اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

بی‌اعتمادی به عملكرد دولتمردان ریشه تاریخی دارد



اخبار ,اخبار دانشگاه ,دكتر جواد اطاعت

 

اخبار دانشگاه -  توسعه و راهكارهای ایران در گفتار دكتر جواد اطاعت

 بی‌اعتمادی به عملكرد دولتمردان ریشه تاریخی دارد

سخنرانی در جمع دانشجویان بهانه‌ای شد تا دكتر جواد اطاعت، استاد دانشگاه شهیدبهشتی، توسعه را تعریف و به توضیح فرآیند توسعه و مشكلات عملی نشدن آن در ایران بپردازد.

او معتقد است نسل جوان پایه‌گذار حركت به سوی توسعه است. این استاد برجسته دانشگاه شهید بهشتی اكنون بیشتر فرصت خود را صرف تحقیق و مطالعه پیرامون دلایل عدم توسعه‌نیافتگی ایران كرده است. هر چند این نماینده مجلس ششم از دور دستی بر آتش دارد. او معتقد است كه قدم‌های دکتر روحانی به سمت توسعه خوب و مناسب است و به نظر می‌رسد كه بتواند قدم‌های درستی در جهت توسعه بردارد. مشروح سخنرانی دكتر جواد اطاعت درجمع دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران جنوب در ذیل آمده است.

 

چرا جامعه حركت منظمی به سمت توسعه ندارد؟

کشور ما یک کشور درحال توسعه محسوب می‌شود در عین حال توسعه یک فرآیند بسیار بطئی و کند است، درست مثل درخت و نهالی که شما غرس می‌کنید. این نهال باید آبیاری و محافظت شود تا سال‌های بعد آن درخت بالنده شده و به ثمر بنشیند، تا فرد یا افرادی بتوانند از آن بهره‌مند شوند و از ثمره آن استفاده کنند. به‌عبارت بهتر کشورداری، یا فرآیند توسعه در یک کشور مانند فرزندی است که متولد می‌شود، به مراقبت بهداشتی، تغذیه مناسب و دوره‌های آموزشی نیاز دارد.

 

تا بعد از 25 الی 30 سال تحصیل و تحقیق به یک استاد دانشگاه و فردی تبدیل شود که بتواند، کار و تلاش کند و جامعه و کشورش را از خدماتش بهره‌مند کند. بنابراین برای اینكه یک فرد به یک انسان فرهیخته تبدیل شود به مدت زمان نسبتا طولانی نیاز دارد. به‌طور طبیعی انتقال یک کشور توسعه‌نیافته به یک کشور توسعه‌یافته نیازمند گذر زمان است. در جامعه‌ای مانند ایران، یكی از دلایل عدم توسعه شتابزدگی جامعه بر حصول نتیجه است. از سوی دیگر غالب مردم نسبت به تصمیمات و تلاش دولت برای رسیدن به توسعه بی‌تفاوت هستند. به دلایل تاریخی ایرانیان در طول تاریخ نسبت به تصمیمات دولت بی‌اعتماد هستند. چون فرآیند توسعه در ایران محصول مسائل روانشناسی است. این هم به‌دلیل تاریخی و فرهنگی است. معمولا یك نوع بدبینی یا شاید یأس از تصمیمات دولت وجود دارد. بی‌اعتمادی مردم نسبت به عملكرد دولتمردان ریشه تاریخی دارد.

 

پتانسیل‌های ایران

سوالی که مطرح می‌باشد این است که چرا کشور ایران به‌رغم برخورداری از پتانسیل‌های عظیمی از نظر منابع طبیعی و موقعیت ویژه جغرافیایی و... کشور توسعه‌یافته‌ای نیست؟ و چرا ما هنوز در ابتدای راه توسعه هستیم و از ایران به‌عنوان کشوری درحال توسعه یاد می‌شود؟ علت‌ها و عوامل مختلفی درخصوص توسعه‌نیافتگی ایران دخیل هستند. فرضیه‌ای که امروز در جمع شما مطرح و مورد بررسی قرار خواهیم داد، توسعه‌نیافتگی از زاویه فرهنگ سیاسی است.

 

فرهنگ و توسعه در ایران

فرآیند توسعه در ایران متاثر از فرهنگ سیاسی وروانشناسی اجتماعی ایران فرآیند پرفراز و نشیبی را سپری کرده است. ایرانی‌ها، در این مسیر گام‌های تندی برداشته‌اند که بعضا ناچار به عقب‌نشینی‌هایی شده‌اند، به‌جای اینکه گام‌های آنها آهسته، کوتاه ولی پیوسته باشد، متاسفانه با افراط و تفریط‌هایی روبه‌رو بوده‌ایم. به‌عبارتی فرآیند توسعه در ایران خطی و تکاملی نبوده و نیست. اگر قله توچال در تهران را همانند یک کوهنورد و هدف را توسعه فرض کنیم مثل ایرانی‌ها، همانند کوهنوردی است که می‌خواهد به قله توچال برسد، برای دستیابی به این هدف کوهنورد با تجربه با فراز و نشیب‌ها و پستی و بلندی‌های آن آشناست و می‌داند که در این مسیر باید آهسته ولی پیوسته حرکت کند تا به نتیجه برسد؛ اما حرکت‌های تند و گام‌های بلند باعث خستگی، دلزدگی و عقب‌نشینی خواهد شد.

 

ایرانی‌ها از صدر مشروطه به‌ این سو تلاش‌های زیادی برای بهروزی و توسعه‌یافتگی کشور انجام داده‌اند؛ اما این اقدام‌ها به جای پیوستگی با گسستگی همراه بوده است. این درحالی است که این گام‌ها باید آهسته، محکم و پیوسته برداشته شود. به قول شاعر رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. اگر تاریخ ایران را با این فرضیه محک بزنیم این گسستگی تاریخی را شاهد خواهیم بود.

 

در نهضت مشروطه ملت ایران درصد و اندی سال پیش، برای بهبود اوضاع ایران و ایرانی تلاش کردند تا حکومتی قانونمند و محدود و مشروط در چارچوب قانون را ایجاد کنند؛ اما چون با سختی و مشکلات مسیر آشنا نبودند فکر می‌کردند که در کوتاه مدتی ایران را به اهداف بلند آن خواهند رساند. آرمان‌های بلند و تحقق آن در کوتاه‌مدت پاشنه‌آشیل ایرانیان در مسیر توسعه و پیشرفت بوده است. مرور روزنامه‌های صدر مشروطه و اهداف آرمان‌های بلندی که روشنفکران ایرانی خواهان تحقق آن بوده‌اند نشان‌دهنده ناآشنایی آنان با سختی‌های کار است. از آنجا که تحقق اهداف در بستر زمان ممکن می‌شود بی‌توجهی به عنصر زمان یأس، سرخوردگی و نهایتا انزوا را به‌دنبال خواهد آورد.

 

این حضور و سپس انزوا را در سال‌های اولیه سده اخیر در نهضت مشروطه شاهد آن بوده‌ایم. در ابتدای نهضت ایرانیان تلاش خود را آغاز کردند، با حکومت قاجاری مبارزه کردند، در مقابل استبداد صغیر محمد علیشاهی و به توپ بستن مجلس و کودتای وی مقاومت کردند؛ اما چون در کوتاه‌مدت به اهداف خود نرسیدند راه انزوا را پیشه کردند به‌گونه‌ای که در سوم اسفند 1299 که چندی پیش سالگرد آن بود در ایران کودتایی شکل می‌گیرد و رضاخانی به قدرت می‌رسد و اعلامیه می‌دهد و می‌گوید که من حکم می‌کنم و واقعا هم حکم می‌کند. سوال این است که مردمی که در نهضت مشروطیت در مقابل استبداد صغیر مقاومت کردند، ایستادگی کردند، تلاش کردند، در مقابل کودتای محمدعلی شاه، به توپ بستن مجلس، در عرصه اجتماعی حضور داشتند، چرا در کودتای سوم اسفند 1299 حضور پیدا نکردند؟ در نهضت ملی شدن صنعت نفت مردم ایران مجددا تلاش خود را برای رهایی از استبداد و استعمار آغاز کردند. در قیام سی تیر 1331، مردم ایران در حمایت از رهبر نهضت ملی به خیابان‌های تهران آمدند، از جان خودشان مایه گذاشتند، ولی در 28 مرداد 32 با عقب‌نشینی و انزوای همین ملت، یک عده اوباش و چماق‌دار به خیابان‌های تهران ریختند، البته با دلار‌های آمریکا و انگلستان، طراحی کودتا را انگلیسی‌ها کردند و مجری آن آمریکایی‌ها بودند، تحت‌عنوان عملیات آژاکس، یک عده چماق‌دار که شعبان جعفری یکی از آنها بود، رفتند مصدق را دستگیر و زندانی کردند و مردم هیچ اعتراض جدی صورت ندادند. خب سوال این است که در قیام سی تیر مردمی که جانشان را برای مصدق دادند، الان کجا هستند؟ و سوال این است که این مصدق چه‌کسی بود؟ چطور می‌شود شما یک سال قبل جانت را برایش فدا کنی و یک سال بعد یک شعار هم به نفع او ندهی. این پاشنه‌آشیل ما ایرانی‌هاست که ما تحت عنوان فرهنگ سیاسی از آن یاد می‌کنیم که فرهنگ سیاسی ایرانی‌ها فرهنگی است که خیلی به سرنوشت کشورش علاقه‌مند است، دوست دارد کشورش را به قله‌های توسعه برساند، اما در مسیر حرکت گاه کندروی می‌کند و گاه تندروی. این فرآیند پر فراز و نشیب نیازمند صبوری، استقامت و بردباری است و لذا ما نمی‌توانیم این مسیر سخت و طولانی را با افراط و تفریط سپری کنیم چراکه مساله بسیار پیچیده‌تر از اینهاست.

 

توصیه من به دانشجویان

دانشجویان عزیز باید دو کار انجام دهید؛ 1 – خوب درس بخوانید و در کنار کسب علم، دانش و تخصص، لشکری آگاهی‌بخش برای جامعه باشید. و دیگر اینکه از فرصت کنونی به دور از احساسات و افراط و تفریط، آهسته؛ اما پیوسته برای توسعه و پیشرفت کشورتان تلاش کنید. و سخن پایانی اینکه از سخن سعدی علیه‌الرحمه پند گیریم که می‌گوید: اسب تازی به دو تک تازد و اشتر می‌رود شب و روز. بنابر این فرآیند توسعه را باید شتروار سپری کنیم نه مانند اسب تازی که دو صد متری با سرعت می‌رود و سپس متوقف می‌شود.

اخبار دانشگاه - آرمان

 


ویدیو مرتبط :
پرونده ویژه , ریشه های تاریخی قساوت و توحش داعش کجاست؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ریشه تاریخی ضرب‌المثل ایراد بنی اسرائیلی



 

 

 

ریشه تاریخی ضرب‌المثل ایراد بنی اسرائیلی

 

هر ایرادی که مبتنی بر دلایل غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی می‌گویند: اصولاً ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد؛ زیرا اصل بر ایراد است - خواه مستند و خواه غیر مستند - برای ایراد گیرنده فرقی نمی‌کند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، که ممکن است گاهی از حد متعارف تجاوز کرده به صورت توقع نابجا درآید. فی‌المثل به یک نفر نقاش دستور می‌دهید که تابلویی از دورنمای قله دماوند برای شما ترسیم کند. نقاش بیچاره کمال ظرافت و هنرمندی را در ترسیم تابلو به کار می‌برد و تمام ریزه کاریها و سایه روشن‌ها را در تجسم قله مستور از برف و قطعات ابری که بر بالای آن قرار دارد کاملا ملحوظ و منظور می‌دارد، به قسمی ‌که جای هیچ گونه ایرادی باقی نماند. ولی مع هذا ممکن است برای اقناع طبع بهانه جوی خویش انتظار داشته باشید که از تماشای آن تابلو احساس سردی و سرما کنید! این گونه ایرادات را در عرف و اصطلاح عامه «ایراد بنی اسرائیلی» گویند که صرفاً از ذات بهانه گیر مایه می‌گیرد.
اکنون باید دید قوم بنی اسرائیل کیستند و ایرادات آنان بر چه کیفیتی بوده، که صورت ضرب المثل پیدا کرده است.

بنی اسرائیل همان پسران یعقوب و پیروان فعلی دین یهود هستند که پیغمبر آنها حضرت موسی، و کتاب آسمانیشان تورات است. بنی اسرائیل اجداد کلیمیان امروزی و نخستین ملت موحد دنیا هستند که از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین فلسطین سکونت داشته و به چوپانی و گله چرانی مشغول بوده اند. بنی اسرائیل به چند قبیله قسمت می‌شدند و هر قبیله رئیسی داشت که او را شیخ یا پدر می‌گفتند. از معروفترین شیوخ آنها حضرت ابراهیم بود که پدر تمام اقوام عبرانی محسوب می‌شود. بنی اسرائیل در زمان یعقوب به مصر مهاجرت کردند و بعد از مدتی به راهنمایی حضرت موسی به شبه جزیره سینا عازم شدند. چهل سال میان راه سرگردان بودند، موسی درگذشت (و یا به کوه طور رفت) و یوشع آنها را به کنعان رسانید. بعد از فوت سلیمان (974 ق.م) دو سلطنت تشکیل دادند؛ یکی دولت اسرائیلی و دیگری دولت یهود. دولت اسرائیلی را سارگن پادشاه آشور و دولت یهود را بخت النصر یا نبوکدنزر، پادشاه کلده منقرض کرد و عده کثیری از آنها را به اسارت برد که بعد از هفتاد سال کورش کبیر شهر زیبای بابل را فتح کرده، همه را به فلسطین عودت داد.
باری، پس از آنکه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و آنها را به قبول دین و آیین جدید دعوت کرد، اقوام بنی اسرائیل به عناوین مختلفه موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار می‌دادند و هر روز به شکلی از او معجزه و کرامت می‌خواستند. حضرت موسی هم هر آنچه آنها مطالبه می‌کردند به قدرت خداوندی انجام می‌داد. ولی هنوز مدت کوتاهی از اجابت مسئول آنها نمی‌گذشت که مجدداً ایراد دیگری بر دین جدید وارد می‌کردند و معجزه دیگری از او می‌خواستند. قوم بنی اسرائیل سالهای متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شکنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها می‌شد. حضرت موسی با شکافتن شط نیل آنها را از قهر و سخط آل فرعون نجات بخشید؛ ولی این قوم ایرادگیر بهانه جو به محض اینکه از آن مهلکه بیرون جستند مجدداً در مقام انکار و تکذیب برآمدند و گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر آنکه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شکل و صورت دیگری بر ما نشان دهی.» پس فـرمـان الهی بر ابر نازل شد که بر آن قوم سایبانی کند و تمام مدتی را که در آن بیابان به سر می‌برند برای آنها غذای مأکولی فرستاد.

پس از چندی از موسی آب خواستند. حضرت موسی عصای خود را به فرمان الهی به سنگی زد و از آن دوازده چشمه خارج شد که اقوام و قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.
قوم بنی اسرائیل به آن همه نعمتها و مواهب الهی قناعت نورزیده، مجدداً به ایراد و اعتراض پرداختند که: یکرنگ و یکنواخت بودن غذا با مذاق و مزاج ما سازگار نیست. از نظر تنوع در تغذیه به طعام دیگری احتیاج داریم. به خدای خودت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد. (آقای دکتر غیاث الدین جزایری معتقد است که مطابق اخبار و روایات وارده مائده آسمانی ماهی و گوشت بریان بوده؛ که تا بزمین برسد مسلماً چند روزی می‌ماند و خوردن گوشت مانده، بدون پیاز ایجاد اسهال می‌کند. لذا چون قوم بنی اسرائیل به تجربه فواید پیاز را می‌دانستند از حضرت موسی خواهان خوراکهایی شده اند که یکی از آنها پیاز بوده است."اعـجـاز خـوراکـیـهـا، چـاپ پـانـزدهم ، ص 206").
دیری نپایید که در میان قوم بنی اسرائیل قتلی اتفاق افتاده، هویت قاتل لوث شده بود. از موسی خواستند که قاتل اصلی را پیدا کند. حضرت موسی گفت: «خدای تعالی می‌فرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر جسد مقتول بزنید، مقتول به زبان می‌آید و قاتل را معرفی می‌کند.»
بنی اسرائیل گفتند: «از خدا سؤال کن که چه نوع گاوی را بکشیم؟» ندا آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده. سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد خالص باشد. چون اساس کار بنی اسرائیل بر ایراد و بهانه گیری بود، مجدداً در مقام ایراد و اعتراض برآمدند که این نام و نشانی کافی نیست و خدای تو باید مشخصات دیگری از گاو موصوف بدهد. حضرت موسی از آن همه ایراد و بهانه خسته شده، مجدداً به کوه طور رفت، ندا آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی به منظور کشاورزی استفاده نکرده باشند و خلاصه کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.

بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدتها تفحص و پرس و جو پیدا کردند و از صاحبش به قیمت گزافی خریداری کرده، ذبح نمودند و بالاخره به طریقی که در بالا اشاره شد، هویت قاتل را کشف کردند.
آنچه گفته شد، شمه ای از ایرادات عجیب و غریب قوم بنی اسرائیل بر حقیقت و حقانیت حضرت موسی کلیم الله بود که گمان می‌کنم برای روشن شدن ریشه تاریخی ضرب المثل ایراد «بنی اسرائیلی» کفایت نماید.