اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
اهالی فرهنگ از کجا پول درمیآورند؟
بیشتر نویسندگان، شاعران و مترجمان ایرانی میگویند زندگیشان با درآمد حاصل از فروش آثارشان اداره نمیشود.
خبرگزاری ایسنا: هر کدام از نویسندگان، شاعران و مترجمان برای تأمین معیشت خود به شغلی میپردازند. بعضی در روزنامه کار میکنند، عدهای درس میدهند و بعضی در ادارهها و سازمانهای مختلف استخدام میشوند، اما تعداد آنهایی که فقط از راه انتشار کتابهایشان زندگی میکنند، بسیار اندک است.
احمد اخوت، نویسنده و مترجم، با تشریح وضعیت امرار معاش و ادبیات در دهه 60 میگوید: در آن زمان من وسوسه میشدم که خیلی خوب است کار دلی را با گذران زندگی یکی کنم، اما متأسفانه یک سال بعد اوضاع زیر و رو شد و کار نشر به بحران کاغذ و مشکلات آن برخورد. بعد هم اوضاع مرتب بدتر شد و وضعی پیش آمد که شرح آن اشکانگیز است. الآن هم هیچ چشماندازی در این زمینه برای کسی وجود ندارد.
خسرو حمزوی، نویسنده، هم معتقد است با درآمد نویسندگی نمیتوان زندگی کرد: من یک نویسندهام که کارهایم چندینبار چاپ میشوند، اما اگر قرار بود با پول کتابهایم زندگی کنم، زن و بچه که هیچ، خودم تنها هم از گرسنگی مرده بودم. .. من کارمند اداره بودم. تا قبل از بازنشستگی حقوق کارمندی میگرفتم و پس از آن حقوق بازنشستگی میگیرم.
رضا جولایی، نویسنده، میگوید: من از دهه 40 فعالیت ادبیام را شروع کردم و از سال 61 وارد کار نشر شدم. پیش از ناشر شدن هم بیکار بودم.
فتحالله بینیاز، نویسنده، میگوید: مردم به شغل نویسندهها نیازی ندارند: باید پرسید چرا چندین و چند هزار نویسنده و شاعر، نمایشنامهنویس، مترجم و منتقد در ایران آمدند و رفتند، اما جز زندهنام ذبیحالله منصوری، تا جایی که من اطلاع دارم، احدی از طریق ادبیات گذران نکرده و نمیکند و همه اهل این پنج عرصه به یاری کار و حرفه ادبی امرار معاش نکردهاند و با شغل و حرفه دیگرشان مثلا مهندسی، حسابداری، پزشکی، کارمندی یا روزنامهنگاری امرار معاش کردهاند و بعضا هم همسرانشان شاغل هستند یا ارثی به خود آنها رسیده است... آیا میتوان گفت این پنج زمینه، حرفه و کار نیستند؟ بدون شک جواب منفی است. پس چرا نمیتوان از آنها کسب درآمد کرد؟ با عرض پوزش باید بگویم چون «مردم به کار این پنج گروه نیاز ندارند، بر خلاف کار آشپزهای رستوران و آبمیوهفروش»
علیاصغر حداد، مترجم، با درآمد تدریس زندگی میکند: من در کنار ترجمه درس میدهم و زندگیام از راه درس دادن میگذرد نه ترجمه، هر چند ترجمه دوسوم اوقاتم را به خود اختصاص میدهد و تدریس یکسوم آن را. ترجمه برای من فقط یک کار ذوقی است. ترجمه میکنم که از اوضاع زمانه به چیزی پناه ببرم، نه برای اینکه پولی به دست بیاورم.
احمد پوری، نویسنده و مترجم، نیز از همین راه امرار معاش میکند: منبع درآمد من تدریس است. من عاشق این کار هستم، اما هیچوقت نتیجه تدریس با نتیجه آفرینش ادبی یکسان نیست.
داوود غفارزادگان، نویسنده، هم از راه معلمی امرار معاش میکند و میگوید: نوشتن در ایران با چنین وضعی هیچ توجیهی ندارد جز عشق و علاقه که شاید اسم دیگر جنون و دیوانگی باشد. مدتها برای خلق یک اثر وقت میگذاری و با گذر از هفت خوان رستم چاپش میکنی که نه بازخورد مادی دارد نه بازخورد معنوی.
رضا رضایی، مترجم، میگوید: پس از سالها کار و سختی کشیدن شاید کتابهای شما به ثمر برسد... سالها زمان میبرد تا کسی بتواند از همین راه امرار معاش کند.
لیلی گلستان، مترجمی که در حال حاضر مدیر گالری «گلستان» است، میگوید: من پنج سال کتابفروشی داشتم و نتوانستم از این راه زندگی مطلوبم را بگذرانم، چه برسد به تألیف و ترجمه. الآن کار گالریداری میتواند برایم رفاهی مطلوب فراهم کند و در کنارش ترجمه میکنم که حقالتألیفها در قیاس با درآمدی که از کارم به دست میآورم مضحک و خندهدارند.
علی خدایی، نویسنده، میگوید: من هنوز کسی را نمیشناسم که در ایران از راه ادبیات و فروش کتابهایش زندگی کند. اگر کسانی باشند که از این راه زندگی کنند، خیلی خوشحال میشوم و به آنها تبریک میگویم. دست راستشان روی سر من!
فرزانه طاهری، مترجم و همسر هوشنگ گلشیری، تجربه خود و همسرش را از سالها ترجمه و نویسندگی و امرار معاش شرح میدهد: من در طول زندگیام کارهای متفاوتی انجام دادهام. ترجمههایی برای پروژههای مختلف بیربط به ادبیات قبول کردهام، اسمم هم پای کار نیامده و فقط پول گرفتهام چون مجبور بودهام. گلشیری هم در دورههایی ویراستاری میکرد. من هم هنوز در جایی ویراستارم. صرفا از راه نوشتن نمیتوان زندگی کرد، چون تیراژ کتابها خیلی پایین است. ضمن اینکه با این تورم، کتاب به نظر همه گران است و اولین چیزی است که از خرید مردم حذف میشود.
جواد مجابی، شاعر و نویسنده، عنوان میکند: من کارمند دادگستری و فرهنگ و هنر بودهام، بازنشسته شدم و مختصر درآمدی از این طریق دارم. هیچگاه از طریق حقالتألیف آثارم زندگی نکردهام و درآمد کتابهایم نقش مؤثری در زندگیام نداشته است.
سیدعلی صالحی، شاعر، میگوید: از خودم و امرار معاش من پرسیدید. من اگر داشته باشم، حتما مثل شاهزادهها زندگی میکنم، و اگر نداشته باشم، میروم کنار خیابان، واکسی میشوم. زندگی بلایی سرِ من آورده است که در هر دو شرایط، همچنان شاعرِ خوبی میمانم و تاثیر خاصی در خلاقیتم نخواهد داشت، چون از اساس میدانم این جهان چارهناپذیر تا چه پایه مزخرف است.
احمد دهقان، نویسنده اظهار میکند: در کشور ما کمتر نویسندهای هست که فقط بنویسد و شغل دیگری نداشته باشد. میشود حرفهیی بود، اما باید خیلی در میان مخاطبان جا باز کنید. اگر کتاب نویسندهای فروش برود و به چاپهای متعدد برسد، آن نویسنده میتواند حرفهیی باشد. اگر کتابش به چاپ دهم نرسد، باید شغل دیگری داشته باشند.
ایرج صفشکن، شاعری که دکتر داروساز است و از طریق همین حرفه امرار معاش میکند، معتقد است شاعر نباید توقع داشته باشد که از راه فروش آثارش امرار معاش کند: شاعر و نویسنده حتما باید از بطن اجتماع معیشت خود را استخراج کند تا بتواند با بند بند روابط اجتماعی آشنا شود و قوانین کار و اجتماع را یاد بگیرد که در شعر، داستان و روایتهایش مصداق پیدا کند.
مژده دقیقی، مترجم، در شرح تجربه شخصیاش از مترجمی و امرار معاش، میگوید: من یکسری کارهای ترجمهیی و ویرایشی برای مسائل مالی انجام میدهم، اما ترجمههای ادبیام جزو این کارها نیستند. من کارهای ادبیات را برای بازگشت مالی انجام نمیدهم چون زمان زیادی که صرف این کارها میکنم با درآمدشان تناسب ندارد.
مهدی غبرایی، مترجم، اظهار میکند: در شرایط کنونی ایران، قطعا به هیچ وجه از راه شاعری یا نویسندگی نمیتوان امرار معاش کرد. اما از طریق ترجمه، اگر هزار سد و بند و مانع بر سر راه نگذارند، بخصوص مترجمانی مثل من که پس از چند دهه کار شناخته میشوند، شاید بتوانند از طریق این حرفه امرار معاش کنند؛ چنان که من کردهام. البته زندگی ما با توجه به این که همسرم شاغل بوده و الآن بازنشسته شده، اداره شده است... اگر همسرم شاغل نبود، حتما حداقل تا 20 سال با بخور و نمیر وحشتناکی روبهرو میشدم.
علیاصغر شیرزادی، نویسنده، میگوید: امرار معاش من از طریق روزنامهنگاری بوده است... اگر قرار بود به فروش کتابم چشم داشته باشم نمیدانم الآن کجا بودم.
سیامک گلشیری، نویسنده، میگوید: در حال حاضر که هیچ، 10 سال پیش هم نمیشد فقط از راه نویسندگی زندگی کرد. مگر اینکه برمیگشتیم به دهه 60 که تیراژ کتابها لااقل 10هزار نسخه بود. اما با تیراژهای حالا چنین چیزی محال است.
سهیل سمی، مترجم، درباره امکان امرار معاش از راه ادبیات در ایران اظهار میکند: بستگی دارد به اینکه معیار شما چه باشد. با یک لقمه نان هم آدم میتواند امرار معاش کند. اما آنچه تجربه شخصی من است نشان میدهد که وحشتناک است؛ نصیب گرگ بیابان هم نشود.
او در پاسخ به این سؤال که آیا او از راه ادبیات امرار معاش میکند، میگوید: متأسفانه بله. اوایل که کارم را شروع کرده بودم چون پشتوانه مالی نداشتم آثارم را به بهای ناچیزی فروختهام. دو-سه سال است به فکر افتادهام که ترجمههایم را واگذار نکردم بلکه درصدی کار کنم. درصدها بسیار پایین است. چاپخانهها، ناشران و کتابفروشان هر کدام سود خود را دارند. تنها کسانی که این وسط رها شدهاند مترجمان و مؤلفان هستند.
رویا صدر، طنزپرداز و پژوهشگر، میگوید: من بهشخصه روی درآمدم به عنوان نویسنده حساب نمیکنم و ادبیات راه امرار معاش من نیست. اگر بود، بیشک دچار مشکل میشدم.
رضا قیصریه، مترجم، میگوید: من در دانشگاه تدریس میکنم. هیچگاه روی درآمد ترجمه حساب باز نکردهام و ترجمه را به عنوان یک علاقه انجام میدهم نه اینکه روی درآمدش حساب کنم.
کیهان بهمنی، مترجم، هم از درآمد تدریس در دانشگا زندگی میکند: من عضو هیأت علمی دانشگاهم و ترجمه را به عنوان عشق انجام میدهم، ولی به خاطر مبلغ کم حقالترجمه ترجیح دادهام کار ترجمه را کمتر کنم.
محمدعلی بهمنی، شاعر، درباره تجربهاش از امرار معاش و شاعری میگوید: واقعیت این است که به هیچ کدام نرسیدهام، حتا نتوانستهام خواسته خودم را از خودم برآورده کنم چه برسد به آنچه شعر از یک شاعر میخواهد.
احمد بیگدلی، نویسنده، هم بازنشسته آموزش و پرورش است و میگوید همسرش به دلیل مشکلات مالی دیر به بیمارستان و دکتر رسیده و از دنیا رفته است.
مصطفی جمشیدی، نویسنده، که کارمند بنیاد سینمایی فارابی است، با اشاره به موفقیت مجموعه داستان «یک ساعت گل محمدی» در دهه 60 میگوید: تنها خاطره خوب من از نویسندگی چاپ ششم این کتاب بود که با حقالتألیف آن توانستم برای همسرم هدیه کوچکی بخرم. این سالها که اصلا از این اتفاقها نمیافتد و فقط یک جنون یا عشق باقی مانده که موجب میشود ما بنویسیم.
اکبر اکسیر، شاعر، با لحنی طنزآلود، میگوید: در طول 47 سال شاعری، من جز حقوق معلمی درآمد دیگری نداشتهام. از دهه 80 اولینبار است که 10 تا 15 درصد حقالتألیف میگیرم. آن را هم وقتی خدمت ملیحه خانم تقدیم میکنم، ملیحه با این همه حقالتألیف که بعضی خیال میکنند میلیونی است، برای خودش که هیچ، حتا نمیتواند برای نوهاش انگشتری بخرد.
رسول یونان، شاعر و نویسنده، میگوید: من هیچوقت به سمت حاشیهها نمیروم؛ کار من ادبیات است و بیشتر به ادبیات میپردازم. مگر میشود در این دنیا زحمت کشید و مزدی دریافت نکرد؟ ... تلاشم را کردهام و از این راه زندگی میکنم. روزنامهنگاری و خیلی کارهای سخت دیگر را هم تجربه کردهام. اما بیشتر از همه چیز به ادبیات پرداختهام. .. شغل اصلی من همین نوشتن است؛ شعر، داستان و ترجمه. زندگیام از این راه میگذرد به اضافه اتفاقهای ناگهانی در ادبیات. اتفاقهای ناگهانی یعنی مثلا گاهی ترانهای میفروشم و زندگی میکنم.
محمد بقایی ماکان، مترجم و پژوهشگر هم اظهار میکند: من همیشه آدم پرکاری بودهام و مخالفت اطرافیان را هم جدی نمیگرفتم. گاهی سالی پنج کتاب درمیآورم که مؤثر بوده است، اما این کارها را برای درآمد انجام ندادهام... در شرایط کنونی خانمها و آقایانی که دست به قلم دارند اگر همه تلاششان صرف این قضیه شود، وضع رقتباری دارند.
محبوبه میرقدیری، نویسنده، درباره تجربه شخصیاش از امرار معاش و نویسندگی، میگوید: خوشبختانه مشکل مالی من با حقوق معلمی حل میشد، من آدم قانعی هم هستم.
محمدرضا گودرزی، نویسنده، عنوان میکند: من همیشه دو – سه شغله بودهام و هیچ زمانی با درآمد کارهایم زندگی نکردهام. درآمد نویسندگی چیزی نیست که بتوانم به آن تکیه کنم و بیشتر وقتم صرف نقد و کارگاههای نقد و داستان میشود که درآمد بیشتری دارد.
فرخنده آقایی، نویسنده، با انتقاد شدید از سانسور کتابها میگوید: مباحثی مثل امرار معاش از راه ادبیات وقتی میتواند مطرح شود که اصولا کاری چاپ شود. در این شرایط که کتاب چاپ نمیشود و نویسنده مثل توپ فوتبال بین ناشر و وزارت ارشاد مانده، این بحثها نمیتواند مطرح شود.
سعید بیابانکی، شاعر، هم تا چند سال پیش با تحصیلات مهندسی کامپیوتر، شرکتی داشته و در آن فعالیت میکرده، اما کم کم فعالیتهایش را در حوزه شعر متمرکز کرده و دو – سه سال است که از راه آثارش درآمد کسب میکند و البته میگوید: من در کنار شاعری از مهارتهای دیگرم نیز استفاده کردهام. کسب درآمدم از راه جلسات شعر، کلاس، مجریگری، گویندگی، روزنامهنگاری و... بوده است.
ناهید توسلی، نویسنده، هم معتقد است با فعالیت در حوزه ادبیات، به جای سود، ضرر کرده است: فرهنگ سرکوبِ ناشی از استبداد، تجربه شخصی من را در رابطه با یافتن راههای امرار معاش برای اهل ادبیات، تجربهای بسیار دردناک کرده است. شاید پس از انتشار کتابی که با نام «دوازده سال با "نافه"» در دست نگارش دارم، بتوانم به بخشهایی از تجربه شخصی خودم به عنوان مدیرمسؤول و سردبیر نشریهای ادبی، فرهنگی، هنری که با هزینه زیستی خود و خانوادهام در راه اشاعه ادب و فرهنگ و هنر ایران اقدام به انتشار آن کردهام و از همه مهمتر، نه تنها سودی عایدم نکرده بلکه هنوز در حال ضرردهی هستم، اشاره کنم.
ویدیو مرتبط :
گرامی داشت روز فرهنگ پهلوانی با حضور اهالی فرهنگ و هنر
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
سیاسیون بعد از فعالیت های سیاسی، چطور پول درمی آورند؟
سیاستمدارهای معروف بعد از اینکه شغل اصلی شان را از دست می دهند، چه جوری پول درمی آورند؟ گزارش را اگر بخوانید، خودتان می بینید که برای یک چهره سیاسی چه راه های متفاوت و عجیب و غریبی برای پول درآوردن وجود دارد.
همشهری جوان: آنها کجا می روند؟ خیلی ها بعد از اینکه آتش داغ انتخابات از شعله می افتد، به این سوال فکر می کنند. به اینکه نامزد بازنده یا کسی که دوران فعالیت سیاسی اش به پایان رسیده حالا می خواهد چکار بکند. این ماجرا طی هفته های اخیر و با نزدیک شدن به زمان تغییر کابینه دولت آمریکا دوباره به عنوان یک دغدغه بامزه مطرح شده و حالا خیلی ها دارند درباره آینده شغلی چهره های تازه بیکار شده ای مثل هیلاری کلینتون گمانه زنی می کنند.
همچنین شایعه ها، بهانه گزارشی شد که اینجا می بینید. اینکه سیاستمدارهای معروف بعد از اینکه شغل اصلی شان را از دست می دهند، چه جوری پول درمی آورند؟ اتفاقا حین جست و جو درباره بعضی از این آدم ها کلی شغل بامزه پیدا شد. گزارش را اگر بخوانید، خودتان می بینید که برای یک چهره سیاسی چه راه های متفاوت و عجیب و غریبی برای پول درآوردن وجود دارد.
ترانه سرای کوچه های میلان
زیرآب نخست وزیر را بدجوری زدند. سیلویو برلوسکونی چند وقتی می شد که بهانه دست همه داده بود. شیطنت های او کار را به جایی رساند که پارلمان ایتالیا با رأی عدم اعتماد عذرش را خواست و آقای نخست وزیر را مجبور به کناره گیری کرد. البته سیلویو زیاد هم از اینکه جایش را به دیگری بدهد ناراحت نبود. او برای خودش سرگرمی زیاد داشت. او همه کاره باشگاه میلان است و بعد از جدا شدن از سیاست اعلام کرد که می خواهد بیشترین هم و غم خودش را برای باشگاه بگذارد و هر چه دارد خرج رونق فوتبال ایتالیا کند اما معلوم نیست یکدفعه چه اتفاقی افتاد که نظرش عوض شد و اعلام کرد که برای خودش شغل آبرومندانه دیگری انتخاب کرده است.
سیلیوبرلوسکونی یک ماه بعد از ترک کاخ نخست وزیری جلوی دوربین خبرنگارها اعتراف کرد که می خواهد خواننده شود و به رویاهای کودکی اش برسد. روزهای اول کسی حرف برلوسکونی را باور نکرد اما وقتی دی وی دی صدای آقای نخست وزیر به بازار آمد، تازه همه به عمق دیوانگی او پی بردند! برلوسکونی چند ترانه از آخرین آلبوم یکی از خواننده های مشهور ایتالیا را بازخوانی کرده بود. این تازه اول کار بود. مدتی بعد سیلیو به ترانه سرایی رو آورد و 11 ترانه عاشقانه برای خواننده مورد علاقه اش ماریانو آپیسلا نوشت. مجموعه ترانه هایی که او اسم مورد علاقه اش را روی آنها گذاشته بود: «ورو آمور» یعنی عشق واقعی!
رایس هستم از خبر سی بی اس
مدت هاست که از کاندولیزا رایس، امید شماره یک جمهوریخواهان در دولت جورج دبلیو بوش خبری نیست. حتی آن زمانی که ملت لیبی ریخته بودند توی خانه و زندگی معمر قذافی و آلبوم عکس های بانوی وزیر امور خارجه سابق آمریکا را از لای خرت و پرت های آقای دیکتاتور بیرون آوردند و صحبت دلدادگی آنها به سر زبان ها افتاد، باز هم خبری از رایس نبود. فقط این اواخر بود که توی گیرودار رقابت های انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شایعه شد که کاندولیزا می خواهد رئیس جمهور آمریکا شود و خیال دارد رو در روی اوباما شانس خودش را برای ورود دوباره به کاخ سفید امتحان کند. البته بعد بلافاصله روزنامه ها نوشتند او دیگر سودای سیاست ندارد و دارد برای خودش دردانشگاه به درس و مشق دانشجوها می رسد.
البته رایس سر همین شایعه ها درباره شغل دومش هم حرف زد. کاندی – لقبی که به آن مشهور است – از کارشناس های مشهور حوزه روسیه و آسیای میانه است و خیال دارد به زودی سوای تدریس در دانشگاه و کارهای پژوهشی اش توی شبکه خبری سی بی اس آمریکا هم مشغول به کار شود. آن هم به عنوان تحلیلگر و مقاله نویس. باب شیفر یکی از اعضای شبکه خبری سی . بی. اس و رئیس میزگرد «رودررو با ملت» این شبکه برای اولین بار خبر ورود رایس به گزارش نویسی سیاسی را داد: «فکر نکنم کسی بدش بیاید که او کمی درباره آن روزها حرف بزند!» دستمزد وزیر سابق برای نوشتن هر گزارش به طور رسمی اعلام نشده اما اینطور که می گویند، او قرار است برای هر تحلیل سیاسی چیزی حدود 5 هزار دلار بگیرد!
بگو سیب و پول بگیر
نیکلا سارکوزی رئیس جمهور پیشین فرانسه هم سرنوشتی مشابه سیلیو برلوسکونی دارد. او که ازدواجش با کار لابرونی بدجوری رو اعصاب مردم فرانسه رفته بود، توی چند سال ریاست جمهوری آنقدر بازی درآوردکه دست آخر با شکست در انتخابات ریاست جمهوری مجبور شد دست زن و بچه اش را بگیرد و از کاخ الیزه بیرون بزند. سارکوزی بعد از ترک الیزه گفت که می خواهد برای همیشه از دنیای سیاست خداحافظی کند و دوباره برود سراغ وکالت. شغلی که او قبل از اینکه وارد کاخ ریاست جمهوری شود، انجام می داد و از طریق آن، روزگار می گذراند.
سارکو همان شب که نتایج انتخابات اعلام شد، رو به دوربین خبرنگاران گفت دیگر حتی دلش نمی خواهد در حزب محافظه کار «جنبش برای اتحاد مردمی» کار خاصی انجام بدهد. البته رئیس جمهور شکست خورده برای خودش نقشه ها داشت. سارکوزی از همان روز تصمیم گرفته بود سوای وکالت به کار تجارت هم دست بزند و به این شکل گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. این موضوع را او همان شب انتخابات اعلام کرد: «فقط توی بخش اقتصاد است که آدم می تواند به طور واقعی ثروتمند شود!» سارکوزی بعد از ترک الیزه توی بانک استنلی مورگان مشغول به کار شد.
او قرار بود هفته ای یک بار به مرکز همایش های این بانک در پاریس سر بزند. سارکوزی در استنلی مورگان کار زیادی نداشت. 400 هزار دلار درآمد ماهیانه فقط برای 45 دقیقه سخنرانی و 15 دقیقه ژست گرفتن جلوی دوربین های عکاسی! گویا رؤسای بانک که توی خواب و خیال هم نمی دیدند یک روز آقای رئیس جمهور سر و کارش به آنها برسد، با سارکوزی قرار گذاشته بودند که بعد از هر سخنرانی با تمامی افراد حاضر در جلسه عکس یادگاری بگیرد و البته بعد از هر سخنرانی با تمامی افراد حاضر در جلسه عکس یادگاری بگیرد و البته بعدا پولش را حساب کند. با این حساب سارکوزی خیلی زود به ثروت دلخواهش می رسید.
برای کسی که درآمد ماهانه 34 هزار دلار الیزه را تجربه کرده، حالا یک ساعت حرف زدن و عکس انداختن برای گرفتن صدها هزار دلار که کار سختی نیست! البته این مساله در فرانسه با واکنش های مختلف مردم روبرو شد. مردم فرانسه باور دارند قسمت عمده ای از بدبختی های اقتصادی کشورشان تقصیر سارکو بوده. برای همین باورشان نمی شود که یک بنگاه اقتصادی با شهرت مورگان بخواهد برای ایده های اقتصادی نچسبسارکوزی این همه پول خرج کند. ضمن اینکه خیلی ها پذیرفتن چنین پیشنهادی از طرف آدمی که یک روزی رئیس جمهور کشورشان بوده را یک جور توهین به خودشان می دانند و معتقدند برای فرانسوی های کسر شأن است که سیاستمدارشان برای امرار معاش به این جور کارها رو بیاورد!
یک دست و چند هندوانه
تونی بلر نخست وزیر انگلستان درست از زمانی که ساختمان شماره 10 داون استریت را ترک کرد، افتاد به کار. او این روزها هم مشاوره مالی می دهد، هم مشاوره سیاسی و هم مشاوره مذهبی. زمانی که بلر جای خودش را به براون داد، به عنوان مشاور مشغول به کار با گروه بیمه ای خدمات مالی زوریخ شد. سوییسی ها بلر را آدم حسابگری می دیدند و دلشان می خواست یک جورهایی او را برای رتق و فتق کارهای خودشان استخدام کنند. پیشنهاد 100 هزار دلار در ماه برای وسوسه کردن نخست وزیر سابق پیشنهاد خوبی بود. البته این فقط یکی از شغل های او است. بلر مشاور سیاسی دولتمردان روآندا هم هست. آنها هر سال کلی پول به او می دهند تا درباره واقعیت های پشت پلرده دنیای سیاست از او بیشتر بپرسند.
بلر علاوه بر این مشاور یک شرکت بیمه هم هست که درباره خطرات تغییرات آب و هوایی تحقیق می کند، به صورت پاره وقت برای گروه بانکداران «جی پی مورگان» هم با درآمد بین 500 هزار تا دو و نیم میلیون پوند در سال کار می کند و مشاوره مدیریت بحران یکی از موسسات مالی انگلستان را هم به عهده دارد.
از همه مهمتر اینکه او تازگی ها به آموزش الهیات در دانشگاه یبل آمریکا مشغول شده و در حال تدریس به دانشجوهای آمریکایی است. گویا او در دانشگاهی که جورج بوش هم در آنجا درس خوانده، واحدی به نام «ایمان و جهانی سازی با نگاهی به دین در دنیای مدرن» تدریس می کند.
بلر از سال ها قبل به تقلید از بیل کلینتون خیال تاسیس یک بنیاد خیریه داشت و بعد از پایان دوران نخست وزیری به خواسته اش رسید؛ هر چند که با مخالفت های زیادی هم روبرو شد. درست مانند بلایی که زمان تاسیس دانشکده اقتصاد لندن سر بلر و دور و بری هایش آوردند. او در سال 2006 می خواست به همراه «جاناتان پاول» رئیس دفتر وقتش، دانشکده اقتصاد لندن را مدیریت کند اما قبل از اینکه کل کار را به دست بگیرد، مطبوعات انگلستان ماجرا را برملا کردند و بهانه را دست دانشجوها و اساتید برای شروع مخالفت ها دادند. دانشجوهای انگلیسی که از نقش تونی بلر در جنگ عراق خبر داشتند، کلی سروصدا راه انداختند و دست آخر هم نگذاشتند او به خواسته اش برسد. اما از دست دادن چنینشغلی برای تونی بلر اصلا ناراحت کننده نبود. بلر در کنار همه شغل های عجیب و غریبش یک مسوولیت دیگر هم دارد؛ نمایندگی گروه چهارجانبه صلح خاورمیانه!
خودش مهم است، نه سوادش
ریاست جمهوری آمریکا آرزویی بود که ال گور همه عمر به دنبالش بود اما در روزهای حساس رقابت از جورج بوش رودست خورد. ال گور که در دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون معاون اول بود، در انتخابات سال 2000 میلادی مقابل جورج بوش به میدان رفت و در نهایت با اینکه آرای مردمی بیشتری به دست آورد، اما رأی کالج انتخاباتی را واگذار کرد و به ریاست جمهوری نرسید. از آن سال بود که ال گور دیگر سمت سیاست نرفت و سر خودش را با کارهای دیگر گرم کرد. او بعد از شکست در انتخابات رفت سراغ بحثی که همیشه روی آن تاکید داشت.
گرم شدن زمین و تغییر شرایط آب و هوایی کره خاکی و کمی بعد به خاطر فعالیت هایی که برای هشدار درباره خطر گرم شدن زمین کرده بود، به جایزه صلح نوبل رسید. شهرت ال گور کاری کرد که معروف ترین آدم های دنیا هم به سمت او آمدند بلکه بتوانند از اسم و رسم او برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده کنند. نمونه اش استیو جابز مدیر عامل پیشین شرکت اپل که ال گور را به عنوان یکی از مدیران این شرکت معرفی کرد.
جابز درباره این انتخاب حرف بامزه ای می زد: «من خیلی خوشحالم که آدمی در مقام او را در کنار خودمان داریم. نه اینکه او آدم باسوادی در زمینه رایانه باشد. نه! او فقط زبان چرب و نرمی دارد که می تواند هر چیزی را به مشتری قالب کند!» بعد از این ماجرا گوگلی ها هم دست روی دست نگذاشتند و آقای معاون را به زور توی هیات مدیره شان جا دادند.
اگر اوباما انتخابات را می باخت چکار می کرد؟
مردان بلوف و بسکتبال
در گیرودار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود که بحث سرآینده کاری نامزد بازنده داغ شد. مردم دلشان می خواست زودتر بدانند بازنده اصلی میدان کیست و بعد از شکستش قصد دارد چه کار کند؟ خودش را برای دور بعدی انتخابات آماده می کند یا می رود سراغ همان ایالتی که آمده و به رتق و فتق کارهای آنجا می رسد. این وسط بحث سر رفتن اوباما و کارهایی که ممکن بود او بعد از بیرون رفتن از کاخ سفید به دست بگیرد. داغ تر از هر موضوعی بود. اینکه رئیس جمهور سیاه پوست بخواهد در آینده چه شغلی داشته باشدب رای خیلی ها جالب بود.
این وسط نشریه فارین پالیسی با نظرسنجی از مردم شغل های احتمالی اوباما بعد از ترک کاخ سفید را فهرست کرد. شرکت کنندگان در نظر سنجی اول از همه گفته بودند که اوباما بعد از دوران ریاست جمهوری اش باید نویسنده قصه های کودکان شود. این پیشنهاد را کسانی دادند که کتاب خاطرات او را بارها خوانده بودند. شغل احتمالی بعدی او به نظر مردم یک فعال صلح بود. کسی که به خاطر شعارهایشان درباره تساوی سفیدها و سیاه ها به جایزه صلح نوبل هم رسید. پیشنهاد دیگری هم که برای فعالیت های دوران بازنشستگی اوباما داده بودند، مبارزه با تروریسم جهانی بود. خیلی ها هنوز مرگ اسامه بن لادن به دست نظامیان آمریکا در دوران ریاست جمهوری اوباما را یک بلوف باورنکردنی می دانند اما می گویند اوباما تنها کسی است که می تواند با وسیله غیر از توپ و تفنگ به سراغ تروریست ها برود و اما پیشنهاد آخر برای شغل بعدی رئیس جمهور هم بازی توی یکی از تیم های بسکتبال لیگ حرفه ای آمریکاست. آن هم فقط به خاطر قد و قامت بلندش و دست هایی که می گویند یک جورهایی غیرطبیعی بلند است!
همچنین شایعه ها، بهانه گزارشی شد که اینجا می بینید. اینکه سیاستمدارهای معروف بعد از اینکه شغل اصلی شان را از دست می دهند، چه جوری پول درمی آورند؟ اتفاقا حین جست و جو درباره بعضی از این آدم ها کلی شغل بامزه پیدا شد. گزارش را اگر بخوانید، خودتان می بینید که برای یک چهره سیاسی چه راه های متفاوت و عجیب و غریبی برای پول درآوردن وجود دارد.
ترانه سرای کوچه های میلان
زیرآب نخست وزیر را بدجوری زدند. سیلویو برلوسکونی چند وقتی می شد که بهانه دست همه داده بود. شیطنت های او کار را به جایی رساند که پارلمان ایتالیا با رأی عدم اعتماد عذرش را خواست و آقای نخست وزیر را مجبور به کناره گیری کرد. البته سیلویو زیاد هم از اینکه جایش را به دیگری بدهد ناراحت نبود. او برای خودش سرگرمی زیاد داشت. او همه کاره باشگاه میلان است و بعد از جدا شدن از سیاست اعلام کرد که می خواهد بیشترین هم و غم خودش را برای باشگاه بگذارد و هر چه دارد خرج رونق فوتبال ایتالیا کند اما معلوم نیست یکدفعه چه اتفاقی افتاد که نظرش عوض شد و اعلام کرد که برای خودش شغل آبرومندانه دیگری انتخاب کرده است.
سیلیوبرلوسکونی یک ماه بعد از ترک کاخ نخست وزیری جلوی دوربین خبرنگارها اعتراف کرد که می خواهد خواننده شود و به رویاهای کودکی اش برسد. روزهای اول کسی حرف برلوسکونی را باور نکرد اما وقتی دی وی دی صدای آقای نخست وزیر به بازار آمد، تازه همه به عمق دیوانگی او پی بردند! برلوسکونی چند ترانه از آخرین آلبوم یکی از خواننده های مشهور ایتالیا را بازخوانی کرده بود. این تازه اول کار بود. مدتی بعد سیلیو به ترانه سرایی رو آورد و 11 ترانه عاشقانه برای خواننده مورد علاقه اش ماریانو آپیسلا نوشت. مجموعه ترانه هایی که او اسم مورد علاقه اش را روی آنها گذاشته بود: «ورو آمور» یعنی عشق واقعی!
رایس هستم از خبر سی بی اس
مدت هاست که از کاندولیزا رایس، امید شماره یک جمهوریخواهان در دولت جورج دبلیو بوش خبری نیست. حتی آن زمانی که ملت لیبی ریخته بودند توی خانه و زندگی معمر قذافی و آلبوم عکس های بانوی وزیر امور خارجه سابق آمریکا را از لای خرت و پرت های آقای دیکتاتور بیرون آوردند و صحبت دلدادگی آنها به سر زبان ها افتاد، باز هم خبری از رایس نبود. فقط این اواخر بود که توی گیرودار رقابت های انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شایعه شد که کاندولیزا می خواهد رئیس جمهور آمریکا شود و خیال دارد رو در روی اوباما شانس خودش را برای ورود دوباره به کاخ سفید امتحان کند. البته بعد بلافاصله روزنامه ها نوشتند او دیگر سودای سیاست ندارد و دارد برای خودش دردانشگاه به درس و مشق دانشجوها می رسد.
البته رایس سر همین شایعه ها درباره شغل دومش هم حرف زد. کاندی – لقبی که به آن مشهور است – از کارشناس های مشهور حوزه روسیه و آسیای میانه است و خیال دارد به زودی سوای تدریس در دانشگاه و کارهای پژوهشی اش توی شبکه خبری سی بی اس آمریکا هم مشغول به کار شود. آن هم به عنوان تحلیلگر و مقاله نویس. باب شیفر یکی از اعضای شبکه خبری سی . بی. اس و رئیس میزگرد «رودررو با ملت» این شبکه برای اولین بار خبر ورود رایس به گزارش نویسی سیاسی را داد: «فکر نکنم کسی بدش بیاید که او کمی درباره آن روزها حرف بزند!» دستمزد وزیر سابق برای نوشتن هر گزارش به طور رسمی اعلام نشده اما اینطور که می گویند، او قرار است برای هر تحلیل سیاسی چیزی حدود 5 هزار دلار بگیرد!
بگو سیب و پول بگیر
نیکلا سارکوزی رئیس جمهور پیشین فرانسه هم سرنوشتی مشابه سیلیو برلوسکونی دارد. او که ازدواجش با کار لابرونی بدجوری رو اعصاب مردم فرانسه رفته بود، توی چند سال ریاست جمهوری آنقدر بازی درآوردکه دست آخر با شکست در انتخابات ریاست جمهوری مجبور شد دست زن و بچه اش را بگیرد و از کاخ الیزه بیرون بزند. سارکوزی بعد از ترک الیزه گفت که می خواهد برای همیشه از دنیای سیاست خداحافظی کند و دوباره برود سراغ وکالت. شغلی که او قبل از اینکه وارد کاخ ریاست جمهوری شود، انجام می داد و از طریق آن، روزگار می گذراند.
سارکو همان شب که نتایج انتخابات اعلام شد، رو به دوربین خبرنگاران گفت دیگر حتی دلش نمی خواهد در حزب محافظه کار «جنبش برای اتحاد مردمی» کار خاصی انجام بدهد. البته رئیس جمهور شکست خورده برای خودش نقشه ها داشت. سارکوزی از همان روز تصمیم گرفته بود سوای وکالت به کار تجارت هم دست بزند و به این شکل گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. این موضوع را او همان شب انتخابات اعلام کرد: «فقط توی بخش اقتصاد است که آدم می تواند به طور واقعی ثروتمند شود!» سارکوزی بعد از ترک الیزه توی بانک استنلی مورگان مشغول به کار شد.
او قرار بود هفته ای یک بار به مرکز همایش های این بانک در پاریس سر بزند. سارکوزی در استنلی مورگان کار زیادی نداشت. 400 هزار دلار درآمد ماهیانه فقط برای 45 دقیقه سخنرانی و 15 دقیقه ژست گرفتن جلوی دوربین های عکاسی! گویا رؤسای بانک که توی خواب و خیال هم نمی دیدند یک روز آقای رئیس جمهور سر و کارش به آنها برسد، با سارکوزی قرار گذاشته بودند که بعد از هر سخنرانی با تمامی افراد حاضر در جلسه عکس یادگاری بگیرد و البته بعد از هر سخنرانی با تمامی افراد حاضر در جلسه عکس یادگاری بگیرد و البته بعدا پولش را حساب کند. با این حساب سارکوزی خیلی زود به ثروت دلخواهش می رسید.
برای کسی که درآمد ماهانه 34 هزار دلار الیزه را تجربه کرده، حالا یک ساعت حرف زدن و عکس انداختن برای گرفتن صدها هزار دلار که کار سختی نیست! البته این مساله در فرانسه با واکنش های مختلف مردم روبرو شد. مردم فرانسه باور دارند قسمت عمده ای از بدبختی های اقتصادی کشورشان تقصیر سارکو بوده. برای همین باورشان نمی شود که یک بنگاه اقتصادی با شهرت مورگان بخواهد برای ایده های اقتصادی نچسبسارکوزی این همه پول خرج کند. ضمن اینکه خیلی ها پذیرفتن چنین پیشنهادی از طرف آدمی که یک روزی رئیس جمهور کشورشان بوده را یک جور توهین به خودشان می دانند و معتقدند برای فرانسوی های کسر شأن است که سیاستمدارشان برای امرار معاش به این جور کارها رو بیاورد!
یک دست و چند هندوانه
تونی بلر نخست وزیر انگلستان درست از زمانی که ساختمان شماره 10 داون استریت را ترک کرد، افتاد به کار. او این روزها هم مشاوره مالی می دهد، هم مشاوره سیاسی و هم مشاوره مذهبی. زمانی که بلر جای خودش را به براون داد، به عنوان مشاور مشغول به کار با گروه بیمه ای خدمات مالی زوریخ شد. سوییسی ها بلر را آدم حسابگری می دیدند و دلشان می خواست یک جورهایی او را برای رتق و فتق کارهای خودشان استخدام کنند. پیشنهاد 100 هزار دلار در ماه برای وسوسه کردن نخست وزیر سابق پیشنهاد خوبی بود. البته این فقط یکی از شغل های او است. بلر مشاور سیاسی دولتمردان روآندا هم هست. آنها هر سال کلی پول به او می دهند تا درباره واقعیت های پشت پلرده دنیای سیاست از او بیشتر بپرسند.
بلر علاوه بر این مشاور یک شرکت بیمه هم هست که درباره خطرات تغییرات آب و هوایی تحقیق می کند، به صورت پاره وقت برای گروه بانکداران «جی پی مورگان» هم با درآمد بین 500 هزار تا دو و نیم میلیون پوند در سال کار می کند و مشاوره مدیریت بحران یکی از موسسات مالی انگلستان را هم به عهده دارد.
از همه مهمتر اینکه او تازگی ها به آموزش الهیات در دانشگاه یبل آمریکا مشغول شده و در حال تدریس به دانشجوهای آمریکایی است. گویا او در دانشگاهی که جورج بوش هم در آنجا درس خوانده، واحدی به نام «ایمان و جهانی سازی با نگاهی به دین در دنیای مدرن» تدریس می کند.
بلر از سال ها قبل به تقلید از بیل کلینتون خیال تاسیس یک بنیاد خیریه داشت و بعد از پایان دوران نخست وزیری به خواسته اش رسید؛ هر چند که با مخالفت های زیادی هم روبرو شد. درست مانند بلایی که زمان تاسیس دانشکده اقتصاد لندن سر بلر و دور و بری هایش آوردند. او در سال 2006 می خواست به همراه «جاناتان پاول» رئیس دفتر وقتش، دانشکده اقتصاد لندن را مدیریت کند اما قبل از اینکه کل کار را به دست بگیرد، مطبوعات انگلستان ماجرا را برملا کردند و بهانه را دست دانشجوها و اساتید برای شروع مخالفت ها دادند. دانشجوهای انگلیسی که از نقش تونی بلر در جنگ عراق خبر داشتند، کلی سروصدا راه انداختند و دست آخر هم نگذاشتند او به خواسته اش برسد. اما از دست دادن چنینشغلی برای تونی بلر اصلا ناراحت کننده نبود. بلر در کنار همه شغل های عجیب و غریبش یک مسوولیت دیگر هم دارد؛ نمایندگی گروه چهارجانبه صلح خاورمیانه!
خودش مهم است، نه سوادش
ریاست جمهوری آمریکا آرزویی بود که ال گور همه عمر به دنبالش بود اما در روزهای حساس رقابت از جورج بوش رودست خورد. ال گور که در دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون معاون اول بود، در انتخابات سال 2000 میلادی مقابل جورج بوش به میدان رفت و در نهایت با اینکه آرای مردمی بیشتری به دست آورد، اما رأی کالج انتخاباتی را واگذار کرد و به ریاست جمهوری نرسید. از آن سال بود که ال گور دیگر سمت سیاست نرفت و سر خودش را با کارهای دیگر گرم کرد. او بعد از شکست در انتخابات رفت سراغ بحثی که همیشه روی آن تاکید داشت.
گرم شدن زمین و تغییر شرایط آب و هوایی کره خاکی و کمی بعد به خاطر فعالیت هایی که برای هشدار درباره خطر گرم شدن زمین کرده بود، به جایزه صلح نوبل رسید. شهرت ال گور کاری کرد که معروف ترین آدم های دنیا هم به سمت او آمدند بلکه بتوانند از اسم و رسم او برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده کنند. نمونه اش استیو جابز مدیر عامل پیشین شرکت اپل که ال گور را به عنوان یکی از مدیران این شرکت معرفی کرد.
جابز درباره این انتخاب حرف بامزه ای می زد: «من خیلی خوشحالم که آدمی در مقام او را در کنار خودمان داریم. نه اینکه او آدم باسوادی در زمینه رایانه باشد. نه! او فقط زبان چرب و نرمی دارد که می تواند هر چیزی را به مشتری قالب کند!» بعد از این ماجرا گوگلی ها هم دست روی دست نگذاشتند و آقای معاون را به زور توی هیات مدیره شان جا دادند.
اگر اوباما انتخابات را می باخت چکار می کرد؟
مردان بلوف و بسکتبال
در گیرودار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود که بحث سرآینده کاری نامزد بازنده داغ شد. مردم دلشان می خواست زودتر بدانند بازنده اصلی میدان کیست و بعد از شکستش قصد دارد چه کار کند؟ خودش را برای دور بعدی انتخابات آماده می کند یا می رود سراغ همان ایالتی که آمده و به رتق و فتق کارهای آنجا می رسد. این وسط بحث سر رفتن اوباما و کارهایی که ممکن بود او بعد از بیرون رفتن از کاخ سفید به دست بگیرد. داغ تر از هر موضوعی بود. اینکه رئیس جمهور سیاه پوست بخواهد در آینده چه شغلی داشته باشدب رای خیلی ها جالب بود.
این وسط نشریه فارین پالیسی با نظرسنجی از مردم شغل های احتمالی اوباما بعد از ترک کاخ سفید را فهرست کرد. شرکت کنندگان در نظر سنجی اول از همه گفته بودند که اوباما بعد از دوران ریاست جمهوری اش باید نویسنده قصه های کودکان شود. این پیشنهاد را کسانی دادند که کتاب خاطرات او را بارها خوانده بودند. شغل احتمالی بعدی او به نظر مردم یک فعال صلح بود. کسی که به خاطر شعارهایشان درباره تساوی سفیدها و سیاه ها به جایزه صلح نوبل هم رسید. پیشنهاد دیگری هم که برای فعالیت های دوران بازنشستگی اوباما داده بودند، مبارزه با تروریسم جهانی بود. خیلی ها هنوز مرگ اسامه بن لادن به دست نظامیان آمریکا در دوران ریاست جمهوری اوباما را یک بلوف باورنکردنی می دانند اما می گویند اوباما تنها کسی است که می تواند با وسیله غیر از توپ و تفنگ به سراغ تروریست ها برود و اما پیشنهاد آخر برای شغل بعدی رئیس جمهور هم بازی توی یکی از تیم های بسکتبال لیگ حرفه ای آمریکاست. آن هم فقط به خاطر قد و قامت بلندش و دست هایی که می گویند یک جورهایی غیرطبیعی بلند است!