اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

آیت الله هاشمی: الان مانند گذشته همدیگر را تحمل نمی کنیم، فوری طرد می كنند و می گویند ضدولایت و ضدانقلاب



ماركسیست ها ما را خرده بورژوا می دانستند؛

آیت الله هاشمی: الان مانند گذشته همدیگر را تحمل نمی کنیم، فوری طرد می كنند و می گویند ضدولایت و ضدانقلاب

انتخاب : یكی از شخصیت های بسیار نزدیك به آیت الله بهشتی كه نزدیك به سه دهه با او از نزدیك زیسته بود و از جمله همراهان او پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن به شمار می آید، آیت الله هاشمی رفسنجانی است.

 

اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

 بنیاد نشر آثار شهیدبهشتی با آیت الله هاشمی گفتگویی کرده است که متن آن در پی می آید:

علیرضا بهشتی: ما قبلایك بار با دوستان دیگری خدمت تان رسیدیم و بعد از آن و همزمان با آن، شما جاهای دیگر مصاحبه هایی داشتید. بنابراین ما سعی می كنیم كه سوال تكراری نكنیم. در واقع فكر می كنم نكاتی هست كه باید بازتر شود یا زاویه سوال ما با آنچه كه در آن مصاحبه ها بوده متفاوت است؛ چون به هر حال حضرت عالی از معدود افرادی هستید كه یك دوره طولانی با آقای بهشتی بودید و اطلاعاتی دارید كه با افرادی كه در مقطع خاصی با ایشان حشر و نشر داشتند فرق می كند. بنابراین ما سوالات را شروع می كنیم تا هر جایی كه فرصت شد و اگر اجازه بدهید ان شاءالله در جلسات بعد استمرار پیدا كند.

 

محبوبه بهشتی: نكته كوچكی را می خواستم خدمت تان بگویم. در واقع این مصاحبه ها برای كمك به تدوین زندگینامه شهید بهشتی است. این پروژه ای است كه در بنیاد تعریف شده. قصد ما هم این است كه این زندگینامه صرفا مستندات تاریخی نباشد بلكه نوع نگاه افرادی كه با ایشان بودند، تحلیل های خودشان و به اصطلاح حال وهوای درونی خودشان هم آنجا نسبت به شهید بهشتی منعكس شود. چون ما به ایشان دسترسی نداریم، می خواهیم او را از دریچه چشم افرادی كه با وی در تماس بودند ببینیم و بیشتر با ایشان آشنا شویم. به اضافه اینكه بر آثار و معدود صحبت های پراكنده ایشان درباره خودشان تكیه می كنم. این را خدمت تان بگویم كه اول از دوره قبل از انقلاب شروع می كنیم و فعلاكاری به حوادث پس از انقلاب نداریم. تا به حال نكته های كلی راجع به شهید بهشتی فرموده اید و دلم می خواهد وارد جزییات بیشتری بشوم. شما جایی در مصاحبه تان فرموده بودید كه گرایش سیاسی شهید بهشتی به سمت ملیون بوده است. برای من جالب بود كه جزییات این موضوع را بدانم، چون غیر از شما افراد دیگری هم بودند كه گفتند شروع فعالیت سیاسی شهید بهشتی با گرایش به جبهه ملی بوده است. چه رفتارهایی از شهید بهشتی قابل مشاهده است كه باعث می شود شما و افراد دیگر به این جمع بندی برسید كه گرایش شهید بهشتی به جبهه ملیون بوده؟ البته ما تنها مستندی كه از ایشان داریم سخنرانی ایشان در تلگرافخانه اصفهان است و اعتراضی كه به قوام داشته، ولی غیر از آن می خواهم ببینم كه در واقع چه چیزی باعث می شود كه شما و افراد دیگر به این جمع بندی برسید؟

 

علیرضا بهشتی: این مربوط به ماجرای 30 تیر است و ایشان به تلگرافخانه آمدند و حوالی دروازه دولت كنونی اصفهان صحبتی كردند، البته آن صحبت ها جایی ضبط نشده ولی یكی، دو نفر كه حضور داشتند درباره آن در مصاحبه صحبت كرده اند.

هاشمی: من این جمله ای كه شما می گویید به خاطر ندارم در كجا گفتم. اولاآن حرف هایی كه در گذشته گفتم خیلی دقیق تر از این چیزی است كه الان می گویم چون آن موقع تازه بوده و هنوز حوادثی بوده كه فراموش نكرده بودیم. اكثر این مصاحبه ها همان سال های اول انقلاب انجام شده؛ به خصوص با روزنامه هایی مثل «اطلاعات» و «جمهوری اسلامی» كه خیلی پیگیر بودند. لذا آن حرف هایی كه آن موقع زدم سندیتش بهتر از حالاست. چون اكنون یك مقدار با ذهنیت خاصی باید حرف زد. مساله ملی ها و غیرملی ها در مقطعی مطرح بود؛ یعنی زمان نهضت ملی كردن نفت و جمعیت جبهه ملی و خیلی از گروه های دیگر كه نهضت آزادی هم بعدا مشخص شد، در جبهه ای بودند كه دكترمصدق رهبری اش را داشت. آن موقع در مجلس پیش از اینكه دولت مصدق سقوط كند، چنان اختلافی وجود نداشت. حتی بین مذهبی ها هم مخالفی نداشتند، جز طرفداران شاه كه افراد درباری بودند. بعدا در زمان حكومت ملی گراها یعنی دكتر مصدق و ملیون، اختلافاتی بین آنها و آیت الله كاشانی و فداییان اسلام و بالاخره جریانات مذهبی پیدا شد. آن موقع وضع با زمان قبلش فرق می كرد. یعنی در زمان قبل همه به این نهضت توجه داشتند و از آن حمایت می كردند. بعدا دكتر مصدق به دلیل همین رفتارها و تبلیغاتی كه خیلی شدید شد در نظر حوزوی ها و مذهبی ها دیگر سقوط كرده بود. من خودم یادم است از اوایل طلبگی ما چهار، پنج سالی گذشته بود؛ آن وقتی كه دكتر مصدق سقوط كرد در روستای كوچكی نزدیك روستای خودمان برای سخنرانی منبر رفته بودم. سلمانی دِهِ مان وقتی از جلسه به استقبال من بیرون آمد، سقوط دكتر مصدق را تبریك گفت. شما می توانستید فضای مذهبی را در یك روستا ببینید، حدودا زمانی كه دكتر مصدق سقوط كرد، جلسه روضه قاعدتا در ماه رمضان یا ماه محرم بود كه آن موقع آنجا منبر می رفتم. نمونه خیلی محسوسی برای من است. البته افرادی هم بودند كه این حركات را بیشتر به دربار و وابستگان آنها نسبت می دادند و حاضر نبودند كه ملیون را محكوم كنند، یك خط درست انتخاب كرده بودند. این مربوط می شود به اینكه در چه زمانی من این را گفتم. اگر قبلش باشد یك وضع عمومی همگانی نسبت به هم میهنان است، اگر بعدش باشد دارای تفاوتی است.

 

محبوبه بهشتی: ما مشخصا می دانیم كه شهید بهشتی بعدها هم در همكاری خودشان با نهضت آزادی، كه انشعابی از ملیون است، حداقل تا قبل از انقلاب هیچ مشكل خاصی نداشته به طوری كه جمله معروفی هست از مرحوم بازرگان كه می گوید بهشتی به بهشتی قبل از توفان نوح و بعد از توفان نوح تقسیم می شود. در دوره های زندگی شان همكاری تنگاتنگی می بینیم، حالااز خاطرات خیلی كمرنگ من از رفت وآمدها و آنچه در ذهنم مانده این طور به نظر می آید كه روابط، دوستانه و بر اساس همفكری ها بوده نه صرفا بر اساس دوستی های سطحی و ظاهری. شاید در واقع به دلیل این مساله است كه من این را می پرسم كه آیا گرایش شهید بهشتی دلایل یا مسایل دیگر هم دارد؟ برداشت من این است كه كسانی كه آن موقع دنبال كارهای مبارزاتی و تشكیلاتی بودند مشخصا دو تا انتخاب داشتند: یكی احزابی مثل حزب توده و احزاب چپ و... و دیگری نهضت ملی. طبیعتا افرادی كه گرایش مذهبی داشتند به حزب توده و احزاب چپ متمایل نمی شدند، با وجود اینكه از نظر تشكیلاتی خیلی قوی بودند. آنها به سمت جبهه ملی تمایل پیدا می كردند. شاید بهتر باشد این طور سوالم را مطرح بكنم كه آیا نمونه بارزی در افكار و رفتار شهید بهشتی بود كه آدم را به این جمع بندی برساند كه ایشان به افكار اینها متمایل است؟ یا صرفا به دلیل این موج عمومی كه شما فرمودید گرایشی بوده به سمت جبهه ملی و افكار آنها؟

هاشمی : خیر، ما در اینجا بحث های رسانه ای و مواضع علنی و این گونه موارد در جامعه را نمی گوییم بلكه به مذاكراتی كه خودمان داشتیم، جلساتی كه می نشستیم حرف می زدیم، حتی جلسات طلبگی استناد می كنیم. نظر من بیشتر آن محافل است. به نظرم حتی بعد از اینكه دكتر مصدق سقوط كرد و كارها دست دربار افتاد و به آن شكل درآمد، با مرحوم دكتر بهشتی، گذشته از انتقادی كه نسبت به ملیون داشتیم كه آنها در برخورد با آیت الله كاشانی و فداییان اسلام افراط كردند، ولی موضع سیاسی و عملی آنها را قبول داشتیم. ایشان همیشه بحث می كردند و از این حركت و جنبش دفاع می كردند. البته جبهه ملی هم مبارزه را كم كم كنار گذاشت و هم خیلی نمایشی شده بود، تا آن آخرین اجتماعی كه آنها علیه انقلاب سفید شاه در «جلالیه» داشتند بعد از آن دیگر كاری نكردند و بین حرف ها هم تفكیك كردند. مثلاامام و طیف ما كه پیرو ایشان بودیم رفتار شاه را آن موقع محكوم می كردیم، جبهه ملی شعارهای دیگری می داد مثلامی گفت «اصلاحات ارضی آری دیكتاتوری شاه نه» و آن شش اصلی كه شاه داشت و جزو مسایل مترقی آن زمان بود جبهه ملی آنها را قبول می كرد ولی می گفت دیكتاتوری شاه نباید همراهش باشد. یك حالت بینابینی گرفته بودند و بعد هم نتوانستند مبارزه شان را ادامه دهند و به خارج منتقل شدند. نهضت آزادی به این شكل نبود. نهضت آزادی در این میان مواضع خودش را كاملاحفظ كرد؛ هم مواضع مذهبی اش و هم سیاسی اش را. خود آقای دكتر بهشتی همه اینها را قبول و با آنها ارتباط داشتند. اصلادانشگاه آن موقع ارتباطش با حوزه بیشتر از طریق آیت الله بهشتی بود و هنوز دیگران نرفته بودند. بعدا شهید دكتر باهنر و علامه مطهری بعد دیگرش بودند، سخنرانی می كردند و با انجمن مهندسین اسلامی نیز ارتباط محكمی داشتند كه بعدا هم ادامه داشت. بعد از انقلاب هم همان ها بودند كه مجموعا در شورای انقلاب و جاهای دیگر با دولت آقای بازرگان همكاری می كردند. از آن مقطع به بعد باید تفكیكی قایل شد بین ارتباط ایشان با جبهه ملی، نهضت آزادی و حتی گروه های جمعه و آنهایی كه مورد قبول بودند و معمولادر جلسات ما و آقای دكتر سامی و آقایان دیگر، رفت و آمد داشتند. مشتركات مان بیشتر از جدایی هایمان بود.

 

میثم محمدی: من آن موقع كه شما اهمیت این تفكیك را گفتید می خواستم به داستان ارسال كتاب «سرگذشت فلسطین» برای مرحوم دكتر مصدق اشاره كنم كه چقدر برایتان اهمیت داشت كه ایشان ببینند و آن مرحوم هم تشویق و تایید كرده بودند. این مربوط به آن دورانی است كه نیروهای مذهبی ارتباط و نزدیكی زیادی با نیروهای سیاسی و ملی در رسیدن به هدف مشترك داشتند. دورانی كه ما تصور می كنیم آقای بهشتی، به عنوان نیروی مبارز علیه رژیم شاه، نیروهای ملی-مذهبی، به خصوص نهضت آزادی را تایید می كردند و به آنها نزدیك بودند. به طور كلی مثل اینكه همه شما روحانیون مبارز در آن دوران دارای چنین سلیقه ای بودید اما چه می شود كه با نزدیك شدن به امواج انقلاب و در حقیقت سقوط حكومت شاه و چشم انداز حكومت جدید، اختلاف نظرها چنان بالامی گیرد كه منجر به جدایی و كنار رفتن همراهان سابق در مبارزه می شود؟ آیا به تفاوت سلیقه مبنی بر اینكه ملی- مذهبی ها و نهضت آزادی معتقد به این بودند كه شاه باید سلطنت كند نه حكومت و به «اصلاحات گام به گام» و حفظ حاكمیت گذشته و به اصطلاح سلطنت شاه، نه حكومت او باور داشتند و نیروهای مذهبی و روحانیون سیاسی به سقوط بلاشرط شاه و تغییر رژیم سیاسی، باز می گردد؟

هاشمی : چه ارتباطی میان این بحث با دكتر مصدق و مساله سرگذشت فلسطین وجود دارد؟

 

میثم محمدی: به عنوان نمونه عرض كردم. تصور می كنم آن موقع شما آنقدر به نیروهای ملی نزدیك بودید كه حتی علاقه داشتید كتاب تان را بفرستید و دكتر مصدق ببینند، بدانند كه شما به عنوان روحانی چنین حساسیت ها و علقه هایی دارید. این اتفاقی كه با نزدیك شدن به انقلاب و سقوط رژیم كمرنگ تر شده و جای خود را به تعیین صلاحیت برای زمامداری و مدیریت نظام جدید سیاسی می دهد. آیا این اتفاق افتاده است؟

هاشمی: از اول تا آخر و تا همین امروز هم دیدمان نسبت به اصل موضع دكتر مصدق و مبارزات جبهه ملی همیشه مثبت بوده است. مبارزه كه شروع شد اینها كوتاه آمدند. در انقلاب هم محافظه كاری را انتخاب كردند. شاید یك مقدارش هم عقیدتی بود كه این نحو مبارزه را قبول نداشتند. آنها هنوز قضیه آقای كاشانی برایشان زنده بود. از همان موقع وقتی كه آقای كاشانی با آنها اختلاف پیدا كرد، روحانیت بیشتر طرف آقای كاشانی بودند؛ شخصیت هایی مثل آیت الله خوانساری، آیت الله صدر و بزرگان حوزه. من خیلی جوان بودم ولی وقتی كه آقای كاشانی قم می آمد، قم متحول می شد. همه طلبه ها جمع می شدیم می رفتیم استقبال ایشان. هر جا می رفت همراهش می رفتیم، در خانه مراجع و... اصلاایشان برایمان یك قهرمان بود. فداییان هم همینطور نیروهای خیلی حماسه سازی بودند. با این اختلاف آن مسایل مان جدی شد، ولی مخالفت با دربار و سلطه دربار برایمان همیشه محترم بود. اما اینكه آن كتاب را خودم برای دكتر مصدق فرستاده باشم، یادم نیست. یك آقای شیخ مصطفی رهنما بود كه زمانی حزب «وحدت مسلمین» را تاسیس كرده بود، فقط یك عضو داشت آن هم خودش بود. آدم جالبی است و فكر می كنم ایشان كتاب را به آقای مصدق داد.

 

او اصلامساله اش، مساله فلسطین بود و خیلی به این مساله اهمیت می داد. كتابی هم نوشته بود. اولین كتابی هم كه من از ایشان خواندم همان موقع آمار مسلمان های جهان و جهان اسلام را نوشته بودند، مجله ای هم مرتب منتشر می كرد و هنوز هم گاهی منتشر می كند. بعد از انقلاب هم رفت سراغ مبارزه با بهایی ها كه مركزشان در اسراییل بود. او با سفارت اردن رفیق بود، به خاطر همین مساله فلسطین با اكرم زعیتر كه سفیر اردن بود هم رفیق بود، آقای اكرم زعیتر تعدادی از كتاب های فلسطین را با پول اتحادیه عرب خرید. گمان می كنم دو هزار نسخه از آن كتاب را خرید. او كتاب را نوشته بود به نام «القضیه الفلسطینیه». آن ترجمه، تحول بزرگی در مساله فلسطین بود. چون در ایران كسی اصلامساله فلسطین را نمی دانست، یك كتاب كوچك 50، 60 صفحه ای در ایران به نام «خطر جهود» بود و همه اطلاعات ما همان بود. آیت الله كاشانی و طرفداران شان شعارهایی داده بودند اما اقدامی برای اطلاع رسانی صورت نگرفته بود. آن كتاب مهم ترین اطلاع رسانی آن زمان بود البته هنوز هم آن كتاب طبق اسنادی كه زعیتر جمع و خودش منتشر كرد، مهم ترین است. شیخ مصطفی به خاطر علاقه ای كه داشت و با آنها مرتبط بود به آنجا می رفت و آقای اكرم زعیتر تعدادی از كتاب هایی را كه از ما خریده بود در اختیار ایشان گذاشت كه در محافل روحانی و جاهایی كه ایشان رفت و آمد دارد، بدهد. ایشان هم آدم شجاعی بود، هر جا می رفت پخش می كرد. (با اینكه این كتاب را رژیم ممنوع كرده بود) حتی برای دكتر مصدق در احمدآباد هم فرستاده یا خودش برده بود. به هر حال دكتر مصدق هم توسط همین آقای شیخ مصطفی چكی فرستاده بود، گمان می كنم 300 نسخه خریده بود و داده بود به ایشان و رفقای دیگرش و گفته بود هدیه بدهید. برای دكتر مصدق این مساله خیلی مهم بود. در زمان دربار و شرایطی به آن شكل چنین كتابی منتشر شد؛ به خصوص مقدمه اش، متن دكتر مصدق است، مراجعه كنید.

 

علیرضا بهشتی: با دستخط ایشان؟

هاشمی : بله، در مورد مساله فلسطین همه ما متفق القول بودیم. هنوز هم من فكر می كنم همین گونه است. اگر اختلافی بود بر سر این بودكه با مقاومت و مسلحانه باید كار كنند یا با كارهایی كه ابوعباس و بقیه می كنند و از این نوع اختلافات وجود دارد. من فكر می كنم مربوط به بعد از سال 40 است. این كتاب سال 40 به بعد منتشر شده است.

 

میثم محمدی: می خواستم به پاسخ این پرسش برسم كه چرا روابط نزدیك روحانیون سیاسی و نیروهای سیاسی ملی و مذهبی و نهضت آزادی و حتی نیروهای چپ كه تا پیش از پیروزی انقلاب بر اصول و اهداف روشنی مثل مساله فلسطین، اسراییل، مبارزه با دیكتاتوری شاه، تلاش برای آزادی و حاكمیت مردم تكیه داشت و به همین واسطه نیروهای مبارز را به هم نزدیك می كرد، با نزدیك شدن به پیروزی انقلاب و پس از تشكیل حكومت و به دست آوردن قدرت، كمرنگ شده و از بین می رود و قرابت پیشین به رقابت بدل می شود؟ نوعی بدبینی از جانب نیروهای مذهبی و روحانیون اسلام گرا به نیروهای سیاسی ملی- مذهبی و نهضت آزادی دیده می شود كه بیشتر در مدیریت انقلاب و نظام سیاسی پس از آن خود را نشان می دهد. این سوال حالابرای نسل ما هست. نه اینكه صرفا یك سوال تاریخی باشد، یك سوال هویتی است كه چطور می شود این انشقاق و جدایی را توضیح داد و نتایج بعدی آن را در آستانه انقلاب و بعد از آن تفسیر كرد؟

هاشمی : من مقداری برعكس شما به مساله نگاه می كنم و مطالب دیگری در ذهن شما هست را توضیح می دهم. قبلاكه ما همكاری داشتیم انتقادمان به نهضت آزادی نبود بلكه به جبهه ملی بود. چون نهضت آزادی كه سرانش تا آخر در زندان بودند، جبهه ملی در مبارزه كوتاه آمده بود. ولی در عین حال ارتباط مان محفوظ بود، من خودم همان سال های داغ مبارزه، سال 53، 54، دو سفر به اروپا رفتم. آقای بنی صدر یكی از اعضای مهم جبهه ملی بود. من اصلایكی از اهدافم این بود كه بروم بین ایشان و نهضت آزادی و قطب زاده و دكتر حبیبی ائتلاف ایجاد كنم، اینها همه با هم اختلاف داشتند. دكتر حبیبی قهر كرده و رفته بود در جنوب فرانسه كه در دعواها نباشد. قطب زاده و بنی صدر هم كه مرتب علیه هم حرف می زدند. آقای یزدی كه در آمریكا بود آنها هم با بنی صدر خیلی مخالف بودند. دانشجویان اسلامی اروپا و آمریكا هم همین طور. اختلاف عجیب و غریبی با هم داشتند، یكی از اهداف سفرم این بود كه اینها را به گونه ای در دایره انقلاب هماهنگ كنم. تا حدودی هم موفق شدم اما مدت زمان طولانی نماندم و كارم تمام شد و آمدم. اموالی از آقای تولیت در اختیار جمعی از نیروهای مبارز بود كه برای انقلاب وقف شده بود. من هم جزو هیات مدیره بودم. مهندس بازرگان، دكتر احمد صدرحاج سید جوادی، آقا سیداحمد و خود تولیت و دكتر باهنر هم بودند. ما ارتباط مان با همه اینها در طول مبارزه همین گونه بود. وقتی هم كه مبارزه پیروز شد باز خیلی به هم نزدیك بودیم.

نهضت آزادی كه تقریبا در متن بود برای اینكه ما شورای انقلاب تشكیل داده بودیم پیش از اینكه امام تعیین كند. ما خودمان آن سال آخر كه خیلی احتیاج به هماهنگی بود، جمعی برای هدایت انقلاب درست كرده بودیم. امام با یك وضع مشخصی همان شورا را تایید كردند، منتها بعد قرار شد افراد خاصی اضافه كنیم كه كردیم. در همان شورا خیلی از عناصر ملی گرا هم قبل از تایید امام بودند و هم بعد از آن. خیلی هایشان هم در شورای انقلاب بودند كه امام تعیین كرده بودند. در دولت مهندس بازرگان اولین نخست وزیر را امام تعیین كردند. اوایل انقلاب این قدر با هم نزدیك شده بودیم. آقای طالقانی جزو نهضت بود این طرف هم مبارزان انقلاب و روحانیت بودند. حتی وقتی دكتر سنجابی وزیر خارجه بود به دلیل اینكه با مهندس بازرگان و دوستان شان اختلاف داشتند و نهضت آزادی و جبهه ملی خیلی با هم درگیر بودند، قهر كرد و رفت. از بس كه آنها غلبه داشتند و اینها در اقلیت بودند. امام من را از جبهه فرستادند، رفتم خانه دكتر سنجابی و پیغام امام را دادم كه شما كناره گیری نكن و استعفا نده. ما مشكلات تان را حل می كنیم. همین آقای سلامتیان آن موقع همكار دكتر سنجابی بود. من رفتم منطقه نیاوران، هنوز آنجا را خوب نمی شناختم. به منزل شان رفتم، او كه در راس و همه كاره بود به استقبالم آمد و بعد در جلسه نیز كارگردان جلسه بود، روابط این طور بود. آیت الله پسندیده یا عضو جبهه ملی بود یا هوادار خیلی جدی آنها و مایل هم بودند امام در جناح اینها باشند. قبل از اینكه پیروز شویم یك اختلاف نظری بود. امام محكم ایستاده بودند و می گفتند شاه باید برود و نظام باید عوض بشود، رژیم عوض بشود، مهندس بازرگان سیاست گام به گام را مطرح می كردند.

البته آن روزها این افكار فرعی كه در كنار افكار امام مطرح می شد، رنگی نداشت و كسی گوش به حرف آنها نمی داد. در یك محیط محدود مثلابر نیروهای دانشگاهی و بعضی سیاسی ها تاثیر داشت. جامعه را امام به حركت درآورده بود و روحانیت پیشتازی می كرد و موج به قدری بزرگ بود كه چیزی در حد اختلافات جزیی، نمی توانست مقابلش باشد. پس می بینید كه ما تا تشكیل دولت بازرگان، تشكیل «شورای انقلاب» و خیلی هم پیشتر با هم كار می كردیم، اختلافاتی هم داشتیم. از جمله موارد اختلافی كه یادم می آید این بود: با اینكه تنها گروه مذهبی نسبتا مقبول حوزه علمیه همین نهضت آزادی بود، امام انتقاداتی به افكار مهندس بازرگان داشتند. همین كتاب «راه طی شده» كه ایشان مطرح می كرد، سخنرانی ایشان در مورد بعثت كه می خواست بعثت را یك حالت خود جوشی معرفی كند كه انسان خودش به مقام نبوت می رسد و بالامی رود و به حدی می رسد كه می تواند با خدا ارتباط برقرار كند، با دیدگاه همه متكلمین شیعه و سنی تفاوت داشت. همه می گفتند این یك گزینش الهی است. خداوند كسانی را كه صلاحیت دارند، انتخاب می كند و تحت هدایت و وحی و... برمی گزیند.

 

امام به این نكته مهندس بازرگان خیلی اعتراض داشتند، یك دفعه در یك جلسه ای امام گفتند ما باید اول حساب مان را با اینها حل كنیم تا اختلاف نباشد و بعد وارد میدان شویم. روی مسایل عقیدتی و فكری امام این قدر تكیه داشتند، ولی به رغم همین اختلافات عقیدتی، امام احترام زیادی برای اینها قایل بودند، ما هم همین طور. اختلافات مان هم آن موقع مثل حالانبود كه فوری با یك اختلاف عقیدتی، انگ سیاسی بزنیم و طرد كنیم و روی آن تاكید كنیم، آن موقع این حرف ها نبود. اختلاف داخل حوزه هم بود، اوایل یك موجی وارد شد و دیگر بیرون رفتند، آیت الله شریعتمداری كه حساس شده بود، یك اختلافاتی بود، اما اختلافات تحمل می شد، حتی در عقاید. در حوزه، بحث جدی در مورد مسایل فكری و عقیدتی با هم داشتیم. الان بد شده است، الان آن فضای محققانه ای كه در گذشته بود و همدیگر را تحمل می كردیم، نیست، فوری طرد می كنند: ضدولایت، ضدانقلاب. این حرف ها آن موقع خیلی كم بود. البته یك دلیلش این بود كه انزوا وجود داشت و نیازی نبود كه انزوای دومی درست شود. میراثی هم نبود كه تقسیم كنند، فقط یك تلاش بود. بنابراین این گونه اختلافات، ما را تا پیروزی انقلاب از هم جدا نكرده بود. برای آقای بنی صدر شرایطی فراهم شد كه آرای جامعه را برد، واقعا آقای دكتر حبیبی و دیگران را حسابی شكست داد. حتی امام حاضر نشدند كه نامزدی ریاست جمهوری دكتر بهشتی را بپذیرند، می دانستند به جای او بنی صدر می آید. خود ما بنی صدر را، وقتی كه در «شورای انقلاب» نبود و نهضت آزادی قدرت داشت و او را تحویل نمی گرفت، آوردیم برای «شورای انقلاب». خیلی غریب و گوشه گیر و منزوی بود، واقعا با همه اعتمادها، ایشان جان گرفت و به میدان آمد. یك وقتی در همان سال 50 به فكر افتادیم كه دوباره یك حزب نیرومندی درست كنیم جلسه ای هم برای این منظور تشكیل دادیم. نظر غالب این شد كه اینها الان دارند مبارزه می كنند نباید ما یك حزب درست كنیم و در مقابل اینها قرار بگیریم، بلكه همین ها را تقویت كنیم. هر كسی می خواهد به همین ها كمك كند چون خیلی خوب جهاد می كردند. باز با آنها هم این اختلافات نبود، البته آنها خشن بودند. ما تحمل داشتیم، وقتی اختلافات ایدئولوژیك پیش آمد آنها مرتد شدند و تغییر ایدئولوژی دادند. به همین اكتفا نمی كردند، ما دیگر این را تحمل نمی كردیم چون یك دفعه ایدئولوژی خودشان را ماركسیستی كردند از نظر ما مرتد شدند. اضافه بر كمونیسم بودنشان مرتد هم تلقی شدند. آن مرحله داغی شد، لذا با آنها پیش از انقلاب هم خشن شدیم، بعد از انقلاب هم آنها دست به سلاح بردند و كارهای خیلی بدی كردند، همه شخصیت ها را ترور كردند. گروه های منشعب از اینها مثل «فرقان» به وجود آمد و حادثه انفجار دفتر حزب «جمهوری اسلامی» كه فاجعه كمی نبود. سوءقصد به جان ائمه جمعه، بزرگانی كه بسیج كننده جامعه بودند. آنها حسابی ایستادند، یعنی براندازی جدی را شروع كردند. نیروها و اطلاعات زیادی هم داشتند. همه جای كشور حضور داشتند، چون اینها قبلاوصله تن ما و در همه زندگی ما بودند. شرایط دیگران با اینها فرق می كرد، با دیگران این حالت دوری پیش نیامده بود و هنوز هم پیش نیامده است.

 

علیرضا بهشتی: شایبه ای هم هست كه هم مورخان رسمی و هم مورخان خارج كشور می خواهند وجود داشته باشد و آن اینكه هر كدام به زبانی می خواهند بگویند كه اگر روحانیون آمدند و به نیروهای سیاسی نزدیك شدند به صورت ابزاری به آنها نگاه یا فكر می كردند كه چون خودشان كشورداری بلد نیستند، بنابراین از نیروها استفاده كنند و بعد كه یاد گرفتند فكر كردند كه دیگر لازم نیست كه آنها باشند. من خودم با سوابقی كه در ذهنم است، گمان می كنم نحوه حضور روحانیان مبارز اصلابا این استفاده ابزاری سازگار نیست، ولی مورخانی هستند كه می خواهند بگویند به نیروهای ملی به صورت یك پل نگاه می شد و نه بیشتر. آنها هم كه خارج كشور هستند و دارند تاریخ انقلاب را می نویسند، همین را می گویند. من به ذهنم نمی آید كه یك چنین مساله ای بوده باشد، ولی به نظر می رسد كه اختلاف بعد از آن بر سر شیوه اداره كشور و شیوه پیشبرد اهداف انقلاب یا آرمان های انقلاب بوده است. هر چند وقتی كه ما به سال های 60 و 61 می رسیم وارد یك فاز جدیدی می شویم. شاید بشود این مساله را مطرح كرد كه سال های 60 و 61 به دلیل جو ملتهب و ترورهای كوری كه در خیابان انجام می شد و نیز ترور شخصیت ها، یك نوع صف بندی شد كه هر دو طرف طوری مقابل هم ایستادند كه این وسط تر و خشك با هم سوزانده شد. شما با این تفسیر موافقید؟

هاشمی: با كلیت آن بله. می شود چنین چیزی گفت، اما اینكه هدف این بود یا نبود را نمی شود گفت. پس از مشروطه و بعد از شهریور 20 تعداد زیادی گروه خلق شد و مبارزه كردند. تنها گروه جبهه ملی بود كه توانست به قدرت برسد، بقیه وقتی جبهه ملی شكست خورد متفرق شدند. گروه های كوچكی بودند كه جای وسیعی در جامعه نداشتند. یعنی بعد از شكست جبهه ملی، آنچنان خفقان شده بود كه اینها پناهی نداشتند. وقتی نهضت روحانیت آغاز شد برای آنها مهم بود كه نهضتی به این صورت ایجاد شده، آنها هم در پناهش می توانستند كارهای بیشتری كنند. نهضت روحانیت كه آغاز شد این گونه نبود كه قدرتی دست مان باشد، فقط مقداری افكار عمومی را داشتیم. ما هم تمایل داشتیم تا با اینها كار كنیم. آنها ابزار و تشكیلات و حتی بعضی ها در خارج رادیو داشتند و ما هم به دنبال آن بودیم تا با هر كسی كه فضا و ارگانی داشت و نیروهای مخالف شاه و دربار بود، همكاری داشته باشیم. در آن زمان هیچ وقت فكر نمی كردیم كه به این زودی پیروز می شویم. در سال های بین 50 تا 56، تقریبا یاس همه را فرا گرفته بود، یك حالت انفعال ایجاد شده بود و گروه ها بر سر مسایل داخلی به جان همدیگر افتاده بودند، اما اینكه ابزاری باشد، طبیعی است هر طرفی كه آینده ای برای خودش می دید فكر می كرد باید از طرف دیگر هم استفاده كند، چون هیچ كس خودش را مطلق نمی دید. اما نهضت امام خیلی مطلق شد، یعنی به گونه ای بزرگ شد كه همه ایران را فراگرفت. اما در تظاهرات میلیونی خیابان های تهران بعضی از پلاكاردها بالامی رفت كه تعدادی دور و بر آن شعارهای دیگری می دادند. جامعه مثل یك دریای عظیمی در حال حركت بود. آن موقع نگاه ما به اینها این گونه بود كه همكاران دوره مبارزات مان هستند و باید با آنها كار كنیم، ولی نگاه آنها این طور نبود. ما در زندان بحث هایی می كردیم كه در بیرون پخش نمی شد. در زندان بیشتر به مسایل دقیق می شدیم و بحث می كردیم. گروه های مقابل مان دو، سه نوع بحث داشتند یا اعتقادی یا ماركسیست بودند، ملی گراها بحث زیادی نداشتند. ماركسیست ها ما را خرده بورژوا می دانستند؛ ذات تقسیم بندی آنها آن موقع این طوری بود كه می گفتند روحانیت به قشر بازار وابستگی دارد و خودشان به قشر عظیم كارگر، محروم و مستضعف متكی هستند و اینها بدنه جامعه هستند و اعتقاد داشتند، آینده از آن آنهاست.

ما به آنها می گفتیم كه اشتباه می كنند، برای ما بازار و غیربازار فرقی ندارد بلكه ما به اسلام متكی هستیم و اسلام هم در تمام این طبقات وجود دارد. كارگرها نیز از لحاظ اسلامی قوی تر بوده و بیشتر با ما می جوشند. نمونه اش اینكه شما هر كجا در قشر كارگر رفتید تا كاری انجام دهید حتی به كارخانه ها هم راه تان ندادند و بیرون تان می كنند. ولی ما (مبارزین اسلامی) را روی دست برای سخنرانی می برند، از راه های دور می آیند تا پای صحبت های ما بنشینند. ولی پای صحبت های شما فقط یك عده عضو حزب می نشینند. ما روی آنها به عنوان ابزار حساب نمی كردیم، اهمیتی هم نمی دادیم. فكر می كردیم كه اینها جزو نیروهای تلاشگر و مبارز هستند و در افكار عمومی و انقلاب سهمی داشتند و باید باشند و همكاری كنند. آقای طالقانی كه بیشتر تلاش می كرد. حقیقتا به عنوان ابزار به آنها نگاه نمی كردیم. آنها در موقع مبارزه می گفتند كه روحانیت جاده را صاف می كند ولی این ما هستیم كه برای حكومت برنامه داریم. بحث ها بر سر احكام اسلامی كه می شد، می گفتند شما با حكم ها می خواهید چه كار كنید. بانكداری را می خواهید چه كار كنید. شما نمی توانید مساله ربا را حل كنید. سر مساله زمین و... بحث داشتند. می گفتند قشر زن ها را نمی توانید با خودتان همراه كنید. بنابراین اینها می گفتند افكار عمومی جامعه در نهایت با ماست و روحانیت هم می تواند كمك خوبی بكند. هر دو طرف نگاه ابزاری به هم داشتند ولی برای ما آنها به عنوان ابزار كار نبودند، بلكه در دوران مبارزه كمك بودند.

 

محبوبه بهشتی: شما در مصاحبه های قبلی فرموده بودید كه شهید بهشتی تمایلی به پرخاشگری در امور نهضت و مبارزه نداشتند و به جای آن به نیروسازی بیشتر اهمیت می دادند. حتی به این اشاره كرده بودید كه شاید شهید بهشتی به نیروسازی قبل از مبارزه اعتقاد داشتند ولی جنابعالی و آیت الله خامنه ای به نیروسازی حین مبارزه اعتقاد داشتید. سوال من به تفاوت این دو دیدگاه تكیه دارد و می خواهم از شما بپرسم تفاوت این دو دیدگاه آن موقع چطور خودش را نشان داد. در نگاه اول به نظر می رسد كه حركت شهید بهشتی یك حركت كند و آرام ولی شاید تاثیرگذارتر بود. چون نیروهایی كه در مقطع خاصی بسیج می شوند با نیروهایی كه برای مدت زمان طولانی تربیت می شوند و قرار است بازدهی آنها در سال های دورتری صورت گیرد با هم متفاوت اند و رفتارهایی هم كه از خودشان بروز می دهند متفاوت است. با توجه به كارنامه انقلاب بعد از 33 سال و همچنین شرایط قبل از انقلاب و زمان مبارزه، تفاوت این دو دیدگاه چطور مشخص می شود؟

هاشمی: بله اوایل كه وارد مبارزه شدیم این دو نظر بود. همین طور كه شما می گویید شهید بهشتی عمیق تر به مساله نگاه می كردند، می گفتند ما باید كادرسازی كنیم، الان آمادگی حكومت نداریم و نمی توانیم مبارزه را عمیق تر كنیم. همین مواردی كه شما گفتید ایشان با یك منطق وسیع تری می گفتند. نظر ما این بود كه اگر مبارزه نكنیم كادرسازی هم نمی كنیم برای آنكه ما در این فضا متوجه می شویم كه كادر لازم داریم و این دو با هم منافاتی ندارد و امكان پذیر است كه عده ای در عمل و در جامعه به كادرسازی بپردازند. ما كه نمی خواهیم فقط تهاجم كنیم. اعتراضات امام به رژیم كاملاشروع شده بود و ما در همان فضا اعتراضات را ادامه می دهیم، سخنرانی می كنیم، بیانیه می دهیم، عموما ابزارمان بیانیه و منبر بود. نوشته ها و مقالات را كه محدود كرده بودند. بالاخره این حرف از نظر بعضی ها به این معنی بود كه الان مبارزه را متوقف كنیم و برویم آن كار كادرسازی را انجام بدهیم. نقطه عطفش این مساله است كه آقای بهشتی نمی گفتند مبارزه را متوقف كنیم. امثال آیت الله شریعتمداری و رفقای ایشان كه در «مكتب اسلام» بودند این را می خواستند و اول قبول نمی كردند ولی نهایتا آنها هم به همین مطلب رسیدند. آقای قائمی كه در آبادان انسان موفقی بود (رژیم هم به او به دلیل اینكه می توانست كارگران نفت را در آنجا آرام نگه دارد احتیاج داشت. چون كه نهضت های كارگری خطرناك بود، توده ای ها و كمونیست ها آنجا نفوذ زیادی داشتند. بنابراین به او خیلی احترام می گذاشتند) یك فضای خوبی آنجا درست كرده بود و امثال ما در ماه رمضان و محرم در آنجا برای سخنرانی منبر می رفتیم و «ساواك» كمتر متعرض می شد. با دوستانی كه آنجا بودند از قبیل آقای مكی و آقای مكارم و آقای حجتی و... یك مجموعه شده بودیم. آنجا یكی از اختلافات مان این بود؛ به خاطر اینكه رفتار آیت الله شریعتمداری با رژیم آرام بود آنها هم می خواستند همین كار را انجام دهند. ما آنجا منتقد بودیم، می گفتیم آیت الله شریعتمداری دارد به مبارزه آسیب می زند و دلایلی می آوردیم كه آیت الله شریعتمداری «دارالتبلیغ» دارد كه برای كارهای سازندگی بود. آیات، حجج الاسلام والمسلمین مكارم، آقای سبحانی، آقای جزایری، آقای نوری همدانی، همین افراد با پول بازاری های محافظه كار و نسبتا مبارز «مكتب اسلام» را اداره می كردند. آنجا بحث داغ شد. ما می گفتیم آیت الله شریعتمداری نمی خواهند مبارزه كنند. پایگاه دارالتبلیغ شان پایگاه سكوت است و اینها همه بهانه است اما آنها قبول نداشتند و می گفتند اینجور كه شما می گویید نیست. قرار شد بیایند تهران و ما یك جلسه با آنها در خدمت آیت الله شریعتمداری باشیم. در سفری كه آمدند خانه مرحوم آقای دوانی جلسه را گذاشتند. من رفتم و تنها بودم و آنها به عنوان مستمع می خواستند قضاوت كنند. بحث ما با آیت الله شریعتمداری بود. من به ایشان گفتم شما همراه ما آمدید و مبارزه را آغاز كردید و كار را خیلی پیش بردید. در انجمن ها ظرف سه ماه موفق شدید چون با هم متحد بودیم و دولت را شكست دادیم ولی اینجا اختلاف كردید و مواردی پیش آمد. من اعتراض داشتم به ایشان، البته آن موقع ذهنم آماده تر بود، همه اسناد دست مان بود. ایشان می گفت نه اینجوری نیست، بالاخره من چون سند بیشتری داشتم آیت الله شریعتمداری داغ شد و آخرین جمله را گفت. گفت اگر امروز در این حرم بیایند و علم كفر بلند كنند ما هیچ كاری نمی توانیم بكنیم. من به آقایان گفتم كه ما همین را می خواستیم به شما بگوییم. امروز و در این مقطع، آیت الله شریعتمداری نمی خواهد مبارزه كند و جلسه همین جا ختم شد. آقایان كه دیگر چیزی نداشتند بگویند كم كم موضع شان را عوض كردند. شهید بهشتی این طوری نبود، ایشان در متن مبارزه بود. ایشان را از قم به تهران تبعید كردند كه در حوزه تاثیر نگذارد. تاثیر ایشان خیلی زیاد بود و در محافل خیلی قوی عمل می كردند. دوستان ایشان می گفتند كه در اینجا اجازه نمی دهند از شخصیت ایشان استفاده شود و یك بهانه ای درست كردند كه ایشان را به خارج از ایران بفرستند. رژیم حاضر نمی شد كه ایشان به آلمان بروند چون آنجا یك پاتوقی بود. بعد آیت الله خوانساری را واسطه كردند و ایشان مساله را حل كرد و آقای بهشتی رفتند. من می خواستم بگویم كه روش شهید بهشتی از نوعی بود كه می گفت باید مبارزه كنیم ولی اولویت را به نیروسازی بدهیم و تهاجم دیگر اصالتی ندارد ولی ما داغ تر بودیم. اما مشتركات مان آنقدر زیاد بود كه این گونه تفكرات تاثیری در همكاریمان نداشت، تا اینكه ایشان به آلمان رفتند، آنجا هم كارهای مهم و اساسی با دانشجویان داشتند.

 

وقتی كه ایشان از آلمان برگشتند، مبارزه وسعت پیدا كرده و به خاطر حضور نیروهای مسلح، سخت و حسابی داغ شده بود. كمیته مشترك و همین طور سختگیری های دولت نیز ادامه داشت. از طرف دیگر شهادت طلبی ها بود و ما هم در حال تاسیس مدرسه «رفاه» بودیم. ایشان هنوز نیامده بود كه ما مدرسه «رفاه» را تاسیس كردیم و صندوق رفاه را برای پشتیبانی مالی و فكری مبارزه تشكیل دادیم. آقای بهشتی كه آمدند نقطه مشترك همكاری ما و ایشان مدرسه رفاه شد و ایشان این مساله را برای كارهای فرهنگی، ساختن جوانان و آموزش و پرورش كه آقایان باهنر و گلزاده غفوری هم بودند، خیلی عمیق دید و قرار شد آقای بهشتی با آنها همكاری كنند برای اینكه ایشان خیلی عمیق تر از آنها برای كتب اسلامی و درسی مدارس و دانشگاه ها كمك می كردند. ایشان بیشتر از ما برای قشر دانشگاهی وقت می گذاشت. ما بیشتر در سخنرانی ها و جلسات هفتگی كار می كردیم. ایشان از ما سابقه فرهنگی و آموزشی بیشتری داشت و كار در مدرسه رفاه را می پسندید. ارتباط مان حمایتی بود، همه به این نقطه رسیده بودیم كه باید هم در بعد فرهنگی و هم كادرسازی مبارزه كنیم و نباید میدان را خالی كنیم. آقای بهشتی به این مقدار راضی بودند و لذا گاهی هم كمیته ایشان را احضار می كردند و گویا یك بار هم بازداشت كردند. بعد تقسیم كار كردیم گفتیم بخشی از مسایل بر عهده من و آیت الله خامنه ای و مسایل دیگر برعهده شما و شهید باهنر باشد. ضمن اینكه ما كارهای مشترك هم داشتیم.

 

علیرضا بهشتی: می خواستم بپرسم كه شما آقای بهشتی قبل از آلمان و بعد از آلمان را متفاوت دیدید؟

هاشمی: نه، آقای بهشتی خیلی جدی بودند. نگذاشتند ایشان در ایران كار كند و با همان نگاه به آلمان رفت. در اوایل كه ایشان نرفته بود و در میدان بود، مبارزه خیلی شدید بود. ایشان كه به آلمان رفت مبارزه دچار یك رخوتی شد؛ یعنی بعد از 15 خرداد در حدود پنج، شش سال مبارزه خیلی آرام شد. ایشان وقتی برگشت مبارزه به یك شكل و نوع دیگری داغ شده بود و ایشان هم در متن مبارزه بود، اما با یك تفاوت رفتاری.

 

محبوبه بهشتی: فقط اینجا یك سوال فرعی راجع به نیروسازی مطرح است. در طول دوران مبارزه، به خصوص وقتی مبارزه شدت پیدا می كند، تغییر حكومت مدنظر شما و دیگر انقلابیون بوده است و شما نمی توانستید با حكومت وقت آن موقع كنار بیایید و به دنبال تغییر حكومت بودید. طبعا با توجه به پاسخی كه شما فرمودید شهید بهشتی هم به دنبال همین بوده است. سوال من این است كه آیا این نیروسازی ها برای جایگزینی نهادهای حكومت وقت بوده است؟ وقتی كه ما بخواهیم حكومتی را از بین ببریم و حكومت جدیدی را به جای آن جایگزین كنیم باید ساختارهایی را از پیش تعیین و نیرو برای آن تربیت كرده باشیم. آیا نیروسازی به این صورت جزیی در ذهن شما و شهید بهشتی و دكتر باهنر و آیت الله خامنه ای وجود داشته كه برای ساختارهای فعلی حكومت جایگزین پیدا كنید یا به طور كلی تربیت یكسری نیروهای متعهد و متخصص مدنظرتان بوده است؟

هاشمی: من از ذهن آقای بهشتی خبر نداشتم، شاید ایشان آماده سازی نیروها را برای حكومت در نظر داشتند. اما ذهن ابتدایی ما در مبارزه این بود كه انحرافات رژیم را اصلاح كنیم و این اصلاح روبنای كار ما بود. البته عقاید جای خودش را داشت. شاه هم ادعای تشیع و اخلاص می كرد. اولین مبارزه با این موارد كه بتوانیم جلوی مفاسد و خلاف شرع را بگیریم شروع شد. ما به این فكر نمی كردیم كه به این زودی ها حكومت شاه ساقط شود و ما مسوولیت حكومت را برعهده خواهیم گرفت و باید خودمان را آماده كنیم. در دو سال آخر این تفكر جدی شده بود. امام صریحا گفتند كه ما قانون اساسی و حكومت مشروطه را قبول داریم و شاه باید به وظایف خودش عمل كند. این مطالب در اظهارات امام مكررا است و الان هم در اسناد وجود دارد. وقتی كه در محاكمه و بازجویی از ما سوال می كردند، ما هم در محاكمه مان همین را می گفتیم. مهندس بازرگان هم همین را می گفتند و شاید جبهه ملی نیز در مبارزات شان همین نظر را داشتند و می گفتند باید در مجلس انتخابات باشد. شاید ذهن آقای بهشتی این بوده كه برای زمانی كه كادر لازم داریم، نیرو تربیت شود. ما برای همین كارهای عادی مان نیاز به نیروهای كیفی و متخصص داشتیم و با یك جمعیت عادی و غیرمتخصص نمی توانستیم كارهای اصولی انجام دهیم. می خواستیم دانشگاه را اداره كنیم و برای هركاری احتیاج به كادر داشتیم و حتی اصلاح حوزه هم یكی از شعارهایمان بود. آقای بهشتی وقتی كه برگشتند تاكید زیادی داشتند در تشكیل دادن حزب برای انجام دادن همین اهداف. نظر ما نیز همین بود و همه روی اصل حزب تاكید داشتیم. من كه بازداشت شدم و رفتم زندان، در آن سه سالی كه زندان بودم با آقای بهشتی بحث های محفلی و رو در رو نداشتیم. خبرها در زندان توسط كسی كه به زندان می آمد، به ما می رسید و كسی كه از زندان می رفت خبرهای داخل زندان را به بیرون می برد. ما در زندان بحث های جدی می كردیم، جمع خوبی بودیم و مسایل اصولی را در آنجا بحث می كردیم. چهره های اصلی مبارزه هم آنجا بودند مثل آقایان منتظری، ربانی شیرازی، لاهوتی، طالقانی، مهدوی كنی و جمعی دیگر از غیرروحانیون هم بودند. فضای بحث آزادی داشتیم، بحث های اساسی هم در داخل زندان بود و مطالب را به همدیگر منتقل می كردیم. آن دو، سه سال آخر وقتی با فشار آمریكا بر رژیم، فضای باز سیاسی مطرح شد در بیرون همه دیگر به این نتیجه رسیده بودند كه وضع برای حكومت یا به حالت دیكتاتوری برمی گردد كه آمریكا نمی گذارد یا وضع بهتر می شود. در زندان هم آخر سال 55 و اوایل سال 56، ما هم به این نتیجه رسیده بودیم. بحث ها رفته بود به سمت اینكه ما می توانیم با اسلام حكومت را اداره بكنیم یا نمی توانیم. خب، این بحث مهمی در زندان بود و در بیرون هم این بحث ها با آقای شریعتی و آقای باهنر و آقای خامنه ای و... شروع شده بود. سر این موضوع جلساتی داشتیم. ولی به هر حال كادرسازی مورد اتفاق بود كه برای مبارزه لازم است اما هیچ كس فكر نمی كرد به این زودی این حكومت ساقط می شود. فكر می كردیم برای كادرسازی وقت داریم و كم كم درست می شود./انتخاب


ویدیو مرتبط :
سخنان آیت الله جوادی آملی راجع به آیت الله هاشمی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

فوری/ آیت الله هاشمی: به حسن روحانی رای می دهم/ یک مقام امنیتی برخلاف قانون به جلسه شورای نگهبان رفت و آنها را متقاعد کرد که صلاحیتم را تایید نکنند



حمایت هاشمی از روحانی,بیانیه هاشمی در حمایت از روحانی

فوری/ آیت الله هاشمی: به حسن روحانی رای می دهم/ یک مقام امنیتی برخلاف قانون به جلسه شورای نگهبان رفت و آنها را متقاعد کرد که صلاحیتم را تایید نکنند

هاشمی با اشاره به اینكه اكنون از شرایط بوجود آمده راضی هستم گفت: تنها دلیلی كه باعث حضور بنده شد و آن را نیز قبل از ثبت نام خدمت رهبری معظم انقلاب گفتم خلق حماسه سیاسی مورد نظر ایشان بود.

انتخاب  : آیت الله هاشمی با بیان  اینکه از روحانی حمایت می کند اعلام کرد که به او رای خواهد داد.

آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از جوانان فعال دانشجویی از تهران، قم و دیگر استان های كشور با تاكید بر شور و نشاط جوانی در عمل و ادبیات حماسی در جوانان كشور گفت : موقعیت كنونی جمهوری اسلامی ایران خطیر است و باید افرادی در مصدر امور قرار گیرند كه بتوانند خواسته های جوانان را درك كرده و كشورمان را به موقعیت واقعی خود برگرداند نه اینكه به دلیل بی تدبیری و افراط گرایی زمینه تهدید و تحریم های بیشتر دشمنان را فراهم كنند.

عضو خبرگان رهبری، با اشاره به توجه ویژه دین مبین اسلام به عقلانیت، تفكر و آزادی بیان و گفتگو كه پیامبر بزرگ اسلام الگوی این رفتار در عصر خود بودند گفت: لازمه ، اقناع مردم بویژه جوانان مذاكره مشورت و تعامل با تمام گروه های عضو خانواده انقلاب است.

ایشان با استناد به آیه های سوره آل عمران در خصوص مباهله كه خداوند میفرماید: استدلال های خود را با دیگران در میان بگذارید و اگر نپذیرفتند مباهله كنید. این نشان عظمت پیامبر اسلام است كه در عین حقانیت، منطق مذاكره و گفتگو را برای ترویج و معرفی اصول دین مبین اسلام بكار می گیرد و در شرایط امروز نیز همین روش باید الگو و سرمشق مسئولان كشور باشد.

ایشان افراط گرایی را بدترین آفت برای جوامع بشری توصیف كرد و افزود: از ابتدای مبارزه تا كنون از افراط و تفریط حذر داشته ام و سعی كرده ام همیشه در خط اعتدال و منطق قدم برداشته تا دچار نقصان نشویم.

آیت الله هاشمی رفسنجانی در تشریح دلایل حضور خود در انتخابات اخیر ریاست جمهوری گفت: بنده واقعا تصمیمی برای حضور نداشتم ولی وقتی با تقاضا های جمع كثیری از جوانان و قشر های مختلف مردم و علما و مراجع مواجه شدم با یك كلمه ای كه در جواب آنان اظهار داشتم كه نمی گویم نمی آیم ولوله ای در محافل افراطیون ایجاد كرد و هجمه های خود علیه بنده را با توسل به هر شیوه ای تشدید كردند.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: در نهایت به دلیل اینكه نمی خواستم مستبد به رای باشم تصمیم به حضور در انتخابات گرفتم.

ایشان با اشاره به اینكه اكنون از شرایط بوجود آمده راضی هستم گفت: تنها دلیلی كه باعث حضور بنده شد و آن را نیز قبل از ثبت نام خدمت رهبری معظم انقلاب گفتم خلق حماسه سیاسی مورد نظر ایشان بود.

آیت الله هاشمی رفسنجانی با اشاره به تحمل بداخلاقی ها و تخریب هایی كه طی سالهای گذشته تا كنون از سوی افراطیون بی ریشه متوجه ایشان بوده است گفت: البته مرز نقادی و انتقاد سازنده از تخریب جداست و بنده در این سالها سعی كرده ام بر اساس اخلاق اسلامی صبر و تحمل را پیشه خود كنم كه به لطف خداوند تا كنون در این مسیر قدم گذاشته ام.

ایشان در پاسخ به سوالی در خصوص علت عدم احراز صلاحیت خویش گفت: با توجه به شور و نشاطی که در سراسر کشور پس از اعلام حضورم در انتخابات ایجاد شد و از آنجایی که در مسیر تایید صلاحیت بنده نیز بهانه و مشکلی نبود. یک مقام ارشد امنیتی، برخلاف عرف و قانون، شخصا در جلسه بررسی صلاحیت ها در شورای نگهبان حضور یافت که ابتدا مورد اعتراض برخی از اعضای شورای نگهبان نیز قرار گرفت و نهایتا به اعضای شورای نگهبان گفت: که حضور هاشمی در انتخابات میتواند موجب پیروزی قاطع و با رای بالای مردم شود که با راه  و رسم آنها سازگار نیست و لذا این شورا را متقاعد کرد که به بهانه شرایط جسمی رای به عدم احراز صلاحیت بنده دهند.

ایشان افزود البته به رغم اطلاع كافی از موانع ایجاد شده و مباحث انجام شده در محافل مختلف علیه بنده بویژه در شورای نگهبان، هیچ وقت بخاطر مصالح نظام اسلامی نخواسته ام با اختلاف و دعوا های سیاسی وحدت جامعه مخدوش شود ولی برخی واقغیت ها باید در تاریخ ثبت شود.

آیت الله هاشمی رفسنجانی به سابقه دعوت خود از آقای ناطق نوری برای پذیرفتن كاندیداتوری ریاست جمهوری اشاره كرد و گفت: پس از اینكه ایشان دعوت بنده را نپذیرفت مشتركا به آقای دكتر حسن روحانی پیشنهاد كردیم كه ایشان بصورت مشروط پیشنهاد مارا پذیرفت.

آیت الله هاشمی رفسنجانی با تجلیل و قدردانی از شخصیت علمی و متعهد دكتر عارف اعلام انصراف ایشان را تصمیمی بزرگ و ارزشمند خواند و بیان كرد: دكتر عارف یكی از عالم ترین شخصیت های دانشگاهی در رشته خود بوده و شخصیت متعهد و با اخلاقی است.

ایشان افزود آقای دكتر عارف برای جلوگیری از تفرقه، این مسیر را انتخاب كرد چرا كه ایشان از ابتدا نیز برای هوا و هوس قدم در این میدان نگذاشته بود و شخصیتی نجیب و با اصالت و متدین دارد.

آیت الله هاشمی رفسنجانی افزود نهایتا حجت الاسلام والمسلمین خاتمی كه ایشان نیز ساعت ها مشورت و افكارسنجی و نشست با مشاوران داشت به دكتر عارف پیشنهاد انصراف داد كه  در نهایت آقای عارف نیز در كمال فروتنی آنرا پذیرفت.

آیت الله هاشمی رفسنجانی شركت در انتخابات را اصلی مهم و ضروری دانست و ضمن دعوت از همه مردم برای حضور پر شور در پای صندوق های رای افزود: آقای دكتر حسن روحانی با مشورت بنده قدم در راه انتخابات گذاشت و با احترامی كه برای كاندیدا های دیگر قائلم به دكتر روحانی رای می دهم و ایشان را برای تصدی قوه مجریه مناسبتر می دانم.

ایشان گفت: بدانید كه رای اظهار عقیده بسیار مهمی است كه نباید آنرا كوچك شمرد و باید به دور از هر گونه تعصب و افراط باشد.چرا كه در آینده نزد خداوند و مردم باید پاسخگو باشیم.

ایشان افزود تفكرات و عقاید آقای دكتر روحانی برای همه مشخص شده است و امیدوارم حماسه سیاسی مورد نظر رهبری با تدبیر مسئولان و امانتداری صحیح آنها اتفاق بیافتد.

در ابتدای این دیدار تنی چند از دانشجویان به نمایندگی از حضار، با بیان دغدغه ها و مشكلات جامعه بویژه جوانان  خواستار رهنمود های آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص مسائل مطروحه و بویژه انتخابات شدند.

منبع:entekhab.ir