اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

رویای تاریک در انتظار آمریکا است؟ / سندروم ترامپ - برلوسکونی



اخباربین الملل,خبرهای بین الملل,آمریکا

آنچه از تجربه برلوسکونی می‌‌توان آموخت این است که ترامپ و امثال آن در هر جامعه‌ای که تشنه تجربه سیاستی جدید باشد، می‌تواند بروز کند.

در دهه 1980 در ایتالیا میلیاردری عجول و بی پروا به نام سیلویا برلوسکونی توانسته بود با ثروتی که به واسطه معاملات املاک و مستغلات کسب کرده بود، یک امپراتوری تلویزیون خصوصی در ایتالیا به راه بیندازد.

در آن زمان وی شهرکی در حومه شرقی پایتخت اقتصادی ایتالیا با نام میلانو2 احداث کرده بود. برلوسکونی با تشکیل شرکتی به نام مدیاست و تجمیع شبکه های تلویزیونی در آن توانست میلیاردها دلار کسب سرمایه کند.

با گذشت نزدیک به یک دهه برلوسکونی توانست در 1994 به نخست وزیری ایتالیا برسد. به عنوان رهبر یک حزب راستگرا با برشمردن مشکلات و کاستی های موجود در سال های گذشته و به عنوان شخصی که توانسته با اتکا به توانمندی شخصی ثروتمند شود، وی مدعی می شد که می تواند از پس ناکارآمدی های سیستم سیاسی ایتالیا بر آید. در این فضا وی به شکل فزاینده ای از شبکه های تلویزیونی برای بالا بردن خود بر فراز خرابه به جای مانده از ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم استفاده کرد.

با وجود این که وی به شدت مورد تمسخر قرار می گرفت، دیدگاه های وی به وضوح زن ستیز بود و به لحاظ قانونی نیز پرونده سالمی نداشت، برلوسکونی ثابت کرد که هیچ یک از این ها نمی تواند سد راه موفقیتش شود. وی به سلاح دروغ مسلح بود، با مردم ارتباط برقرار می کرد و مالک یک باشگاه فوتبال بود. بسیاری از مردم بخشی از خود را در او می دیدند. برلوسکونی قبل از سقوط خفت بار خود برای سه دوره نخست وزیر ایتالیا بود.

هر کسی که ظهور پدیده برلوسکونی را دیده باشد و هم اکنون شاهد ظهور ترامپ باشد، نمی تواند این دو مورد را با هم مقایسه نکند. موفقیت آنها در رسیدن به ثروت از طریق معاملات مسکن و مستغلات، تحسین ولادیمیر پوتین، دانش سطحی آنها و بی اهمیت تلقی کردن بزرگان صحنه سیاست تنها نقاط اشتراک آنها نیست، بلکه خلق و خو و شخصیت آنها شباهت عجیبی به هم دارد.

بستر جامعه فعلی آمریکا مانند جامعه ایتالیا در 1994 است و شرایط برای ظهور ترامپ مهیا است. ترامپ بر آمده از سیستم سیاسی فاسد در جامعه ای است که به لحاظ اقتصادی نوعی ناامیدی بر آن افکنده شده، چرا که عمده مشاغل به چین صادر می شوند. وی پس از شکست آمریکا در دو جنگ، کاهش قدرت آمریکا و ظهور دیگران در عرصه جهانی ظهور کرده است. بالا آمدن شخصی چون ترامپ نوعی قیام علیه سیستم فلج دوحزبی در نظامی است که به لحاظ اقتصادی فاسد است. در مقابل دکترین خویشتنداری اوباما، ترامپ با دکترین تجدید و احیای آمریکا مخالف است.

ترامپ و برلوسکونی هر دو خود را به عنوان اشخاصی ضد سیاستمداران موجود و به عنوان کارآفرینانی فوق العاده موفق به عرصه سیاست معرفی کردند.

مقررات زدایی در انتشار محتوی رسانه ای در ایتالیا و آمریکا- بر خلاف انگلیس، آلمان و فرانسه که هنوز در آن شرکت های رسانه ای دولتی به عنوان مرجع گفتمان مدنی شناخته می شوند- توانسته بستری را فراهم کند که برای ظهور امسال برلوسکونی و ترامپ مساعد است.

آمریکا کشوری دارای بمب اتم است، اما ایتالیا نبود. ترامپ در صورت موفقیت با نهادهای قدرتمندی نظیر نهادهای قضایی رو به رو است، اما برلوسکونی در ایتالیا با چنین نهادهایی رو به رو نبود. ترامپ در صورت موفقیت رهبری جهان آزاد را به عهده خواهد داشت، اما برای برلوسکونی وضع به شکل دیگری بود.

آنچه از تجربه برلوسکونی می توان آموخت این است که ترامپ و امثال آن در هر جامعه ای که تشنه تجربه سیاستی جدید باشد، می تواند بروز کند. برلوسکونی که روزی شوالیه شب نامیده می شد، با رسوایی های مالی و جنسی عدیده نخست وزیری ایتالیا را ترک کرد؛ اما برای ایتالیا 17 سال ( از 19994 تا 2011 ) به طول انجامید تا از این رویای تاریک در آید.

 

اخبار بین الملل - دیپلماسی ایرانی


ویدیو مرتبط :
سرنوشت برجام در دستان سفیر آمریکا و گزارش او به ترامپ و تیم امنیت ملی آمریکا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

«رویای خصوصی» بهروز وثوقی و گلشیفته فراهانی در آمریکا + عکس و پوستر



بهروز وثوقی، بازیگر نام‌آشنای سینمای پیش از انقلاب و گلشیفته فراهانی، بازیگر سینمای پس از انقلاب ایران و سوسن فرخ نیا برای نخستین بار بر روی صحنه تئاتر در نمایشی به نام «یک رویای خصوصی» همبازی شده‌اند.

 

«یک رویای خصوصی» نام نمایشی ست که این روزها در خارج از ایران روی صحنه است، با حضور دو تن از بازیگران معروف سینمای ایران، یکی از قبل انقلاب و یکی از بعد انقلاب؛ بهروز وثوقی و گلشیفته فراهانی. این نمایشنامه یک نام آشنای دیگر را نیز با خود یدک می کشد ، ایرج جنتی عظایی ترانه سرای قدیمی به عنوان نویسنده.

 

نمایش البته مایه های سیاسی دارد و همچون اغلب تولیدات اینچنینی در خارج از کشور {به روایت یکی از دوستان که تماشاگر آن بوده} گرفتار اغراق زدگی ست. نکته جالب دیگر اشاره و تاکید روی مفهوم تبعید است، مفهومی که آشکارا با به معنای نفی بلد و اخراج یک شخص از موطن خود و اجبار او برای ساکن شدن در منطقه ای دیگر است که اغلب خود تبعید شونده نیز نمی تواند حق انتخاب داشته باشد.

 

این مفهوم البته فاصله ی بسیاری با خروج خود خواسته اشخاص از وطنشان دارد! این اشاره از آن رو ضروری می نماید که این روزها بسیاری حتی خوانندگان سطح پایین لس آنجلسی هم با استناد به اینکه هنرمندان تبعیدی هستند (!؟) پزهای عجیب و غریبی می دهند! جال بماند که گلشیفته فراهانی (کسی منکر استعداد او در بازیگری نیست) به خواست خودش و به راحتی از کشور رفت و زندگی درغرب را انتخاب کرد حتی در مقاطعی فرصتهایی برای بازگشت دوباره به او داده شد که بازهم خود او رفتن را انتخاب کرد. البته در مورد وثوقی جریان شکل دیگری داشت،او هنگام انقلاب در خارج از ایران به سرمی برد و ترجیح داد که بعد از وقوع انقلاب به ایران نیاید.

 

صرف نظر از اینکه ممنوع الکار شدن بازیگران خوب بود یا نه (؟!) به هر حال بازیگران هم طراز وثوقی (از جنبه شهرت)در ایران ماندند و زندگی خودشان را کردند. بگذریم جزییات این ماجرا مفصل است اما این ماجرای تبعیدی بودن برخی بسیار جالب است به این شکل که طرف خودخواسته به یکی از کشورهای پیشرفته و خوش آب و هوای دنیا رفته و از قضا برخی بعد از مدتی چنان با امکانات آنجا اُخت می شوند که اگر امکان انتخاب هم داشته باشند بازعلاقه ای به برگشتن ندارند، با اینکه به همه جای دنیا می توانند مسافرت کنند البته جز ایران،   آه و ناله ای می کنند که در تبعیدیم و یکی هم نداند فکر می کند در یک نقطه کویری بد آب و هوا تبعید شده اند و اجازه بیرون رفتن از آنجا را ندارند! با این توضیح گزارش زیر را به نقل از بی بی سی درباره این نمایش می خوانیم .

رویای خصوصی بهروز وثوقی و گلشیفته فراهانی در آمریکا

 

بهروز وثوقی و گلشیفته فراهانی، دو تبعیدی در یک رویای خصوصی

 

بهروز وثوقی، بازیگر نام‌آشنای سینمای پیش از انقلاب و گلشیفته فراهانی، بازیگر سینمای پس از انقلاب ایران و سوسن فرخ نیا، بازیگر و کارگردان، برای نخستین بار بر روی صحنه تئاتر در نمایشی به نام «یک رویای خصوصی» همبازی شده اند.

 

نخستین اجرای این نمایش در جنوب کالیفرنیا، در روز ۶ مارس در سالن تئاتر شهر گلندل در حومه لس آنجلس، با مراسم فرش قرمز با حضور چهره های هنری و نمایندگان رسانه ها برگزار شد.

این نمایش که نوشته ایرج جنتی عطائی، ترانه سرا و نمایشنامه نویس ساکن بریتانیاست، در هفته های گذشته از بحث انگیزترین رویدادهای هنری لس آنجلس بود. به ویژه آنکه تا روز اولین اجرا، بنا بر خواست دست اندرکاران این نمایش، محتوا و داستان آن محرمانه مانده بود.

 

از همان دقایق نخست آغاز نمایش، تماشاگر کنجکاوی که پیش از اینها بهروز وثوقی را در چند نقش اصلی و مکمل در نمایش های دیگری چون «رستمی دیگر، اسفندیاری دیگر» و «پروانه ای درمشت» – دو روایت تازه از داستان های شاهنامه نوشته ایرج جنتی عطائی – و «از ماهواره با عشق»، اثر کمدی هوشنگ توزیع، روی صحنه تئاتر تماشا کرده است، خود را در انتظار ورود گلشیفته فراهانی می یابد.

 

یکنواختی زندگی کسالت آور جاوید، هنرمند نقاش (با بازی بهروز وثوقی) و تینا، همسر و پرستار او (سوسن فرخ نیا) در تبعیدی ناخواسته، همراه با حس ناامیدی از بازگشت به وطن در این زوج فرسوده، با از راه رسیدن تبعیدی جوان و زیبایی به نام سارا (گلشیفته فراهانی)، خواننده و نوازنده موسیقی زیرزمینی که برای نجات جانش از ایران فرار کرده، تا به نتیجه رسیدن نمایش که «کشیدن آخرین تابلو» و «بهترین نقاشی» توسط جاوید است، طراوتی پیدا می کند که نه تنها به زندگی این زوج سالخورده بلکه به فضای نمایش نیز رنگ و بویی تازه می بخشد.

 

هرچند تجربه بازیگری بهروز وثوقی با رفتار و سلوک دراماتیک او روی صحنه یادآور نقش های سینمایی خاطره انگیزی است که تماشاگر را به دنیای بیش از سه دهه پیش این بازیگر خوب سینما بازمی گرداند اما بازی صیقل خورده، طبیعی، پرانرژی و حساب شده خانم فراهانی که هر از چندی با ترانه خوانی او همراه می شود، تماشاگر را در لحظه های حضور او روی صحنه مجذوب می کند.

 

در بروشور نمایش از قول بهروز وثوقی نوشته شده: «تبعیدی هایی از دو نسل جدا از هم با پس و پیش کردن پازل های ناآشنایی که از این همه فاصله آنها را به هم وصل می کند یک رویا را با شما درمیان می گذارند که اگر نم اشکی در چشممان حلقه نزند بی تردید لبخندی برلب خواهیم آورد از این سوگ شادی نامه ناپایدار تبعید.»

 

آقای وثوقی که از دوران بازیگری در ایران با بهزاد فراهانی پدر گلشیفته دوستی و همکاری داشته است می گوید، صحبت همکاری با گلشیفته در یک نمایش، دو سال پیش از این در ملاقاتی که این دو در شهر پاریس داشته‌اند پیش آمد: «من این مسئله را با دوست خوبم جری خاچاطوریان و رابرت، دو تهیه کننده نمایش درمیان گذاشتم و آنها فورا از این فکر استقبال کردند.»

 

گلشیفته فراهانی می گوید وجوه مشترکی که بین او و بهروز وثوقی وجود دارد دلیل اصلی این همکاری بوده است. در بروشور نمایش در موردش نوشته شده: «یک رویای خصوصی رویای نیمه کاره یک تبعیدی است. این حقیقت که گلشیفته هم امروز تجربه گیجی از تبعید را بی آنکه بداند چرا به تبعید فرستاده شده زمزمه می کند، او را با سارا نزدیک و گاهی یکی می کند.»

 

رویای خصوصی بهروز وثوقی و گلشیفته فراهانی در آمریکا

 

خانم فراهانی با اشاره به بهروز وثوقی می گوید:«[ما] جفتمون بازیگر هستیم. [البته] ایشون بازیگر خیلی بزرگ تری هستند و جفتمون هم درتبعید هستیم و به طور ناخواسته. گاهی اوقات وقتی با هم صحبت می کنیم می بینیم خودمون هم دلیلش را خیلی نمیدونیم. این که چرا در تبعید هستیم؟ ما فقط می خواهیم که هنرمند باشیم و نه هیچ چیز دیگر. در واقع این کار کردن من با آقای وثوقی مثل وصال دو نسل مختلف می مونه که درواقع یک پیغام خیلی بزرگیه.»

 

با این همه نوشتن نمایشنامه ای که بتواند همه این موارد را در خود بگنجاند و در عین حال از متنی درخور این دو چهره پرآوازه برخوردار باشد و جنبه های موزیکال و «شو» مانند نمایش را هم رعایت کند، برای دست اندرکاران نمایش خالی از چالش نبوده است.

 

نمایش یک رویای خصوصی پس از لس آنجلس و اورنج کاونتی به ساکرامنتو در شمال کالیفرنیا می رود و از آنجا هم در شهرها و ایالت های دیگر آمریکا از جمله تکزاس، آتلانتا، نیویورک و تورنتو بر روی صحنه خواهد رفت.

 

یک رویای خصوصی که با ترانه خوانی گلشیفته فراهانی و موسیقی فرزین فرهادی همراه است، نگاهی اجمالی، رویه ای و گاه حتی عجولانه به رابطه یک زوج تبعیدی سالخورده اهل لس آنجلس دارد که با مشکلات عدیده شرایط موجود، از جمله بیماری های جسمانی، حواس پرتی و مسائل گوناگون مالی روبرو هستند.

 

تماشاگر در طول مدت نمایش متوجه می شود که «جاوید» به خاطر نقاشی های دوران پیش از انقلابش مورد خشم و غضب حکومت بوده و به ناچار به قیمت قربانی کردن هنر و خلاقیتش، راه غربت را پیش گرفته است. این همان داستان گوش آشنایی است که روی صحنه این نمایش نیز چون زندگی واقعی، کسی از جزئیات آن آگاهی پیدا نمی کند.

 

از سوی دیگر سارا هم تجربه «به بیرون زدن اجباری» خود به دلیل خوانندگی و نوازندگی موسیقی زیرزمینی و نهایتا کتک خوردن از مادر و برادر را ابتدا با دیالوگ هایی شتاب زده در توصیفی از رنگ و بوی خیابان های غربت و بعد با لمس سطحی و زودگذر مسائلی چون آزادی جنسی در داخل و خارج از ایران توجیه می کند.

 

سارا می خواهد «اتفاقی توی زندگی» جاوید باشد که مدت هاست نقشی روی بوم سفیدش نکشیده، و به او می گوید: «مرا نقاشی کن». از این پس تا پایان نمایش دغدغه دراماتیک تماشاگر در حول و حوش این مسئله که آیا بالاخره جاوید نقاشی خواهد کرد یا نه خلاصه می شود. درحالی که تماشاگر هنوز فرصتی به دست نیاورده تا سمپاتی خاصی نسبت به شخصیت های پرورانده نشده نمایش و سرنوشت آنها پیدا کند.

منبع: madomeh.com