کیمیای با بهرام رادان و بقیه آمدند پیش من و گفتند که در آن فیلم بازی کنم اما گفتم که نمی توانم. گفتم جوابش را برایت می نویسم و نوشتم و برایش فکس کردم. گفتم دیگر حال و هوای بازی کردن ندارم. گفتم الان دیگر نقش کوچک نباید بازی کنم. نه موقعیتش را دارم و نه حال و اوضاعش را.

- در آن دوران دستمزد هنرپیشه های مطرح بین 130 یا 140 هزار تومان تا 200 هزار تومان بود. من حدود 150، 160 هزار تومان می گرفتم.

- بعد از انقلاب برای من مشکل خاصی پیش نیامد. مسئله دادگاه انقلاب بود که همه دوستان احضار شدند. در آنجا خواستند ببینند این افراد که هستند و چه کرده اند. طبیعی هم بود. باید مسئولان با ما آشنا می شدند. یک تعهدی هم از ما گرفتندکه کاری برخلاف نظر آنها انجام ندهیم. منهمانجا گفتم که خسته شده ام و اصلا دیگر نمی خواهم کار کنم.

- یکی از مسائلی که خیلی آزارم می داد این بود که بعضی ها می آمدند و می گفتند آقای ملک مطیعی ما می رویم و اجازه می گیریم که شما دوباره بتوانید در سینما کار کنید. می گفتم: «تو رو خدا این حرف را نزنید، برای من خیلی بد است که کسی بخواهد اجازه بدهد که من در فیلم بازی کنم. من 50 سال در این سینما بوده ام حالا کی می خواهد به من اجازه بدهد؟»