اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
بازی كودكانه، بلای جان۲نوجوان
شمشیربازی دو كارگر نوجوان با سیخ كباب یكی را به بیمارستان و دیگری را به زندان فرستاد.اوایل اردیبهشت امسال امدادگران اورژانس تهران از مصدومیت شدید یك پسر ۱۶ ساله در مغازه كبابی در اطراف بازار تهران باخبر شدند و پس از انتقال پسر مجروح به بیمارستان، پزشكان اعلام كردند كه وی بر اثر اصابت جسم نوك تیز به سینه اش دچار پارگی ریه و آسیب قلبی شده است. دستور بازداشت ضارب صادر شد. پزشكان پس از نجات نوجوان مصدوم از مرگ حتمی، اعلام كردند بیمار به دلیل پارگی ریه و نارسایی شدید قلبی باید در فهرست متقاضیان پیوند قلب قرار گیرد.
بدین ترتیب «فرهاد»- متهم- وقتی به همراه مأموران وارد شعبه بازپرسی دادسرای اطفال شد، با ناراحتی به قاضی «آذرتاش»، گفت: روز حادثه وقتی مشتریان رفتند، با سیخ های كباب شروع به شمشیربازی كردیم.
دوستم ضربه ای به من زد كه ترسیدم و عقب رفتم. هیجان زیادی داشتم و برای آنكه جسارت بیشتری نشان دهم ضربه ای با سیخ كباب به سینه اش زدم اما ناگهان «امیر» دست روی قلبش گذاشت و روی زمین افتاد.
حالا هم ۵ ماه است كه بازداشت هستم و كسی هم ندارم كه به ملاقاتم بیاید و پولی هم برای پرداخت دیه ندارم و نمی دانم تا چه مدت باید در زندان بمانم.
بازپرس پس از شنیدن اظهارات متهم نوجوانان اعلام كرد كه پزشكی قانونی میزان صدمه شاكی را ۹۳درصد دیه كامل انسان تعیین كرده و بدین ترتیب قرار وثیقه متهم را از ۲۰ میلیون به ۴۵ میلیون تومان تشدید كرد.... / روزنامه ایران
ویدیو مرتبط :
بازی كودكانه در كنار دریا
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
سهم دخترک از بازی كودكانه اشک ریختن ...
سهم دخترک از بازی كودكانه اشک ریختن در دادگاه است.
كودك خسته و تنها در راهروی طولانی و تاریك منتهی به اتاق قاضی نشسته و با چشمانی اشكآلود از دور مردم را نظاره میكند، نمیداند كه برای چه به اینجا آمده، منتظر پدر و مادرش است كه از اتاق قاضی بیرون بیایند و با هم به خانه بروند، دخترك نمیداند كه دیگر هرگز نمیتواند پدر و مادر را در كنار هم داشته باشد.
قدمهایم را میشمارم، دلم نمیخواهد از نافرجامی،از بین رفتن زندگی و از عشق بگویم ولی گسستن، فریادهای بیصدای كودكان كه گاهی پدر و گاهی مادر را میخوانند، مرا مجبور میكند تا بگویم كه در همین نزدیكی در راهروی دادگاهها چه میگذرد.
● چشمان كودكان منتظرند تا ببینند، به چه كسی تعلق دارند؟!!
پدر بدو ورود به دادگاه با هزار آرزو، فرزند خود را به فرد دیگری میسپارد، میخواهد، میوه وجودش را ببیند اما در گوشه حیاط در حالی كه به درهای راهروی دادگاه زل زده، فرزندش را رها میكند تا این بار خود تصمیم بگیرد كه راهش اشتباه است یا صحیح.
مادر، دخترانش را در حالی كه در آغوش گرفته است، نوازش میكند، چشمان كودكان منتظر هستند تا ببینند به چه كسی تعلق دارند؟!!
چشمان دخترك در حالی كه به درهای راهرو دوخته شده است، یاد میگیرد كه زندگی چیست، یك تفسیر غلط كودكانه در ذهن او حك میشود «یا مرگ یا زندگی» این شعار پدر بود.
● فریاد «حقم را میخواهم» در فضای دادگاه میپیچد
آفتاب سوزان در حیاط دادگاه، خانوادهها را سرگردان كرده است هر كسی به گوشهای پناه میبرد تا شاید سایهای بیابد.
بیرون از درهای حیاط این گرمای سوزان، عشق را افزونتر میكند اما همه با صدای زنی به خود میآیند كه فریاد میكشد «حقم را میخواهم» دست فرزندش را گرفته و میكشاند، نمیدانم در دل این مادر چه میگذرد اما میدانم این كودك توان دویدن را ندارد و میخواهد كنجی بنشیند و با اسباببازیهایش بازی كند.
● كودك معنی عشق را بهتر از ما درك كرده است
حقیقت این است پدر و مادر از هم جدا شدند بدون اینكه بیندیشند كه فرزندانشان كجا هستند، مادر سرپرستی دختر را به عهده گرفته و پدر سرپرستی پسر را گرفته، فرزند كوچكتر كجاست؟!
این در حالی است كه دختر كوچكی با دستان ظریفش گلی را از جلوی در چیده است و گل را برای پدر و مادر هدیه میآورد، این كودك معنی عشق را فهمیده است اما ما نفهمیدهایم، ما عشق را در پول، خانههای مجلل، ماشین و ... میبینیم، در حالی كه این كودك به ما میآموزد كه خداوند گل وجود عشق را برای رسیدن به كمال و آرامش آفریده است.
● دریغ از اینكه شاید روزی همین كودك در جایگاه مادر بایستد زیرا آموخته است كه زندگی یعنی طلاق...
كودكی خسته و تنها با بطری كوچكی از آب كنار دیوار نشسته و هر از گاهی با صدا و گریههای مادر به خود میآید و زیر چشمی پدر را مینگرد؛ در همان نزدیكی كودكی شیرخواره در آغوش مادر خود میگرید، مادر آینده فرزند خود را رقم میزند و پدر با صدای بلند از همسر خود گله میكند؛ دردناك است، شمردن حاشیههای كنار دیوار، راهروهای طولانی در این خفقان فریاد میزند كه مانند گورستانی است كه در نیمه شب مه غلیظ آنجا را فرا گرفته است.
● بعد از سالها زندگی مشترك آنها با هم غریبهاند
انسانها با هم دوست ولی غریبه هستند، ده سال از زندگی مشتركشان میگذرد هنوز در گفتار نیك با هم غریبه هستند.
فرزندانشان میآموزند كه در شیرینیهای زندگی گاهی تلخیها زودتر معنی میشود....
زن جوان یك ماه نیست كه از عشق زمینی میخواهد به عشق آسمانی برسد ولی دنیا، تفكر بیهوده و احساس غلط در معنی عشق او را از زندگی دور كرده است.
زن جوان با شوهرش غریبه نیست، بر روی صندلی كنار هم مینشیند، حرف میزنند، مینوشند، هنوز چند صباحی از این دوستی دوباره نگذشته است كه قاضی آنها را فرا میخواند.
زن میایستد و تشر میزند و با فریاد میگوید دیگر خسته شدم، میگویم زیباست، چرا كه اینها كه با هم غریبه شدند در این راهروی تاریك كه برای گسستن زندگی خود آمدند لحظهای فراموش میكنند، به هم لبخند میزنند و یادشان میرود كه در اینجا چه میكنند.
جالب است با صدای قاضی به خود میآیند دوباره همدیگر را میزنند و از هم فاصله میگیرند. آری این راهروی تاریك و پلههای پرپیچ و خم هر روز و هر ثانیه خود را نفرین میكنند كه چرا جای دیوارهای محكم و استواری نیستند كه پناهنده عشق و گرمای وجودند.
● زندگی تقدیر فرزندمان است در آینده نه چندان دور
ای كاش قبل از ورود در همان نزدیكی، چشمانمان را باز كنیم، گلهای زیبا را ببینیم و قبل از گسستن، تهمت و داد و فریاد شاخهای را به هم هدیه كنیم.
همان طور كه در روز ازدواج فقط دسته گلی به هم هدیه دادیم، در این باغستان نزدیك دادگاه، همه گلها را به هم هدیه كرده و گل وجود خویش را كه فرزندمان است با عشق غریبه نكنیم.
این گلها همان گلهای روز پیوندتان است، كاش برگردیم و نتوانیم راه برویم.
در این جا است كه باید از خالق عشق، تقاضای ناتوانی كرد تا گام در این مكان نگذاریم، زیرا زندگی تقدیر فرزندمان است در آینده نه چندان دور....؟!.../ خبرگزارى فارس