اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

مصاحبه با دختری که می خواهد با یک محکوم به اعدام ازدواج کند/هرچه از امیر خواستگاری می کنم نمی پذیرد!



ساعت 3 بعدازظهر پنجم اردیبهشت ماه ماجرای اسیدپاشی فامیلی در خیابان برزیل شرقی به کلانتری 145 ونک مخابره شد و با حضور سریع مأموران زن 42 ساله‌ای که روی خاله‌اش اسیدپاشی کرده بود پیش از فرار، دستگیر شد.

 به گزارش ایران ؛ پرستو 28 ساله دختر جوانی است که پس از آشنایی با یکی از هم سلولی‌های برادرش که متهم به قتل است تصمیم به ازدواج با وی گرفته تا بتوانند پس از کمک و رهایی مرد مورد علاقه اش از زندان با هم زندگی کنند.پرستو دختر تحصیلکرده و آرامی‌است که نخستین بار وقتی به ملاقات برادرش می‌رود با جوان بی انگیزه و ناراحتی روبه رو می‌شود که در صحبت با مادرش اصرار بر بی‌گناهی می‌کند و همین حرف‌ها باعث کنجکاوی دختر جوان می‌شود.

 

این دختر پس از پایان ملاقات به سراغ مادر هم سلولی برادرش می‌رود و از وی می‌خواهد تا شماره اش را در اختیار امیر بگذارد تا درباره روز حادثه که امیر را به اتهام قتل دستگیر کرده‌اند اطلاعات بیشتری بگیرد تا شاید بتواند کمکش کند.امیر در نخستین تماس تلفنی و در حالی که از زندگی اش ناامید شده بود با دختر جوان درباره روز حادثه حرف می‌زند و ادامه تماس‌های تلفنی این دو جوان به جایی می‌رسد که پرستو به پسر زندانی علاقه‌مند می‌شود تا حدی که تصمیم به ازدواج با وی می‌گیرد.پرستو  آخرین روزهای فروردین ماه سال جاری با حضور در دادسرای امور جنایی تهران درخواست ازدواجش با قاتل جوان در زندان را مطرح کرد و از قاضی شهریاری سرپرست دادسرا  برای انجام این کار کمک خواست.


این دختر و پسر جوان قصد داشتند روز ولادت حضرت علی (ع) در زندان و در مراسمی ‌با هم عقد کنند اما امیر مخالف این کار شد و می‌خواهد پس از آزادی این مراسم را برگزار کند.


امیر برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش سنگ بزرگی را پیش روی خود دارد و آن پرداخت دیه 500 میلیون تومانی برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول است.


گفت‌وگوی همزمان با پرستو و امیر در زندان
امیر و پرستو که حدود 5 ماه است با هم آشنا شده‌اند به صورتی حرف می‌زنند که انگار سال‌هاست آنها همدیگر را می‌شناسند و از صدای هم انرژی می‌گیرند و خیلی واضح می‌توان حس علاقه‌مندی این 2 جوان را درک کرد.


چطور با هم آشنا شدید؟
امیر: پرستو برای ملاقات برادرش آمده و در سالن ملاقات همدیگر را دیدیم و از همانجا بود که با هم آشنا شدیم.


شماره تلفن پرستو را چطور به دست آوردید؟
امیر لحظه‌ای سکوت کرد و سپس گفت از مادرم خواستم که شماره پرستو را بگیرد.


سکوت پرستو با خنده شکسته شد و گفت: راستش من شماره ام را به او دادم، آن روز امیر ناراحت بود و خواستم علت ناراحتی اش را بپرسم و از مادرش خواستم شماره ام را به او بدهد که وی نیز خواست خودم این کار را بکنم که کمی‌با امیر حرف زدم و شماره‌ام را به او دادم تا با من تماس بگیرد.


از همان روز اول نسبت به همدیگر احساس داشتید یا نه؟
پرستو: نه اصلاً قرار نبود کارمان به اینجا کشیده شود و فقط بحث کمک و کنجکاوی بود که با امیر تلفنی صحبت کردم.


امیر: فقط بحث همدردی بود و هیچ احساسی بین ما وجود نداشت.


به چه اتهامی‌زندان افتادی؟
امیر ابتدا با یادآوری روز حادثه سکوت کرد و نمی‌خواست آن روز را دوباره به یاد آورد اما اصرار پرستو سکوتش را شکست و در حالی که از پرستو کمک می‌گرفت، گفت: دی ماه 88 برادرم حسین یک کتانی خریده بود و خواهرزاده ام محمد که همسن من بود و اعضای خانواده اش نیز با ما در یک ساختمان زندگی می‌کردند، روز حادثه محمد کتانی حسین را برداشته بود و سر این موضوع با هم درگیر شده بودند. محمد پس از 2 ساعت به جلوی ساختمان آمد و حسین را برای کتک کاری به بیرون ساختمان کشید.


خواب بودم که صدایم کردند و گفتند که حسین و محمد با هم دعوا می‌کنند، با عجله جلوی ساختمان رفتم و دیدم که برادرم از ناحیه پهلو هدف چاقوی محمد قرار گرفته و خواهرزاده‌ام با دیدن من به سمتم حمله کرد و ضربه ای به دستم زد که توانستم چاقو را از دستش بگیرم، محمد پا به فرار گذاشت و من در تعقیبش بودم که پایش به جدول گیر کرد و به زمین افتاد و من نیز همراه او برای گرفتنش روی زمین افتادم و وقتی به خودم آمدم دیدم چاقو به کمر محمد فرو رفته است.


در دادگاه هم این حادثه را بازگو کردی؟
امیر: بله، اما آنها می‌گفتند یا تو ضربه را زدی یا برادرت . پدر و مادرم پیر هستند و چون با برادرم در زندان بودیم و نگران پدر و مادرم بودیم من گفتم که ضربه را من زدم و همین باعث شد که برادرم آزاد شود و من به اعدام محکوم شوم.


خانواده خواهرت رضایت نمی‌دهند؟
امیر: خواهرم سال گذشته رضایتش را اعلام کرد اما دامادمان می‌گوید بی پول است و باید برای رضایتش پول درخواستی را به آنها بپردازم.


 شنیدم قرار است با هم ازدواج کنید؟
امیر: پرستو اصرار دارد که در زندان با هم عقد کنیم اما من مخالفت کردم.


چرا؟
امیر: من یکبار اشتباه کردم و زندگی یک جوان را گرفتم و زندگی خودم را هم تباه کردم، معلوم نیست من تا کی زنده باشم و شاید این حکم خیلی زود اجرا شود. چرا بخواهم با یک اشتباه دیگر زندگی یک دختر را خراب کنم؟! من پرستو را خیلی دوست دارم و تصمیم دارم با او ازدواج کنم اما نه در زندان بلکه بعد از آزادی‌ام.


پیشنهاد ازدواج از سمت چه کسی بود؟
محمد: پیشنهاد ازدواج از طرف من بود.


پرستو که در این مدت سکوت کرده بود پس از پاسخ این سؤال گفت: راستش می‌خواستم بروم امیر را ملاقات کنم اما فقط خانواده درجه اول می‌توانند با زندانی ملاقات کنند. آنجا بود که به امیر گفتم من که می‌خواهم کارهایت را انجام بدهم تا آزاد شوی و می‌خواهم با هم ازدواج کنیم سپس می‌روم پیش قاضی شهریاری و ماجرای ازدواجم را با آنها مطرح می‌کنم که امیر پذیرفت و ابتدا فقط برای دیدن بود و ملاقات بود که الان این موضوع خیلی جدی تر شده است.


خانواده‌هایتان خبر دارند؟
پرستو: بله، همه اعضای خانواده‌ا‌م می‌دانند فقط پدرم کمی‌ مخالفت می‌کند.گ


امیر: خانواده‌ام همه در جریان هستند و از صحبت‌هایمان هم خبر دارند و موافق هستند.


آیا پولی برای پرداخت دیه جمع شده؟
امیر: خبر نداریم.


برای آینده چه برنامه‌ای دارید؟
امیر: خیلی کارها دارم و اول از همه چیز برای سربازی ام می‌روم.


چقدر از سربازیت مانده؟
امیر: فکر کنم حدود 11 ماه بود که به زندان افتادم.


پرستو  در جواب امیر گفت: 8 ماه از خدمت سربازی اش می‌گذشته که این اتفاق افتاده است.


فکر کنم شما از خیلی وقت پیش همدیگر را می‌شناسید که پرستو اطلاعات بیشتری دارد؟
پرستو: آنقدر رفتم سؤال کردم، آنقدر رفتم از همسایه‌ها و فامیل‌هایشان درباره امیر پرس‌وجو کردم که از همه زندگی امیر اطلاع دارم.


این پیگیری‌ها و سؤالات برای چه بود؟
پرستو: چون می‌خواستم مطمئن بشوم که امیر بی گناه است.


مطمئن شدید؟
پرستو:همه همسایه‌ها دیده بودند که امیر و خواهرزاده‌اش می‌دونــــد و هر دو روی زمین افتاده اند و امیر قصد کشتن نداشته که این اتفاق رخ داده است و همه می‌گفتند که امیر بی گناه است.


امیر: چون این اتفاق در کوچه رخ داده خیلی‌ها  شاهد بودند.


برای خودت وکیل گرفته‌ای؟
امیر: نه، خیلی سال است که از این اتفاق گذشته و حکم صادر شده است و به صراحت گفتم که کشتم.


پرستو: وقتی به امیر می‌گفتم وکیل بگیر آنقدر ناامید بود که می‌گفت من 2 ماه بیشتر زنده نیستم پس چرا بی‌خودی وکیل بگیرم.
امیر: نمی‌دانستم خدا قرار است فرشته امید به زندگی‌ام بیاورد.


قرار بود که روز ولادت حضرت علی(ع) با هم عقد کنید؟
پرستو: امیر قبول نمی‌کند و هر چه من می‌گویم نمی‌پذیرد، مثل فیلم‌های هندی شده من همه‌اش دارم از امیر خواستگاری می‌کنم و دنبالش می‌دوم.
 


ویدیو مرتبط :
حرفهای متهمان محکوم به اعدام !

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حرفهای دختر فوق لیسانسی که می خواهد روز پنجشنبه با یک محکوم به اعدام ازدواج کند



  سناریوی عاشقانه الهام در زندان کلید خورد. زمانی که برای ملاقات با برادرش به زندان می‌رفت، آن‌جا بود که به یک دلداده واقعی تبدیل شد؛ آن هم دلدادگی به پسری که به اتهام یک جنایت در آستانه اعدام قرار دارد.

تصمیم سختی بود. ولی بالاخره الهام فکرهایش را کرد و احساس کرد که دیگر نمی‌تواند بدون این پسر زندگی کند. برای همین تصمیم خودش را گرفت. ازدواج با این اعدامی، تصمیم عجیب و عاشقانه این دختر جوان بود. مراحل آشنایی تا خواستگاری در همان زندان صورت گرفت. پسر جوان که این روزها در لیست سیاه اعدام قرار گرفته است، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که در اوج ناامیدی، ملاقات با دختری جوان این چنین زندگی‌اش را در آستانه امیدواری قرار بدهد. الهام می‌خواهد با این متهم به قتل ازدواج کند تا شاید بتواند او را از اعدام نجات دهد. هم خودش و هم خانواده‌اش قلبا به این وصلت راضی هستند. وصلت با پسری که اگر نتواند رضایت خانواده اولیای دم را جلب کند، چند روز دیگر بیشتر زنده نمی‌ماند.

اما این موضوع الهام را از تصمیمش منصرف نمی‌کند. حتی او را دچار تردید هم نکرده است. الهام برای ازدواج با این اعدامی به دادسرای جنایی رفت و اجازه گرفت. او که قرار است روز تولد امام علی (ع) (پنجشنبه همین هفته) به عقد دایم این پسر اعدامی دربیاید، صبح روز گذشته بار دیگر برای دریافت اجازه نهایی به دادسرای جنایی رفت و در دیدار با شهریاری، رئیس دادسرای جنایی تهران، اجازه ازدواجش را گرفت.

این دختر تحصیلکرده ماجرای آشنایی تا تصمیم بزرگ زندگی‌اش را تشریح کرد:

چند‌سال داری؟
٢٨ سال

درس خوانده‌ای؟
بله، فوق لیسانس رشته تربیت بدنی دارم.

شغلت چیست؟
باشگاه بدنسازی دارم و در آن‌جا به‌عنوان مربی کار می‌کنم.

از ماجرای آشنایی‌ات با این پسر جوان بگو؟
تقریبا پنج‌ماه پیش بود که در زندان با مهرداد آشنا شدم. زمانی که به ملاقات برادرم می‌رفتم، آن‌جا بود که مادر مهرداد را می‌دیدم که به ملاقات پسرش می‌آید. آنها هردویشان ناراحت بودند و من از صحبت‌هایشان می‌شنیدم که پسر جوان مرتب می‌گفت بی‌گناه است. مادرش هم همیشه اشک می‌ریخت و بعد از این ملاقات خیلی غصه می‌خورد. برای همین توجهم به آنها جلب شد.

برادرت چرا در زندان بود؟
او به اتهام شرب خمر، ١٤ روز به زندان افتاد. من هم همیشه برای ملاقاتش به زندان می‌رفتم.

بعد از این آشنایی چه شد؟
وقتی این مادر و پسر را می‌دیدم توجهم به ماجرای پرونده آن پسر جلب شد. برای همین از برادرم درباره جرم او پرسیدم و برادرم هم گفت که با این پسر هم‌سلولی است. او گفت که مهرداد دست به یک قتل زده است و در لیست اعدام قرار دارد. اصرارهای پسر جوان به بی‌گناهی ذهنم را مشغول كرده بود. می‌خواستم سر از کارهایش دربیاورم و بدانم چرا دست به قتل زده است. برای همین در ملاقات بعدی با برادرم، شماره تلفنم را از طریق مادرش در اختیار مهرداد قرار دادم تا شاید بتوانم كمكش كنم.

چرا این‌کار را کردی؟
نمی‌دانم. احساس می‌کنم از همان روز اول مهر این پسر به دلم نشست و تصمیم گرفتم کمکش کنم.

بعد چه شد؟
بعد از آن مهرداد با من تماس گرفت و با هم صحبت کردیم. او ماجرای قتلی را که مرتکب شده بود، برایم تعریف کرد. او گفت که روز ١٤ دی‌ماه ‌سال ٨٨ در خانه‌اش خواب بود كه برادر و خواهرزاده‌اش با هم درگیر ‌شدند. زمانی كه مهرداد با سر و صدای آنها از خواب بیدار ‌شد، دید كه برادرش از ناحیه پهلو هدف چاقو قرار گرفته است. مهرداد با دیدن این صحنه چاقو را برمی‌دارد تا به درگیری پایان دهد. اما خواهرزاده‌اش پا به فرار می‌گذارد. برای همین مهرداد هم او را تعقیب می‌کند كه در این تعقیب و گریز مهرداد پایش به جدول گیر می‌کند و با چاقویی كه در دستش بوده به صورت اتفاقی روی مقتول افتاده كه همین باعث مرگ خواهرزاده‌اش می‌شود. بعد از آن مهرداد به اتهام این قتل به قصاص محکوم و حکمش هم تایید شد.

خانواده خواهرش رضایت نمی‌دهند؟
خانواده خواهر مهرداد می‌گویند در صورت دریافت دیه ٥٠٠ میلیونی رضایت می‌دهند. اما مهرداد این پول را ندارد.

 


چه شد که تصمیم به ازدواج با او گرفتی؟
از وقتی مهرداد را دیدم و با او صحبت کردم احساس خوبی نسبت به او پیدا كردم. مهر او به دلم نشست تا اینكه مهرداد از من خواستگاری كرد و من هم پذیرفتم. الان هم تاریخ عقدمان مشخص شده و قصد داریم روز ولادت حضرت علی (ع) با هم ازدواج کنیم.

بعد از ازدواج چه‌کار می‌کنی؟
خانواده مقتول برای بخشش خواستار دریافت دیه٥٠٠ میلیونی شده‌اند و قصد دارم بیرون از زندان برای نجات همسر آینده‌ام هزینه دیه را جمع كنم و از مردم نیز می‌خواهم كه كمك‌مان كنند.

خانواده‌ات با این وصلت مخالفت نکردند؟
نه؛ خانواده‌ام هم با این ازدواج مخالفتی نداشتند، فقط پدرم کمی ناراضی است که او هم بالاخره قلبا راضی می‌شود.

اگر شوهرت اعدام بشود، چه‌کار می‌کنی؟
من تمام سعی‌ام را می‌کنم تا او را از اعدام نجات دهم.

  اخبار حوادث - شهروند