اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

خاطرات جالب معمار «شهر موش‌ها»


مرضیه برومند خاطراتی از دوران ساخت «شهر موشها1» نقل می کند،از روز های تلخ و شیرین ساخت سریالی که برای بینندگان این سریال فقط شیرینی هایش به خاطر مانده است.

مجله مهر: مرضیه برومند خاطراتی از دوران ساخت «شهر موشها1» نقل می کند،از روز های تلخ و شیرین ساخت سریالی که برای بینندگان این سریال فقط شیرینی هایش به خاطر مانده است.

 پس از موفقیت سری اول «مدرسه‌ موشها»، تلویزیون از من خواست به تولید مجموعه ادامه بدهم، من هم با خوشحالی پذیرفتم. من بازیگر قراردادیِ گروه تئاتر «امروز» وابسته به واحد نمایش تلویزیون بودم و ماهی دو هزار تومان حقوق می‌گرفتم که نسبت به زمان خودش هم حقوق ناچیزی بود. با این همه راضی بودم وخودم را بابت ساخت «مدرسه موشها» مستحق دریافت هیچ‌گونه وجه اضافه، نمی‌دانستم.

تهیه‌کننده‌ی محترمه‌ سریال هم از خدا خواسته نه‌تنها هیچ پولی به من نمی‌داد، بلکه همه‌ی کارهای مربوط به تولید سریال را هم به گردن من بیچاره انداخته بود. خودم نگارش متن‌ها را پی‌گیری می‌کردم، بازنویسی می‌کردم، گاهی حتی می‌نوشتم. عروسک‌ها را می‌ساختم، تعمیر می‌کردم، می‌شستم. برای ضبط صدا، وقت استودیو می‌گرفتم. وقت بچه‌ها را با هم هماهنگ می‌کردم، از جیب خودم، هزینه‌ی پذیرایی و رفت و آمد را پرداخت می‌کردم. تهیه‌کننده‌ی محترمه و دستیارش که از قضا شوهرش هم بود، تنها پس از گرفتن فاکتورها آن هم با تاخیر چند ماهه، با من تسویه حساب می‌کردند.



همه‌ی اینها را با جان و دل می‌پذیرفتم اما سروکله زدن با مسئولین تلویزیون بسیار طاقت‌فرسا بود. آنها دائما متن‌ها را می‌خواندند و سعی می‌کردند به زور نکات غیراخلاقی و غیرآموزشی از درون متن‌ها کشف کنند. به هر حرکت بامزه‌ی موش‌ها، ایراد می‌گرفتند. از نظر آنها اطلاق صفاتی مثل«دم‌دراز» و «گوش‌دراز» یا «کپل» به بچه موش‌ها، کاری نادرست و ِغیراخلاقی بود. بچه‌ها نباید خوراکی‌ها را از دست یکدیگر قاپ می‌زدند، نباید توی کلاس شلوغ می‌کردند، چون از نظر آنها بدآموزی داشت! هنگام ضبط برنامه هم پشت صحنه داستانی بود. دائما یکی پشت پاراوان ایستاده بود و یواشکی سرک می‌کشید که مبادا عروسک‌گردان‌ها موقع تمرین یا ضبط، بدن‌هایشان خدایی نکرده با هم تماس پیدا کند.

طی دو سال‌ونیم، ۱۰۴ قسمت «مدرسه موشها» ساخته شد و شخصیت‌های دیگری به شخصیت‌های قبلی اضافه شدند. وحید نیک‌خواه در همان اوایل کار، از شبکه‌ی یک به شبکه‌ی دو رفت و مشکلات ما دو چندان شد. به سختی به تلویزیون قبولاندیم موسیقی برای کار کودک و عروسکی از واجبات است. موسیقی به کار اضافه شد. تیتراژ جدید ساخته شد. «مدرسه موشها» روز به روز بیشتر گل می‌کرد و در دل مردم جا باز می‌کرد. حالا دیگر هر روز جمعه همه‌ی خانواده بعد از صرف ناهار منتظر پخش «مدرسه موشها» بودند.

موفقیت «مدرسه موشها» باعث شد بسیاری از تولیدکنندگان با من تماس بگیرند و پیشنهاد همکاری بدهند. چند تولیدکننده، عکس‌های موش‌ها را می‌خواستند و حاضر بودند مبالغ قابل توجهی در ازای آنها بپردازند اما من زیر بار نمی‌رفتم زیرا معتقد بودم با کالای فرهنگی نباید کاسبی کرد (البته اشتباه می کردم!). عکاس «مدرسه موشها» دوست قدیمی من، محمد فرنود بود، همان عکاس معروف جبهه و جنگ که بدون چشم‌داشتی، با ما همکاری می‌کرد. بنابر این نگاتیو‌ها، فقط در اختیار خودمان بود و ما از آنها با چنگ و دندان مواظبت می‌کردیم. علی‌رغم همه‌ی این سرسختی‌ها بازار پر شد از عکس‌برگردان و کارت و کتاب و دفترچه با تصاویر نقاشی شده‌ی موش‌ها روی‌شان. که البته من هیچ‌گونه منافعی در آن نداشتم.

سریال «مدرسه ‌موشها» کارگردان تلویزیونی داشت و عوامل فنی آن دائمی نبودند و به شکل آفیش روزانه سر ضبط می‌آمدند. برای اغلبشان مهم نبود چه چیزی و با چه کیفیتی ضبط می‌شود. آنها فقط منتظر بودند ساعت ۱۱ شود و ساعت کارشان به پایان برسد. یکی از روزها، در آخرین روز و آخرین ساعت ضبط، قرار بود یکی از مهم‌ترین قسمت‌ها را که موزیکال هم بود، بگیریم. وقت کم بود و من دلهره داشتم، ضبط آن سکانس شروع شد. همه چیز به خوبی پیش می‌رفت که ناگهان کیف حصیری عروسک از دستش افتاد و عروسک‌گردان نتوانست آن را بردارد.

من صبر کردم صحنه به پایان برسد که لااقل آن صحنه، تمرین شده باشد هنوز تا ساعت ۱۱ وقت داشتیم و می‌توانستیم ضبط را تکرار کنیم اما پس از پایان ضبط تا آمدم به خودم بجنبم، خانم کارگردان تلویزیونی میز را خاموش کرد و خسته نباشید گفت. به او گفتم ضبط تمام نشده و می‌خواهم صحنه را تکرار کنم اما خانم کارگردان تلویزیونی کیفش را متفرعنانه روی دوشش انداخت و گفت «ضبط تمام است!» و از نظر او مشکلی وجود ندارد! خانم و آقای تهیه‌کننده هم که مثل همیشه رفته بودند. عوامل استودیو هم مثل همیشه بدون اعتنا به ما چراغ‌ها را خاموش کردند و رفتند تا از سرویس جا نمانند. ما هم مثل شب‌های گذشته کورمال کورمال عروسک‌ها و وسایلمان را جمع کردیم.

آن شب تمام راه با چمدان عروسک‌ها در دستم، اشک ریختم. یک کوه غم و غصه روی دلم سنگینی می‌کرد. خستگی به تنم مانده بود. رییس گروه کودک وقت را نمی‌شناختم فقط شنیده بودم با اسلحه سرکار می‌آید. صبح اول وقت زنگ زدم گروه کودک، خوشبختانه به آقای رییس وصل شدم، تا آمدم حرف بزنم بعضم ترکید، با گریه ماجرا را شرح دادم و گفتم «حلالتان نمی کنم اگر نگذارید دوباره صحنه‌ی خراب شده را تکرار کنم» استودیو در اختیار گروه دیگری بود.


دکور ما را جمع کرده بودند و دکور دیگری برپا شده بود آقای رییس گروه کودک که فکر کنم اسمش یزدان‌پرست بود ـ واقعا دمش گرم خیلی لوطی بود! ـ از من خواست با گروه به تلویزیون بیایم. وقتی به استودیوی ۱۱ رسیدم دیدم آقای دستیار تهیه و خانمش مثل مار زخم خورده در حال علم کردن دکور مدرسه موشها هستند. تا چشمشان به من افتاد، هر دو به من پریدند و هرچه دلشان خواست نثار من کردند. چهره‌ی آقای دستیار تهیه را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که به تندی و با لحن تمسخرآمیز به من گفت: «خانم اینجا تلویزیون است تو برو فیلم بساز!» من هم گفتم: «باشد! می‌روم می‌سازم!» و ساختم.


ویدیو مرتبط :
قرایتی / درسهایی از قرآن - خنده حلال - خاطرات - موش در هواپیما

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نکاتی جالب از پشت صحنه شهر موش ها



اخبارفرهنگی - نکاتی جالب از پشت صحنه شهر موش ها

یک شهر 1500 متر مربعی در آشیانه هواپیماها در بوستان ولایت. سوله ای با سازه هایی بزرگ از داربست ها و تخته چوب هایی که مثل جاده ای مارپیچ بالا و پایین می روند و در هم پیچیده اند، از هم عبور می کنند و باز هم به هم می رسند.

یک شهر 1500 متر مربعی در آشیانه هواپیماها در بوستان ولایت. سوله ای با سازه هایی بزرگ از داربست ها و تخته چوب هایی که مثل جاده ای مارپیچ بالا و پایین می روند و در هم پیچیده اند، از هم عبور می کنند و باز هم به هم می رسند. سازه ای سه طبقه که اگر به طبقه سوم آن بروید، تصویری بهتر از عظمت آن در ذهن تان شکل می گیرد. روی سقف به فواصل مساوی، مکعب های سفیدی نصب شده؛ جایی که پیش بینی شده برای نصب پروژکتورها، برای استقرار نورپردازها که همه اینها حاصل طراحی های پیچیده «محسن شاه ابراهیمی» است.

طراح صحنه و لباس پروژه هایی مثل «به رنگ ارغوان»، «مهمان مامان» و ... طراح دکور و صحنه همین فیلم شهر موش ها؛ مردی که معماری متفاوت و مدرنی را برای این پروژه پیش بینی کرده. «شهر موش ها»ی جدید چیزی شبیه دوران غارنشینی است اما با وسایلی پست مدرن! با هود، یخچال، تختخواب، تلفن و ... گروهی 40 نفره به سرپرستی شاه ابراهیمی 5 ماه مشغول کار بوده اند تا همه جزییات شهر از تیر چراغ برق و اتومبیل ها تا وسایل آشپزخانه، رختخواب و تمام وسایل مورد نیاز یک شهر را طراحی کنند. حتی خانه های ضدزلزله، ضد تله و ضد حشره کش را!

درباره فضای شهر
این فضا، مدرن نیست. توی عملیات کامپیوتری که بچه ها انجام دادند، گفتم کمی خنثی کار کنند. مبنای حرکت فکری من برای طراحی اینجا، فضاهای «دست کَند» است، مثل «کندوان»؛ دست کَند یعنی اینکه یک صخره یا یک کوه ماسه ای را تراش می دهند و تمام فضاهای مورد نیاز خود را به طور یکپارچه از توی آن درمی آورند.

اخبار,اخبار فرهنگی,شهر موش ها

قطعه جدا شده ای نیست که بگذاریم آنجا به عنوان میز، تخت یا صندلی. همه اینها از یک حجم بزرگ، تراش خورده و تمام فضاهای مورد نیاز را در آن پیش بینی کردیم؛ به همین دلیل کمی فضایی و مدرن به نظر می رسد ولی ما به ازاهای آن وجود دارد.

شما اگر مثلا آبشارهای شوشتر را دیده باشید، کلی حفره و دخمه و آب گریز و آسیاب و اینطور چیزها دارد که انسان های قدیم همه آنها را در سنگ ماسه ای تراش دادند و فضاهایی برای کار و زندگی طراحی کردند. ایده اصلی من این بود که موش ها قاعدتا باید اینجاها را با چنگال و دست تراشیده و به یک چنین ترکیبی رسیده باشند.

درباره وسایل زندگی موش ها
شاید واژه «پست مدرن» دقیق ترین اصطلاحی باشد که بشود به سبک این کار اطلاق کرد. من این دکور را اینطور دیدم که موش ها حفره بزرگی را انتخاب کردند و به دلیل ویژگی اقلیمی آنجا و نوع خاک، سنگ و ماسه ای که آنجا بود، شروع کردند به تراش دادن و چیزهایی را که دوست داشتند در آن به وجود آوردند، به اضافه اینکه از عناصر مدرن هم توی آن استفاده شده است. فانتزی آن هم در واقع همین است.

اخبار,اخبار فرهنگی,شهر موش ها

طبیعتا خیلی خوب می شد اگر می توانستیم چیزهایی را به دست بیاوریم که اولا از نظر فرم و دوم از نظر اشل و اندازه، مناسب باشند. یکی از بچه ها یکسری وسایلی که فکر می کرد از نظر اندازه مناسب است را جمع آوری کرده است. تقریبا می توانم بگویم از هر 10 تا، سه یا چهارتای آن از نظر اشل و فرم به کار می آیند ولی بقیه آنها را ساخته ایم. از تعدادی آکسسوارساز دعوت به کار کردیم. وسایلی هم که در بازار موجود است و می شود استفاده کرد، با تغییراتی به فضا نزدیکشان می کنیم.

درباره جای عروسک گردان ها
در اینجا ما دو بحث داریم: یکی طراحی فضایی است که جلوی دوربین قرار می گیرد و دیگری طراحی فنی آن. من تا به حال هیچ کار عروسکی را طراحی نکرده بودم. در انیمیشن عروسکی احتیاج به پیش بینی فضا برای عروسک گردان نداریم چون همه چیزها روی صحنه اتفاق می افتد.

اخبار,اخبار فرهنگی,شهر موش ها

حرکتی که عروسک ها انجام می دهند، با تغییر جا صورت می گیرد و با سوراخ هایی که در بدنشان است به جاهای مختلف صحنه پیچ می شوند و آن سوراخ ها راحت با هر چیزی پوشیده می شوند ولی در عروسک گردانی زنده، مثلا برای حرکت یک مسیر مستقیم باید حداقل یک عرض 15-10 سانتیمتری برای عبور دست از کف صحنه یا از جایی که عروسک قرار دارد اختصاص بدهیم. بالطبع آن سطح باید قابل برداشت و برش دادن برای حرکت دست عروسک گردان باشد. زیر صحنه هم باید فضای مناسب برای عملکرد عروسک گردان پیش بینی شود. در این فضا باید هیچ مانعی جلوی راه او نباشد تا تمرکزش به هم نریزد.

درباره جای دوربین ها
من وقتی دکورهای واقعی در اشل یک یکم هم برای فیلم ها و سریال ها می سازم، طبیعتا به غیر از طراحی اصلی که در آن نوع معماری، رنگ، کمپوزیسیون فضا و چیزهای دیگر را در نظر می گیرم، دو عنصر وجود دارد که همیشه به آنها توجه می کنم؛ اولی عنصر نور؛ یعنی جا برای نور تخصصی نورپرداز باید در نظر گرفته شود. یکی هم جا برای حرکت دوربین. اینها جزو لاینفک طراحی دکور است.

اخبار,اخبار فرهنگی,شهر موش ها

طراح باید به فضایی که دارد بر مبنای جوهره اصلی فیلمنامه طراحی می کند، آگاه باشد که باید به آن خواست کارگردان و دیالوگ هایی که بین کارگردان، فیلمبردار  و طراح رد و بدل می شود را هم اضافه کرد. اینجا هم همینطور است. این بخش با دکور واقعی هیچ فرقی نمی کند. من باید جا برای دوربین و نور پیش بینی کنم و یک عنصر دیگر هم اضافه می شود؛ همان عنصر عروسک گردان که خیلی چیزها را به هم می ریزد. یعنی یکسری محدودیت با خودش می آورد که باید آنها را حل کرد.

درباره مکعب های زیر سقف

اخبار,اخبار فرهنگی,شهر موش ها

آنها مال بچه های نور است. مبحث نور این دکور خیلی پیچیده است. تا جایی که من یادم می آید، تصور نمی کنم در کارهای عروسکی حجم به این بزرگی داشته باشیم؛ یعنی شهری با این طول و عرض 1500-1400 متر مربعی در طبقات مختلف. خب این حجم نور زیادی هم لازم دارد. فقط اگر بخواهیم یک نور روز بدهیم، احتیاج به حجم زیادی از نور داریم.

درباره حالت گرد و مارپیچی شهر
توی این طرح، یک ویژگی را به شدت اعمال کرده ام و آن هم این است که هیچ چیز تیزی دیده نمی شود. همه چیز نرم و لطیف است و این هم به خاطر ماهیت موش است، البته موشی که ما در عالم فانتزی با آن سر و کار داریم. خطوط تیز همیشه از نظر روانی، حس خشونت و خطر را القا می کنند.

اخبار,اخبار فرهنگی,شهر موش ها

حصار یک دیوار را فرض کنید که بالای آن چیزهای تیز قرار داده اند. خود به خود کسی که آن را می بیند احساس می کند باید از آن پرهیز کند و وقتی که یک چیز نرم را می بینید احساس می کنید می توانید به آن نزدیک شوید و به آن دست بکشید. این نگاه توی کل طراحی اعمال شده است. حتی در جاده ها هیچ جا به تقاطع نمی رسی. جاده ها همدیگر را قطع نمی کنند، یک جور نرم از کنار هم رد می شوند. در طراحی آکسسوار و اتومبیل ها هم به همین صورت است، لبه های تیز را از بین بردم که با خودش لطافت بیاورد. به هر حال برای کودکان کار کرده ایم.
اخبارفرهنگی - هفته نامه همشهری جوان/برترینها