مذهبی


2 دقیقه پیش

دعای مشلول همراه ترجمه

دعای مشلول همراه ترجمه   موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ...
2 دقیقه پیش

رمزی برای استجابت دعا

یکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است   بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ...

نمونه هایى ازفضائل وسیره فردى امام حسن مجتبى(ع )‏



امام حسن مجتبى (ع),فضائل امام حسن مجتبی(ع),ویژگیهای امام حسن مجتبی (ع)

نمونه هایى ازفضائل وسیره فردى امام حسن مجتبى(ع )‏
ذكاوت امام حسن مجتبى (ع)
حضرت مجتبى صلوات الله علیه در سن هفت سالگى در مجلس حضرت رسول (ص) حاضر مى ‏شد، آیات وحى را كه تازه نازل شده بود یاد مى ‏گرفت و در خانه براى مادرش فاطمه (س) مى‏ خواند، هر وقت امیرالمؤمنین (ع) داخل خانه مى ‏شد مى ‏دید كه فاطمه زهرا آیات را مى ‏خواند. مى‏ فرمود: چه كسى اینها را به تو یاد داد حال آنكه امروز نازل شده است ؟

 

حضرت فاطمه زهرا (س) جواب مى ‏داد: فرزندت حسن، روزى امیرالمؤمنین (ع) در خانه مخفى شد كه ببیند حضرت مجتبى چطور آیات وحى را مى‏ خواند، حسن (ع) داخل شد، آیات وحى را یاد گرفته بود، ولى تا خواست بخواند مضطرب شد و نتوانست، مادرش از اضطراب وى تعجب كرد، حضرت مجتبى جواب داد:
اى مادر بیانم كوتاه آمد، زبانم بند شد، ظاهراً یك مرد بزرگوارى مرا زیر نظر دارد و به من گوش مى‏دهد. در این هنگام امیرالمؤمنین (ع) از پس پرده خارج شد و فرزند عزیزش را بوسید و مورد تفقد قرار داد: «قال یا اُمّاه قلّ بیانى و كَلّ لِسانى لعلّ سَیّداً یَرْعانى» 1 حضرت مجتبى صلوات الله علیه از اول آشنا به آیات وحى و داراى ذكاوت خاصى بود.


حلم
یك نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبى (ع) را دید كه بر مركبى سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنى امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب مى‏ كرد، امام(ع) هم چیزى نمى‏ گفت. تا وقتى كه مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى كه درد او را مى ‏دانست بر او سلام كرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان مى‏ كنم غریب هستى، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت كنیم از تو گذشت مى كنیم، اگر از ما چیزى بخواهى بتو مى ‏دهیم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائیت مى‏ كنیم، اگر از ما مركبى بخواهى براى تو مركب مى‏ دهیم، اگر گرسنه باشى، سیرت مى‏ گردانیم اگر عریان باشى لباست مى‏ دهیم، اگر محتاج باشى بى ‏نیازت مى‏ كنیم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى‏ آوریم و تا در مدینه هستى اگر در خانه ما میهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امكانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است. 


مرد شامى از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهى مى ‏دهم كه تو خلیفه خدا در روى زمین هستى، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولى فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید:
«ثم قال أَشهدُ انّك خلیفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حیث یجعل رسالته ،كنت أَنت و ابوك ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ».
 سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت (ع) معتقد شد.2


نگارنده گوید: معاویه و پیروان او درباره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت او، چنان تهمتهائى بستند و چنان ناروائیها نسبت دادند كه عقل متحیر است و توانست ناسزاگوئى به آن حضرت را رسمیت بدهد، امام مجتبى (ع) احساس كرده كه این آدم ذاتاً بدجنس نیست ولى تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفته است، لذا با حلم و بردبارى او را معالجه فرمود.


یاد حق
‏امام صادق (ع) مى ‏فرماید: پدرم از پدرش به من حدیث كرد كه: حسن بن على بن ابیطالب (علیهما السلام) از همه اهل زمان خود عابدتر بود، به زهد و بى اعتنائیش به دنیا و فضیلتش كسى نمى‏رسید، چون به حج مى ‏رفت، پیاده مى‏ رفت و گاهى پا برهنه مى‏ رفت. چون مرگ را یاد مى‏ كرد مى‏ گریست، و چون قبر را یاد مى‏ آورد گریه مى‏ كرد، وقتى بعث و قیامت را یاد مى‏ نمود اشك مى‏ ریخت، وقتى كه گذشتن از صراط را یاد مى‏ آورد مى ‏گریست وقتى كه در مقابل خدا قرار گرفتن را یاد مى ‏آورد فریاد مى‏ كشید و بیهوش مى ‏شد.


چون به نماز مى‏ ایستاد مفصلهاى بدنش به حركت در مى ‏آمد و چون بهشت و جهنم را یاد مى‏ كرد مانند انسان مار زده مضطرب مى‏ گشت، هر وقت به وقت خواندن قرآن به «یا ایها الذین آمنوا» مى ‏رسید، مى ‏گفت: لبیك اللهم لبیك.


در هیچ حالى او را ندیدند مگر آنكه خدا را ذكر مى‏كرد. در سخن گفتن راستگوترین مردم و در بیان مطلب فصیحترین آنان بود. روزى به معاویه گفتند: اى كاش حسن بن على ابیطالب را بگوئى به منبر برود و سخن بگوید، تا معلوم شود كه سخن گفتن نمى ‏تواند، معاویه از آن حضرت خواست تا منبر برود و سخن گوید، امام سلام اللّه علیه برخاست و به منبر تشریف برد، خدا را حمد كرد و ثنا گفت. آنگاه فرمود:
«یا ایها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم یعرفنى فانا الحسن بن على بن ابیطالب و ابن سیدة النساء فاطمة بنت رسول الله (ص)، انا ابن خیر خلق الله، انا ابن رسول الله (ص) انا ابن صاحب الفضائل، انا ابن صاحب المعجزات، و الدلائل، انا ابن امیرالمؤمنین، انا المدفوع عن حقى، انا و اخى الحسین سیدا شباب اهل الجنة، انا ابن الركن و المقام، انا ابن مكة و منى انا ابن المشعر و العرفات...»3
آن حضرت در مقابل خصم، همه كمالات و فضائل را به خودش اختصاص داد كه یعنى: كسى به مقام آل محمد (ص) نمى رسد.


انفاق همه مال و نصف مال در راه خدا
حضرت مجتبى صلوات الله علیه در احسان و انفاق در راه خدا قدمى برداشت كه منحصر به فرد و از فضائل اختصاصى اوست و آن اینكه: دوبار همه دارایى خویش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود این مطلب مورد تصدیق همه است، شیعه و اهل سنت آنرا در كتابهاى خود نقل كرده ‏اند، عبارت عربى روایت چنین است:


«خرجَ الحسنُ (ع) من ماله مرّتین و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّى انه كان یعطى نعلاً و یمسك نعلاً و یعطى خفاً و یمسك خفاً» یعنى: وقتى كه نصف مال خود را در راه خدا مى ‏داد چنان دقت مى ‏كرد تا جائى كه یك نعلین و چكمه را مى‏ داد و یك نعلین و چكمه را براى خود نگاه مى ‏داشت.

رجوع شود به بحار ج 43 ص 339 و 357، مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 14 فصل مكارم اخلاق، تذكرة سبط ابن جوزى ص 112 حالات امام حسن (ع) صواعق المحرقه ابن حجر حالات امام حسن (ع)، فصول المهمه ابن صباغ ص .138 تاریخ الخلفاء سیوطى ص 73، نورالابصار شبلنجى ص 108، این روایت از حضرت صادق صلوات الله علیه به نقل مناقب با این لفظ نقل شده است:
«قال الصادق (ع) ان الحسن بن على علیهما السلام حجّ خمسة و عشرین حجّة ما شیاً و قاسم الله تعالى ماله مرّتین و فى خبر قاسم ربه ثلاث مرّات و حجّ عشرین حجّة على قدمیه».

 

عمل طاقت فرسا
از جمله فضائل حضرت مجتبى صلوات الله علیه آنست كه: بیست و پنج بار پیاده به زیارت كعبه رفت با آنكه مركبهاى خوب با او برده مى‏ شد ولى بعلت «افضل الاعمال أحمزُها» 4 مسافت چهار صد و پنجاه كیلومتر راه را زیر اشعه سوزان آفتاب و روى سنگریزه‏هاى داغ، پیاده مى‏ پیمود تا رضایت خدا را بیشتر فراهم آورد.
و چون این كار تصنّعى نمى‏ تواند باشد، ایمان قوى و خلوص كامل لازم دارد، معاویه كه مى خواست براى خودنمائیى كارهاى خوب انجام دهد، نتوانست این كار را بكند و حسرت مى‏ كشید و مى ‏گفت: بر چیزى غمگین نیستم مگر به آنكه نتوانستم پیاده به حج روم ولى حسن بن على (علیهاالسلام) بیست و پنج بار پیاده به مكه رفت. 5


جریان بیست و پنج بار به مكه رفتن را شیعه و اهل سنت در كتابهاى خویش نقل كرده و فریقین آنرا مسلم دانسته ‏اند، اینك به بعضى از تعبیرها اشاره مى‏ شود:
«قال الصادق (ع): ان الحسن بن على علیهما السلام حج خمسة و عشرین حجة ماشیاً و قاسم الله ماله مرتین 6. در روایت عبدالله بن عبید بن عمیر آمده: «قال لقد حج الحسن بن على خمساً و عشرین حجة ما شیاً و ان النجائب لتقاد معه» 7.

 

ناگفته نماند در مناقب و انوار البهیه و تاریخ الخلفاء و صواعق ابن حجر و اخبارالدول قرمانى ص 106 چنانكه گفته شد بیست و پنج بار نقل شده، سبط ابن جوزى در تذكره ص 178 و سید مؤمن شبلنجى در نور الابصار ص 108 و ابن طلحه در مطالب السؤول ص 67 بیست بار گفته ‏اند.


خوف از محشر
حضرت رضا از پدرانش صلوات الله علیهم نقل مى ‏كند: چون رحلت امام حسن (ع) نزدیك شد، گریه كرد، گفتند: یا بن رسول الله آیا با آن منزلت كه نسبت به رسول الله (ص) دارى گریه مى‏ كنى؟! با آنكه آن حضرت در تقرب تو نسبت به او، چیزها گفته است؟!
بیست بار پیاده به حج رفته و سه بار هر چه داشته ‏اى در راه خدا انفاق نموده‏ اى حتى یك نعلین را؟! فرمود: فقط براى دو چیز گریه مى كنم: وحشت موقف قیامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبْكى لخصلتین: لهَول المَطْلَع و فراق الأَحبّة»8

 

--------------------------------
پى ‏نوشتها:
1- بحار ج 43 ص 338.
 2- مناقب آل ابى طالب ج 4 ص 19 فصل مكارم اخلاق امام حسن (ع).
3- بحارالانوار ج 43 ص 331 از امالى صدوق.
4- در نهایه گوید: «سئل رسول الله (ص) اىّ الاعمال افضل فقال: احمزها» اى اشدّها.
 5- بحار الانوار ج 43 ص 339، مناقب ج 4 ص 14 باب مكارم اخلاقه.
6- مناقب ج 4 ص 14 فصل مكارم اخلاق آن حضرت .
7- مستدرك حاكم ج 3 ص 169.
8- بحار ج 43 ص 332.
منبع : (خاندان وحى، سید على اكبر قریشى، ص 319 - 324)
 aviny.com


ویدیو مرتبط :
میلاد با سعادت امام حسن مجتبى(ع)||كیش||نزار قطری

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نمونه هایى از فضائل وسیره فردى امام رضا (ع)



امام رضا (ع),فضایل امام رضا (ع),سیره امام رضا (ع)

 نمونه هایى از فضائل وسیره فردى امام رضا (ع)
دعاى مستجاب
1- آل برمك، مخصوصاً یحیى بن خالد بر مكى براى حفظ حكومت و مقام خویش هارون عباسى را وادار كردند تا موسى بن جعفر (ع) را شهید كرد، بدین سبب امام رضا (ع) در مكه به آنها نفرین كردند، حكومت و مقامشان تار و مار گردید.
محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا (ع) را دیدم، در عرفات ایستاده و دعاى مى ‏كرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویى چیزى به قلب مباركش الهام شد) كه وى علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟

فرمود: به برامكه نفرین مى‏ كردم كه سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاى مرا درباره آنها مستجاب كرد، امام از مكه برگشت، چیزى نگذشت كه در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان كرد.(1)
جعفر برمكى شقه شد، پدرش یحیى به زندان رفت، بطورى متلاشى شدند كه مایه عبرت مردم گشتند.

 

علم غیب ‏
2- حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مى‏ كند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمك از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره‏ها نمى‏ دانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب ‏تر از این آن است كه من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارك را در كنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنى این كلام را نفهمیدم مگر بعد از آنكه امام را در طوس در كنار قبر هارون دفن كردیم. (2)


لقب رضا ازخدا است
3- ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومى از مخالفان شما مى ‏گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، كه به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهكار شده ‏اند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا كه به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود.


گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید. (3)
ناگفته نماند: مخالفان خواسته‏ اند با این طریق منقصتى بر آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانكه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است كه همه امامان صادق، كاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى هر یك بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .


حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»
4- ابو حبیب نیاجى (4) گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم كه به «نیاج» آمد و در مسجدى كه حاجیان هر سال مى ‏آمدند نشستم.
گویا محضر ایشان رفته و سلام كرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل كردیم كه هیجده سال عمر خواهم كرد.


بعد از بیست روز در زمینى بودم كه براى زراعت آماده مى‏ كردند، مردى پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته ‏اند. در این بین دیدم كه مردى به دیدار آن حضرت مى‏ روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلى نشسته كه رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیرى بود مانند حصیررى كه در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت.


سلام كردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد كه شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده بود ما هم زیاد مى‏ دادیم «فقال لوزادكَ رسولُ اللّه لزدْناكَ» (5).


فضایل امام رضا(ع)از زبان ابراهیم بن عباس
5- ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد كه به كسى در سخن گفتن ظلم یا جفا كند، هر كه با او سخن مى‏ گفت، كلام او را قطع نمى‏ كرد و مجال مى‏ داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر كسى حاجت پیش او مى ‏آورد در صورت امكان ابداً او را رد و مأیوس نمى‏ كرد. ندیدم كه در پیش كسى پایش را دراز كند، و ندیدم در پیش كسى تكیه كند. ندیدم كه به كسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم كه آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم كه با صدا و قهقهه بخندد بلكه فقط تبسم مى‏ كرد.


چون سفره طعام را باز مى‏ كردند همه خدمتكاران و غلامانش را و حتى دربان را با خود در سر سفره مى‏ نشانید. شبها كم مى ‏خوابید، بیشتر بیدار مى‏ ماند، اكثر شبها از اول تا آخر احیا مى‏ كرد، بسیار روزه مى ‏گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وى فوت نمى‏ شد. مى‏ گفت : این روزه همه عمر است «ذلك صومُ الدّهر» .(6)
در پنهانى بسیار احسان مى‏ كرد و صدقه مى ‏داد، این كار را بیشتر در شبهاى ظلمانى انجام مى ‏داد، هر كه گوید: نظیر او را در خوبى دیده ‏ام، باور نكنید (7).

 

مبارزه با اسراف
6- روزى غلامانش میوه ‏اى را خوردند ولى آن را تمام نخوردند و مقدارى مانده به دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بى نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجاى انداختن، به مستمندان انفاق كنید، «سبحان الله ان كنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا اطعموه من یحتاج الیه»(8).


علم غیب ‏
7- محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض كردم: خودت را به امامت و پیشوایى مشهور كرده و در جاى پدرت نشستى حال آن كه از شمشیر هارون خون مى ‏ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویى از سر من بركند، بدانید كه من پیغمبر نیستم، و من مى‏ گویم: اگر هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید كه من امام نیستم. (9)


فضیلت زیارت امام رضا(ع)
8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پاره‏ اى از بدن من در زمین خراسان دفن مى‏ شود، هیچ غمگینى او را زیارت نمى ‏كند، مگر آن كه خدا غمش را زایل مى‏ كند و هیچ گناهكارى او را زیارت نمى‏ك ند، مگر آن كه خدا گناهانش را مى ‏آمرزد.
«قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» (10)
زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مكفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مى ‏باشد، رسول خدا (ص) این كلام را در وقتى فرموده كه هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.

امام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .(11)
هر كه قبر پدرم را زیارت كند اجرش بهشت است.
و در روایت دیگرى فرمود: هر كس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت كند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مى‏ كنم: «قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» (12).


سخنى گهربار
9- ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعى) نمى‏ شود مگر آن كه در وى سه سنت (عادت و كار) باشد: سنتى از پروردگارش ،سنتى از پیامبرش و سنتى از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است كه اسرار مردم را مخفى بدارد و افشا نكند و اما خصلتش از پیامبر آن است كه با مردم مدارا كند، و امام خصلتش از امام آن است كه در ضررهاى بدنى و مالى صبر و استقامت داشته باشد.
«قال الرضا (ع) لایكون المؤمن مؤمناً حتّى یكونَ فیه ثلاث خصالٍ: سنةٌ من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیّه، فاما السّنةُ من ربه فكتمان السر و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیّه فالصبر فى الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.


احسان
10- مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان كن، فرمود: نمى‏ توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان كن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.
امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان كرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلكه غنیمت است، آنچه را كه در آن پاداش و كرامت هست، غرامت مشمار.(13)


على بن موسى عالم آل محمد
11- موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مى ‏فرمود: برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مى‏ گوید حفظ كنید، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مى‏ گفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى كاش او را درك مى‏ كردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .(14)
امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.


تواضع
12- مردى از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزى طعام خواست، همه خدمتكاران از سیاهان و دیگران را كنار سفره جمع كرد، گفتم: فدایت شوم ،بهتر آن است كه آنها در خوان دیگرى بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه یكى است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یكى است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارك و تعالى واحد، والام واحدة والاب واحد و الجزاء بالاعمال» (15).


بنده نوازى
13- امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاى سرتان هم بایستم قبل از تمام كردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهى بعضى از ما را صدا مى‏ كرد، مى‏ گفتند: مشغول طعام خوردنند، مى‏ فرمود: پس بگذارید طعامشان را تمام كنند: «قال: ان قمت على رؤوسكم و انتم تاكلون فلاتقوموا حتى تفرغوا».(16)

 

امام رضا (ع),فضایل امام رضا (ع),سیره امام رضا (ع)

 

توحید
14- بزنطى علیه الرحمة نقل مى ‏كند: مردى از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع) آمد و گفت: از شما سؤالى مى ‏كنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه مى ‏خواهى بپرس.
گفت: مرا از خدایت خبر بده، در كجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تكیه كرده بوده است؟ امام (ع) فرمود:«انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و كَیّفَ الكْیفَ بلا كیفٍ و كان اعتمادُه على قدرته» .
یعنى خداوند به وجود آوردنده مكان است بى آنكه مكانى داشته باشد و به وجود آورنده كیفیت است بى آنكه كیفیتى داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامكان است، مكان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، كیفیت، مخلوق خداست، لازمه‏ اش محدود بودن است، خدا بى انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستى را از جایى دریافت نكرده است).


آن مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارك امام را بوسید و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصى رسول الله والقیّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّكم الائمة الصادقون و انك الخلف بعدهم» (17)
ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پى ‏به دانایى و امامت آن حضرت برده است. 


معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عكسها
صدوق رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مى‏ كند: در عهد مأمون عباسى كه حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا كند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم كرد، رسول خدا (ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب كه خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید.


امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه كه تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل كنى!! بر علیه خود و خانواده‏ات اقدام كردى. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن كه گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازه‏ اش را بلند كردى.


دنیا را با این جادو كه در وقت دعایش باران آمد، پر كرد. مرا واهمه گرفت كه خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت كردم كه با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملكت تو شورش بر پا دارد، آیا كسى بر علیه خود چنین جنایتى كرده است؟!!
مأمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به سوى خویش دعوت مى‏ كرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند كه اهل حكومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان كه به وى فریفته شده‏ اند بدانند كه در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم كه اگر او را به حال خود رها كنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید كه جلوگیرى نتوانیم كرد.


واكنون كه كرده خود را كردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در كار وى ابداً روا نیست، ولى مى‏ خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم كه بدانند لیاقت حكومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود مى‏ توانیم قطع نماییم.
آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه‏ ام نبود او را سر جاى خودش مى‏ نشاندم. و بر مردم آشكار مى كردم كه از لیاقت ولایت عهدى كه به او تفویض كرده ‏اى قاصر است.


مأمون گفت: چیزى براى من محبوبتر از این كار نیست كه به او اهانت و از قدرتش كاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملكت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن كنم، تا از مقامى كه او را در آن قرار داده‏ اى پایین آید.
مأمون نامبردگان را جمع كرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص كه از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن كرد و گفت: مردم از شما بسیار حكایات نقل مى‏ كنند. و در تعریف شما افراط كرده ‏اند، بطورى كه اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى مى‏ كنید، اولین اینها آن است كه: شما خدا را درباره باران كه عادت باریدن دارد، دعا كردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه ‏اى از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند كه در دنیا نظیر و مانندى ندارد.


این امیرالمؤمنین ادام الله ملكه و بقاءه است كه با كسى مقایسه نمى‏ شود مگر آن كه برتر آید، شما را در محلى قرار داده كه مى‏ دانید، این پاسدارى از حق و انصاف نیست كه مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى بگویند كه تكذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!


امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمى ‏شوم ازاین كه نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حكایت كنند، اما این كه گفتى: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى كه پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مى ‏دانى (یوسف پیامبر بود و او یك پادشاه مشرك).


در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، كه خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل كرد و تو آن را وسیله بلندى مقام خود قراردادى، كه به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده‏ اى كه سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در كوهها پراكنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به پرواز كردند؟!!!


اگر راستگویى این دو عكس شیر را كه در مسند خلیفه هستند زنده كن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه ‏اى براى تو خواهد بود، اما باران كه با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این كار برتر نیستى. امام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عكس شیر فریاد كشید: این فاجر را بگیرید، پاره كنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عكس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد كردند و خوردند و خونش را كه ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مى‏ كردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى دارى، مى ‏خواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.


مأمون از شنیدن این سخن بی هوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض كردند: مى‏ فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است كه به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تكوینى هر استفاده‏ اى را بكنیم).
گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل به عكس شده و در روى مسند قرار گرفتند.


مأمون گفت: خدا را حمد مى‏ كنم كه مرا از شر حمیدبن مهران خلاص كرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مى ‏خواهى آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مى‏ خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمى‏ك ردم و از تو آن را نمى‏ خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را كه با چشم دیدى كه چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.


ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این كار زیانكار شده اند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى نكنم و كارى را كه كردم بر تو ننمایم، چنان كه به یوسف (ع) نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...
نگارنده گوید: در این كار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به اژدهاست. امام (ع) ولایت تكوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود، چنان كه عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیده ‏ام كه مأمون به آن حضرت گفت: دعا كنید كه آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى جادوها را پس مى ‏داد، اینها نیز آن مرد را پس مى‏ دادند.

 

--------------------------------------
پى نوشتها:
1- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نیاج بر وزن كتاب روستایى است در بادیه.
5- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحكم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یك روز در جاى ده روز است .
7- عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهیه ص 107.
9- انوار البهیه ص 107.
10- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع كافى: ج 6 ص 298.
17- اصول كافى: ج 1 ص 88 باب الكون و المكان.

منبع :

(خاندان وحى، ص 570 - 604)

aviny.com