اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
دختر، قاتلان پدر را بخشید
اخبار حوادث - دختر، قاتلان پدر را بخشید
به گزارش شرق، مردی باغبان، مهر سال 84 به پلیس ورامین خبر داد جسدی را در باغش پیدا کرده است. او گفت در حال بیلزدن در باغ بود که به جسدی برخورد کرد اما چون چیزی از جنازه باقی نمانده است نمیداند جسد متعلق به کیست.
تیم جنایی پلیس ورامین، بازپرس ویژه قتل و کارشناسان بررسی صحنه جرم بعد از دریافت این گزارش به محل رفتند و تحقیقات خود را آغاز کردند. بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت که جسد متعلق به یک مرد است اما از آنجایی که به طور کامل از بین رفته و فقط استخوانها باقی مانده بود نمیشد تشخیص داد چه مدت از مرگ میگذرد و این فرد با چه وسیلهای کشته شده است.
پلیس تحقیق برای مشخصشدن هویت مقتول را همزمان با بررسیهای پزشکیقانونی آغاز کرد. ضمن اینکه دستور انجام آزمایش دیانای نیز صادر شد.
پلیس با مرور پرونده مردان مفقودشده پی برد مشخصات مردی گمشده شبیه به جسد است. خانواده این فرد که فرزین نام داشت مورد تحقیق قرار گرفتند دختر فرزین که تنها ولی دم او بود، گفت پدرش دو هفته قبل برای رفتن به محل کار از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. او با توجه به آثاری برجای مانده از تکههای لباس در محل جنایت احتمال داد جنازه کشفشده متعلق به پدرش باشد.
پس از آن با انجام آزمایش دیانای ثابت شد جسد متعلق به فرزین است. متخصصان پزشکیقانونی در گزارش خود اشاره کردند بعد از قتل مقدار زیادی اسید با قدرت سوزاندن بسیار بالا روی جسد ریخته شده و علت از بینرفتن مقتول نیز همین است و به نظر میرسد افرادی که دست به این کار زدهاند سعی داشتند او را بهطورکامل از بین ببرند.
وقتی پلیس متوجه شد فرزین مکانیک است و در مغازهای در نزدیکی باغ محل کشف جسد کار میکرد، تحقیق از صاحب مغازه را مورد بررسی قرار داد. او گفت: «فرزین در مغازه من کار میکرد و تا جایی هم که میدانم بهجز دو برادر دامدار که مدتی قبل با فرزین دعوا کردند او دشمن دیگری نداشت.
او ناگهان سرکار نیامد و خانوادهاش گفتند از وی خبری ندارند. من هم نمیدانم چه اتفاقی برای او افتاده است.»به این ترتیب دو برادر دامدار برای پاسخدادن به سوالات پلیس به اداره آگاهی برده شدند و اعترافات آنها راز این جنایت را فاش کرد. دو برادر که رضا و رحمت نام دارند اعتراف کردند دو هفته قبل فرزین را دزدیدند و او را با همدستی یکی دیگر از دوستانشان به نام قاسم به باغ کشاندند و کشتند.
رضا گفت: «سالها بود که فرزین را میشناختم و با هم دوست بودیم اصلا فکر نمیکردم آدم بدی باشد و بخواهد به ناموس مردم چشم داشته باشد اما مدتی قبل از این حادثه فهمیدم او با همسر من رابطه دارد. از شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شدم دستم از هرجایی کوتاه بود و نمیتوانستم ثابت کنم فرزین با همسرم رابطه داشته است. تصمیم گرفتم با فرزین صحبت کنم وقتی حرف از همسرم شد به من گفت اشتباه میکنم و او رابطهای با همسرم نداشته است موضوع را با برادرم که با هم در یک دامداری کار میکردیم مطرح کردم او گفت بهترین راه این است که فرزین را بکشیم.»
متهم ادامه داد: «همراه برادرم و یکی از دوستانمان که او نیز در دامداری پیش ما کار میکرد نقشه را اجرا کردیم. من فرزین را به بهانهای به باغ کشاندم و بعد هر کدام از ما با چاقو و چوب ضربهای به او زدیم هر سه ما در قتل شریک هستیم. بعد هم مقدار زیادی اسید روی بدن او ریختم و دفنش کردیم تا جسد از بین برود.»
ادعای ناموسیبودن این قتل در حالی توسط رضا مطرح شد که پلیس پی برد درست از زمانی که رضا مدعی است متوجه رابطه فرزین و همسرش شد، اختلاف مالی میان این دو مرد به وجود آمده بود و رضا قصد داشت پولی را که برای خرید مواد به فرزین داده بود پس بگیرد. ضمن اینکه آنچه او درباره رابطه همسرش با فرزین تعریف کرد مورد تایید همسر رضا قرار نگرفت و مدارکی که این ادعا را ثابت کند به دست نیامد.
با اعتراف هرسه متهم به قتل پرونده به شعبه71 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و بعد از اینکه متهمان جزییات قتل را به طور کامل توضیح دادند و دفاعیات خود را مطرح کردند با توجه به درخواست دختر مقتول رای بر قصاص هر سه متهم صادر شد زیرا قضات عمل هر سه متهم را کشنده تشخیص دادند.
هشتسال بعد از این حادثه و در حالیکه حکم قصاص تایید شده و به مرحله اجرا رسیده و سهمتهم در انتظار طناب دار بودند تنها دختر مقتول به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران رفت و در برابر قاضی این شعبه رضایت بدون قید و شرط خود را اعلام کرد. به این ترتیب سه متهم از قصاص دور شدند و منتظر محاکمه به لحاظ جنبه عمومی جرم هستند.
اخبار حوادث - شرق
ویدیو مرتبط :
انیمیشن بسیار زیبای دختر نفس پدر « پدر و دختر »
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
دعواي دختر و پدر (طنز باحال)
سال 1230
مرد: دختره خير نديده من تا نکشمت راحت نمي شم...
زن: آقا حالا يه غلطي کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده...
مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره. نخير نمي شه بايد بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
سال 1280
مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط مي کني. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من ميخاي درس بخوني؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده...
مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
سال1330
مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ...
مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي اين فسادو بيگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
سال1380
مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من... تو رو... مي کشم...
زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا).
مرد: من... اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره...
سال1400
دختر: چي؟ چي گفتي مرتيکه ي ****؟ دارم بهت مي گم ماشين بي ماشين. همين که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشينم مي خوام. ميخواي بري بيرون پياده برو...
باباه:جيکش در نمي ياد...
زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، دخترخونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي بخشه.