اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

دختر معتاد، از خانواده‌اش پول زور می‌گرفت



 

 

دختر معتاد، از خانواده‌اش پول زور می‌گرفت

 

دختر معتاد كه با حمله به اعضای خانواده‌اش، از آنها برای تامین هزینه اعتیادش پول می‌گرفت، با شكایت خانواده‌اشروانه زندان شد.


چند روز قبل زنی میانسال به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای ناحیه ۵ تهران مراجعه و از دختر معتادش شكایت كرد.



شاكی به بازپرس موذن گفت: یك سال پیش دخترم در پی آشنایی با یك مرد قاچاقچی تصمیم به ازدواج با وی گرفت؛ اما من و اعضای خانواده‌ام راضی به این وصلت نبودیم.



پس از چند ماه، مرد قاچاقچی برای این كه اعضای خانواده را راضی به این ازدواج كند، دخترم را در منجلاب اعتیاد گرفتار كرد.



وی ادامه داد: دخترم هر روز بنای ناسازگاری می‌گذاشت و اثاثیه خانه را می‌شكست و با تهدید چاقو، از ما پول زور می‌گرفت و بعد از مشاجره با اعضای خانواده، شبانه خانه را ترك می‌كرد.



او هر روز مواد بیشتری مصرف می‌كرد و دچار توهم می‌شد. چند بار دخترم را به كمپ ترك اعتیاد بردیم اما هر بار شبانه از آن محل فرار می‌كرد.



زن شاكی در ادامه اظهاراتش گفت: دیگر از رفتار دخترم خسته شده بودم و حاضر به نگهداری او نبودم. او با تهدید چاقو، پول از ما می‌گرفت و اثاثیه خانه را سرقت می‌كرد و می‌فروخت. دخترم با تهدید به قتل همسایه‌ها و اقوام هم، از آنها پول می‌‌گرفت.



وی افزود: چند شب پیش دخترم پس از مشاجره با من، با چاقوی آشپزخانه به سویم حمله و تهدید كرد اگر پول و طلا در اختیارش قرار ندهم، مرا به قتل می‌رساند و خانه را به‌ آتش می‌كشد.



بناچار از ترس جانم مقداری پول و طلا در اختیارش قرار دادم. آن شب او خانه را ترك كرد و دیگر بازنگشت.


پس از این شكایت و تشكیل پرونده قضایی در این رابطه، ماموران برای یافتن دختر معتاد به جستجو پرداختند تا این كه متهم وقتی در یكی از بوستان‌های شهر پرسه می‌زد، شناسایی و دستگیر شد.



با انتقال این متهم به اداره پلیس، وی در بازجویی به تهدید اعضای خانواده‌اش اعتراف كرد.



● اعتراف دختر معتاد

متهم پرونده در اظهاراتش به پلیس گفت: وقتی خانواده‌ام با ازدواج من و پسر مورد علاقه‌ام مخالفت كردند، به اعتیاد روی آوردم.



از آن روز به بعد مواد مخدر (شیشه)‌ مصرف می‌كردم و برای تامین هزینه اعتیادم، خانواده را تهدید و از آنها پول زور می‌گرفتم..../ جام‌جم آنلاین

 

 

 


ویدیو مرتبط :
پول زور

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شوهر معتاد به خیانت همسرش خندید/ خانواده‌ای که دختر 4 ساله‌اش هم معتاد است



چند ماه بعد از عروسی‌ام متوجه شدم که نه تنها نادر بلکه تمام خانواده و آشنایان نادر به مواد مخدر اعتیاد دارند و از راه خرید و فروش مواد مخدر کسب درآمد می‌کنند،‌ حتی خواهر 4 ساله نادر هم به مواد مخدر اعتیاد داشت و در کنار بساط تریاک پدر و مادرش می‌نشست.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، کلانتری 18 یکی از شهرستان مشهد، زن جوانی را که به شدت به مواد مخدر اعتیاد داشت ‌در خیابان در حالی که سردرگم دور خود می‌چرخید، بازداشت کرده و به کلانتری انتقال دادند.
 
صحبت‌های این زن 25 ساله که با اوضاعی فلاکت بار دستگیر شد،‌ سوژه گزارش امشب است که در آن می‌خوانید که چگونه دختری زیبارو با صورتی مثل ماه امروز به صورتی سیاه و چهره‌ای کریه دارد.
 
زن معتاد که به مخدر کراک اعتیاد داشت در چند پرسش و پاسخ تمامی ابهاماتی را که در ذهن شما نقش بسته است را جواب داد:
 
خودت را معرفی کن؟
سودابه هستم، نمی‌دانم درست چند سال دارم ،‌ پدر و مادرم را 10 سال است که ندیده‌ام و در خانه پدر شوهرم زندگی می‌کنم.
 
شوهر و خانواده‌اش می‌دانند که به مواد مخدر اعتیاد داری؟
بله آن‌ها خودشان نیز معتاد هستند،‌ اصلا هرچه من بدبختی در این دنیا دیدم به خاطر ازدواج با نادر(شوهرم) بود.
 
مگر موقع ازدواج تحقیق نکردی؟ آزمایش اعتیاد نرفتید؟
نه من با نادر در خیابان زمانی که من از مدرسه به سمت خانه باز می‌گشتم آشنا شدم ،‌ او بسیار جذاب و خوش صحبت بود و مرا با حرف‌هایش فریب داد و گفت: قصد ازدواج دارد و من برایش زیباترین عروس دنیا هستم.
 
آن زمان 16 سالم بیشتر نبود، ولی خواستگاران زیادی داشتم ولی وقتی نادر با خانواده‌اش به خواستگاری من آمدند، مادر و پدرم را در حالی که به شدت مخالف بودند، با تهدید خودکشی و آبروریزی راضی کردم که موافقت کنند.
 
آن‌ها هم موافقت کردند اما پدرم گفت: برو با نادر زندگی کن،‌ انشاالله که خوشبخت بشوید،‌ ولی من اسمت را از داخل شناسنامه‌ام خط زدم و تو دیگر دختر من نیستی.
 
واقعا پدرت این کار را کرد؟
بله دقیقا از شب بعد از عروسی‌ام دیگر پدر و مادرم را ندیدم،‌ حتی آنان پس از چند ماه خانه خودشان را فروختند و به شهر دیگری رفتند و بعد از گذشت یک سال متوجه شدم که تمام فامیل به خاطر کاری که من با خانواده‌ام کردم، مرا طرد کرده‌اند.
 
خب بعد چه شد،‌ منظورم بعد از عروسی ات با نادر است؟ زندگی‌ات چگونه تغییر کرد؟
چند ماه بعد از عروسی‌ام متوجه شدم که نه تنها نادر بلکه تمام خانواده و آشنایان نادر به مواد مخدر اعتیاد دارند و از راه خرید و فروش مواد مخدر کسب درآمد می‌کنند،‌ حتی خواهر 4 ساله نادر هم به مواد مخدر اعتیاد داشت و در کنار بساط تریاک پدر و مادرش می‌نشست.


 وقتی فهمیدی چرا به سمت خانواده‌ات بازنگشتی؟
نمی‌شد،‌ پدرم دیگر حتی حاضر نبود مرا ببینید،‌ مخصوصا اینکه نادر به خاطر تن پروری مجبور شده بود خانه‌مان را بفروشد و من در خانه پدر شوهرم زندگی میکردم.
 
از کی به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردی؟
زمانی که در خانه پدر شوهرم بودم،‌ خیلی سردرد می‌گرفتم و حرص می‌خوردم،‌ خانواده نادر جز تن پروری کار دیگری بلد نبودند، ‌من هم یکی از همان روز‌های که بسیار از دست کارهایشان سرم به شدت درد گرفته بود با پیشنهاد پدر شوهرم برای رهایی از درد، تریاک را تجربه کردم و آن بار اولی بود که لب به مواد مخدر می‌زدم.
 
خب بعد چه شد؟
اعتیادم به تریاک روز به روز بیشتر می‌شد، به طوری که بی‌دلیل هم تریاک می‌کشیدم بعد از گذشت دو سال از مصرف تریاک با وسوسه‌های خواهر شوهر بزرگترم به سمت کراک کشیده شدم. یک سال نشد که کراک بدنم را پوک کرد،‌ چهره‌ام را کریه کرد و مرا به باتلاق نابودی کشاند،‌حتی خودم هم از بوی بدن خودم بیزار شده بودم ولی چاره‌ای نداشتم، اگر مواد مصرف نمی‌کردم تا پای مرگ می‌رفتم.
 
شوهرت (نادر) اعتراضی نداشت؟
نادر نه تنها اعتراض نداشت بلکه بعد از مدتی که فهمید من برای تهیه جنس مجبور شدم به او خیانت کنم و با سوداگران مرگ رابطه جنسی داشته باشم،‌ فقط خندید و سرتکان داد.
 
چه شد که دستگیر شدی؟
چند روز پیش تصمیم گرفتم اعتیاد را ترک و کنم و با تن سالم به نزد پدر و مادرم برگردم،‌ از خانه پدر شوهرم با مقداری پول فرار کردم و به خیابان آمدم،‌ شب  و روز را در خیابان سپری می‌کردم و هر طور که بود می‌خواستم یا ترک کنم و یا در گوشه‌ای از این شهر بمیرم که توسط ماموران کلانتری بازداشت شدم.
 
سودابه که تنش از درد می‌لرزید و صدایش شبیه به مرد‌های سالخورده شده بود،‌ زیر لب گفت: این بود داستان زندگی من که از کجا به کجا رسیدم، ‌ای کاش اسیر یک عشق دروغین خیابانی نمی‌شدم و به حرف پدرم گوش داده بودم. اکنون که به این روز افتاده‌ام،‌ فهمیدم که تمامی آنچه که قبلا در مورد حوادث می‌شنیدم و می‌خواندم، می‌تواند حقیقت داشته باشد.

 

 اخبار  حوادث  -  باشگاه  خبر  نگاران