مذهبی
2 دقیقه پیش | دعای مشلول همراه ترجمهدعای مشلول همراه ترجمه موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ... |
2 دقیقه پیش | رمزی برای استجابت دعایکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ... |
برکات یاد مرگ
غفلت از مرگ و بیتوجهی به آن، بسیار زیانبخش است؛ آنگونه که انسان را به پستی و بیباکی و بیغیرتی میکشاند، قلب را میمیراند و او را از هر حیوانی گمراهتر و فرومایهتر میکند. بالعکس یاد مرگ و عالم برزخ و قیامت، بهترین موعظه و سازندهترین اندرز برای هر انسان است و توجه داشتن به آن باعث میشود انسان دیگر به فکر ظلم به خود یا دیگران نباشد؛ بلکه به سوی کارهای خیر و نیک گام بردارد.
مرگاندیشی در مکتب علوی
یاد مرگ و تدبیر تمام زندگی و در عالم واقع زیستن، به حدی مهم و پر رنگ است که فقدان آن، دیگر ارزشها را بیرنگ میکند و نشان ولایت شیطان معرفی شده است. آدمی با داشتن اوصاف نیکو، ارزشمند و سزاوار مدح دیگران میشود؛ اما بدون توجه به مرگ، از ارزشها سقوط میکند.
برکات یاد مرگ
یاد مرگ در فرهنگ علوی به محرومیت انسان از بهرههای طبیعی منجر نمیشود؛ بلکه او را بیشتر بر آن میدارد که از دنیا و هر آنچه در آن است، برای ساختن زندگی مطلوب و کسب رضایت محبوب بهره گیرد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکند. در اندیشه علوی، انسان هم دنیا و هم آخرت را دارد. داشتن دنیا برای به دست آوردن آخرت است؛ یعنی دنیا بهای آخرت است و سرمایه به دست آوردن آن. امام(علیه السلام) میفرماید:
«وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ [یُشَارِكْهُمْ أَهْلُ] یُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّة؛
و بندگان خدا بدانید که پرهیزگاران ـ مردند و ـ بر دنیای گذرا و آخرت آنان شرکت نداشتند. در دنیا زیستند هر چه نیکوتر و نعمت دنیا را خوردند هر چه بهتر. پس از دنیا چون نازپروردگان نصیب بردند و چون سرکشان نعمتش را خوردند. سپس از این جهان رخت بربستند با توشهای که به مقصدشان رساند و سودایی که سودشان را فراهم آورد. در دنیا طعم لذت زهد چشیدند و یقین کردند که فردا در آخرت، همسایه خدا گردند. دست دعای آنان برنتابد و بهرهشان از لذت کاهش نیابد».(1)
مرگاندیشی، ترمز زندگی است برای وقتی که جزر و مد وسوسهها و خواستههای دل، از کنترل آدمی خارج میشود. هنگامی که آدمی برای بینش و ارزش خویش و پندار و رفتار خود دست به انتخاب میزند، یاد مرگ است که او را به سویی میکشاند که آخرت را در نظر گرفته و برای آن، کار کند. امام(علیه السلام) از ویژگی مرگ چنین یاد میکند:
«أَلَا فَاذْكُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ الْأُمْنِیَاتِ عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلْأَعْمَالِ الْقَبِیحَةِ وَ اسْتَعِینُوا اللَّهَ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ وَ مَا لَا یُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسَانِه؛
هان! بر هم زننده لذات، تیره کننده شهوتها و برنده آرزوها را به یاد آرید، آن هنگام که به کارهای زشت شتاب میآورید و از خدا یاری خواهید، بر گزاردن واجب او ـ چنان که شاید ـ و نعمت و احسان او که به شمار نیاید».(2)
وقتی آدمی همواره به یاد مرگ باشد، نسبت به آن شناخت پیدا کرده و به حیات پس از مرگ یقین پیدا میکند. آنگاه دیگر مرگ را نابودی نمیپندارد و زندگی را به سالهای زیستن در این دنیا محدود نمیداند؛ بلکه دنیا را مقدمه زندگی ابد، مرگ را وسیله انتقال به آخرت و خود را مسافری میداند که سرمایهاش، عمرش است. او زندگی را همانند رودخانهای میپندارد که به دریای ابدیت در مرحله زندگی جدید قیامت میپیوندد.(3)
این نگاه به مرگ، سبب میشود آدمی در انتخابهای خود دقت کند؛ زیرا میداند که در برابر همه آنها پاسخگو خواهد بود. دشواریهای زندگی را با آرامش سپری میکند؛ چرا که مقصد و بازگشت برای او مهم است، نه سختیهای راه. وقتی مرگ به سراغ میآید، پریشان نمیشود؛ زیرا در طول زندگی درباره آن اندیشیده و برایش برنامهریزی کرده است. با این اندیشه، از فرصت زیستن و زندگی در این دنیا بهره میجوید و آن را غنیمت می شمارد و تمام توان خود را برای شکوفا کردن پندار، کردار و گفتار خود به کار میگیرد. اگر آدمی با اندیشه در باب مرگ آن را برای خود ملموس و مأنوس سازد و برای گریز از آن به اقدامات جنونآمیز دست نزند، هم آرامش درونی خود و هم آرامش و صلح میان خود و دیگر همنوعانش را به خود و دیگران بخشیده است؛ چرا که بسیاری از جنگافروزیها در اثر غفلت از مرگ و پذیرش آن از سوی انسانهاست؛ انسانهایی که خلأ این باور در وجود آنها حتی هدف از بودنِ خودشان در این دنیا را نیز از یادشان زدوده است.(4)
پشتوانه اخلاق
در مکتب علوی غفلت از مرگ و بیتوجهی به آن، بسیار زیانبخش است؛ آنگونه که انسان را به پستی و بیباکی و بیغیرتی میکشاند، قلب را میمیراند و او را از هر حیوانی گمراهتر و فرومایهتر میکند. بالعکس یاد مرگ و عالم برزخ و قیامت، بهترین موعظه و سازندهترین اندرز برای هر انسان است و توجه داشتن به آن باعث میشود انسان دیگر به فکر ظلم به خود یا دیگران نباشد؛ بلکه به سوی کارهای خیر و نیک گام بردارد: «مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِی إِلَى الْخَیْرَات؛ آن کس که مرگ را انتظار میکشد، در نیکیها شتاب میکند».(5)
حضرت در سخن هشدار دهنده دیگری میفرماید: «أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَیَمْنَعُنِی مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْت؛ آگاه باشید به خدا سوگند که یاد مرگ مرا از شوخی و کارهای بیهوده باز میدارد».(6)
شناخت درست درباره مرگ که لازمه آن، شناخت صحیح زندگی است، مانع از شوخی و کارهای بیهوده میشود. منظور از شوخی در این کلام امام، مزاح درباره واقعیات نیست؛ زیرا شوخی در هر جا که ممکن است، امری مطلوب است و کم و بیش در محاورات پیشوایان دین نیز دیده میشود. مقصود آن است که بدانیم اگر زندگی دنیوی صرفنظر از زندگی اخروی و محاسبه اعمال در نظر گرفته شود و مرگ پایان زندگی باشد، زندگی جز مزاح و شوخی چیزی نیست و همه شئون زندگی، از جزئیترین مسائل تا بزرگترین رویدادها در نظر ما بیارزش جلوه میکند. بنابراین، این کلام امام(علیه السلام) قطعاً با توجه به عالم پس از مرگ و محاسبه اعمال است.(7)
انسان با مرگاندیشی، به حیات جاودانه پس از مرگ پی میبرد و در مییابد که پیش از حیات زودگذر حیات دنیوی باید متوجه حیات جاودان اخروی باشد؛ همچنانکه امام(علیه السلام) نیز میفرماید: «وَ مَا بَیْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ یَنْزِلَ بِه؛ میان شما تا بهشت یا دوزخ، فاصله اندکی جز رسیدن مرگ نیست».(8) پس از مرگ، در عمل و توبه بسته میشود. پس هر که بمیرد، اگر در دنیا اطاعت و پیروی کرده باشد، به بهشت میرود و هر که نافرمانی کرده باشد، گرفتار دوزخ خواهد شد. وقتی آدمی ببیند بین او و بهشت و جهنم فاصلهای جز مرگ نیست، علایق دنیویاش قطع و دوستیاش نسبت به دنیا زایل میشود.
===================================
پینوشت:
1. نهجالبلاغه، نامه 27.
2. همان، خطبه 99.
3. سید محمد شفیعی مازندرانی، سرچشمههای آرامش در روانشناسی اسلامی، ص 122.
4. ر.ک: محمدجواد فدایی، یاد مرگ، ص 74 ـ 73.
5. نهجالبلاغه، حکمت 31.
6. همان، خطبه 84.
7. ر.ک: محمدتقی جعفری، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ج13، ص 208.
8. نهجالبلاغه، خطبه 64.
tebyan.net
ویدیو مرتبط :
آثار و برکات یاد خدا - زلال اندیشه (6)
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
یاد مرگ باعث شده قدر زندگی را بدانم(+عکس)
اخبار اجتماعی - یاد مرگ باعث شده قدر زندگی را بدانم
درباره شان زیاد نوشته و خوانده ایم. خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیر دستشان می گذریم و آخرین ملاقات را قبل از وداع کامل با دنیا، با آنها خواهیم داشت. برای خیلی هایمان تصور این که یک ساعت جای این افراد باشیم هم سخت است چه برسد به این که هر روز که از خواب بیدار می شویم، خودمان را مهیای کاری کنیم که سروکارش با اموات است.
کار غسال ها سخت است؛ اگر زن باشی و روحیه ات لطیف باشد سخت تر. اگر برای مردها دیدن بعضی صحنه ها قابل تحمل است، لطافت زن ها آن ها را برنمی تابد. همین است که کار را برای زنانی که این شغل را انتخاب کرده اند و اتفاقاً یکی از حساسترین شغل های عالم را هم دارند، تا حد زیادی مشکل می کند.
غسال خانه بهشت زهرای تهران، چند ده غسال ثابت دارد که نیمی از آنها زن هستند. این غسال های زن در گروه های سنی متفاوتی هستند. در بینشان 20 ساله هم دیده می شود و کهنه کارترها میانسالی را می گذرانند. یکی از این غسال های جوان، دانشجوی 24 ساله ای است که نزدیک به یک ماه است در غسال خانه مشغول شده. «پرستو» متاهل است و یک دختر یک سال و نیمه دارد. ترم آخر کارشناسی علوم قضایی را می گذراند و انتخاب این شغل را یکی از بزرگترین اتفاق های زندگی اش می داند. آن طور که می گوید با توجه به مدرکش به راحتی می تواند در مشاغل بهتر و به قول معروف باکلاس تری مشغول شود، اما هیچ کدام حال و هوای محل کار جدیدش را ندارند...
گفتوگوی «خبرگزاری دانشجو» با این دانشجوی غسال را که خودش را برای کنکور کارشناسی ارشد آماده می کند، در ادامه می خوانید.
هیچ سوالی به عنوان سوال اول مهمتر از این نیست که دلیل انتخابتان برای رفتن به سمت شغل غسالی چه بوده است؟ از انتخاب این کار و مشغول شدن به آن و سر و کار داشتن با میت ها وحشت نداشتید؟
پرستو: این سوال را خیلی ها از من می پرسند و من پاسخ همه شان را یک جور آغاز می کنم: من کارشناسی علوم قضایی خوانده ام و شاید به خاطر مدرکم بتوانم در جاهای بهتری کار کنم و درآمد خوبی هم داشته باشم، اما با تمام اینها، اینجا را برای کار انتخاب کرده ام.
پیش از اینجا در آسایشگاه سالمندان کار میکردم. اگر قبلاً در آسایشگاه سالمندان کار نکرده بودم شاید تحمل اینجا سختتر میشد. آسایشگاهی که من در آن کار میکردم آسایشگاه معمولی نبود که بگوییم کسانی که مقداری مسن میشوند بخواهند بیایند آنجا. نه! یک بخشی داشت به نام درمان. در اتاق درمان کسانی حضور داشتند که تقریباً فقط یک مرحله از کسانی که میآورند اینجا جلوتر هستند. کسانی که در کما هستند یا افرادی که بیمارستانها قبولشان نمیکنند. حالشان وخیم است؛ آن قدر که گاهی تا آرنجت فرو میرود در زخم بسترشان و دچار تورمهای خاصی هستند. بوهای تعفنی از زخمهایشان بلند میشود؛ شرایطی که دارند را دیده بودم و ترسی از اینکه اینجا کار کنم نداشتم. اکثر مردههایی که اینجا میآورند چهرههاشان برایم آشناست.
اما کار در این جا حال و هوای خاصی دارد. چیزی است که تا اینجا نباشید نمی توانید بفهمید.
از چه زمانی برای کار در اینجا اقدام کردید؟ چه قدر مراحل پذیرش طول کشید؟
پرستو: یک سال و خردهای پیش اینجا ثبت نام کردم. خیلیها اینجا ثبت نام میکنند، اما هر کسی نمیتواند وارد شود. فقط فرم پر میکنند و میروند. شرایط خاصی برای پذیرش وجود دارد. هم اینکه متقاضیان باید بنیه قوی داشته باشند، هم از نظر روحی باید دارای شرایط خاصی باشند. از نظر مسائل شرعی و اطلاعات دینی نیز باید تسلط نسبی داشته باشند و دیدگاهی که دارند باید کمی خاص باشد.
اینجا هستند کسانی که یک سال است کار میکنند، اما هنوز است و هر از گاهی گزینش میشوند. هر از گاهی آزمون احکام برگزار میشود و خیلی توجه به این مسائل صورت میگیرد. آموزشهایی که اینجا داده میشود هم نشان از این توجه دارد. هر روز صبح که اینجا میآییم آموزش قرآن داریم. آموزههای معنوی داریم، مسائل شرعی برایمان باز میشود و اشکالاتمان در همه زمینهها مرتفع میشود.
برایم از روزهای اولی که به اینجا آمدید بگویید. حستان چه بود؟ در این چند روز چه تغییراتی کردهاید؟
پرستو: من قبل از اینکه اینجا شاغل شوم هر وقت دلم میگرفت میآمدم اینجا و از پشت شیشه به کار غسال ها و شستشوی اموات نگاه میکردم. دفعه اولی که آمدم از نظر روحی افسرده شدم. آن موقع در خانه سالمندان کار میکردم به همین دلیل از دیدن صحنهها وحشت نمیکردم، اما غصهدار میشدم. هم آن موقع و هم الان چیزی که بیشتر از همه مرا اذیت میکند دیدن مادر میت است. آن مادری که پشت شیشه ایستاده و میبیند که بچهاش را در مقابل چشمهایش میشویند خیلی سختی میکشد.
شاید بشود گفت دیدن بعضی صحنهها عادی شده، اما هر روز موردی پیش میآید که میتواند تکاندهنده باشد.
کار کردن در آسایشگاه را با کار در اینجا مقایسه کردید؛ اصلاً این دو قابل مقایسه هستند؟ کدام سختتر است؟
پرستو: نمی شود مقایسه ای از نظر سختی انجام داد، اما فکر می کنم روزهایی که در خانه سالمندان کار می کردم، روزهای سخت تری نسبت به اینجا بود. چیزی که در آسایشگاه سالمندان مرا اذیت میکرد این بود که این سالمندها از خانوادههای فوقالعاده مرفه بودند. حدوداً هفت هشت میلیون ماهانه هزینه میکردند و فکر میکردند چون این مبلغ را برای پدر و مادر هزینه میکنند بهترین فرزندان دنیا هستند، اما آن پدر و مادر بیشتر به محبت اینها احتیاج داشتند تا به پول و مراقبت.
خیلیهایشان ما را بغل میکردند و به یاد بچههایشان روی شانه مان گریه میکردند؛ برایم ناراحتکننده بود که وقتی همین پدر و مادر پیر وقتی میمیرند تازه عزیز میشوند.
برگردیم به زمان انتخاب شغل؛ خانواده تان با این که به این کار وارد شوید مشکلی نداشتند؟
پرستو: خانواده من بسیار مذهبی هستند و حتی از اقوام که فوت میکند، سعی میکنند خودشان او را بشویند و با این مسئله مشکل خاصی ندارند. شغل مرا هم به رسمیت میشناسند و از آن ناراحت نیستند.
این کار را شغلتان میدانید و راهی برای کسب درآمد یا از روی دل و علاقه سراغش آمدهاید؟
پرستو: من بخواهم شغل باکلاستر داشته باشم میتوانم بروم در دادسرا کار کنم. یا دستیار یک وکیل باشم و جونیور شوم، ولی این کار را نکردم. چرا؟ به خاطر این که این کار حال خیلی خاصی دارد. نمیشود گفت درآمد شغل در انتخاب آن بیتاثیر است، اما این شغل از آنهایی نیست که بشود بدون علاقه وارد آن شود. این حال معنوی باید وجود داشته باشد. در این شغل یکسری از نیازهای معنوی انسان ارضا میشود که در شغلهای دیگر این طور نیست.
نگران این نیستید که در آینده فرزندتان با شغل مادرش مشکل داشته باشد و از آن خجالت بکشد؟
پرستو: نه ابداً! من خیلی دلم میخواست از سنین کودکی بچهام را بیاورم تا از نزدیک اینجا را ببیند، چون فکر میکنم در تربیت معنویاش موثر است. اگرچه الان هم با قرآن و نماز آشنایش کردهام و حال معنوی را به او منتقل میکنیم و در فضای معنوی پرورشش میدهیم، اما با یاد مرگ بزرگ شدن را خیلی در تربیت دینی او موثر میدانم.
این را هم قبول دارم که این شغل در جامعه جایگاه خوبی ندارد. خود من هم که آن وقت ها می آمدم و پشت شیشه نگاه می کردم، به خودم می گفتم اینها چه دلی دارند. از خودم می پرسیدم اجتماع با چه چشمی به اینها نگاه می کند؟
حتی آن اوایل دلم می خواست همیشه ماسک داشته باشم که از پشت شیشه دیده نشوم، اما الان برایم مهم نیست.
از حس و حال معنوی در هنگام کار گفتید؛ تا به حال شده در این فضای غسالخانه حضور مرحوم را حس کنید؟ اینکه هست و نگاهتان میکند؟
پرستو: وقتهایی که بچهها شروع میکنند یک دعای خاص را بلند بلند و با صوت خاصی میخوانند آن موقع حس میکنم که روح مرحوم آنجاست و نگاهمان میکند.
حدیثی از حضرت علی علیه السلام داریم که میفرمایند هر چیزی که میبینی باید خدا را در آن ببینی.
سر جنازه که هستم همیشه این حال و هوا را دارم. به عظمت خلقت خدا فکر میکنم و به خودم میگویم خدایا! عظمتت را شکر! عزیزترین فرد یک خانواده که تا یک ساعت پیش در کنارشان بود الان مثل چوب خشک مثل عروسک افتاده یک گوشه و هیچ حرکتی نمیتواند بکند. این بزرگترین چیزی است که سر جنازه و هنگام غسل دادنش به آن فکر میکنم خدا را در این لحظهها خیلی پررنگ میبینم.
تاثیر این شغل بر روحیه تان تا چه حد بوده است؟ اطرافیان نمی گویند روحیه تان عوض شده؟
پرستو: اتفاقاً چرا! دوستانی که از قبل داشتم آن قدر تغییرات مثبتی در من دیده اند که از من می پرسند ما هم می توانیم بیاییم و مشغول کار در اینجا بشویم؟ وقتی از حالم باخبر می شوند و از شرایط اینجا می پرسند و برایشان تعریف می کنم، مشتاق می شوند که بیایند و همکارم شوند.
آن شرایطی که مردم از پشت شیشه می بینند و حس می کنند که غسال ها خیلی افسرده هستند و مدام غم می خورند، این طور نیست. اینجا بیشتر بچه ها به بالا وصلند و این اتصال مانع از افسردگی می شود.
در کل و در این چند روزی که آمدم، فهمیدم چیزی که از بیرون می دیدم با چیزی که الان می بینم متفاوت است. یکی از بزرگترین و مثبت ترین تغییراتم این است که یاد مرگ را همواره به دنبال دارم و زیاد مواجه شدنم با مرده ها باعث نشده مرگ برایم عادی شود.
تأثیر خاص این شغل این است که من هر روز صبح که از همسر و فرزندم خداحافظی می کنم، طوری با آن ها برخورد می کنم که انگار آخرین بار است می بینمشان؛ چون می بینم کسانی را که سالم از خانه هایشان بیرون آمده اند و شب دیگر برنگشته اند.
این یاد مرگ در کیفیت زندگیتان تاثیر مثبت داشته یا منفی؟
پرستو: اشتباه نکنید! این طور نیست که من مرتب به خودم بگویم که ای وای! امروز دیگر من می میرم! نه! این طور نیست. بیشتر باعث شده تا قدر لحظاتی که در آن هستم و قدر زنده بودنم را بدانم و به این فکر کنم که زمان زیادی ندارم برای بودن با کسانی که دوستشان دارم... چشم به هم بگذاریم عمر تمام شده و ما قدر لحظاتی را که داشتیم، ندانسته ایم.
پیش از اینکه در اینجا مشغول شوم، خیلی زودرنج بودم، اما الان تحملم بالا رفته، خودم همیشه فکر می کردم فشار عصبی اینجا رویم زیاد است، اما این طور نشد.
دیدن بعضی صحنه ها آزارتان نمی دهد؟ اموات ترسناک نیستند؟
پرستو: در درسهایم واحدهای پزشک قانونی گذراندهام و جنازه زیاد دیده بودم. مثلاً جنازهای که سرش زیر قطار رفته بود و هیچ کدام از اجزای صورت و سرش سر جای خودش نبود! برای همین به این صحنهها خیلی عادت داشتم. مورد داشتیم اینجا که پایش سه تکه شده بوده و هر تکه را گذاشتیم کنار هم تا پا کامل شود. دیدن خون برایمان دیگر دلخراش نیست و عادی شده. نمی گویم از دیدن بعضی صحنه ها متاثر نمی شوم، اما ترس، نه!
در این مدت با مورد عجیبی برخورد کرده اید؟ چیزی که به نظرتان غیرطبیعی بیاید.
پرستو: خانمی را آورده بودند که دچار سوختگی شده بود. همه بدنش سوخته بود و جزغاله شده بود، اما موهایش سالم بود در حالی که موارد دیگر سوختگی را که دیده بودم، تمام موهایشان سوخته بود و اصلاً اولین چیزی که همیشه میسوزد موست، اما این خانم موهایش سالم بود. نمیدانم شاید به این دلیل که همیشه حجابش طوری بوده که مویش پیدا نبوده، خدا این لطف را به او کرده. شاید هم حکمت دیگری داشته، ولی این هم یکی از آن موارد عجیب و جالبی بود که در این مدت دیدم. کل بدن تا زیر رستنگاه مو سوخته بود اما موها آسیب ندیده بود.
از بهترین و بدترین خاطره تان بگویید.
پرستو: هفته پیش میتی آوردند که وقتی میخواستم روسریاش را ببندم و کارم تمام شده بود، از گوشه چشمهایش اشک آمد. انگار جسمش محیط را حس می کرد و فهمیده بود که لحظه خداحافظی است... اینجا مرسوم است که به امواتی که اشک می ریزند، التماس دعا می گویند و معتقدند اگر دعا کنند، دعایشان می گیرد.
در این مدت، این بهترین صحنه ای بود که دیدم و در آن لحظه حس خاصی داشتم.
بدترین خاطره هایم هم مربوط می شود به موارد خودکشی. مثلاً یک مورد خودکشی داشتیم، دلم خیلی برای آن میت سوخت. البته نمی دانم به قتل رسیده بود یا خودش را کشته بود. فقط معلوم بود که با طناب دار خفه شده است. وقتی او را دیدم، در اولین نمازم اولین کاری که کردم این بود که برایش دعا کنم و بگویم خدایا! اگر کشته شده خودت او را رحمت کن و اگر خودکشی کرده او را ببخش؛ چون او الان تازه اول مصیبتش است.
چهره زیبایی داشت و در ظاهر نشان نمی داد خیلی وضع مالی بدی داشته باشد و نمی شد گفت به خاطر تحت فشار بودن از نظر مالی خودش را از بین برده است. برای همین خیلی دلم برایش سوخت.
دیروز هم موردی داشتیم که تومور داشت و این تومور از کنار تنش بیرون زده بود. تا به حال یک چنین صحنه ای ندیده بودم. خیلی تکان دهنده بود، خصوصاً اینکه مادرش از پشت شیشه نگاهش می کرد و تمام مدت به سر و سینه اش می کوبید و شیون می کرد. مدام به این فکر می کردم الان آن مادر چه می کشد. بیست - بیست و پنج سال پیش دانه ای را بکاری و الان که به ثمر نشسته به این شکل او را از دست بدهی خیلی سخت است.
در این مدت اتفاق افتاده از آمدنتان به اینجا و انتخاب این شغل پشیمان شوید؟
پرستو: نه، هیچ وقت. حتی با انگیزه تر هم شده ام. آن زمانی که می خواستم این شغل را انتخاب کنم، با قرآن مشورت کردم تا ببینم اینجا آمدنم به صلاح است یا نه. آیه ای که به من مشورت داد خیلی مهم بود. آیه 11سوره طور بود که می گفت: پا به مکان مقدس نهادی و من تو را به این رسالت برگزیدم. پس فرمان حق را گوش بده...
این خیلی مرا تکان داد؛ چرا که خدا به من گفت: من تو را اینجا آوردم و تو به پای خودت اینجا نیامدی و من می خواستم که تو اینجا باشی. هر از گاهی این آیه را تکرار می کنم و ارزش کارم برایم چند برابر می شود. وقتی از 700 نفری که اسم می نویسند فقط هفت نفر می توانند وارد شوند، معلوم می شود که خدا آنها را انتخاب کرده. من نمی گویم آدم خوبی هستم نه! شاید من آدم بدی باشم و کشیده شده باشم اینجا که خوب شوم.
از وقتی اینجا آمدید دیدتان نسبت به غسالها تغییر کرده یا همان زمان که پشت شیشه بودید هم همین تصور را از اینها داشتید؟
پرستو: قبل از آن فکر میکردم تطهیرکنندهها شرایط خیلی خاصی دارند حتی از کسانی که آن طرف شیشه هستند بارها شنیده بودم که می گفتند میدانی این اتفاق چه قدر در زندگیشان تاثیر بدی دارد.
همیشه فکر می کردم این آدم ها افسرده هستند و از دنیا به دور میشوند، اما اینها زندگیشان نرمال است. حتی شاید از بقیه هم نرمالتر باشد. زندگیشان آن چیزی که از بیرون تصور میشود، نیست. حتی قساوتی که میگویند اتفاق می افتد، آن طور که می گویند نیست. حتی من همیشه فکر میکنم کسانی که اینجا هستند سعی در برطرف کردن بدیهایشان دارند؛ چرا که کسی که دارد شسته میشود و روحش ناظر است، انتظار دارد آخرین کسی که با او تماس دارد و غسلش میدهد آدم خوبی باشد.
غسال ها، آخرین افرادی هستند که با انسان سر و کار دارند و مهمترین کار را برای او انجام می دهند، پس باید همواره آدم های پاک و خالصی باشند و من این پاکی را در بین همکارانم می بینم.
به عنوان سوال آخر، می خواهید این شغل را ادامه دهید؟
پرستو: بله. من فکر می کنم کار کردن در اینجا سعادت می خواهد و خوشحالم که این سعادت در این دنیا نصیبم شده است.
من در جاهای زیادی کار کرده ام، اما اولین جایی است که کار می کنم و هر روز صبح با عشق بیدار می شوم و با شوق و ذوق سر کار می آیم، این جز لطف خدا چیزی نیست، پس این شغل را ادامه خواهم داد.
اخباراجتماعی - تابناک