اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

خواهر بابك زنجانی: وای، به مامان و بابا چی بگیم؟



 اخبارسیاسی ,خبرهای  سیاسی,بابك زنجانی

 

  بعضی‌ها می‌گویند بابک در زندان از امکانات خاص برخوردار است، در‌حالی که این‌طور نیست
  دوستان و آشنایان به محض اینکه ما را می‌دیدند خطر را گوشزد می‌کردند
  به برادرم می‌گفتیم: حواست به اوضاع کارهایت هست؟
  نمی‌دانستیم مشغول دور زدن تحریم‌هاست
  برادرم گفته بود چند روزی نمی‌تواند خانه بیاید و مادرم غش کرده بود
  سه ماه بعد از بازداشت توانستیم بابک را ملاقات کنیم
  متوجه شدیم در اتاقی در اوین به سر می‌برد
  همیشه لبخند به لب دارد و کلا آدم خوشرویی است
  بابک گفت مرا چهار ماه زودتر از زمان مقرر و تعهدم بازداشت کردند
  بابک شانه و دست مادرم را بوسید و او را به آرامش دعوت کرد
  کمتر پیش می‌آمد با دوستانش در منزل و محیط خانواده رفت و آمد کند
  هر که می‌خواست نامش شنیده شود، حرفی از بابک می‌زد
  بعد از بازداشت، دادستانی در مجموعه‌های بابک مستقر شد
  بعد از مدتی شنیدیم بابک به خواسته خودش اموالش را واگذار کرده
  از حضور متصرفین در مجموعه‌ام شرعاً، اخلاقاً و قانوناً راضی نیستم
  در دادگاه بابک دچار تیک‌های عصبی شده بود
  در اتاق قاضی به روی ما و به خصوص وکیل باز بود
  زمان دادگاه، بابك روزنامه داشت و هفته‌ای یک‌بار او را ملاقات می‌کردیم
  همیشه قاضی به ما می‌گفت که چقدر بابک عصبی است
  مجموعه‌ها و بانک‌های ذی‌نفع خارجی، شانه خالی می‌کردند
  می‌گفت نمی‌خواهند حرف‌های مرا بپذیرند، این رفتارشان عجیب است
  بعد از شنیدن حکم بابک گفتم «وای، به مامان و بابا چی بگیم؟»
  از همه مردم می‌خواهیم کمک‌مان کنند زیرا حق بابک اعدام نیست

27 ماه از بازداشت بابك زنجانی می‌گذرد؛ او دیگر یك متهم نیست و در قامت یك مجرم نفتی با حكم سنگین اعدام رو به رو است. از زمان آغاز رسیدگی به اتهامات وی در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی خواهران او در تمامی جلسات حضور داشتندو شاهد حال و هوای برادر در روزهای سخت زندان بودند.روزهای دادگاه نیزبه سرعت برای زنجانی گذشت و او امروز پای چوبه دار قرار دارد و امیدها برای بازگرداندن بدهی نفتی در هاله ای از ابهام قرار دارد.

 

به گزارش ایسنا، نوبهار زنجانی، یکی از خواهران بابک زنجانی در گفت‌وگویی به تشریح روند بازداشت برادرش تا صدور حکم پرونده پرداخت.


  فکر می‌کردید بابک زنجانی بازداشت شود؟
دی ماه 92 بود،تب و تاب رسانه‌ها روز به روز بیشتر می‌شد. تمام دوستان و آشنایان به محض اینکه ما را می‌دیدند خطر را گوشزد می‌کردند. با برادرم صحبت می‌کردیم و می‌گفتیم همه می‌گویند تو باید مراقب باشی. حواست به اوضاع کارهایت هست؟ همه می‌گویند نباید خودت را رسانه‌ای کنی و باید از رسانه‌ها دور شوی. ما را دعوت به آرامش می‌کرد و می‌گفت مشکلی نیست و خیال‌تان راحت باشد.


  آیا از کارهای برادرتان سر در می‌آوردید؟ می‌دانستید با چه مجموعه‌هایی کار می‌کند؟
بابک خیلی اهل توضیح دادن نبود و مسائل کاری خود را اصلا بازگو نمی‌کرد. کلا آدم توداری بود و اصلا اهل اینکه دوستان و همکارهایش را ببینیم نبود. به خاطر همین سر از کارهایش در نمی‌آوردیم و ما هم دخالت نمی‌کردیم. تا زمانی که نامش در لیست تحریم‌ها قرار گرفت و از تلویزیون اسمش را شنیدیم، نمی‌دانستیم مشغول دور زدن تحریم‌هاست چون به کارهایش مسلط بود و به او اعتماد داشتیم ولی خودمان از طریق صحبت‌های دوستان و آشنایان خیلی نگران بودیم.


  چطور متوجه شدید بابک زنجانی بازداشت شده است؟ آیا قبل از بازداشت از احضار به دادسرا اطلاع داشتید؟
دهم دی‌ ماه شد. مادرم زنگ زد و از شدت گریه نمی‌توانست صحبت کند. من سر کار بودم. آن موقع در مجموعه VIP مشغول به کار بودم. خودم را به خانه رساندم. اورژانس مقابل در خانه بود. بین مادر و برادرم وابستگی شدیدی وجود داشت زیرا بابک کلا آدم بی‌آزاری بود و فرزند صالح پدر و مادرم بود. گویا برادرم تماس گرفته بود و به مادرم گفته بود چند روزی نمی‌تواند خانه بیاید و مادرم غش کرده بود. بنده خدا برادرم دوباره چند دفعه زنگ زده بود و دیگر مادرم نتوانسته بود صحبت کند. به راننده برادرم زنگ زدم و ایشان هم تایید کرد که چندین ساعت همان‌جا که بابک را پیاده کرده، ایستاده ولی هنوز نیامده است. از دو ساعت بعد سایت‌ها قیامت کردند که میلیاردر نفتی بازداشت شد، میلیارد نفتی بازداشت شد.


  بعد چه شد؟
بابک دوباره تماس گرفت و گفت مشکلی نیست و زندگی عادی و شخصی خود را داشته باشید و درکارهای من هم دخالت نکنید و فقط مراقب سلامتی خودتان باشید. چند روز گذشت تا اینکه یکی از مدیرهای بابک تماس گرفت و گفت به دادسرا بیایید. از دادسرا به خانه برگشتیم و نمی‌دانستیم چه‌کار باید بکنیم. بابک به مادرم زنگ زده بود، مادرم گفته بود که دادسرا بودیم. بابک گفته بود مگر نگفتم هیچ جا نروید. مدتی گذشت تا اینکه متوجه شدیم پرونده به محل دیگری در بازپرسی کارکنان دولت منتقل شده است. پس از یک ماه بی‌اطلاعی از بابک، هم دلتنگ شده بودیم هم نگران زیرا نه تلفنی زده بود و نه خبری از او داشتیم زیرا گهگاهی تماس می‌گرفت.


  اولین ملاقات‌ با برادرتان چند وقت بعد از بازداشت بود؟
پس از مدت‌ها که فکر می‌کنم حدود سه ماه بعد از بازداشت بود، توانستیم بابک را ملاقات کنیم. متوجه شدیم در اتاقی در اوین به سر می‌برد. به ملاقات رفتیم اما اجازه ورود به کل خانواده ندادند  فقط من و مادرم رفتیم. بازپرس کنار ما نشسته بود و هنوز بابک را نیاورده بودند. بازپرس به ظاهر آدم مرتبی بود و به ما گفت راجع به چیز دیگری جز احوالپرسی با او صحبت نمی‌کنید.بعد از مدتی بابک را آوردند. با لباس خودش بود. بابک کلا آدم خوش خنده و مهربانی است. همیشه در بحران‌ها با روحیه‌ترین فرد است خیلی طبیعی با بحران‌ها برخورد می‌کند. همیشه لبخند به لب دارد و کلا آدم خوشرویی است. فکر کنم 20 دقیقه کنار هم بودیم. مادر از بابک پرسید پسرم حالا چه می‌شود؟ بابک گفت مرا چهار ماه زودتر از زمان مقرر و تعهدم بازداشت کردند ان‌شاءا... درست می‌شود. بازپرس گفت دیگر برویم زیرا من جلسه دارم و وقت تمام است. همدیگر را محکم بغل کردیم و بوسیدیم. بابک هم شانه و دست مادرم را بوسید و او را به آرامش دعوت کرد.بعضی‌ها می‌گویند بابک در زندان از امکانات خاص برخوردار است، در حالی که این‌طور نیست.


  وکیل‌تان چه می‌گفت؟
آن موقع هنوز وکیل نداشتیم. بازپرس گفته بود وکیلی را در این مرحله نمی‌پذیرد. از یکی از مدیران بابک پرسیدم اینکه بابک زودتر از زمان موعد بازداشت شده چه معنایی دارد؟ به من گفت بابک طی قراردادی با وزارت نفت، یک چک تاریخ اردیبهشت 93 به آنها داده است و در صورتی که آن چک به هر دلیلی دچار مشکل می‌شد باید طبق قوانین چک برخورد شود اما قبل از اینکه زمان سر رسید چک برسد یا شکایتی از سوی نفت یا اشخاص حقیقی یا حقوقی علیه بابک صورت گیرد، بازداشتش کرده‌اند.


  بعد از بازداشت بابك، شروع سال جدید برایتان چطور بود؟
عید از راه رسید ؛ دلتنگی‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد و طاقت خانواده کمتر و کمتر. حال‌مان خیلی بد بود. بابک عاشق عید بود و همیشه حال و هوای عید را خیلی دوست داشت و هر سال در خانه مادرم در لواسان جمع می‌شدیم و آنجا دید و بازدید می‌کردیم. بابک تقریبا آدم سنتی‌ای بود و بیشتر با اقوام معاشرت می‌کرد تا دوستان. افراد خیلی زیادی را می‌شناخت و در ارتباط بود ولی دوستانش معمولا دوستان کاری بودند و کمتر پیش می‌آمد با دوستانش در منزل و محیط خانواده رفت و آمد کند.


  برخورد افراد اعم از دوستان و آشنایان و رسانه‌ها بعد از زندان با شما چگونه بود؟
از یک طرف بی‌خبری و از طرف دیگر اخبار رسانه‌های ایرانی و خارجی اذیت‌مان می‌کرد؛ همه با هم و یک صدا به بابک حمله می کردند. طوری شده بود که هر کسی می‌خواست نامش شنیده شود، حرفی راست یا دروغ از بابک می‌زد. یکی می‌گفت خواهر ندارد، یکی می گفت یک خواهر دارد، یکی می‌گفت 3 خواهر دارد، یکی می‌گفت در زندان است،یکی می‌گفت در هتل به سر می‌برد، یکی می‌گفت او را در شمال دیدیم، یکی می‌گفت همسر دارد ویکی می‌گفت با پسرش دوست است.


خلاصه اینکه همه هر چه دل تنگ‌شان می‌خواست درباره بابک می‌گفتند تا شاید سری بین سرها در بیاورند؛ از کارگردان گرفته تا نمایندگان از بابک می‌گفتند. شکایت هم نمی‌توانستیم بکنیم خودش هم که وکیل نداشت. آن‌قدر از بابک بی‌خبر بودیم که تا یکی از پرسنل شرکت از او خبر می‌گرفت، بدو بدو به ما اطلاع می‌داد. در نهایت پس از گذشت مدت کوتاهی از بازداشت، دادستانی در مجموعه‌های بابک مستقر شد. این موضوع باعث خشنودی ما بود که حداقل از مجموعه‌ها محافظت و کمتر دچار آسیب و فروپاشی می‌شوند. بعد از مدتی شنیدیم بابک به خواسته خودش اموالش را واگذار کرده و سردفتری که همیشه با قوه‌قضاییه کار می‌کرده داخل زندان رفته و بابک فقط اموال و دارایی‌های خودش را به قائم مقامش واگذار کرده و نامه‌ای هم فرستاده مبنی بر اینکه اموال خانواده متعلق به خودشان است و جزو دارایی‌های من محسوب نمی‌شود. زمان خیلی بدی بود.


  شرکت نفت از چه زمانی در مجموعه‌های زنجانی مستقر شد؟
پس از مدتی قائم‌مقام بابک، اموال او را طی وکالت‌نامه‌ای تام‌الاختیار به نماینده نفت واگذار کرد و دادستانی برای هر مجموعه‌ فردی را معرفی کرد تا طی قرارداد تغییر و تحول، شرکت‌ها به مدیران منتخب شرکت نفت واگذار شود. من و خواهرم مالک ملک VIP واقع در شهرک غرب بودیم. خواهرم فقط شریک ملکی من بود و من به تنهایی در آن ملک مدیرعامل بودم. بعد از واگذاری شرکت VIP در همان دفترخانه‌ای که از برادرم وکالت گرفته بودند، شرکت را تمام و کمال به همان فردی که قائم‌مقام بود، واگذار شد اما همچنان مالک ملکم بودم. هرچه تلاش کردم برای خارج شدن شرکت از ملکم به جایی نرسیدم؛ نامه زدم، اقدام قانونی کردم اما هر کاری می‌کردم تا نامه‌های دادستانی می‌آمد متوقف می‌شد. آخر مجبور به شکایت شدم که در حال رسیدگی است. خلاصه اینکه از حضور متصرفین در مجموعه‌ام شرعاً، اخلاقاً و قانوناً راضی نیستم وامیدوارم خداوند حق را به حق‌دار برساند.


  وقتی برادرتان را در دادگاه در جایگاه متهم و اتهاماتی که وارد می‌شد می‌دیدید چه حسی داشتید؟
بابک دچار تیک‌های عصبی شده بود و در صورتش این تیک‌ها پدیدار بود. این را در روزهای دادگاهش متوجه شدیم. خبرنگاران داخل دادگاه بودند افراد مهربانی بودند؛ گهگاهی لبخندی از سر دلسوزی و همراهی به همدیگر هدیه می‌کردیم. بعضی روزها می‌گفتند بابک خیلی خوب دفاع کرد. بعضی روزها می‌گفتند عصبی بود. از روی خبرهای رسمی بعضی دیگر خبرهای حاشیه‌ای جور می‌کردند مثلا می‌گفتند خودکارش چه شکلی بود؟ کفشی که به پا دارد چه رنگی بود؟ چطور زونکن‌هایش آن‌قدر مرتب بود؟ یا می‌گفتند زنجانی اتاق فکر دارد و راهنمایی می‌گیرد و به او مشاوره می‌دهند. چرا خندید؟ چرا دفاع کرد؟ چرا از کنترل خارج شد و... . بعد از مدت‌ها داشتیم بابک را چند ساعت متوالی می‌دیدیم و به نظر چقدر عوض شده بود. دیگر آن بابک صبور نبودخیلی عصبی شده بود.


  برخورد دادگاه چطور بود؟
زمانی که پرونده‌ به دادگاه رسید، شرایط خیلی بهتر بود. هفته‌ای یک یا دو بار زنگ می‌زد. روزنامه داشت و هفته‌ای یک‌بار او را ملاقات می‌کردیم. روند دادگاه به نظر روند خوبی بود. بر عکس زمان بازرسی، در اتاق قاضی به روی ما و به خصوص وکیل باز بود. اغلب اوقات که به دادگاه می‌رفتیم می‌توانستیم قاضی را ببینیم. در جلسات داخل اتاق قاضی من و خواهرم هم بودیم؛ قاضی با بابک رفتار خوبی داشت مثلا یک بار بابک داشت به یکی از نمایندگان بانک مرکزی نحوه انتقال پول را توضیح می‌داد و صندلی کم بود اما قاضی از اتاق دیگری برای بابک صندلی آورد و همیشه بابک را به آرامش دعوت می‌کرد. همیشه قاضی به ما می‌گفت که چقدر بابک عصبی است. ایشان راست می‌گفت؛ بابک خیلی عصبی شده بود و دائما می‌گفت حرف‌هایم را نمی‌فهمند و نمی‌دانم چگونه توضیح دهم. من از شرق می‌گویم این‌ها از غرب متوجه می‌شوند. خلاصه اینکه این جلسات تا می‌آمد به نتیجه برسد موضوع از یک طرف لو می‌رفت و مجموعه‌ها و بانک‌های ذی‌نفع خارجی، شانه خالی می‌کردند و دوباره راه جدید و جلسه جدید. هر کسی در جلسه چیزی می‌گفت یکی روش‌ها را قبول می‌کرد، یکی قبول نمی‌کرد.


  می‌گویند بابک فقط وعده و وعید می‌دهد و نمی‌خواهد پول‌ها را برگرداند.
همیشه در ملاقات‌ها می‌گفت نمی‌خواهند حرف‌های مرا بپذیرند و برایم این رفتارشان عجیب است که یا خودشان را به آن راه می‌زنند یا نمی‌خواهند بشنوند شاید هم نمی‌خواهند این مشکل حل شود. تعداد افرادی که حرف‌های بابک را رد می‌کردند زیادتر بود من و خواهرم هم اطلاعی از امور بانکی بین‌المللی نداشتیم. فقط بابک بود و وکیلش. خلاصه که مثل همین روزها بابک می‌گفت سوئیفت انجام نمی‌شود  اما آقایان می‌گفتند می‌شود و ما مرتب انجام می‌دهیم؛ دقیقا عین همین روزها از یک طرف اصرار و از طرف دیگر انکار.


  چطور از حکم دادگاه مطلع شدید و وقتی شنیدید چه حسی داشتید؟
روزی که حکم را اعلام کردند آقای کوهپایه‌زاده (وکیل بابک زنجانی) تماس گرفت و گفت مادر و پدر را از تلویزیون دور کنید زیرا متاسفانه حکم بدی دادند و سعی در ایجاد آرامش داشت. آقای کوهپایه‌زاده فرد متین و باهوشی است و با برادرم علاوه بر ارتباط وکیل و موکل، دوستی دارند. کلا بابک در این پرونده وکلای زحمتکشی دارد؛ خانم رضایی وکیل خارجی بابک هم دو ماه برای حل این موضوع دائما از این کشور به آن کشور می‌رفت و شاید بالغ بر 10 سفر را طی کرد و جلسات سنگین و متعددی را پشت سر گذاشت و مثل خواهر از هیچ کمکی دریغ نکرده است. آقای کوهپایه‌زاده هم همیشه سعی در همراهی و محبت به ما داشتند.

 

کلا بعضی مدیران خارجی و دوستان خارجی بابک بیشتر همراهی و کمک می‌کنند شاید چون ترسی ندارند. بلافاصله بعد از تماس آقای کوهپایه‌زاده، بابک تماس گرفت حالم خیلی بد بود. نمی‌دانستم چگونه حکم را بگویم. بعد از شنیدن حکم بابک گفتم «وای به مامان و بابا چی بگیم؟». بابک گفت ناراحت نباشین من این پول را برمی‌گردانم و وضعیت این‌گونه نمی‌ماند و باید این پول برگردد. به بابک گفتم نکند این پول برگردد و حکم را اجرا کنند، گفت این پول دینی است که بر گردن دارم و باید پرداخت کنم واقعا دلش می‌خواهد این کار را انجام دهد. به قول آقای کوهپایه‌زاده اولین کسی که سعی در پرداخت پول دارد و از ته دل می‌خواهد این کار انجام شود، بابک است. حتی بابک وقتی که با وکیل خارجی خود صحبت کرد گفت پیگیری را ادامه دهند و نباید خللی در کارها صورت گیرد. همیشه تصمیمش به پرداخت پول است و راهکارهای مختلفی را طی کرده. هنوز هم با این حکم تصمیم به پرداخت دارد و می‌گوید این پرداخت بیشتر جنبه آبرو و اعتبارم را دارد. نمی‌دانم صلاح است پرداخت شود یا خیر، حق بابک اعدام نیست، برادرم مهره‌ کلیدی دور زدن تحریم‌ها بود.


  درخواست‌تان از مردم و مسئولان چیست؟
از همه مردم می‌خواهیم کمک‌مان کنند زیرا حق بابک اعدام نیست. بابک در زمان تحریم‌ها خیلی زحمت کشید و میلیاردها پول وارد ایران کرد حالا چگونه می‌گویند قصد ضربه زدن به نظام را داشته است. تمام دشمنان ایران در خارج برای او پرونده‌سازی کردند زیرا مهره کلیدی در دور زدن تحریم‌ها بود. علاوه بر این، انعکاس این حکم قطعا روی اموال خارجی بابک تاثیرگذار است و نمی‌دانم تکلیف آنها چه می‌شود. نمی‌دانم باید چه کرد. این اموال نه از بدهی کم می‌شود و نه دست ما به آنها می‌رسد.


 اخبار  اجتماعی -  قانون 


ویدیو مرتبط :
بابا مامان برام خواهر بخر!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

بابا ، مامان دوستتون دارم



 

 

 

پدر و مادر ؟؟

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.

وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.

وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...

به سلامتی همه مادرای دنیا...

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !

شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان ...

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

خورشید

هر روز

دیرتر از پدرم بیدار می شود

اما

زودتر از او به خانه بر می گردد !

به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن

ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !!!

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،

نه مرگ ،

نه ترس ،

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛

 

سلامتیه اون پسری که...

..

10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...

..

20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت....

... ... ... ... ..

30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!!

..

باباش گفت چرا گریه میکنی..؟

..

گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید...!

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...

... ... ... ...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم ...

به سلامتی پدر و مادرها

 

(( قند )) خون مادر بالاست .

دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛

اشک‌های مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛

دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!

حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!

دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش .

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

دست پر مهر مادر

تنها دستی ست،

که اگر کوتاه از دنیا هم باشد،

از تمام دستها بلند تر است...

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!

پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟

پسر میگه : من..!!

... ... ...

پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!

پسر میگه : بازم من شیرم...

پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟

پسر میگه : بابا تو شیری...!!

پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟

پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...

به سلامتی هرچی پدره

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

مادر

تنها کسیست که میتوان "دوستت دارم"‌هایش رااا باور کرد

حتی اگر نگوید...???

 

سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه

اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش!

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!

مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...

تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

مردان پیامبر شدند؛

و زنان مادر؛

قداست پیامبران را توانسته‌اند به زیر سوال ببرند؛

ولی قداست مادران را هرگز..!

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

آدم پیر می شود وقتی مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــ دا میزند اما جوابی نمیشنود.........

ممماااااااااااادددددددررررررر. .............

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

تو 10 سالگی : " مامان ، بابا عاشقتونم"

تو 15 سالگی : " ولم کنین "

تو 20 سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"

... ... ...

تو 25 سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون"

تو 30 سالگی : " حق با شما بود"

تو 35 سالگی : "میخوام برم خونه پدر و مادرم "

تو 40 سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"

تو  هفتاد سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...!

بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم...

از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

بهشت از آن مادران است در حالی که به جز پرستاری و نگهداری از فرزندان ، هیچ حق دیگری نسبت به آتها ندارند و برای بیشتر چیزها اجازه ی بابا لازم است !!!!!

 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

 

بابا ، مامان دوستتون دارم

 

اگر 4 تکه نان  خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید

کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است