اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

نمی خواستم دستم به خون آلوده شود!



نمی خواستم دستم به خون آلوده شود!

نوجوان ۱۷ ساله ای که طی یک نزاع نوجوان هم سن و سال خود را با ضربه کارد کشته بود بعدازظهر روز گذشته و در بازسازی صحنه جنایت خود گفت: «مقتول دوستم بود و من نمی خواستم دستم به خون آلوده شود!»

به گزارش خراسان، ساعت ۱۴ روز گذشته «احسان» نوجوان ۱۷ ساله ای که یک ماه قبل به اتهام قتل نوجوان افغانی دستگیر شده بود توسط کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به محل جنایت هدایت شد تا در حضور قاضی اسماعیل شاکر (قاضی ویژه قتل عمد) و مقابل دوربین قوه قضاییه، چگونگی وقوع قتل را تشریح کند.

او در حالی که حلقه های قانون بر دستانش گره خورده بود به همراه یکی از دوستانش که در این پرونده به اتهام مخفی کردن ادله جرم بازداشت شده است زیر درختان باغ (محل وقوع قتل) قرار گرفت و پس از معرفی خود گفت: کنار این آبراه (جوی خاکی داخل باغ) به همراه مقتول و ۲ تن دیگر از دوستانم نشسته بودیم و سیگاری (بنگ) می کشیدیم. در حال صحبت بودیم که در این لحظه یکی از دوستانم حرفی زد که من ناراحت شدم و همین موضوع به درگیری منجر و او به طرف من حمله ور شد من هم کاردی را که زیر پیراهنم مخفی کرده بودم بیرون کشیدم تا او را با تهدید بترسانم.

او که ترسیده بود به آن سوی جوی آب پرید من هم به همان طرف رفتم. هیکل او از من درشت تر بود و مرا زد به همین خاطر من می خواستم از خودم دفاع کنم ولی ناگهان «احمد» (مقتول) بین ما قرار گرفت تا میانجی گری کند ولی چاقویی را که من به سمت او پرت کردم به گلوی احمد خورد و خون فواره زد.

این گزارش حاکی است: او در حالی که به دوستش اشاره می کرد گفت: پس از آن چاقو را به این دوستم دادم تا آن را مخفی کند و خودم سرکوچه رفتم تا خودرویی را برای بردن احمد به بیمارستان پیدا کنم. در این هنگام متهم دیگر پرونده نیز گفت: ما احمد را گرفتیم که به زمین نیفتد او را تا کنار دیوار آوردیم ولی پاهایش سست شد و افتاد. من هم رفتم که به اورژانس زنگ بزنم. احسان چاقو را به من داد تا آن را پنهان کنم که من هم چاقو را زیر خاک مخفی کردم. ولی دوست دیگرمان که با احسان دعوا کرده بود کنار احمد ماند و دستمالی را روی گردن او گرفت تا خونریزی نکند. وقتی ماموران اورژانس به محل آمدند و پلک او را بالا دادند گفتند که او مرده است به ۱۱۰ زنگ بزنید. بنابراین گزارش، پس از اعترافات صریح متهم ۱۷ ساله، قاضی شاکر دستور پایان بازسازی صحنه قتل را اعلام کرد و بدین ترتیب ۲ تن از متهمان این پرونده جنایی دوباره روانه زندان شدند تا تحقیقات تکمیلی درباره این جنایت انجام شود.

ترک تحصیل کردم که کار کنم!

در حاشیه بازسازی صحنه جنایت نوجوان ۱۷ ساله در گفت وگویی کوتاه به خراسان گفت: من تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم و پس از آن ترک تحصیل کردم تا کار کنم چون پدرم بیکار بود. خانواده ما ۵ نفر هستند و من برای تامین مخارج در لوله کشی گاز کار می کردم. او که به خاطر دیدن پدر و مادرش اشک هایش سرازیر شده بود ادامه داد: الان به شدت پشیمانم مقتول دوست من بود و ما جمعه ها با هم بیرون می رفتیم من نمی خواستم او را بکشم.

زندانی بودم!

پدر متهم نیز گفت: هنگام وقوع این حادثه من در زندان بودم و الان یک هفته است که آزاد شده ام. او در پاسخ به این سوال که به چه جرمی در زندان بودی گفت: به خاطر ماجرای سرقت یک موتورسیکلت، مدت ۶ ماه را در زندان تحمل کیفر کردم در همین فاصله نیز این حادثه اتفاق افتاد اما برای گرفتن رضایت هنوز اقدامی نکرده ایم. خودم هم از این موضوع شوکه شده ام.

دستگیری متهمان

شایان ذکر است ساعت ۶ بعدازظهر بیست و دوم مرداد گذشته، ماموران کلانتری شهید رجایی پس از اطلاع از وجود جسد نوجوانی کنار دیوار یک باغ به محل رفتند و نوجوان دیگری را به اتهام شرکت در نزاع دستگیر کردند. وی در بازجویی ها گفت: من با یکی از دوستانم به نام احسان با یکدیگر درگیر شدیم که ناگهان او با چاقو به من حمله کرد اما ضربه او به گردن احمد خورد.با اعترافات وی ماموران انتظامی با دستورات ویژه ای که از سوی قاضی اسماعیل شاکر (قاضی ویژه قتل عمد) صادر شد موفق شدند ۲ تن دیگر از افرادی را که در محل نزاع حضور داشتند دستگیر کنند که در این میان احسان لب به اعتراف گشود و راز این جنایت را برملا کرد./خراسان

 


ویدیو مرتبط :
راه های تصفیه خون آلوده

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

«دوستی های خیابانی» دستم را به خون آلوده کرد



«دوستی های خیابانی» دستم را به خون آلوده کرد

جوان ۲۴ ساله ای که متهم است در پی ارتباط تلفنی و دوستی های خیابانی، دختر ۳۶ ساله ای را در مشهد به قتل رسانده است در گفت وگو با خراسان، دوستی های خیابانی را سرمنشاء بسیاری از جرایم خطرناک و آلوده شدن به فساد دانست.

حوادث - به گزارش خراسان، «رضا.ب» که پشت میله های بازداشتگاه به آینده تیره و تار خود می اندیشید عامل تمام بدبختی های خود را «دوستی های خیابانی» عنوان کرد و گفت: تا کلاس دوم دبیرستان درس خواندم اما به خاطر مشکلات خانوادگی و اختلافاتی که با اعضای خانواده ام داشتم ترک تحصیل کردم اما برای این که ضعف تحصیلی خود را نزد دوستانم پنهان کنم چنین وانمود می کردم که هر لحظه اراده کنم می توانم با هر دختری دوست شوم.

در ارتباط با دختران نزد دوستانم احساس غرور می کردم و قصد داشتم به آن ها بفهمانم که یک سر و گردن از آن ها بالاتر هستم. پس از ترک تحصیل هم در یکی از روستاهای نجف آباد اصفهان سر کار بنایی می رفتم و یا در زمین های کشاورزی کار می کردم. ۱۱ ساله بودم که خواهر ۱۷ ساله ام به خاطر مسمومیت در بیمارستان فوت کرد و به خاطر این که خانواده ام وضعیت مالی خوبی نداشتند همیشه با ۲ برادر بزرگ ترم درگیری داشتم تا این که هنگام انجام خدمت سربازی با جوانی که اهل یکی از روستاهای تبریز بود دوست شدم و آخر هفته به خانه آن ها می رفتم.

 

در این میان با دختر یکی از بستگان دوستم در همان روستا آشنا شدم. اگر چه او حدود ۷ سال از من بزرگ تر بود ولی هر بار که به خواستگاری اش رفتم جواب رد دادند. پدر دختر معتقد بود که باید دخترش را به یکی از آشنایان یا بستگانش شوهر بدهد البته من می دانستم آن ها از سابقه من باخبر هستند و چون سیگار هم می کشیدم دخترشان را نمی دادند به همین خاطر هم دخترشان را فراری دادم و به پارس آباد رفتیم.

 

روز بعد پدر دختر زنگ زد و گفت: بیایید تا دخترم را به عقد شما دربیاورم. پس از آن که ما با هم نامزد شدیم ۳ ماه در آن روستا زندگی کردم و پس از آن هم دوباره به اصفهان بازگشتم اما بیکار بودم و نمی توانستم مخارج زندگی را تأمین کنم به همین خاطر هم پدر خانمم مخارج زندگی ما را می داد و من هم در خانه باجناقم زندگی می کردم.

 

البته در این مدت هم نمی توانستم از ارتباط های تلفنی با دختران دیگر چشم پوشی کنم. شماره تلفن ها را اتفاقی می گرفتم و با چرب زبانی و حیله دخترها را فریب می دادم که برخی از آن ها در شهرهای دیگر کشور زندگی می کردند. در همین حال با دختری که در مشهد زندگی می کرد به صورت تلفنی ارتباط برقرار کردم و پس از گذشت مدتی از این ارتباط از او خواستم تا مبلغی را به حسابم واریز کند و من برای ازدواج با او به مشهد بیایم.

 ما اطراف حرم با یکدیگر قرار گذاشتیم ولی در اولین دیدار متوجه شدم که سن آن دختر از چیزی که وانمود می کرد بیشتر است به روی خودم نیاوردم ولی از این که او توانسته بود مرا فریب بدهد زجر می کشیدم. از او خواستم تا طلاهایش را نشانم بدهد او با تعجب پرسید چرا؟ گفتم می خواهم ببینم چقدر طلا داری؟ او قبول کرد و بعدازظهر در اتاق سرایداری مدرسه ای در منطقه قاسم آباد با هم قرار گذاشتیم.

 

از او خواستم تا طلاهایش را روی میز بگذارد ولی هنگامی که خواستم به اصفهان برگردم او مانعم شد به همین دلیل او را هل دادم که سرش به میز خورد و بیهوش روی زمین افتاد. من هم طلاها را برداشتم و به اصفهان رفتم.

 پس از مدتی از طریق یکی از بستگانم متوجه شدم که مأموران پلیس آگاهی مشهد دنبال من می گردند.من نمی دانستم آن دختر کشته شده است.

فکر می کردم به خاطر سرقت طلاها تحت تعقیب هستم به همین خاطر هم گوشی تلفنم را خاموش کردم و دوباره به روستای همسرم رفتم اما چون فکر می کردم ممکن است پلیس مرا دستگیر کند به یزد گریختم و در یک معدن مشغول کار شدم اما هنوز مدتی نگذشته بود که یک روز وقتی به خانه برگشتم ناگهان سروان حمیدفر که از کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی بود دستبندهای آهنین را بر دستانم حلقه کرد ومن به مشهد منتقل شدم.

 وقتی فهمیدم آن دختر را کشته ام دنیا روی سرم خراب شد و حالا هم مثل... پشیمانم. قبلاً مثل آدم های بی عقل بودم و نمی فهمیدم چکار می کنم حالا که متوجه اشتباهم شده ام دیگر کار از کار گذشته است و من هر شب کابوس اعدام را می بینم.

 

البته اول قصد داشتم ارتکاب جنایت را پنهان کنم اما وقتی سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی) دقایقی با من صحبت کرد متوجه شدم که پلیس از همه ارتباط های من خبر دارد حتی آن ها می دانستند من چه ساعت و دقیقه ای به مشهد وارد و یا خارج شده ام به همین دلیل هم دیگر راه گریزی نداشتم جز آن که حقیقت ماجرا را بیان کنم ولی این را بدانید که تمام بدبختی های من به خاطر همین ارتباطات تلفنی و دوستی های خیابانی بود با آن که ازدواج کرده بودم اما دست از این کارها برنداشتم و حالا هم می دانم که باید اعدام شوم.

گزارش خراسان حاکی است: ساعت ۲۰ مورخ 91.6.25 مرگ مشکوک دختر ۳۶ ساله ای در اتاق سرایداری یک مدرسه به قاضی اسماعیل شاکر (قاضی ویژه قتل عمد در زمان حادثه) اعلام شد که پس از انجام تحقیقات گسترده مشخص شد این دختر به قتل رسیده و طلاهایش نیز سرقت شده است.

با توجه به اهمیت موضوع و دستورات سرهنگ حسین بیدمشکی (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) گروهی از کارآگاهان با راهنمایی مقام قضایی عملیات شناسایی و دستگیری قاتل را در دستور کار قرار دادند تا این که چند روز قبل «رضا.ب» متهم این پرونده در یزد دستگیر شد و به ارتکاب قتل اعتراف کرد./خراسان