اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
عباس عبدی: برخی كاندیداهای اصولگرایان برای سهمخواهی آمدهاند
عباس عبدی: برخی كاندیداهای اصولگرایان برای سهمخواهی آمدهاند
اصولگرایان در کوچه بنبست یا آزادراه؟
نه اینکه گروههای سیاسی نگران شکست در انتخابات نیستند که این حق مسلم هر گروهی است.
به هر حال هزینهها صرف میشود حال چه هزینه انسانی باشد یا هزینه مادی؛ به هر حال همه گروههای سیاسی دوست دارند کاندیدای خود را بر کرسی ریاستجمهوری بنشانند و نیروهای خودشان وزیر یا معاون وزارتخانهها شوند.
اصولگرا، اصلاحطلب و حتی حامیان دولت دوست دارند تا پیروز انتخاباتی باشند که دیگر دو طیف سنتی در آن مطرح نیستند که البته دلیل هم دارد؛ پیروزی در این انتخابات یعنی نشان دادن قدرت مطلق در برابر همه جریانات سیاسی موجود.
در این میانه اصولگرایان شوق بیشتری برای پیروزی دارند که چند دلیل دارد.اصولگرایان در سال 84 خود را فاتح پاستور میدیدند و در برابر اصلاحطلبان که 8 سال دولت اصلاحات را اداره کردند، سربلند کردند. اصولگرایان که در رسیدن به کرسی پاستور -که مدتها بود رنگ آن را ندیده بودند- شتاب و عجله بیشتری داشتند با چند کاندیدا وارد گود شدند که در نهایت محمود احمدینژاد گوی سبقت را از دیگران ربود.
او تا پیش از انتخابات، عضو جامعه اسلامی مهندسین و جمعیت ایثارگران بود لذا اصولگرایان پیروزی او را پیروزی خود قلمداد کردند اما در زمان تعیین کابینه، افرادی به مجلس قدیم رفتند و ترکیب کابینه را چیدند که آنچنان جایگاهی در احزاب اصولگرا نداشتند.
در این بین اصولگرایان که نام این دولت را دولت اصولگرا گذاشته بودند برای حفظ برخی مسائل از جمله اعتبار جریان خود، سکوت اختیار کردند اما نمیشود گفت که با کمال میل هم پذیرای چینش کابینه شدند. به هر حال روزگار گذشت تا برخی دولتمردان عطای حضور در پاستور را به لقای آن بخشیدند.
در این مرحله اصولگرایان به خود آمدند و در جلسات خصوصی خود به انتقاد از دولت مشغول شدند. با پایان دولت نهم، اصولگرایان در اندیشه ورود به دولت دهم بودند چون اگرچه طعم تلخ بیمهری از دولت نهم را چشیده بودند اما دوست داشتند با توجه به اینکه عمر حضور روسای جمهور در پاستور 8 سال است، به فردی غیر از احمدینژاد رای ندهند تا از این طریق بتوانند در درجه اول اعتبار خود را در جامعه حفظ کنند و دیگر اینکه مانع ورود اصلاحطلبان به ساختمان ریاستجمهوری شوند.
اما با شروع دولت دهم دور جدیدی از ارتباط دولت با اصولگرایان آغاز و گلایههای در گوشی به مصاحبههای مطبوعاتی کشیده شد. به نحوی که روز گذشته سیدعلی بزرگواری از اعضای جبهه پایداری گفت: «امروز ما از دولت میخواهیم که بهجای سفر به استانها و انجام تبلیغات به درون مردم و بازار برود و از نزدیک وضعیت معیشتی مردم را نظارهگر باشد که در این مدت با این مدیریت چه بلایی بر سر مردم آورده است. »
این گلایهها تا جایی پیش رفت که بزرگان اصولگرا هم نه تنها نتوانستند برای پیوند این دو اقدامی کنند بلکه خود در صف نخست انتقادات ایستادند.
دولتی که میگفت اصولگرایان را برای حمایت از خود نیاز داشته در برابر اصولگرایانی قرار گرفت که هر روز یکی از آنها از حمایت دولت تبری میجوید و حتی بعضی رای خود به احمدینژاد را انکار میکنند. عدم تداوم حمایت اصولگرایان اما سبب شد تا طیف دیگری پس از سالها به مجموعه سیاسی ایران افزوده شود که همان طیف حامیان دولت است. این طیف خود را نه اصولگرا و نه اصلاحطلب میداند و به گفته خودش راه سوم را انتخاب کرده است.
آینده مبهم اصولگرایی
در آستانه انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، باز هم کشمکشها میان طیف دولت و اصولگرایان ادامه دارد. طیف حامی دولت سعی دارد جدیتر به همه ثابت کند نسبتی با اصولگرایان ندارد و اصولگرایان هم به همان شدت تلاش میکنند تا بگویند طیف دولت را از خود نمیدانند اما فراموش کردن گذشته در ذهن 75 میلیون ایرانی کار دشوار و غیرممکنی است.
آنها در شرایطی که این روزها سعی میکنند خودشان را به عنوان جناحی مطرح کنند که «پیروزی در عین شکست واقعی» را تجربه نکرده است، در به در به دنبال معرفی کاندیدایی هستند که بتواند این بار برنده واقعی انتخابات باشد و تنها 2 یا 3 سال پس از شروع کار این دولت احتمالی در جلساتشان این سوال را مطرح نکنند: «حالا چه کنیم؟» در این راستا آنها به معرفی هر روزه یک کاندیدا مشغولند.
روزی ولایتی، روز دیگر جلیلی، روزهای بعد هم احتمالا حدادعادل، قالیباف، لاریجانی و ... و از این کار هم دو هدف دارند؛ اول اینکه کاندیدای اصلح از نگاه خود را انتخاب کنند و بعد هم اینکه فرصتی برای شنیدن چرایی حمایتهایشان از دولت فعلی و انتقادهایشان از آن ندهند. به نظر میرسد طیف اصولگرایان که این روزها به چند بخش تقسیم شده است را نتوان به شکل قبل از سال 84 بازگرداند و باید منتظر ماند و دید بزرگان این جریان چه تصمیمی خواهند گرفت؟
در این راستا روز گذشته یک فعال اصلاحطلب با اشاره به تعدد کاندیداها در جناح اصولگرا گفت: نمیتوان این امر را نشانهای از افزایش اختلافات در این جناح سیاسی ارزیابی کرد. عباس عبدی گفت: اینکه بعضی از افراد در تحلیلهای سیاسیشان میگویند تعدد کاندیداها نشانهای از افزایش اختلافات در جناح اصولگراست، باید بگوییم تحلیلی ساده و سطحی است.
اگر در میان اصولگرایان اختلافات بسیاری وجود داشت، با توجه به تنوعی که در این جبهه شاهد هستیم باید میدیدیم که هر طیف از این جناح، فردی را به عنوان کاندیدا معرفی میکرد و تعدد کاندیدا بیشتر از این بود.
این فعال اصلاحطلب در پاسخ به اینکه پس دلیل افزایش کاندیداها چیست؟ ابراز داشت: دلیل این امر را میتوان در دو چیز ارزیابی کرد؛ یک دلیل این است که افراد با حضور در انتخابات میتوانند در دولت آینده و جناحشان به جایگاهی دست یابند و سهمی را از آنِ خود کنند و از دیگر سو، این امر میتواند در شکستن رای دیگر کاندیداها موثر باشد و موجب میشود که پیروز نهایی رای قاطعی نداشته باشد.
عبدی با بیان اینكه آیا تعدد كاندیداها پس از ثبتنامها کاهش مییابد؟ گفت: این امر محتمل است چرا که تا قبل از ورود به مرحله نهایی انتخابات، کاندیدا شدن کاری آسان و کمخرج است ولی در مرحله بعدی رقابت جدی و خرجها بیشتر میشود و افراد برای کاهش هزینهها، مجبور به کنارهگیری میشوند./آرمان
ویدیو مرتبط :
سهم خواهی ماهی مرکب از صیادان روس
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
عباس عبدی:اشتباه بزرگ اصولگرایان، به میدان آوردن جلیلی بود
عباس عبدی:اشتباه بزرگ اصولگرایان، به میدان آوردن جلیلی بود
عباس عبدی در روزنامه بهار نوشته است:
اگر قرار باشد مهمترین اشتباههای رفتارهای انتخاباتی اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری اخیر را ذکر کرد، بیگمان تعدد نامزدها یا عدم ائتلاف میان آنان را، شامل نمیشود.
زیرا تن دادن به تعدد نامزدها و ناتوانی در رسیدن به ائتلاف برای آنان اجتنابناپذیر بود و گریزی از آن نداشتند و حتی اگر به ائتلاف هم میرسیدند دردی از آنان درمان نمیشد. در این میان باید به دو اشتباه راهبردی و تاکتیکی آنان اشاره کرد.
اشتباه راهبردی اصولگرایان، اتکای بیش از حد به رانتهای سیاسی و اقتصادی و ارتباطی بود.
در زمینه رانت سیاسی، نیازی به توضیح نیست که حضور آزادانه آنان در عرصه عمومی سیاست و اطمینان از تایید صلاحیت حتی نامزدهای کمصلاحیتدار آنان، این گمان نادرست را نزد آنان ایجاد کرد که حتما نزد مردم محبوبتر و شناختهشدهتر و مقبولتر و در نتیجه رایآورتر هم هستند.
انعکاس این گمان نادرست را در وسایل ارتباط جمعی رسمی میبینیم که آنان همیشه پای ثابت برنامههای تلویزیونی بودند، گویی فقط این افراد در جامعه هستند و صدای دیگری وجود ندارد.
برای فهمیدن استفاده اصولگرایان از رانت اقتصادی، کافی بود که به تبلیغات انتخاباتی اخیر توجه میکردیم.
بنده در روزهای پایانی انتخابات برای سخنرانی به چند شهر و مرکز استان رفتم.
در همه جا بَنِرهای بزرگ نامزدهای اصولگرا بهویژه یکی از آنان به چشم میخورد ولی هیچ خبری از تصاویر آقای روحانی نبود.
در تهران این مسئله مشهودتر بود. شنیدم در بخشهای کوچکی از کشور تصاویر بزرگ یکی از نامزدها نصب شده بود که حتی یک رأی هم نیاورده است.
در همین تهران از ماهها پیش ستادهای حقوقبگیر داشتند در حالی که ستادهای اصلاحطلبان بیشتر از جیب خود هزینه میکردند.
از یکی از دستاندرکاران ستاد مرکزی یکی از آقایان اصولگرا شنیدم که اولین نظرسنجی ستاد آنان در سال گذشته و در سطح کشور 230میلیون تومان هزینه داشته است. اگر حساب سایر نظرسنجیها و سهم اندک نظرسنجی را در هزینه ستادها لحاظ کنیم، بودجه این ستاد به دههامیلیارد تومان میرسد که غیرممکن است از طریق عادی جمعآوری شود، اگر راهی برای اعلان مخارج نامزدها بود واقعیت روشنتر میشد.
جالب است که بدانیم در روزهای پایانی در بعضی از اماکن و محلات و اتوبوسهای تهران (جای دیگر را اطلاع ندارم)، ساندویچ میدادند که پنجهزار تومان هم همراه آن بود! اگر هزینه صرف شده برای هر رأی به دست آمده را با این ارقام حساب کنیم، به حدود هر رای صدهزار تومان خواهد رسید.
وقتی که یک نیروی سیاسی تا این حد متکی به رانتهای سیاسی و ارتباطی و اقتصادی باشد، خود را بینیاز از به کارگیری ذهنهای خلاق خواهد دید و این آغاز سقوط است.
ولی اشتباه بسیار مهم و تاکتیکی اصولگرایان که این یادداشت با هدف بحث درباره آن نوشته شده است، ورود آقای جلیلی به انتخابات بود.
ورود ایشان به دلیل وظیفه مهمی که در جریان پرونده هستهای داشتند بسیار معنادار بود. بهویژه آنکه همفکران وی سعی میکردند دوگانهای را به نام خط سازش و خط مقاومت با نمایندگی و تقابل آقای روحانی و آقای جلیلی ایجاد کنند. چرا این رفتار اشتباه بود؟
1- فرض کنیم که رأی آقای جلیلی بیشتر از آقای روحانی میشد. هیچ دستاوردی برای طرفداران خط فرضی مقاومت نداشت، زیرا آنها درنهایت به همین نقطهای که قبلا بودیم میرسیدند که اکثریت مردم طرفدار خط مقاومت هستند.
البته روشن است که در این صورت میتوانستند مدعی شوند که مردم خط مقاومت را بر خط سازش ترجیح میدهند، ولی این فقط یک ریسک بود. زیرا این خطر وجود داشت که خط فرضی سازش مورد نظر آنان برنده شود، همچنان که با فاصله زیادی برنده شد.
ولی متاسفانه طرفداران خط فرضی مقاومت به جای آنکه بگویند خط سازش مورد اتهام آنان برنده شده، خود را به کوچه علیچپ میزنند، گویی که اصلا چنین تقابلی مطرح نبوده است.
2- اشتباه تاکتیکی مذکور در فهم و درک انتخاباتی نیروهایی بود که آقای جلیلی را به میدان آوردند و با اوجگیری اولیه در نظرسنجیها گمان کردند که تا پایان میتوانند این مسیر را جلو بروند. در حالی که چنین امری امکانپذیر نبود. گذشته از آنکه ایشان به لحاظ تواناییهای شخصیتی قادر به رقابت با سایر نامزدها نبود، بنابر این قابل پیشبینی بود که خط فرضی مقاومت هیچگاه قادر به جلب آرای عمومی مردم نخواهد شد.
مشکل دیگر این بود که ایشان جانباز دفاع مقدس است و بهتر بود که به این صفت از ورود به مبارزات انتخاباتی پرهیز میکرد تا یکی از جانبازان کشور در معرض شکست انتخاباتی قرار نگیرد.
3- بدترین اشتباه اصولگرایان در این انتخابات طرح مسئله خط سازش و مقاومت بود، زیرا اگر منظور از خط سازش، گذشت کردن از منافع ملی کشور است، در این صورت چگونه ممکن است که مردم به چنین فردی رأی دهند و از آن مهمتر اینکه چگونه ممکن است شورای نگهبان چنین فردی را تایید کند؟
بحث اصلی این انتخابات در تقابل سازش و مقاومت نبوده و نیست. بحث بر سر عقلانیت و تفاهم و مشارکت در تصمیمگیری و تعامل با دنیای خارج و چگونگی هرچه بهتر تامین کردن منافع ملی است. از نظر فرد پیروز انتخابات قرار نیست که بازی با خارج، به صورت صفر و یک باشد. این اشتباه بسیار نابخشودنی به بعضی نیروهای تازهکار اصولگرا وارد است که با طرح چنین شعار بیمناسبتی نهتنها در انتخابات شکست خوردند، بلکه یک گاف سیاسی مهم به جای گذاشتند که برای کشور منفعتی نداشت و سراسر ضرر بود.
چند سالی بود که نیروهای جوان اصولگرا تا حدودی در برابر افراد سابقهدارتر این جناح، دارای وجههای شده بودند، ولی اکنون که دومین شکست ناخشنودکننده خود را تجربه میکنند در برابر آنان به شدت تضعیف شدهاند.
شکست اول آنان در رفتار دولت احمدینژاد متبلور شد و اکنون این اصولگرایان جوان با دومین شکست سیاسی خود در راه انداختن خط سازش و خط مقاومت و شکست انتخاباتی، نهتنها به خلط مفهومی مقاومت متهم میشوند، بلکه یکی از عوامل اصلی شکست اصولگرایان را رقم زدند. با این حساب، احتمال اینکه نیروهای اصولگرا دوباره پیرامون افراد باسابقهتر این جناح جمع شوند زیاد است./آریا