مذهبی


2 دقیقه پیش

دعای مشلول همراه ترجمه

دعای مشلول همراه ترجمه   موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ...
2 دقیقه پیش

رمزی برای استجابت دعا

یکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است   بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ...

حقیقت و فلسفه امامت



 

امامت, اصول دین, فروع دین, فلسفه امامت

 


امامت در لغت
واژه «امامت» در لغت به معناى رهبرى و پیشوایى، و «امام» به معناى مقتدا و پیشواست، خواه انسان باشد،‌یا چیز دیگر، چنان‌كه ابن فارس گفته است: «امام، كسى است كه در كارها به او اقتدا می‎شود، و پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله ـ امام ائمه، و خلیفه، امام رعیت، و قرآن، امام مسلمان است».(1)


قرآن كریم، همان‌گونه كه برخى از انسان‎ها را امام نامیده، كتاب آسمانى حضرت موسى (ع) را نیز امام خوانده است، آن‌جا كه در مورد حضرت ابراهیم (ع) فرموده است:
«إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً».(2)
من تو را پیشواى مردم قرار دادم.
و درباره كتاب حضرت موسى (ع) فرموده است:
«وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً».(3)
پیش از قرآن كتاب موسى به عنوان پیشوا و مایه رحمت، نازل گردید.
و در جاى دیگر، لوح محفوظ را نیز «امام مبین» خوانده و می‎فرماید:
«وَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِى إِمامٍ مُبِینٍ».(4)
هر چیزى را در «امام مبین» (لوح محفوظ) برشمرده‎ایم.

امامت در اصطلاح متكلمان
متكلمان اسلامى براى امامت تعاریف مختلفى ذكر كرده‎اند، و غالباً امامت را «ریاست و رهبرى عمومى جامعه در زمینه امور دینى و دنیوی» دانسته‎اند، نمونه‎هایى از این تعاریف را یادآور می‎شویم:
1. امامت، رهبرى عمومى دینى است كه در برگیرنده ترغیب مردم به آن چه مایه حفظ مصالح دینى و دنیوى آن‎ها، و بازداشتن آنان از آن چه مایه زیان آن‎ها است، می‎باشد.(5)
2. امامت، رهبرى و بالاصاله در امور دین است.(6)
3. امامت، جانشینى پیامبر اكرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ در برپاداشتن دین است به گونه‎اى كه پیروى او بر همه امت واجب است.(7)
4. امامت، رهبرى عمومى در امر دین و دنیا به عنوان جانشینى پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله ـ است.(8)


توضیحات
1. مقصود از قید «بالاصاله» در تعریف دوم، احتراز از رهبرى به نیابت از امام است،‌مانند نواب خاصه و عامه امام عصر(عج) .
2 . مقصود از «امور دینی» در دو تعریف اول و دوم این نیست كه وظیفه امام منحصر در اداره امور دینى مردم است، و هیچ‌گونه مسؤولیتى نسبت به امور دنیوى ندارد، بلكه مراد این است كه امور دنیوی، منهاى جنبه‎هاى اخلاقى و دینى آن‎ها، از شؤون امامت نیست. مثلاً قضاوت در این‌كه كدام اثر هنرى برجسته‎ترین آثار هنرى است، ‌از وظایف ویژه امام به شمار نمی‎رود، هر چند امام می‎تواند واجد چنین مهارت علمى باشد، و احیاناً برجسته‎ترین هنرمند را نیز معرفى كند، ولى این كار را به عنوان یك صاحب نظر و هنرشناس انجام می‎دهد، نه به عنوان امام».(9)
3. وجه این‌كه در تعاریف علماى اهل سنت بر مسئله خلافت و جانشینى پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله ـ تأكید شده، و در تعاریف علماى شیعه قید «بالاصاله» آمده، ‌این است كه علماى شیعه در عین این‌كه امام را خلیفه و جانشین پیامبر می‎دانند، او را خلیفه الهى و منصوب از جانب خداوند می‎دانند، ولى علماى اهل سنت امام را برگزیده از جانب مردم به عنوان جانشینى پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله ـ می‎دانند، نه خلیفه خداوند، چنان‌كه در بحث‎هاى آینده توضیح داده خواهد شد.
4. خلافت و امامت دو عنوان براى یك حقیقت می‎باشند كه هر یك ناظر به جنبه خاصى از آن است، خلافت ناظر به جنبه ارتباط آن با خدا و پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله ـ و امامت ناظر به جنبه ارتباط آن با امت اسلامى، ‌یعنى قیادت و رهبرى آن‎ها است، بدین جهت در روایات و نیز كلمات متكلمان اسلامى هر دو تعبیر به كار رفته است.


ابعاد مسئله امامت
مسئله امت، ابعاد گوناگونى دارد، مهم‎ترین آنها عبارتند از:
1. بعد اعتقادى
از این نظر كه حفظ و بقاى دین به امامت وابسته است، امامت یك مسئله اعتقادى است؛ زیرا اعتقاد به حدوث و بقاى دین بر هر مسلمانى واجب است، بنابراین اعتقاد به آن چه حدوث و بقاى دین در گرو آن است نیز واجب است، حدوث دین وابسته به نبوت، و ادامه آن وابسته به امامت می‎باشد، بنابراین، همان‌گونه كه اعتقاد به نبوت، اعتقادى دینى و واجب است، اعتقاد به امامت نیز چنین است.

2. بعد سیاسى
سیاست، عبارت است از تدبیر امور جامعه از طریق تدوین قوانین لازم و اجراى آن‎ها، و غایت عقلانى آن اصلاح زندگى مادى و معنوى افراد جامعه است. و چنان‌كه بحث‎هاى آینده بیان خواهد شد، اصلاح زندگى مادى و معنوى بشر، از طریق تعلیم معارف الهى و اجراى احكام دینى، فلسفه اصلى امامت را تشكیل می‎دهد.(10)

3. بعد تاریخى
مسئله امامت در امتداد نبوت و خاتمیت است، ‌از این رو در مرحله‎اى از تاریخ اسلام آغاز شده و تا امروز ادامه یافته و از این پس نیز تا آخرین لحظه حیات دنیوى بشر باقى خواهد بود. بنابراین، چگونگى تعیین نخستین امام، و امامان پس از او، و عكس‌العمل مسلمانان در این‌باره و بالاخره حوادث تاریخى امامت، از موضوعات مهم و حساس تاریخ اسلام به شمار می‎رود.
هر یك از ابعاد یاد شده مربوط به علم خاصى است، بعد اعتقادى آن از مسایل علم كلام است. بعد سیاسى آن در علومى مانند فلسفه سیاست و جامعه‌شناسى مورد بحث واقع می‎شود، و بعد تاریخى آن بخشى از تاریخ اسلام را تشكیل می‎دهد، بحث درباره امامت از بعد سیاسى و تاریخى اختصاص به علماى اسلام ندارد، و مبتنى بر داشتن باور اسلامى نیست، ولى بحث درباره آن از جنبه‌ اعتقادى مبتنى بر ایمان اسلامى ومخصوص متكلمان اسلامى است، مگر آن كه كسى كلام اسلامى را از جنبه تاریخى مطالعه كند كه در این صورت بحثى پیرامون دینى خواهد بود.

فلسفه و ضرورت امامت
فلسفه و ضرورت امامت، همان فلسفه و ضرورت نبوت است جز در ابلاغ وحى تشریعى و آوردن شریعت كه با ختم نبوت پایان پذیرفته است. تبیین و توضیح این نكته را طى عناوین زیر یادآور می‎شویم:


1. تبیین مفاهیم قرآن
یكى از وظایف پیامبر اكرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ تبیین معانى و مفاهیم قرآن كریم بود، خداوند خطاب به پیامبر اكرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ می‎فرماید:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».(11)
ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آن‌چه براى مردم نازل می‎شود را براى آن‎ها تبیین نمایى.
پیامبر اكرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ نیز در حدیث ثقلین، عترت (ع) خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:
«اِنّى تارِكُ فیكُمُ الثِّقْلَینْ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی».
من دو شیئى گرانبها را در میان شما می‎گذارم، این دو عبارتند از: كتاب خدا، و عترت من.
یعنى فهم حقایق قرآن را باید با راهنمایى عترت (ع) آموخت.
هم چنین تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی‎دانند، چنان‎كه قرآن كریم می‎فرماید:
«وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ».(12)
و در روایات آمده است كه: ائمه معصومین (ع) راسخان در علم می‎باشند.(13)


2. داورى در منازعات
در بحث نبوت یادآور شدیم كه یكى از اهداف نبوت، داورى در اختلاف و منازعات بوده است، چنان‌كه خداوند می‎فرماید:
«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ».(14)
خدا پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهند برانگیخت، و كتاب را به حق با آنان نازل كرد، تا در اختلافات مردم داورى كند.
نكته جالب توجه در این آیه شریفه آن است كه داورى به كتاب نسبت داده شده است، زیرا معیار داورى همان احكام الهى است كه كتاب در برگیرنده آن‎ها است.
بدیهى است اختلاف و نزاع به زمان پیامبران اختصاص ندارد، لیكن از آن‎جا كه حل این اختلافات به وجود افراد برگزیده از جانب خدا نیاز دارد، پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد، و در نتیجه وجود امام، بسان پیامبر، امرى لازم و ضرورى است.


3. ارشاد و هدایت انسان‎ها
ارشاد و هدایت انسان‎ها در زمینه اعتقاد، احكام دینى، و مسایل اخلاقى و اجتماعى، یكى دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهى است. این نیز هدف از ویژگی‎هاى نبوت نیست و به انسان‎هایى كه در عصر پیامبران زندگى می‎كردند اختصاص نداشته است. بنابراین، اگر بعثت پیامبران به انگیزه ارشاد و هدایت بشر كارى بایسته و لازم بوده است، این بایستگى و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.


4. اتمام حجت بر بندگان
یكى از اهداف رسالت پیامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است، ‌قرآن در این‌باره می‎فرماید:
«رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».(15)
پیامبرانى بشارت دهنده و بیم دهنده (را برانگیخت) تا پس از فرستادن رسولان، مردم بر خدا حجت نداشته باشند.
این امر نیز اختصاص به زمان خاصى ندارد، از این روى امام على (ع) فرموده است:
«لا تَخْلُو الأرضُ مِنْ قائِمِ للهِ بِحُجهٍ إما ظاهِراً مَشهوراً و أو خائِفاً مَعموراً، لِئلا تَبْطُلْ حُجَجُ اللهِ وَ بَیناتُه... یَحْفَظُ اللهُ بِهِم حُحَجَهُ و بَیّناتِهِ اُولئكَ خُلَفاءُ الله فى أرضهِ، وَ الدُعاهُ اِلى دینِهِ.»(16)
زمین از حجت خدا خالى نخواهد بود، یا آشكار و مشهور است و یا خائف و پنهان، تا حجت‎ها و دلایل الهى باطل نگردد... خدا به وسیله آن‎ها حجت‎ها و دلایل خود را حفظ می‎كند... آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت كنندگان به دین او می‎باشند.


5. برقرارى عدل و امنیت
از اهداف دیگر نبوت برقرارى عدل و امنیت اجتماعى است،‌ چنان‎كه در آیه 25 سوره حدید آمده است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».
رسولان خود را با دلایل فرستادیم و كتاب و میزان را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط پایدار گردند.
این هدف نیز از ویژگی‎هاى نبوت نبوده و به انسان‎هاى گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نیازهاى همیشگى بشر می‎باشد، و در نتیجه تحقق بخشیدن به آن یك آرمان الهى و پایدار است، كه پس از نبوت، از طریق امامت تحقق می‎پذیرد.
امام على (ع) درباره اهداف حكومت دینى، كلامى دارد كه بیانگر فلسفه امامت از جنبه سیاسى و حكومتى آن است، آن جا كه می‎فرماید:
«اللّهُمَّ اِنّكَ تَعْلَمُ اَنّهُ لَمْ یَكُنِ الّذى كانَ مِنَّا مَنَافَسَهُ فِى سُلطَانٍ, وَ لا الْتِمَاسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لكِن لِنرِدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِكَ، وَ نَظر الْاِصْلاحَ فِى بِلادِكَ، فَیأمَنَ الْمَظلُومُونَ مِنْ عِبَادِكْ، وَ تُقامُ المُعَطَّلَهَ مِنْ حُدودِكْ».(17)
خدایا تو می‎دانى كه آن چه انجام دادیم به انگیزه مسابقه در كسب سلطنت به دست آوردن متاع پست دنیوى نبود، بلكه به خاطر این بود كه نشانه‎هاى از بین رفته دینت را بازگردانیم، و اصلاح و آبادى را در شهرها و روستاها آشكار سازیم، تا بندگان مظلومت امنیت یابند، و قوانین و حدود تعطیل شده برپا گردد.

ضرورت امامت و آراء متكلمان
از آنچه درباره فلسفه و اهداف امامت بیان گردید، می‎توان ضرورت آن را نیز به دست آورد؛ زیرا اهداف و آرمان‎هاى یاد شده از ضرورت‎هاى حیات دنیوى و اخروى انسان می‎باشند. لزوم وجود رهبر در یك جامعه تا به حدى است كه اگر دسترسى به امام عادل امكان نداشته باشد، حتى وجود امام غیرعادل از نبودن آن بهتر است، زیرا فقدان امام به هرج و مرج اجتماعى و سلب امنیت همگانى منجر می‎شود، كه پی‎آمدهاى تلخ آن به مراتب از پی‎آمدهاى ناگوار امام و پیشواى غیر عادل بدتر است، از این رو امام على (ع) فرموده‎اند:
«لا بُدَ لِلنّاسِ مِنْ أمیرٍ بَرٍّ اَوْ فاجِرٍ».(18)
ضرورت وجود امام تقریباً‌ مورد قبول همه متكلمان اسلامى است، هر چند در این‌كه این ضرورت مقتضیات حكم عقل است یا شرع، و بشرى است یا الهی، دیدگاه‎هاى آنان متفاوت است. اشاعره وجوب آن را شرعى، و عدلیه وجوب آن را عقلی، دانسته‎اند.
عدلیه نیز دو دسته‎اند:, شیعه وجوب آن را الهى و تعیین امام را فعل خداوند، ولى معتزله وجوب آن را بشرى و تعیین امام را وظیفه مسلمانان می‎دانند.(19)


امامت و قاعده لطف
مفاد قاعده لطف كه یكى از قواعد كلامى مورد قبول متكلمان عدلیه است ـ این است كه هر فعلى از جانب خداوند كه در سعادتمندى مكلفان مؤثر است، بدون آن كه اختیار را از آنان سلب كند، یك ضرورت و واجب عقلى است و مقتضاى عدل و حكمت خداوند می‎باشد، به گونه‎اى كه ترك آن با عدل و حكمت خداوند سازگار نیست. و نبوت از مصادیق بارز این قاعده است.
از دیدگاه متكلمان امامیه، امامت نیز حكم نبوت را دارد، و از مصادیق دیگر قاعده لطف است. سید مرتضى ـ رحمه الله علیه ـ در توضیح این مطلب می‎نگارد:
هر عاقلى كه از شیوه زندگى اجتماعى و عادات مردم آگاه است، می‎داند كه هرگاه در میان مردم رهبرى با تدبیر و قدرتمند وجود داشته باشد، ظلم و تباهى از بین رفته؛ و یا دست كم، ‌مردم به رعایت عدل و انصاف نزدیك‎تر خواهند بود.
و هرگاه چنین رهبرى وجود نداشته باشد، ‌امر برعكس آن چه گفته شد خواهد شد.
بنابراین، رهبرى، لطف در انجام واجب و ترك قبیح است، پس واجب است كه خدا مكلفان را از آن محروم نسازد.(20) ن: 2295 م

منابع :
(1) . مقاییس اللغه، ج 1، ص 28.
(2) . بقره/ 124.
(3) . هود/ 17.
(4) . یس/ 12.
(5) . این تعریف از خواجه نصیرالدین‌طوسى در كتاب قواعد العقاید است، ص 108، شایان ذكر است كتاب یاد شده همراه با پانوشت‎هاى نگارنده، توسط مركز مدیریت حوزه علمیه قم چاپ شده است.
(6) . این تعریف از سدیدالدین حمصى رازى در كتاب المنقذ من التقلید، است، ج 2، ص 236، این كتاب در دو جلد توسط انتشارات جامعه مدرسین قم چاپ شده است.
(7) . این تعریف از قاضى عضدالدین ایجى اشعرى است، شرح مواقف، ج 8، ص 344.
(8) . این تعریف از سعدالدین تفتازانى اشعرى است، شرح مقاصد، ج 5، ص 232.
(9) . این توضیح برگرفته از كلام سدیدالدین حمصى است، به كتاب المنقذ من التقلید، ج 2، ص 238ـ236 رجوع نمایید.
(10) . با این بیان روشن می‎شود كه ابعاد فرهنگی،‌اقتصادى، نظامى و سایر ابعاد اجتماعى امامت، همگى زیر مجموعه بعد سیاسى می‎باشند، از این رو به ذكر جداگانه آنها‎نیاز نیست.
(11) . نحل/ 44.
(12) . آل عمران/ 7.
(13) . اصول كافى، ج 1، كتاب حجت، باب الراسخین فى العلم.
(14) . بقره/ 213.
(15) . نساء/ 165.
(16) . نهج البلاغه، صبحى صالحى كلمات قصار، شماره 139.
(17) . نهج البلاغه، خطبه 131.
(18) . نهج البلاغه، خطبه 40.
(19) . قواعد العقائد، تألیف خواجه نصیرالدین ‎طوسى، تحقیق على ربانى گلپایگانی، ص 110.
(20) . الذخیره فى علم الكلام، ص 410.

منبع:al-shia.org

 

 

 


ویدیو مرتبط :
فلسفه امامت

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اصول دین لازمهً کشف حقیقت



اعتقاد به اصول دین باید از روی تحقیق باشد، نه تقلید.کسی که به اصول دین اعتقاد ندارد، از دین بیرون است. در آغاز برخی از رساله‌های عملیه از اصول دین سخن رفته‌است. توحید، نبوت و معاد اصول دین اسلام‌اند و دو اصل امامت و عدل از مسلّمات مذهب شیعه‌اند و هر کس به آنها ایمان ندارد از مذهب شیعه بیرون است گر چه از اسلام بیرون نیست. اصول دين مقدس اسلام پنج است:

 

1 ـ توحيد 2 ـ عدل 3 ـ نبوت 4 ـ امامت 5 ـ معاد.

 


1ـ توحيد

 

توحيد آن است كه انسان بداند جهان را (خداى يكتا) آفريده و به آن هستى بخشيده و همه چيز در دست اوست بنا بر اين آفرينش، روزى دادن، زنده نمودن، سلامتى، مرض... همه و همه به اراده اوست.

 

(إنما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون)(.ترجمه: هرگاه خداوند چيزى را اراده كند انجام مى گيرد.

 

دليل بر وجود خدا، آنچه در آسمان مى بينيم از خورشيد و ماه و ستارگان درخشان، ابرها، بادها، باران و آنچه در زمين مشاهده مى كنيم از درياها، جويبارها، ميوه جات، درختان و معادن گرانبها طلا و نقره و زبرجد و اقسام پرندگان كه در هوا به پرواز در مى آيند و حيواناتى كه در آبها شناورند و حيوانات گوناگون كه در روى زمين هستند با صداها و اندازه هاى مختلف، و انسان اين موجود شگفت انگيز آفرينش با حواس مختلفى كه دارد: چشم، گوش، زبان، درد، شادى، عصبانيت اندوه و مانند آن. همه اينها ما را به خدائى دانا و بزرگ راهنمائى مى كنند كه به او عقيده منديم و او را پرستش مى نمائيم و از او يارى مى جوئيم و در هرحال به او توكل داريم:

 

خداوند داراى صفات بسيارى است:

 

مانند (علم) بدين معنى كه او همه چيز را از كوچك و بزرگ مى داند و از قلب همگى آگاهست.

 

و مانند (قدرت) يعنى: او بر هرچيزى توانا است، بر آفريدن، روزى دادن، ميراندن، زنده كردن و غير اينها.

 

و مانند (حيات) يعنى: او زنده اى است كه نخواهد مرد.

 

و مانند (اراده) يعنى: او خواستار كارهائيست كه در آن مصلحت است و هيچگاه كار زيان بخشى انجام نمى دهد.

 

و مانند (ادراك) يعنى: او همه چيز را مى بيند و همه چيز را مى شنود، گرچه آهسته باشد.

 

و مانند (قدمت) يعنى: او پيش از هرچيز بوده و همه چيز را آفريده و بعد از همه چيز خواهد بود.

 

و مانند (تكلم) يعنى: او با هريك از بندگان خالص خود و پيامبران و فرشتگانش كه خواسته باشد سخن مى گويد.

 

و مانند (صدق) يعنى: آنچه مى گويد راست است و از وعده خود تخلف نمى ورزد. اينها همه گذشته از اينكه آفريننده و روزى دهنده، و زنده كننده، و ميراننده و بخشنده و مهربان و برتر، و شريف و كريم است، خداى بزرگ از نقص هم بركنار است، بنا بر اين جسم نيست، مانند اجسام ما و از اجزاء مختلفه تركيب نيافته است. و ديدن او امكان پذير نيست نه در دنيا و نه در آخرت.

 

و عوارض بر او راه نمى يابد، بنا بر اين مريض نخواهد شد، گرسنه نمى شود، خوابش نمى برد و پير هم نمى گردد، در كارهاى خود شريك نداشته، يكه و تنها است، و صفات خدا عين ذاتش مى باشد: پس: از ابتداى عالم بوده و قدرت داشته است، مانند ما نيست كه نخست نادان بوديم و سپس دانا شديم، قدرت نداشتيم و آنگاه مقتدر گشتيم. بى نياز است يعنى: نيازى به مشورت و همكارى ندارد و به وزير و لشكرى محتاج نيست.

 

2 ـ عدل

 

بدين معنى كه: دادگر است و به كسى ستم نمى نمايد و كارى را بدون حكمت انجام نمى دهد، بنا براين هرچه را مى آفريند و روزى مى دهد و آنچه را مى دهد و باز مى ستاند از روى مصلحت است اگرچه ما نمى دانيم. همانطورى كه اگر دكترى به بيمار خود داروئى داد مى دانيم كه: در آن مصلحتى است گرچه آن مصلحت بر ما پوشيده باشد بنا بر اين اگر ديديم: خداوند متعال كسى را ثروتمند و ديگرى را تهيدست نموده، و يا به يكى شرافت بخشيده و به ديگرى نبخشيده، يا يكى را مريض كرده و ديگرى سالم است، و از اين قبيل كارها... بايد عقيده مند باشيم كه: همه اينها از روى حكمت و مصلحت است گرچه ما به حكمت آن پى نبريم.

 

چنانچه در روايت آمده كه حضرت موسى(ع) از خداوند درخواست كرد: برخى از دادگريهاى خود را كه در ظاهر مشكل مى آيد باو نشان دهد، خداوند باو فرمود كه: به صحرا رود و بر سر چشمه آبى در كمين بنشيند تا جريانى را مشاهده كند. موسى (ع) بدانجا رفت و ديد: اسب سوارى در سر چشمه پياده شد و پس از رفع احتياج از آنجا دور شد ولى هنگام رفتن فراموش كرد كيسه پول خود را همراه ببرد. پس از چندى كودكى آمد كيسه را برداشت و رفت سپس پير مرد كورى از راه رسيد و مى خواست وضو بگيرد كه دراين هنگام مرد سوار برگشت و چون كيسه پول خود را نديد پير مرد نابينا را بسرقت پولش متهم ساخت، كشمكش بين اين دو در گرفت تا اينكه بالاخره اسب سوار كور را كشت. خداوند به موسى وحى فرمود كه: اسب سوار مال پدر كودك را دزديده بود، مال را بورثه پدر: (همان كودك) برگردانديم و كور پدر اسب سوار را كشته بود كه اينك به كيفر خود رسيد. اين بود نمونه اى از عدل و دادگسترى خداوند، گرچه از نظر كوته بين ما درست نيست.

 

3 ـ نبوت

 

پيامبر به كسى مى گويند كه: خداوند متعال به او وحى مى فرمايد و پيامبران بر دو دسته اند:

 

1 ـ پيامبر مرسل: كسى را گويند كه از طرف خدا برانگيخته شده تا مردم را از تاريكى به روشنائى و از باطل بسوى حق و از خرافات به حقيقت و از نادانى بسوى دانش راهنمائى كند.

 

2 ـ پيامبر غير مرسل: كسى است كه فقط براى خودش بر او وحى مى شود و در رسانيدن احكام به مردم مأموريتى ندارد. و تعداد پيامبران يكصد و بيست و چهار هزار است (124000) و پيامبران مرسل چند نفرى بيش نيستند، اول پيمبران (آدم) عليه السلام و آخر آنان (محمد) صلى الله عليه و آله وسلم است.

 

پيامبران مرسل نيز دو دسته اند:

 

دسته اول: الوالعزم و آنان كسانى هستند كه از جانب خدا براى شرق و غرب عالم برانگيخته شده اند و اينان پنج نفرند:

 

1 ـ ابراهيم(ع). 2 ـ نوح (ع). 3 ـ موسى(ع). 4 ـ عيسى(ع). 5 ـ محمد (ص)

 

دسته دوم ـ غير الوالعزم و اينها بقيه پيامبران هستند.

 

يهوديان از پيروان موسى عليه السلام و مسيحيان از پيروان عيسى عليه السلام، و مسلمانان پيروان محمد صلى الله عليه و آله هستند. ولى دين اسلام مكمل اديان گذشته است، پس بر همه مردم جهان لازم است كه از تعليمات عاليه اسلام پيروى كنند همانطور كه خداى متعال مى فرمايد.

 

ومن يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين)

.ترجمه: هركس غير از اسلام دينى اختيار نمايد از او پذيرفته نمى شود و در آخرت از زيان كاران است.

 

اسلام تنها شريعت الهى است كه تا روز بازپسين برجا خواهد ماند و هيچگاه نسخ نمى شود.

 

تا كنون دانستيد كه محمد(ص) آخرين پيامبر الهى است و دينش اسلام است، كه ناسخ همه اديان و تا روز قيامت باقى است، اينك برخى از حالات آن حضرت را ياد آور مىشويم:

 

محمد(ص) فرزند عبدالله، مادرش آمنه دختر وهب است كه در روز جمعه هفدهم ربيع الاول پس از طلوع فجر عام الفيل در مكه و در زمان سلطنت پادشاه دادگر، (انوشيروان) بدنيا آمده است و در روز بيست و هفتم ماه رجب پس از گذشت چهل سال از عمر شريفش در كوه حرا از جانب خداوند به پيامبرى برانگيخته شد و جبرائيل (فرشته وحى) فرود آمد و اولين سوره قرآن را بر او نازل كرد (اقرا باسم ربك الذى خلق...)

 

سپس براى رسانيدن پيامهاى الهى قيام كرد و در مراكز عمومى و ميدانها مىگفت:

 

(ايها الناس قولوا لا إله الا الله تفلحوا).

 

ترجمه: (اى مردم. بگوئيد بجز خداى يكتا خدائى نيست تا رستگار شويد) ولى چون اهالى مكه مشرك بودند به استهزاء حضرتش پرداختند، مى خنديدند و آزارش مى دادند تا آنجا كه فرمود:

 

 

حضرت محمد

 

 

(ما او ذى نبى مثل ما او ذيت).

ترجمه: هيچ پيمبرى مانند من آزار نديد و در اول جز چند نفرى انگشت شمار به او نگرويدند، اول كسى كه ايمان آورد امام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام بود و پس از او همسر پيامبر حضرت خديجه عليها السلام و سپس دسته اى ديگر ايمان آوردند و چون مشركين به حضرت بسيار ستم كردند، از مكه به مدينه هجرت فرمود، و اين هجرت ابتداى تاريخ مسلمانان شد، در مدينه تعداد مسلمانان افزوده شد و دولت اسلامى روز به روز، رو به پيشرفت و قدرت مى رفت تا آنجا كه بر تمدنهاى جهان و اديان سالفه برترى يافت. در مدتى كه پيامبر اسلام(ص) در مدينه منوره بودند جنگهائى براى مسلمانان پيش آمد كه همگى آنها بر اثر دشمنيهاى مشركين بود.

 

پيغمبر (ص) در تمام جنگها روش صلح و مسالمت را از دست نمى داد و لذا تعداد كشتگان از دو طرف، مسلمان و غير مسلمان به شهادت تاريخ در همه جنگها (كه بيش از هشتاد جنگ بود) از يك هزار و چهارصد نفر تجاوز ننموده است.

 

از زمان بعثت پيغمبر اكرم(ص) تا هنگامى كه رحلت فرمود قرآن كم كم و بمناسبتهائى بر آن حضرت نازل مى گرديد تا اين كتاب بزرگ آسمانى در مدت بيست و سه سال تكميل شد. پيغمبر اكرم(ص) دين و دنياى مردم را منظم و مرتب مى ساخت، طرز داد و ستد و رويه معاشرت و اجراى سياست را تشريع مى فرمود و پس از آنكه اسلام تكميل شد اين آيه نازل گرديد:

 

(اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً).

 

ترجمه: امروز دين شما را كامل گردانيدم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را براى شما بهترين دين قرار دادم.

 

پس از رنجها و سختيهاى فراوان رفته رفته آثار كسالت در چهره پيامبر اسلام نمودار گرديد و روز به روز شدت مى يافت تا اينكه در روز بيست و هشتم ماه صفر سال يازدهم هجرت جهان را بدرود گفت وطبق وصيت آن حضرت، على(ع) براى مراسم غسل و كفن و دفن و نماز خواندن اقدام كرد و در مدينه در جاى كنونى به خاك سپرده شد پيامبر اسلام (ص) در تمام احوال خود بارزترين نمونه براى امانت و اخلاص، راستگوئى و اخلاق نيك، دانش و بردبارى، گذشت و بخشش، كرم و شجاعت، تقوى و پرهيزكارى، زهد و فضيلت، پاكدامنى و دادگرى، فروتنى و جهاد بشمار مى رفت. بدن شريفش در اعتدال و تناسب بهترين بدنها و صورت مباركش در نورانيت و زيبائى همچون ماه شب چهاردهم درخشان بود.

 

خلاصه در او همه برتريها جمع و داراى شرافت و بزرگى بسيارى بود محور دانش و دادگسترى و فضيلت و مدار دين و دنيا بود، تا بحال مانندش نيامده و تا ابد نخواهد آمد.

 

اين بود پيامبر مسلمانان، و اين بود قانون گذار اسلام كه دينش بهترين اديان و كتابش بهترين كتابها است (كه باطل در آن راه نداشته و نخواهد داشت و از جانب پروردگار جهان نازل گرديده است).

 

4 ـ امامت

 

خداوند همانگونه كه پيامبران را تعيين مى فرمايد جانشينان پيامبران را نيز تعيين مى فرمايد و دوازده نفر جانشين براى پيامبر ما محمد(ص) برگزيده است كه آنان همان دوازده امامى هستند كه نزد مسلمانان مشهور، و عبارتند از:

 

1 ـ امام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع) پسر عموى پيغمبر ما محمد(ص) و شوهر دختر آن حضرت فاطمه سلام الله عليها.


2 ـ امام مجتبى: حسن بن على عليهما السلام كه مادرش فاطمه (ع) دختر محمد (ص) است.


3 ـ امام شهيد: حسين بن على عليهما السلام كه مادرش فاطمه (ع) دختر محمد(ص) است.


4 ـ امام زين العابدين: على بن حسين عليهما الس

لام.


5 ـ امام باقر: محمد بن على عليهما السلام.


6 ـ امام صادق: جعفر بن محمد عليهما السلام.


7 ـ امام كاظم: موسى بن جعفر عليهما السلام.


8 ـ امام رضا: على بن موسى عليهما السلام.


9 ـ امام جواد: محمد بن على عليهما السلام.


10 ـ امام هادى: على بن محمد عليهما السلام.


11 ـ امام عسكرى: حسن بن على عليهما السلام.


12 ـ امام مهدى: محمد بن حسن قائم آل محمد عليهما السلام كه در انتظارش بسر مى بريم.

 

اين امامان دوازده گانه حجت خدا بر مردم اند و همگى فرزندان رسول خدا(ص) مى باشند و در دانش و بردبارى، فضيلت و دادگرى، پاكدامنى و اخلاق نيكو و همه صفات مانند پيامبر اسلامند، مگر مى شود داراى اين صفات برجسته نباشند؟ زيرا اينان جانشينان پيامبر، و پيشوايان مردم و راهبران اسلام و حجت خدا بر مردم جهانند. اينك حالات هريك را بطور اختصار بيان مى داريم و پيش از امامان به شرح حال دختر پيغمبر(ص)، و همسر على(ع)، مادر امامان فاطمه زهرا(ع) مى پردازيم:

 

 

5 ـ معاد

 

معاد عبارت است از اينكه: خداوند انسان را پس از مردن زنده مى كند تا نيكوكاران را پاداش دهد و بدكاران را به كيفر اعمال خود برساند.

 

كسى كه ايمان بخدا داشته، عمل شايسته بجا آورد، نماز بخواند، روزه بگيرد، نيت خود را خالص گرداند كودكان يتيم را پناه دهد، از مستمندان و بينوايان دستگيرى كند و اينگونه كارهاى نيك انجام دهد.

 

خداوند او را در باغستانهاى بهشت كه در زير آن نهرهائى جارى است، مى برد و همواره در جوار رحمت بى پايان قرار مى گيرد، و كسى كه كفر ورزيد و كار ناشايسته از او سر زده و مرتكب دروغ، خيانت، قتل، دزدى، زنا، شراب خوارى و نظائر آن گرديده سزاى او آتش دوزخ و آبهاى جوشان و غذاهاى كشنده آن خواهد بود و پيوسته در اندوه و عذاب بسر خواهد برد.

 

پيش از بهشت و دوزخ، دو منزل را بايد طى كرد:

 

1 ـ منزل اول قبر است كه در آن از اعمال پرسش مى شود، و انسان پاداش كردار خود را مى چشد، چنانچه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: قبر، يا گودالى از گودالهاى جهنم و يا باغى از باغستانهاى بهشت است(10). حالت انسان در قبر مانند شخصى است كه بخواب رفته، گاهى با ديدن خوابهاى خوب خوشنود و زمانى خوابهاى پريشان ديده ناراحت مى شود با اينكه اگر كسى در نزديكى او باشد نمى داند اين شخص خوابيده اكنون در سختى و رنج بسر مى برد يا در آسايش.

 

زندگان نيز از مرده ها جز كالبدى خاموش و بى روح نمى بينند و نمى توانند درك كنند كه او در رنج است، يا در استراحت.

 

2 ـ منزل دوم قيامت است كه خداوند مردگان را زنده مى كند و همگى را در صحراى محشر گرد مى آورد، در اين هنگام دادگاههاى بزرگ عدل الهى تشكيل يافته، دادرسان كه پيمبران و بندگان شايسته خدايند حضور مى يابند و به توزين و سنجش اعمال مردم مى پردازند، اينجا است كه پرونده افراد را گشوده گواهان را احضار مى كنند. دسته اى كه در دنيا رفتار و كردار شان شايسته بوده خوشبخت و گنهكاران بدبخت مى گردند، بنا بر اين بر انسان لازم است كه بقدر توانائى خويش در كارهاى نيك كوشش كند تا در آن روز كه فريادرسى نيست گرفتار بدبختى هميشگى و عذاب دائم نگردد.