اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
افغانها مدیر بازار زعفران ایران میشوند!
به گفته عضو شورای ملی زعفران، اگر به این هشدار توجه نشود، تاریخ زعفران اسپانیا برای ایران تکرار خواهد شد و افغانها مدیریت بازار زعفران در دنیا (بیش از 90 درصد آن محصول ایرانی است) را از آن خود میکنند.
طی سه ماهه نخست امسال 37 هزار و 14 کیلوگرم زعفران در بستهبندیهای مختلف به ارزش بالغ بر 54 میلیون و 931 هزار و 118 دلار به 38 کشور مختلف صادر شده است که در صادرات زعفران در بستهبندیهای 10 تا 30 گرمی با ارزآوری 25 میلیون و 500 هزار دلار با کاهش حدود 19 درصدی از نظر وزنی و ارزشی مواجه شدهایم.
در صادرات زعفران با بستهبندیهای بیشتر از 30 گرم ما ارزآوری بالغ بر 25 میلیون و 900 هزار دلاری، افزایش 90 درصدی از نظر وزنی و 127 درصدی از نظر ارزشی داشتهایم. البته کمترین صادرات زعفران در بستهبندیهای کمتر از 10 گرم بوده که ارزش آن به سه میلیون و 500 هزار دلار میرسد.
این وضعیت در بازار زعفران نشان میدهد که عمده صادرات این محصول به صورت فلهای صادر شده و دیگر کشورها مانند اسپانیا، امارات و حتی افغانستان از این فرصت نهایت بهره را بردهاند و زعفران ایران را با نام و برند خود به کشورهای دیگر صادر کردهاند.
افزایش 900 دلاری هر کیلو زعفران
علی حسینی - عضو شورای ملی زعفران - نیز در این خصوص معتقد است که دلالان در دو ماه اخیر با بالا بردن قیمت زعفران در بازار داخلی و جهانی باعث شدند این محصول کمتر در بازار بینالمللی خرید و فروش شود، چرا که قیمت زعفران از کیلویی 1600 دلار به بیش از 2500 دلار رسیده است و این تنها سودهای یک شبه دلالان را در پی دارد.
وی افزود: از سوی دیگر تقلب در بازار زعفران در حال افزایش است و برخی زعفران ایرانی را به صورت 50 - 50 با ساقههای رنگ شده زعفران مخلوط میکنند و به اعتبار و کیفیت زعفران ایرانی ضربه میزنند.
افغانیها هم با زعفران ایران یک شبه پولدار میشوند
عضو شورای ملی زعفران تصریح کرد: برخی تصور میکنند که صادرات زعفران به هر کشوری میتواند برای ایران ارزآوری و منفعت به دنبال داشته باشد، در حالی که صادرات زعفران به افغانستان که آن را با بستهبندیهایی به نام خود به جهانیان صادر میکند حاصلی جز تهدید زعفران ایرانی ندارد.
حسینی خاطر نشان کرد: در دو دهه گذشته اسپانیا زعفران را کیلویی 750 دلار تولید و صادر میکرد در حالی که ایران توانست با تولید و صادرات این محصول به قیمت 300 دلار مدیریت زعفران دنیا را در اختیار بگیرد و اگر حالا مسوولان و دستاندرکاران بازار زعفران تدبیری نیندیشند و راهکاری برای جلوگیری از دلالی و تقلب در بازار زعفران به کار نبندند، تاریخ زعفران اسپانیا برای ایران تکرار میشود و طولی نمیکشد که افغانها صاحب زعفران ایرانی میشوند.
به گفته وی در حالی که کشورهایی مانند عربستان، امارات، افغانستان، اسپانیا، چین و هنگکنگ عمدهترین مشتریان طلای سرخ ایران هستند که به غیر از افغانستان عمده صادرات زعفران به این کشورها به صورت فلهای و در بستهبندیهای بیشتر از 10 گرم صورت میگیرد.
بررسی مشتریان زعفران ایرانی بیانگر این است که عربستان بزرگترین مشتری و مصرفکننده واقعی زعفران است، چرا که طی سه ماهه نخست امسال حدود پنج میلیون دلار زعفران ایرانی را خریداری کرده که عمده آن در بستهبندیهای کمتر از 30 گرم و برای مصرف در بازار داخلی خود بوده است.
جالبتر اینکه تایوان و جمهوری چک با خریداری 250 و 300 گرم زعفران در سه ماهه نخست امسال کمترین بها را برای این محصول در بازار جهانی پرداختهاند و کشورهایی مانند ژاپن، پاکستان، اردن، هند، موریس و غیره هر کدام با واردات حدود یک کیلوگرم زعفران در انتهای لیست صادراتی زعفران ایرانی قرار دارند.
اخبار اقتصادی - ایسنا
ویدیو مرتبط :
آموزش بورس زعفران و بازار آتی زعفران و معاملات زعفران
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
رونق بازار افغانها در دل پایتخت ایران
دختر، دست میکشد روی زنجیر طلایی و خیلی نرم آن را با دو تا انگشتش بالا میآورد. یک زنجیر طلایی ساده است؛ نه اینکه طلا باشد. از همانهاست که 50-40 تایش را جلوی پیشخوان، کنار هم آویزان کردهاند. «این چند؟» جواب میشنود: «8 هزار تومن.» انگشتهای دختر، زنجیر را ول میکنند، چشمش اما نه. پسر حواسش هست. «6 تومن هم میدم.» دختر دست میکند توی کیفش و یک 5 هزار تومانی مچاله درمیآورد. «راضی باش...»؛ پسر پول را میگیرد و زنجیر را، همان که چشم دختر دنبالش بود، باز میکند و به دستش میدهد. چشمهای دختر میخندد.
«همهشون کارگری میکنن اینجا. دلم میسوزه.» اینها حرفهای پسر فروشنده است. یک دکه دارد جلوی مغازهای حوالی بازار حضرتی. خیابان مولوی. از آن راستههایی که همهچیز در آن پیدا میشود. بستگی دارد دنبال کدام متاع آمده باشی. «پاساژ افغانیها اینجاست؟» این را من میپرسم. پسر پوزخند میزند: «پاساژ کجا بود؟! اینجا بازاره. اونم نه بازار افغانیها. البته یه راستهش معروفه به این اسم. اونم به خاطر چند تا پارچهفروشیه که پارچههای افغانی میفروشن.»
مردی که کنارش ایستاده، وارد بحث میشود: «البته یه مدتی حالا که نه، قبلاً افغانیها میومدن اینجا بساط میکردن. جنس دست دوم میفروختن. شاید به خاطر همینه که میگن بازار افغانیها.»
حالا دست کم میفهمم که آدرس را درست آمدهام. چشمم دنبال دستفروشها میگردد؛ همانها که جلوی مغازهها بساط میکنند. یاد حرف مرد میافتم که گفت قبلاً! حالا انگار تعداد دستفروشها زیاد نیست. اما هستند. یکیشان پیرمردی است هفتاد و چند ساله. روی یک چهارپایه پلاستیکی کوچک نشسته و چند جفت کفش مردانه جلویش گذاشته است. یکی دو جفتشان سالم و نسبتاً نو به نظر میرسند. بقیه بدجوری زهوار دررفتهاند. یک کفش کالج سرمهای را نشان میدهم. «این چند؟» سرش را بالا میگیرد: «20 هزار تومن!» میآیم بگویم: «کمتر نمیدی؟!» ولی به جایش میپرسم: «اینا دست دوم هستن دیگه؟!» نگاهش یکهو مهربان میشود: «آره بابا جون، ولی خوبها! قرصه. کمترم میدم. 15 ببر.»
دلم برایش میسوزد. یک طوری که بهش برنخورد، میپرسم: «اینا رو از کجا میارین، یعنی از کجا میخرین؟» با دست امتداد بازار سرپوشیده را نشان میدهد: «باغچه.» باغچه رفتهام. یک حیاط درندشت ته یک کوچه بنبست. دری که همیشه باز است و به محض عبور از آن، بوی کهنگی توی دماغ آدم میزند. گونی گونی لباس و کفش کهنه ریختهاند کف حیاط.
پیرمرد را همانجا رها میکنم. سوژهام اصلاً چیز دیگری است. یکی از دوستان که طراح لباس است، آدرس بازار افغانیها را داده. میگفت پارچههای زیبایی دارند با قیمت ارزان. همان دوست بود که میگفت پارچه لباسهای سریال قهوه تلخ را از اینجا خریدهاند.
وارد یکی از پارچهفروشیها میشوم. حجرهای است با چراغهای نئون. طاقههای رنگی و براق، تصویر دشتهای رنگارنگ را در ذهن تداعی میکند. حاشیه و گلدوزی پارچهها، آدم را انگار وسط یک میهمانی مینشاند. از آنهایی که زنها با لباسهای محلی پرچین، بالای سر دیگهای بزرگ اینور و آنور میروند و ریز ریز در گوش هم میخندند.
فروشنده، افغان نیست؛ پارچهها چرا. همه جور مشتری دارد. طراح لباس تئاتر و دکوراتور صحنه. پای مزوندارها هم به «پارچهفروشیهای افغانی» باز شده. پارچههای زربفت و نقشدار، جان میدهد برای خرج کار. دست روی یکی از طاقهها میگذارد. سبزآبی و طلایی. گلهایش انگار برجسته است. «از این برای مانتو زیاد میبرن. لب آستین و حاشیه. قشنگ میشه.» سربندهای سکه دوزی شده بالای سرش نظرم را جلب میکند. همان موقع یک زن و مرد افغان با یک دختر بچه 10 - 11 ساله وارد مغازه میشوند. زن پارچه پیراهنی میخواهد. عروسی دارند. یک پارچه گلدار انتخاب میکند. متری 18 هزار تومان. یک سربند قرمز هم برای دختر بچه میخرند.
زیاد معطل نمیکنند. زود انتخاب میکنند و پارچه را میخرند و میروند.
فروشنده میگوید: «معمولاً برای جشنها و عروسیهاشون میآن پارچه میخرن. بعضی از پارچهها فقط به درد لباسهای خودشون میخوره. مثل این مخملهای طرحدار. اینها رو قبا میکنن. برای مانتو و لباس مجلسی خیلی خوب نیست. زیادی ضخیمه.»
پارچهها را از افغانستان میآورند؛ البته بعضیهایشان هم چینی و کرهای هستند؛ سادهترها. آن بیرون یکی دارد داد میزند: «پیرهن مردونه 4 هزار تومن!» از آن دستفروشهای دورهگرد است. دو تا پیراهن چهارخانه روی دستش انداخته. نو به نظر میرسند با نخهای آویزان. انگار تازه از زیر دست خیاط بیرون آمدهاند. پیراهن 4 هزار تومانی، پول پارچه و مزد خیاطش چطور درمیآید؟! این سؤال را از پارچهفروش میپرسم. نیشخند میزند: «دزدیه دیگه!»
یاد نگاه پیرمرد میافتم و کفش کالج سرمهای مردانه که انگار تازه واکس خورده بود.
اخبار اجتماعی - ایران